همراه با سیدالشهدا (از مدینه تا كربلا)

سید الشهدا ازمدینه تا کربلا

فلسفه قیام ابی عبدالله الحسین (عليه السلام) را در سخنان آن حضرت، در آغاز حركت از مدینه و موضع گیری های ایشان در برابر حوادثی كه در منزلگاه های میان راه روی داده است، می توان یافت.
در این مجموعه سعی شده است ضمن آگاهی از نام منزلگاه ها و مسیر تقریبی حركت امام حسین (عليه السلام) از مدینه تا كربلا، با اهداف و دیدگاه های آن حضرت آشنا شده و مختصری از وضعیت سیاسی و اجتماعی آن عصر بیان شود. 

مدینه زمان: نیمه دوم ماه رجب سال 60 هجری
حاكم وقت مدینه (ولید بن عتبه) پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین (عليه السلام) برای یزید بیعت بگیرد. حضرت فرمود: «...یزید مردی است شرابخوار و فاسق كه به ناحق خون می ریزد و اشاعه دهنده فساد است و دستش به خون افراد بی گناه آلوده گردیده و شخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی كند».
وقتی كه مروان بن حكم بیعت با یزید را از حضرت درخواست كرد امام (عليه السلام) فرمود: ای دشمن خدا! دور شو، من از رسول خدا شنیدم كه فرمود: «خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است و اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید، او را بكشید». و امت او چنین دیدند و عمل نكردند و اینك خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار كرده است.
امام (ع) در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش و بعضی یاران، پس از وداع با جدش پیامبر (ص) از مدینه به طرف مكه حركت كرد. امام حسین هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه اش چنین بیان می كند: و جز این نیست كه برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم. می خواهم امر به معروف و نهی از منكر كرده و به راه و روش جدم (رسو مكه زمان: از 3 شعبان تا 8 ذی الحجه 60 هجری
امام (عليه السلام) در سوم شعبان به مكه رسید و در خانه عباس بن عبدالمطلب سكنی گزید. مردم مكه و زائران خانه خدا كه از اطراف آمده بودند، به دیدار حضرت شرفیاب می شدند.
امام (عليه السلام) پس از رسیدن دوازده هزار نامه از جانب كوفیان، مسلم بن عقیل را در روز 15 رمضان به عنوان نماینده خویش به سوی كوفه فرستاد.
امام (عليه السلام) طی نامه هایی به مردم بصره و كوفه، سزاوارترین مردم برای خلاقت و امام را اهل بیت (ع) معرفی كرد و...
حضرت با رسیدن نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم كوفه با وی و از سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا ـ كه تصمیم بر قتل آن حضرت، در آن جاگرفته بودند ـ حج را به عمره تبدیل كرد و در هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسیاری از دوستان، به سوی عراق روانه شد. قسمتی از آخرین سخنرانی های حضرت در مكه: ما اهل بیت به رضای خدا راضی و خشنودیم... هر كس می خواهد در راه ما جانبازی كند و خون خویش را در راه لقای پروردگار نثار نماید، آماده حركت با ما باشد ل خدا) و پدرم علی (عليه السلام) رفتار نمایم. صفاح زمان: چهارشبه 9 ذی الحجه 60 هجری
قبل از رسیدن به این منزلگاه، در محلی به نام «تنعیم» امام (عليه السلام) دستور داد اموال كاروان حامل پارچه های یمانی كه با پول بیت المال تهیه و توسط حاكم یمن برای یزید ارسال می شد را با ولایتی كه داشت ضبط كنند. این خود نشانه قیام در مقابل خلافت غاصبانه بنی امیه بود.
امام (ع) در پاسخ به مخالفین حركت به سوی عراق، فرمود: «رسول خدا را در خواب دیدم و به امر مهمی ماموریت یافتم و باید آن را تعقیب نمایم».
فرزدق شاعر كه عازم مكه بود در «صفاح» با حضرت ملاقات كرد و در جواب حضرت كه از احوال مردم عراق جویا شده بود؛ گفت: «دلهای مردم با توست ولیكن شمشیرشان با بنی امیه است.» سخن امام حسین (عليه السلام) خطاب به فرزدق در این منزلگاه: اگر پیش آمدها طبق مراد باشد، خدا را بر نعمتهایش شكر گوییم. اگر پیش آمدها بر وفق مراد نبود آن كس كه نیتش حق و تقوا بر دلش حكومت می كند، از مسیر صحیح خارج نشود و ضرر نخواهد كرد ذات عرق زمان: دوشنبه 14 ذی الحجه 60 هجری
حضرت در این منزلگاه به «بشر بن غالب» رسیده و از اوضاع و احوال كوفه پرسیدند؛ وی گفت: «شمشیرها خدمت بنی امیه و دلها با توست.» حضرت او را تصدیق كرد.
عبدالله بن جعفر، همسر زینب (سلام الله عليها) امان نامه ای را از استاندار مدینه «عمروبن سعید» كه آن ایام در مكه به سر می برد، گرفت و برای حضرت آورد كه مضمون آن چنین بود: «من تو را از ایجاد تفرقه برحذر داشته و از هلاكت تو می ترسم! لذا به سوی من برگرد تا در امان من بمانی». حضرت در جواب چنین فرمود: «كسی كه به سوی خدا دعوت كند و عمل نیك انجام دهد و بگوید از مسلمانان هستیم، از خدا و رسولش جدا نمی شود... اگر در نوشتن نامه ات خیر مرا آرزو كرده ای، خدا پاداش تو را بدهد».
>عبدالله پسران خویش (عون و محمد) را به خدمت در كنار حضرت و جهاد با دشمنان سفارش كرد و خود به سوی مكه بازگشت. قسمتی از نامه حضرت به «عمروبن سعید» كه در این منزلگاه نوشت: بهترین امان، امان خداوند است. از خداوند، ترس از او را در دنیا خواهانیم تا در قیامت به ما امان بخشد. . حاجر زمان: سه شنبه 15 ذی الحجه 60 هجری
< حضرت نامه ای را برای تعدادی از مردم كوفه توسط «قیس بن مسهر» فرستاد و چنین نوشت: «نامه مسلم بن عقیل كه حاكی از اجتماع شما در كمك و طلب حق ما بود به من رسید خداوند به خاطر نصرت و یاریتان پاداش بزرگی نصیبتان كند... هنگامی كه فرستاده من (قیس) بر شما وارد شد در كارتان محكم و كوشا باشید، من همین روزها به شما می رسم.»
«قیس» را در میان راه دستگیر كردند. او به ناچار نامه امام (ع) را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند. از او خواستند نام افرادی كه به حسین (عليه السلام) نامه نوشته اند را افشا كند و یا در برابر مردم به حسین (عليه السلام) و پدر و برادرش دشنام دهد. او بالای قصر رفته و ضمن تمجید از علی (عليه السلام) و فرزندانش و معرفی خویش، ابن زیاد و یاران او را نفرین كرد و خبر از حركت حضرت به سوی آنان داد و از مردم خواست دعوت حسین (عليه السلام) را اجابت كنند. لذا عبیدالله دستور داد او را از بالای قصر به پایین انداختند و بدنش قطعه قطعه گردید و این چنین به شهادت رسید. از سخنان امام حسین (عليه السلام) در بین راه مكه تا كربلا: من مرگ را جز سعادت نمی بینم و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی دانم. خُزَیمیّه زمان: جمعه 18 ذی الحجه 60 هجری.
حضرت و همراهان یك روز و یك شب در این منزلگاه توقف كردند. زینب كبری (سلام الله عليها) هنگام صبح خدمت آن حضرت آمد و عرضه داشت: ای برادر! در نیمه های شب از خیمه ها بیرون آمدم، شنیدم هاتفی این دو بیت شعر را می خواند:
اَلا یا عُیًنْ فَاحًتَفٍلی بِجْهًد
فَمُنً یُبًكی عُلَی الشُِهُدُاءِ بُعًدی
عُلی قَوًم تَقُودْهْمْ الْمُنایا
بِمٍقْدار اٍلی اٍنْجُازِ وُعًد
(هان ای دیده بسی گریه كن، كیست بعد از من بر این شهدا بگرید. مرگ، این گروه را به جایگاه خویش همی برد تا آن وعده كه با خدای خویش كرده اند بجای آرند). آنگاه حضرت، خواهرش زینب (سلام الله عليها) را دلداری داده و دعوت به صبر كرد.
عده ای پیوستن «زهیر بن قین» به حسین (عليه السلام) را در این منزلگاه گفته اند. امام حسین (عليه السلام) خطاب به زینب كبری (سلام الله عليها) در این منزلگاه می فرماید: خواهرم! آن زرُود زمان: دوشنبه 21 ذی الحجه 60 هجری
«زهیر بن قین» كه دارای عقیده عثمانی بود، در آن سال مراسم حج را بجای آورده و به كوفه باز می گشت. ناخوشایندترین چیز نزد او فرود آمدن در یك محل با حسین (عليه السلام) بود.ولیکن در این منزلگاه به ناچار فرود آمد. در حالی كه زهیر با همراهانش مشغول خوردن غذا بود، حضرت از طریق نماینده ای، زهیر را به خیمه اش دعوت كرد، اما او بی اعتنایی كرد. همسرش به او گفت:«سبحان الله پسر رسول خدا ترا می خواند و تو او را اجابت نمی كنی!» ، «زهیر» با اكراه به سوی حضرت رفت، اما هنگام مراجعت از خیمه آن حضرت، آثار خوشحالی از چهره اش نمایان شد و به همراهان گفت: «من به حسین ملحق خواهم شد، هر كس میل دارد در یاری فرزند پیامبر شركت كند، با ما بیاید و هر كس با ما نیست با او وداع می كنم». لذا همسرش نیز او را رها نكرده و تا واقعه عاشورا و شهادت زهیر، همراه كاروان حسینی بود. امام حسین(عليه السلام) پس از شهادت زهیر فرمود: ای زهیر! خدا تو را از لطف و رحمت خویش دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزینه وخوك (از قوم بنی اسرائیل) لعنت نماید. چه اراده و مشیت خ ثعْلبیّه زمان: سه شنبه 22 ذی الحجه 60 هجری
حضرت، شبانه وارد این منزلگاه شد و خبر شهادت «مسلم بن عقیل» و «هانی بن عروه» را به وی دادند.
پس حضرت فرمود: «انالله و انا الیه راجعون... لا خیر فی العیش بعد هولاء» (همه از خداییم و به سوی او باز می گردیم، پس از اینها زندگی سودی ندارد) آن گاه اشك به صورتش جاری شد و همراهان نیز گریه كردند.
فرزندان مسلم پس از سؤال حضرت كه فرموده بود: نظر شما چیست (اكنون چه خواهید كرد)؟ گفتند: « به خدا سوگند كه ما باز نمی گردیم، مگر آنكه انتقام او (پدر) را بگیریم یا ما نیز به شهادت برسیم».
نوشته اند: حسین (عليه السلام) با یارانش اتمام حجت كرد. اما گروهی كه به طمع مال و مقام دنیا با امام آمده بودند، پس از این خبر، از حضرت جدا شدند. سخن امام حسین(عليه السلام) با مردی از اهل كوفه دراین منزلگاه: به خدا سوگند كه اگر تو را در مدینه ملاقات می كردم، اثر جبرئیل را در خانه ما، و نزول او برای وحی به جدم را به تو نشان می دادم. ای برادر! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند... ا بدان تعلق گرفته، همان خواهد شد. زُباله زمان: چهارشنبه 23 ذی الحجه 60 هجری
حضرت (عليه السلام) خبر شهادت مسلم و هانی و همچنین عبدالله بن بقطر را در این منزلگاه به یارانش داد. سپس فرمود: «شیعیان كوفه ما را بی یار و یاور گذاشته اند. هر كس از شما بخواهد، می تواند باز گردد و از سوی ما حقی بر گردنش نیست». نوشته اند: گروهی دیگر از همراهان بی وفای امام (عليه السلام) در این منزلگاه از گرد حضرت پراكنده شدند.
امام حسین (عليه السلام) عبدالله بن بقطر را به سوی مسلم فرستاده بود که در میان راه دستگیر و نزد عبیدالله بن زیاد بردند. او در بالای قصر دارالاماره، در مقابل مردم خود را نماینده امام حسین(عليه السلام) معرفی و بر یاری او تاكید نمود و آنها را بر یزید ملعون شوراند. به دستور ابن زیاد او را از بالای قصر به زیر انداخته و به شهادت رساندند. امام حسین(عليه السلام) در جواب مردی كه از آیه «یوم ندعوا كل اناس بامامهم» پرسیده بود، فرمود: پیشوایی مردم را به راه راست هدایت كرد و گروهی اجابت كردند، و پیشوایی مردم را به گمراهی دعوت كرد و گروهی اجابت كردند. گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ خواهند بود. بَطْن العقبه زمان: جمعه 25 ذی الحجه 60 هجری
پیرمردی به حضرت گفت: « به خدا سوگند از همین جا برگرد، زیرا در این سفر جز با نیزه و شمشیر مواجه نخواهی گشت. اگر آنها كه ترا دعوت كردند، بار جنگ را هم به دوش می گرفتند و امور را برایتان مهیا می كردند و سپس بر آنها وارد می شدید، یك حرفی بود. اما با وضعیت پیش آمده ادامه راه را به صلاح تو نمی دانم». حضرت فرمود: «این مطلب برای من واضح و رأی همان است كه دیده ای، ولی كسی بر مقدرات الهی پیروز نخواهد شد».
امام (ع) خطاب به یارانش می فرماید: «نمی بینم خود را جز اینكه كشته خواهم شد». یاران علت را كه پرسیدند، فرمود: «در خواب دیدم سگانی به من یورش برده و در میان آنها سگی از همه درنده تر است و مرا قطعه قطعه می كنند». از سخنان امام حسین (عليه السلام) در این منزلگاه: بنی امیه مرا رها نكنند تا جان مرا بگیرند. هرگاه چنین كنند، خدا بر آنان كسانی را مسلط خواهد كرد كه آنها را ذلیل و خوار خواهد ساخت. شَراف (وذُوحُسم) زمان: شنبه 26 ذی الحجه 60 هجری
حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند كه آب فراوان برداشته و صبحگاهان حركت كنند. در میان راه و هنگام ظهر به لشكری برخوردند و امام (ع) با سرعت و قبل ازدشمن در منزل «ذوحسم» مستقر شد. آن گاه امام (ع) فرمان داد تا لشكر دشمن و نیز اسبان آنان را سیراب كنند.
لشكر امام حسین (عليه السلام) و لشكر دشمن (به فرماندهی حُر) نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام (عليه السلام) سپاه حر را چنین خطاب فرمود: «...ما اهل بیت سزاوارتر به ولایت و حكومت بر شما هستیم از مدعیانی كه براساس عدالت رفتار نمی كنند و در حق شما ستم روا می دارند. ای مردم! من به سوی شما نیامدم مگر آنكه دعوتم كردید. پس اگر از آمدنم ناخشنودید، باز گردم». تا حضرت (عليه السلام) خواست برگردد، حر مانع گشت. حضرت فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟ حر گفت: مامورم كه تو را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم. حال اگر نمی پذیری، حداقل راهی را انتخاب كن كه نه به كوفه باشد و نه به مدینه. از سخنان حضرت در این منزلگاه: مگر نمی بینید كه به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی شود. در این حال، سزاوار است كه مومن، لقای پروردگار را طلب نماید. بیضه زمان: یكشنبه 27 ذی الحجه 60 هجری
لشكر امام حسین (عليه السلام) و سپاه حر كه به موازات و نزدیك همدیگر حركت می كردند، در این محل فرود آمدند. حضرت در این منزلگاه لشكریان حر را مخاطب قرارداده، چنین فرمود: «بنی امیه به فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده و فساد كردند. حدود خدا را اجرا نكرده و بیت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كردند... شما به من نامه ها نوشتید و گفتید كه با من بیعت كرده اید، حال اگر به بیعت خویش با من پایبند بمانید كار عاقلانه ای كرده اید كه من فرزند دخت پیامبر (سلام الله عليها) و اسوه ای برای شما هستم. اگر بیعتتان را بشكنید، سوگند به جانم! كه از شما هم بعید نیست، چرا كه با پدرم «علی» و برادرم «حسن» و پسرعمویم «مسلم» پیمان شكنی كردید. بدانید اگر چنین كنید سعادت خوتان را از دست داده اید». از سخنان حضرت در این منزلگاه: ای مردم! رسول خدا فرمود: «هر كس سلطان ستمگر، پیمان شكن، حلال كننده حرام ها و مخالف با سنت رسول خدا را ببیند و در برابر او برنخیزد، جایگاهش با او در جهنم است. عُذیب الهجانات زمان: دوشنبه 28 ذی الحجه 60 هجری چند تن از اهل كوفه با حضرت ملاقات كرده و اوضاع شهر را چنین توصیف كردند: «به اشراف كوفه رشوه هایی گزاف داده اند و اینك یك دل و یك زبان با تو دشمنی می ورزند و سایر مردم دلشان با توست. اما فردا شمشیرهایشان به روی تو كشیده می شود».
امام (ع) از آنها درباره فرستاده اش «قیس بن مسهر» پرسید، گفتند: «وی را پس از دستگیری بالای قصر دارالاماره برده تا شما و پدرتان را لعنت كند، اما او بر شما و پدرتان درود فرستاد و ابن زیاد و پدرش را لعنت كرد، و آمدنتان را خبر داد. از این رو ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زمین انداخته و به شهادت رساندند». در این هنگام اشك از چشمان حضرت سرازیر گشت و این آیه شریفه را تلاوت نمود: « من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من یتنظر و ما بدلوا تبدیلا» (از میان مومنان مردانی هستند بر سر پیمان خود با خدا ایستادگی كرده و به عهد خویش وفا كردند «به شهادت رسیدند» و برخی دیگر در انتظار شهادت اند...) امام حسین (عليه السلام) هنگام شنیدن خبر شهادت «قیس» در این منزلگاه چنین دعا فرمود: خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود جایگاه والایی قرارده و در جوار رحمت خود جمع بفرما. قصر بنی مقاتل زمان: چهارشنبه اول محرم الحرام 61 هجری
گروهی از اهل كوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند، حضرت از آنها پرسید: آیا به یاری من می آیید؟ بعضی گفتند: دل ما رضایت به مرگ نمی دهد و بعضی دیگر گفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم، مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم.
حضرت به جوانان امر كرد كه آب بردارند و شبانه حركت كنند. امام (ع) همان گونه كه سوار بر مركب بود، مختصری به خواب رفت. پس از بیداری كلمه استرجاع (انالله و اناالیه راجعون) را تكرار می كرد. «علی اكبر جلو رفت و علت را جویا شد؛ حضرت فرمود: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حركت است و مرگ به استقبالشان می آید.» علی اكبر گفت: «پدرم! آیا ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود: «سوگند به خدا كه ما برحقیم» علی اكبر گفت: «پس ما را باكی از مرگ نیست». امام فرمود: «خدا تو را جزای خیر دهد». امام حسین (عليه السلام) در این منزل به عبیدالله جعفی چنین فرمود: پس اگر ما را یاری نمی كنی خدای را بپرهیز از اینكه جزو كسانی باشی كه با ما می جنگند. سوگند به خدا اگر كسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نكند، خدا او را به رو در آتش می افكند. نینوا (وكربلا) زمان: پنجشنبه دوم محرم الحرام 61 هجری
«نینوا» جایی است كه حر دستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب و علف و بی دژ و قلعه فرود آورد. امام (ع) برای اقامت در محل مناسبتری، به حركت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سؤال فرمود؛ تا نام كربلا را در جواب شنید، پس گریست و فرمود: «پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست. و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنین وعده داد». سپس اصحاب امام (ع) پیاده شدند و بار و اثاثیه را فرود آوردند. سپاه حر نیز در ناحیه دیگری در مقابل امام اردو زدند.
حضرت (ع) اهل بیت خود را جمع كرده، نظری برآنها افكند و گریست. سپس فرمود: «خدایا! ما را از حرم جدمان راندند، و بنی امیه در حق ما ستم روا داشتند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و بر دشمنان پیروز گردان».
عبیدالله بن زیاد نامه ای بدین مضمون برای حضرت نوشت: خبر ورود تو به كربلا رسید. من از جانب معاویه مامورم سر بر بالین ننهم تا تو را بكشم و یا به حكم من و حكم یزید بن معاویه بازآیی! والسلام. امام (ع) فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است. امام حسین(عليه السلام) چون نامه ابن زیاد را خواند، فرمود: رستگار نشوند آن گروهی كه خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند. (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند). كربلا زمان: جمعه سوم محرم الحرام 61 هجری
عمر بن سعد با لشكری چهارهزار نفره از اهل كوفه وارد كربلا شد. برخی نوشته اند: قبیله عمربن سعد (بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این كار (داوطلب جنگ با امام حسین(عليه السلام)) برحذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و «بنی هاشم» نگردد. از طرفی یكی از دو فرزندش به نام «حفص» او را به مقاتله با حسین(عليه السلام) تشویق می نمود و دیگری او را برحذر می داشت! لذا «حفص» همراه پدر برای جنگ با حسین (عليه السلام) به كربلا آمد.
عمربن سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود: «مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت كرده اند و اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت! عمربن سعد تا از پیام امام (ع) مطلع گشت، گفت: «امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند!» سخن امام حسین (عليه السلام) هنگام ورود به كربلا: مردم، بندگان دنیا هستند و دین آنها جز سخن بر زبانشان نیست. تا آنگاه كه زندگیشان بچرخد، دنبال دین می روند. و هر گاه بنای امتحان و آزمایش پیش آید، دینداران بسیار اندك می شوند. كربلا زمان: شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجری
«عبیدالله بن زیاد» در مسجد كوفه مردم را چنین خطاب كرد: « ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان كه می خواستید، یافتید! و یزید را می شناسید كه دارای رفتار و روشی نیكوست كه به زیردستان احسان می كند و بخشش های او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اكنون یزید دستور داده تا بین شما پولی را تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهر ندا كنند و مردم را برای جنگ آماده حركت سازند.
«شمربن ذی الجوشن» با چهار هزار جنگجو، «یزید بن ركاب» با دو هزار جنگجو، «حسین بن نمیر» با چهار هزار جنگجو، «مضایر بن رهینه» با سه هزار جنگجو، و «نصربن حرشه» با دو هزار جنگجو برای جنگ با حسین (عليه السلام) اعلام آمادگی كرده و حركت به سوی كربلا را آغاز كردند. امام (ع) در پاسخ «قیس بن اشعث» كه سفارش به بیعت با یزید می كرد، فرمود: نه، به خدا سوگند، نه دست ذلت بر دست آنان می گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ فرار می كنم. كربلا زمان: یكشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجری
نیروهای پراكنده در سطح شهر كوفه كم كم جمع شده و به لشكر عمربن سعد می پیوندند. نوشته اند: شبث بن ربعی با هزار سوار به سوی كربلا روان شد.
عبیدالله عده ای را ماموریت داد تا در مسیر به سوی كربلا بایستند و از حركت كسانی كه به قصد یاری حسین (عليه السلام) از كوفه خارج می شوند، جلوگیری كنند.
چون گروهی از مردم می دانستند كه جنگ با امام حسین(عليه السلام) در حكم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه از لشكر دشمن جدا شده و فرار می كردند. نوشته اند: فرمانده ای كه از كوفه با هزار رزمنده حركت كرده بود چون به كربلا می رسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار می كردند. از سخنان امام حسین (عليه السلام) با سپاه دشمن: هیهات! ما به ذلت تن نخواهیم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت و خواری را نپسندیدند. دامن های پاكی كه ما را پروریده، و سرهای پرشور و مردان غیرتمند؛ هرگز طاعت فرومایگان را بر كشته شدن مردانه ترجیح ندهند. كربلا زمان: دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجری
عمربن سعد، نامه ای را از عبیدالله دریافت می دارد كه مضمون آن چنین است: من از لشكر سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نكردم، و توجه داشته باش كه مأمورانی سپرده ام تا هر روز وضعیت را به من گزارش كنند.
حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می گیرد تا نزد طایفه ای از بنی اسد ـ كه در آن نزدیكی ها زندگی می كردند ـ رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. «حبیب» نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر بپاخواستند و حركت كردند، اما در میان راه با لشكر عمربن سعد برخورد كردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراكنده شده و برگشتند. «حبیب» به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسین(عليه السلام) گفت: «لاحول و لا قوه الا بالله» نامه امام حسین (عليه السلام) از كربلا به برادرش محمدبن حنفیه و بنی هاشم: مثل اینكه دنیا اصلاً وجود نداشته (این گونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست. كربلا زمان: سه شنبه هفتم محرم الحرام 61 هجری
تعداد نظامیانی كه لباس و سلاح جنگی و حقوق از حكومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(عليه السلام) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند.
عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت كرد كه: با سپاهیان خود بین امام حسین(عليه السلام) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز به طوری كه حتی قطره ای آب به امام (ع) نرسد، همان گونه كه از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در كنار شریعه فرات مستقر كرد. یكی از آنها فریاد زد: حسین!... به خدا سوگند كه قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی! حضرت فرمود: «خدایا! او را از تشنگی هلاك كن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده». حمید بن مسلم می گوید به چشم خود دیدم كه نفرین امام (ع) عملی گشت. امام حسین (عليه السلام) سپاه دشمن را چنین نفرین كرد: بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ كن، و بر ایشان تنگی و قحطی (همچون سالهای یوسف) پدید آور، و آن غلام ثقفی (حجاج بن یوسف) را برایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند، و انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد. كربلا زمان: چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجری
هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد، امام (عليه السلام) برادرش عباس را به همراه عده ای شبانه حركت داد. آنها با یك برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شكسته و مشك ها را پر از آب كردند و به خیمه ها برگشتند.
ملاقات امام (ع) با عمر بن سعد: حضرت فرمود: « ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می كنی و از خدا هراسی نداری؟ ابن سعد گفت: « اگر از این گروه جدا شوم، خانه ام را خراب و اموالم را از من می گیرند و من برحال افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناكم». حضرت فرمود: « تو را چه می شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد... گمان می كنی كه به حكومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید».
عبیدالله طی نامه ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و بركناری كرده، می گوید: « اگر از فرمان من سرباز زنی، مسئولیت لشكر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم كرد. سخن امام حسین(عليه السلام) با یارانش: ای بزرگ زادگان! صبر پیشه كنید كه مرگ جز پلی نیست كه شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می رساند. كربلا زمان: پنجشنبه نهم محرم الحرام 61 هجری
شمر خود را به خیام امام (ع) رسانده، ضمن صدا كردن حضرت عباس و دیگر فرزندان ام البنین، می گوید: « برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم». آنها متفقاً  گفتند: «خدا تو را و امان نامه تو را لعنت كند، ما امان داشته  باشیم ولی پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟»
امام حسین (عليه السلام) توسط حضرت عباس از دشمن یك شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می گیرد.
حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع كردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، كه فقط از یك قسمت ارتباط برقرار باشد و یاران امام (ع) در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام (ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود.
گروهی از لشكر عمر بن سعد به سپاه امام (ع) می پیوندند. سخن امام (ع) خطاب به دشمن: وای بر شما! چه زیانی می برید اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست می خوانم. اما شما از همه فرامین من سرباز می زنید و سخن مرا گوش نمی دهید، چرا كه شكم های شما از مال حرام پرشده و بردلهای شما شقاوت نهاده شده است. كربلا زمان: دهم محرم الحرام 61 هجری
امام (ع) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت:«...خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد كه صبر و شكیبایی را پیشه خود سازید».
حضرت (ع) «زهیر بن قین» را فرمانده راست سپاه، و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش حضرت عباس سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه ها نزدیك می شد، ولی حضرت تیری نینداخت چون می فرمود: «دوست ندارم كه آغازگر جنگ با این گروه باشم». عمربن سعد تیر را بر كمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت: «گواه باشید كه اول كسی بودم كه به سوی لشكر حسین تیر انداختم!» سپس سپاهیان عمربن سعد تیر بر كمان نهاده و از هر طرف یاران حسین(عليه السلام) را نشانه رفتند. امام (ع) فرمود: «یاران من! بپاخیزید و به سوی مرگ (شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد». در حمله اول بالغ بر چهل تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر كدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت می رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند.
امام حسین (عليه السلام) كه یكه و تنها مانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا كرده و آنها را صدا می كرد. حضرت (ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد، آنگاه در حالی كه شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرارگرفت و جنگ نمایانی كرد. دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود. ناگاه تیری سه شعبه به قلب مباركش اصابت كرد و در حالی كه یكصد و چند نشانه تیر و نیزه بر پیكرش بود، نقش بر زمین گشت و روح مباركش به ملكوت اعلی پیوست. اما شیون زنان، كودكان و حتی فرشتگان الهی بلند شد. 
-----------------------------------
منابع :
مقتل (مقرم) ترجمه عزیزالله عطاردی.
خلاصه تاریخ اسلام (رسولی محلاتی)، تلخیص چنارانی. 
زندگانی حضرت ابی عبدالله الحسین (عليه السلام)، (عمادزاده).
سخنان حسین بن علی (عليه السلام) از مدینه تا شهادت، (محمدصادق نجمی)
قصه كربلا، (علی نظری منفرد).
وقعه الطف لابی مخنف (تحقیق: محمدهادی الیوسفی).
الحسین فی طریقه الی الشهاده (السید علی الهاشمی).

Share