عرفان امام خمینی(ره) و بررسی وجوه مختلف آن/بخش اول

آیت الله میرباقری؛
آیت الله میرباقری

 متن پیش رو سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمدمهدی میرباقری به مناسبت سالگرد دهه فجر انقلاب اسلامی است که در آن به شخصیت حضرت امام(ره) و سلوک عارفانه ایشان پرداخته اند. ایشان در طی بحث به مبانی و چارچوب های معهود عرفان اشاره کرده و عرفان امام(ره) را در این فضا بررسی کرده اند. در رابطه با وجوه مختلفی شخصیتی امام(ره) مقاله ای در همین پایگاه موجود می باشد که می توانید برای مشاهده آن از لینک زیر استفاده کنید.

بحث عرفان اصیل اسلامی به خصوص با گرایش عرفان امام رضوان الله تعالی علیه موضوعی بسیار سنگین، جدی، پردامنه و دارای ابعادی متنوع است. بحث ما درباره عرفان از زاویه ی بحث های اجتماعی و جامعه شناسایی نیست؛ چرا كه اگر از این منظر به مباحث عرفان اسلامی بپردازیم، باید عارفان را به عنوان یك جامعه و یك طبقه اجتماعی در نظر بگیریم؛ و بعد تأثیر آنها بر حیات اجتماعی و فعل و انفعالاتی كه بین این جامعه و سایر طبقات اجتماعی است موضوع بحث قرار دهیم. ما در اینجا به عرفان از زاویه ی فرهنگی آن می پردازیم.

جهان از منظر عارفان و فیلسوفان

از این منظر عرفان را به دو بخش عملی و نظری تقسیم كرده اند، كه كمابیش عرفان نظری متناظر با فلسفه، و عرفان عملی هم متناظر با علم اخلاق است. در عرفان نظری عارفان، بحث از شناخت هستی می كنند و هستی و شئون آن را مورد تحلیل قرار می دهند و در ذیل هستی، به بحث نظام آفرینش و تبیین این نظام با نگاه عارفانه می پردازند؛ البته واضح است، ادبیاتی كه در تحلیل عرفانی، در توصیف جهان و شئون هستی و نظام آفرینش به كار می رود، به كلی با ادبیات فلسفی متفاوت و متمایز است. در نگاه عارفانه جهان به گونه ی دیگری تحلیل می شود و وحدت و كثرت در نظام آفرینش با ادبیات ویژه ای تبیین می گردد. بحث هستی شناسی عارفان گرچه با نگاه متكلمین و فلاسفه بیگانه نیست، ولی به كلی ادبیات ممتاز و جدایی دارد. در نگاه عارفان، توحید به وحدت واجب الوجود تفسیر نمی شود بلكه توحید به معنای وحدت حقیقی موجود است و مخلوقات غیر از حضرت حق مظاهر و نمود این حقیقت هستند.

البته حكمت صدرایی اندكی در تحلیل جهان و هستی به این منظر نزدیك می شود و حكمت و عرفان را در هم می آمیزد، اما در سایر گرایش ها در تحلیل هستی و آفرینش، ادبیات به كلی فیلسوفانه است. فیلسوفان كه به تحلیل هستی و عالم وجود می پردازند، با ادبیات خود جهان را تحلیل و به واجب و ممكن تقسیم می كنند؛ عرفا نیز جهان و هستی را تحلیل می كنند، با این تفاوت كه هیچ گاه هستی را به واجب و ممكن تحلیل نمی كنند، بلكه معتقدند هستی در ذات خود واجب است و همه ممكنات ظهور و مظاهر آن هستی مطلق هستند و نظام آفرینش به نظام ظهورات اسمایی برمی گردد. این نوع از نگاه را می توان به عنوان یك فرهنگ، از شعب عرفان دانست.

نسبت عرفان و علم اخلاقعرفان عملی فقط نقشه راه نیست بلکه پیمودن راه است

شعبه ی دیگر عرفان كه موازی علم اخلاق است، عرفان عملی است. عرفان عملی در واقع به مراحل، مراتب، آداب، آثار و نتایج سیر و سلوك انسان می پردازد، همان موضوعی كه در علم اخلاق هم مورد بحث است؛ یعنی بحث از پرورش و تهذیب انسان با ادبیات خاص عارفانه است. در این نگاه كه به شدت متأثر از مبانی عرفان نظری است، مدارج كمال انسان به گونه ی دیگری تفسیر می شود؛ سیر انسان، در مدارج كمال تا نیل به مقام توحید و حتی فنای در ذات، تحلیل می شود؛ سپس مراتب سیر انسان از بیداری و عالم یقظه تا سایر مراحل مورد بحث قرار می گیرد. بین این دیدگاه و علم اخلاق دو تفاوت وجود دارد: یكی اینكه در عرفان عملی، مراحل حركت و تكامل انسان به عنوان موجودی سیال و در حال «حركت، شدن و تغییر»، و نه موضوعی ایستا موضوع بحث است از این رو می بینیم كه در عرفان عملی مراحل سیر، منازلی كه باید یك به یك طی شود، الزامات هر منزل و آثار و حالاتی كه برای سالك در هر منزل پیدا می شود مورد دقت قرار می گیرد.

در عرفان عملی سیر و سلوك عملی انسان در مدارج كمال تا رسیدن به مرتبه ی توحید و درك حقیقت توحید، موضوع بحث است؛ البته با این خصوصیت كه انسان را در حال تكامل و تغییر می بینند و در مراحل سیر و كمالش بحث می كند و از منازل، سیر، آثار و واردات سالك بحث می كند. تفاوت جدی و تأثیرگذار دیگری كه در عرفان عملی وجود دارد این است كه عرفا سیر انسان را در مراحل سلوك تا مقام توحید، بر محور یك معلم الهی و یك عالم ربانی یا به عبارت دیگر، بر محور یك انسان كامل تعریف می كنند و معتقدند كه مدارج سیر انسانی جز با سرپرستی انسان كامل ممكن نیست؛ یعنی علم عرفان تنها یك نقشه ی راه نیست كه انسان سالك بتواند بر اساس آن مراحل سیر را طی كند، بلكه مراحل سیر در واقع مراحل سرپرستی سالك توسط انسان كامل است، و حقیقتِ سیرِ انسان، با ولایت انسان كامل محقق می شود.

اگر بنا بر فرض بتوان حكمت را به حكمت عملی و نظری تقسیم كرد و علم اخلاق را در حكمت عملیه قرار داد،  عرفان هم   به همین منوال در حكمت عملی قرار می گیرد و از دانش هایی محسوب می شود كه مربوط به سیر عملی انسان است.

بحث دیگر عرفان، سلوك عارفانه ی انسان و طی مسیر در مراحل معرفت است كه دیگر بحث علم اصطلاحی و بحث دانش و فرهنگ نیست؛ بلكه در واقع سیر عملی یا سیر منازل و رسیدن به مقامات در یك انسان سالك است. رسیدن به معارفی كه در عرفان نظری تعلیل و به صورت نظری تفسیر می شد، غایت سیر عملی انسان است؛ یعنی سالك اگر بر اساس آنچه در عرفان عملی تعریف شده است حركت كند، مراحلی را طی می كند، و به تصویری كه از هستی و آفرینش در عرفان نظری تبیین شده است، می رسد؛ و آن حقیقت را شهود می كند؛ این در واقع متحقق شدن یك انسان عارف به عرفان نظری و عرفان عملی است؛ یعنی بر اساس نقشه ی راهی كه در عرفان عملی طراحی شده است، با یك استاد حركت می كند و سپس به درك حقایقی كه در عرفان نظری تحلیل شده است می رسد.

امام سرآمد عرفان عملی و نظریتفاوت حضرت امام با سالكان سلسله عرفان

امام خمینی(ره) هم در وادی سیر عملی بر اساس عرفان و هم در شناخت عرفان عملی و عرفان نظری، جزء سرآمدهای این قافله و از انسان های انگشت شماری هستند كه می توان در تاریخ عارفان از آنها نام برد. شخصیتی كه هم به درك عرفان نظری رسیدند، هم حقیقت عرفان عملی را شناختند و هم متحقق به این دو حقیقت شدند و مراحلی از سیر باطنی تا مقام توحید را طی كردند. امام انسان عارف سالكی است كه به خوبی با ظرافت های عرفان نظری و عرفان عملی آشنا بودند و در سیر عملی خود مراحل سیر در وادی توحید را پشت سر گذاشتند؛ ایشان تفاوتی جدی با عارفان و سالكان سلسله ی عرفان دارند، كه شاید بتوان در چند نكته آنها را جمع بندی كرد:

1- امام(ره) از جمله كسانی هستند كه مراحل این وادی را طی كرده اند و اهل سیر در این وادی و سرآمد هستند؛ البته با این تفاوت كه از اندیشه ی این انسان عارف، نظریه ی حكومت دینی و ولایت فقیه نیز ناشی شده است؛ یعنی شخصیتی است كه در حوزه ی نظری، نظریه پرداز حكومت دینی و ولایت مطلقه ی دینی هستند. گرچه اندیشه ی ولایت فقیه یك اندیشه ی سابقه دار در فقه شیعه است اما با این كیفیتی كه ایشان تبیین كردند، امری بدیع و جدید است. پس در حوزه ی نظر این انسان عارف اندیشه ی حكومت دینی را تا دست یابی به نظریه ی ولایت فقیه پرورش دادند و در حوزه ی عمل هم برای تحقق حكومت دینی اقدام عملی كردند و یك انقلاب عظیم را در مقیاس ملی و بعد هم در مقیاس دنیای اسلام و جهان رهبری كردند؛ انقلابی كه به تغییر نوع حكومت انجامید و به یك جریان اسلامی تبدیل شد موازنه ی جهانی را به نفع مذهب و معنویت تغییر داد و تا احیای تمدن اسلام و برخورد تمدن ها پیش رفت، و دشمنان اسلام را وارد میدان این درگیری عظیم و جنگ تمدن ها كرد.

2- بر خلاف نظریه ی بسیاری از عارفان كه انسان را به پرهیز از قدرت و ثروت دعوت می كنند، ایشان با ثروت و قدرت، آن هم در مقیاس یك حكومت، درآمیختند و به تشكیل، رهبری و اداره ی حكومت روی آوردند و نوع جدیدی از حكومت را در دنیای پیچیده ی مدرن تأسیس كردند.

از دیگر نكات ممتاز حوزه اندیشه و عمل این عارف بزرگ این است كه برخلاف بسیاری از عارفان كه منادی صلح كلی هستند و با همه ی طوایف سر سازش دارند و یا منزوی یا سازشكار هستند ـ ایشان به جنگ و قتال و درگیری با دشمنان اسلام رو آوردند و صف بندی بین حق و باطل را به خصوص در مقیاس جهانی فعال كردند؛ و یك برخورد همه جانبه را از نو آرایش دادند. در حقیقت ایشان انسان عارفی هستند كه وارد میدان جهاد شدند آن هم با تعابیری از این قبیل كه می فرمودند: «ما تا آخرین سنگر، آخرین نفر و آخرین قطره ی خون ایستاده ایم».

گوهر ناب اندیشه عرفانی امام

اكنون سخن این است كه اولاً گوهر ناب اندیشه ی عرفانی ایشان چیست؟ و ثانیاً نقاط امتیاز تفكر ایشان در حوزه ی عرفان نظری و عملی با سایر عرفا كدام است؟ عرفان امام (ره) در حوزه ی عرفان ادیان كه انبیای الهی پرچمداران آن بوده اند می گنجد؛ گرچه آن عرفان عملی و نظری كه عارفان اسلامی و شیعی در طول تاریخ تبیین كرده اند متأثر از فرهنگ اسلامی است ولی آنچه ما می توانیم به عنوان عرفان اصیل اسلامی از آن یاد كنیم شبیه همان عرفانی است كه در اندیشه و رفتار امام(ره) دیده می شود.

امام خمینی(ره) به پرورش اجتماعی و ایجاد یك جامعه ی دینی و حكومت دینی رو آوردند؛ و برای برقراری این حكومت و ماندگاری آن در تاریخ، وارد میدان سیاست شدند و جامعه را سرپرستی كردند. نبی اكرم(ص) در طول قریب به یازده سال حضور در مدینه برای برقراری حكومت در بیش از هشتاد جنگ، غزوه و سریه  شركت كردند. وجود مقدس امیر المؤمنین(ع) حكومت تشكیل دادند و در طول كمتر از پنج سال، سه جنگ بزرگ نظامی داشتند. امیر المؤمنین(ع) حكومت جامعه ای را به عهده گرفتند كه بزرگ ترین قدرت زمانه و تقریباً تنها قدرت مهم جهان در دوران خود به حساب می آمد.

برخلاف بعضی كه معتقدند انبیاء توجهی به سیاست نداشتند، در طول تاریخ پیامبری نیامده است كه به امر سیاست نپرداخته باشد! همه انبیاء با اینكه سرآمد عارفان بوده اند و با امر الهی برای هدایت انسان به سوی عالم رجوع كرده اند، اما هم اهل میدان سیاست، درگیری و جنگ بودند و هم جامعه پردازی می كردند؛ عرفان اصیل اسلامی، عرفانی است كه در آن درآمیختن با قدرت و ثروت در جهت اصلاح قدرت و ثروت رخ می دهد، نه انزوا و كناره گیری. این نگاه به جهان كه نظام طبیعت را به منزله ی یك جهان دور از عنایت حضرت حق می داند و انسان را به انزوا و كناره گیری و گوشه نشینی دعوت می كند، با عرفان اصیل اسلامی سازگار نیست؛ البته در عرفان اسلامی نیز دعوت به زهد هست اما زهدی كه همراه با درآمیختن با جهان است نه زهدی كه انزوا و گوشه گیری تنها حاصل آن است.

عرفان اصیل و جریان توحید از طریق ولایت الهی / نسبت حقیقت دین با شریعت

امام(ره) در اندیشه ی عرفانی خود به درك حقیقت توحید نائل شدند و حقیقت هستی را به حق، منحصر در ذات الهی و مابقی را نمود و ظهور و مظاهر هستی می دانستند. خصوصیت دوم عرفان حضرت امام این است كه ایشان معتقد به جریان توحید از طریق خلافت الهی هستند. درك صحیح از مقام خلافت و ولایت حقّه، دومین درك باطنی است كه ایشان از معارف دینی و معارف اسلام دارند. برای مثال ایشان در رساله ی «الخلافه و الولایه» به خوبی نسبت بین توحید و ولایت را تبیین می كنند.

سومین خصوصیت و ویژگی ممتاز دیگر امام(ره) این است كه بین حقیقت باطنی دین كه جریان توحید و ولایت است با شریعت، احكام، فقه و آداب رابطه می بینند؛ به دین نگاه جامع دارند و به شدت از نگاه یك بُعدی كه دین را منحصر به احكام و شریعت می كند و یا دین را در بُعد باطنی (كه همان توحید و ولایت است) منحصر می كند، پرهیز دارند. ایشان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 56 در مورد آفات یك بُعدی نگریستن به اسلام می فرمایند:

«بسیاری از زمان ها بر ما گذشت كه یك طائفه ای فیلسوف و عارف و صوفی و متكلم و امثال ذلك كه دنبال همان جهات معنوی بودند، اینها آن معنویات را گرفتند و هر كسی به اندازه ی ادراك خودش و تخطئه كردند: «قشریون». تمام ما عدای خودشان را قشری حساب كردند و تخطئه كردند. بلكه وقتی دنبال تفسیر قرآن رفتند ملاحظه می كنیم كه تمام آیات یا اكثر آیات را برگرداندند به آن جهات عرفانی و جهات فلسفی و معنوی و به كلی غفلت كردند از حیات دنیایی و جهاتی كه در اینجا به آن احتیاج است و تربیت هایی كه در اینجا باید بشود، از این غفلت كردند، به حسب اختلاف مسلكشان، رفتند دنبال همان معانی بالاتر از ادراك عامه ی مردم و علاوه بر آن ما عدای خودشان را تخطئه كردند و در همین عوان و همان عصر، یك دسته دیگری كه اشتغال به امور فقهی و تعبدی داشتند اینها هم تخطئه كردند آنها را یا حكم الحاد كردند یا حكم تكفیر كردند، آنها را تخطئه كردند و هر دویش خلاف واقع بوده است، اینها محصور كردند اسلام را به احكام فرعیه و آنها هم اسلام را به احكام معنویه محصور كرده بودند، به امور معنویه و ما فوق الطبیعه، آنها به خیال خودشان مافوق الطبیعه همه جهات است و اینها هم به خیال خودشان احكام طبیعت فقه اسلامی و اینهاست و دیگران همه اش بی جهت است...» در ادامه از نگرش دیگری نام می برند كه این هم نگرش انحرافی است، می گویند: «همین طور كه عرفا ظواهر دین را تعبیر به باطن كردند یك دسته جدیدی پیدا شدند كه تحریف جدید می كنند و همه ی باطن دین را تعبیر به ظاهر می كنند آنها همه مادیات را به معنویات برمی گردانند و اینها هم تمام معنویات را به مادیات برمی گردانند»(1)

عرفان امام(ره) و «توحید، ولایت و شریعت»

بنابراین ابتدا باید نگاهی جامع به اسلام داشت؛ یعنی باید هم معارف توحیدی اسلام و هم شریعت آن را شناخت و بین آنها نسبت برقرار كرد. شاید بتوان اندیشه امام(ره) را شامل سه لایه ی توحید، ولایت و شریعت دانست؛ «شریعت، احكام و مناسك دین» در حقیقت شرایط و آداب تبعیت از ولایت حقه و یا آداب جریان این ولایت هستند؛ جریانی كه تأیید جریان توحید و الوهیت در عالم است. عالم بر مدار الوهیت خدای متعال اداره می شود، این الوهیت نیز از طریق ولایت حقّه در عالم جاری می شود، شریعت، قواعد و آداب و مناسك این جریان است؛ بنابراین در قوس نزول، سیر از توحید به ولایت و سپس شریعت و در قوس صعود هم از شریعت به ولایت و سپس به توحید است؛ نقطه شروع سیر از عمل به شریعت  در حوزه ی زندگی فردی و اجتماعی است؛ سپس ورود به باطن ولایت از طریق شریعت است كه در این مرحله هم جامعه و هم حیات فردی انسان در باطن، نورانی به نور ولایت حقه می شود، مرحله بعد هم ورود به حقیقت توحید از طریق سیر در مدارج ولایت است. یك بعد از مبانی نظریه ولایت فقیه امام این است كه ایشان از نظر عرفانی قائل به حقیقت توحید و درك ارتباط حقیقت توحید با ولایت حقه و خلافت هستند و در بعد دیگر قائل به درك ارتباط شریعت با خلافت.

یعنی اگر سرپرستی خدای متعال، انسان را به كمال می رساند، این سرپرستی از طریق ولایت اولیای حق و با مناسك شریعت جاری می شود. سیر تا مقام توحید، از آراسته  شدن به شریعت شروع می شود و تا رسیدن به درك حقیقت ولایت و سپس سیر تا درك سرّ توحید ادامه می یابد. این آن سرّی است كه در قوس صعود اتفاق می افتد، این را در تاریخ، جامعه و فرد ضرب كنید. 

******************************
پی نوشت ها:

(1) صحیفه نور، ج 1، ص 235 و 236.

Share