سلوک و مقام محبت و رضوان سیدالشهداء / دستگیری، شفاعت و تطهیر اصحاب/بخش دوم

آیت الله میرباقری؛
آیت الله میرباقری

بررسی مقام رضا و تطبیق بر حرکت حضرت اباعبدالله علیه السلام و رابطه این مقام با شفاعت حضرت
در باب خود امام حسین، حرف زدن اصلاً ممکن نیست. همان رابطه ای که اصحاب با سیدالشهداء داشتند، سیدالشهداء با خدا داشت. می دانید ما درجه ای بالاتر از رضا نداریم لذا داریم که «اعلی درجه الزهد ادنی درجه الیقین، و اعلی درجه الیقین ادنی درجه الرضا»(4). یعنی خود رضا و یقین مقاماتی دارد، ولی آخرین وادی زهد اول یقین است. آدمی تعلقاتش که از بین رفت، انوار یقین در قلبش می آید. «حرام علی قلوبکم ان تعرف حلاوه الایمان حتی تزهد بالدنیا»(5) تا زاهد نشوید به ایمان نمی رسید و انوار ایمان در قلبتان نمی آید. فارغ از دنیا که شدید به یقین می رسید. بعد اگر وادی یقین را پشت سر گذاشتید، صاحب مقام رضا می شوید. یعنی مقام محبت به شما می دهند و در مقام محبت به اندازه محبت راضی می شوید.
در دعای بعد از زیارت جامعه ائمه المؤمنین (که دعای لطیفی است و خود زیارت هم فوق العاده است) آنجا حضرت تعبیری دارند که «و الرضا بقضائک و قدرک، اقصی عزمی و نهایتی و ابعد همی و غایتی»(6) خدایا، رضا به قضا و قدر خودت را، نهایت وجود من و دورترین همت من و آخرین افقی که می بینم و به سمت آن می خواهم حرکت کنم، قرار بده. غایت هستی من این باشد که در وادی رضا منزل کنم، و به آنجا که رسیدم، آرام می شوم. دیگر بالاتر از آنجا ما مقام نداریم و همه مقامات عرفانی، باید به اینجا ختم بشود. اگر محبت آخرین وادی است و اخلاص در محبت آخرین مقام است پس باید به رضاء ختم بشود که محبین در مقام رضا هستند. و چون غرق در محبت اند، یعنی هرچه از طرف دوست می آید لذت می برند. یعنی سبک و سنگین نمی کنند و فقط به دست او نگاه می کنند که هر چه او دهد از آن لذت می برند. مرگ برای او مثل حیات شیرین است. و همینطور فقر و غنی، بیماری و سلامتی و...
در حدیث از امام باقر(علیه السلام) داریم که به جابر فرمود «کیف اصبحت» جابر گفت آقاجان، صبح کردم در حالیکه مرگ را بیشتر از زندگی دوست دارم و بیماری را بیشتر از فقر. حضرت فرمودند: ما اهل بیت اینطوری نیستیم. آنچه خدا دوست دارد، دوست داریم. این می شود مقام رضا و محبت. سیدالشهداء(علیه السلام) همین یک کلمه است. حرف زدن درباره امام حسین(علیه السلام) دشوار است. کسی که سجده بر تربتش، حجابهای هفت گانه و عوالم نفسانی را از انسان برمی دارد. (رذیلت های اصلی در روایات هفت تا ذکر شده است) یعنی همه این وادی ها طی می شود. این تازه خاصیت خاک اوست. و این که در خاکش خدا شفاء قرار داده، بعضی بزرگان گفته اند که فقط شفاء از بیماری های ظاهری نیست. مثل قرآن که «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَه لِلْمُؤْمِنین»(اسراء/82) هم شفاء جسم است و هم شفاء روح. لذا دارد «شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُور»(یونس/57) است این قرآن. اگر کسی اهل قرآن شد، همه صفات رذیله اش را قرآن تطهیر می کند. و البته شفاء جسم هم هست لذا داریم: مرضی اگر با حمد خوب نشد با چیزی دیگر هم خوب نمی شود. مانند همین تربت امام حسین(علیه السلام) است که شفاء همه دردهای باطنی است. بعضی بزرگان این را گفته اند و شاید از اطلاق روایات هم همین استفاده شود. لذا اگر کسی به قصد شفای بیماری باطنی بخورد و البته با آداب، صفات رذیله را پاک می کند. این تربت امام حسین است. اما خودش با اصحاب چه کرده است؟!
فقط زیارت حضرت، انسان را به لقاء الله فوق عرش می رساند. واقعاً او کیست؟! خود سیدالشهداء از خدا چه چیزی گرفته، که 124 هزار پیغمبر هر شب جمعه به کربلا می آیند و با خدا ملاقات می کنند. مقام خود حضرت اصلاً قابل تصور نیست. اینها همه حرف و حدیث است ولی واقع مسئله چیست؟! همین قدر می دانیم که بلایی در عالم اعظم از عاشورا نداریم. و حضرت با جان این بلا راخریدند. در عالم میثاق اول کسی که سه مرتبه برخاست حضرت بود. بعد هم خودش را آماده می کرد. لحظه شماری می کرد. ملائکه فوج فوج به کربلا می آمدند یا سران جن آمدند. حضرت فرمود بروید عصر عاشورا بیایید. بروید من کار را خودم انجام می دهم. عصر عاشورا هم که آمدند حضرت اجازه به آنها نداد. خودش کار را یک تنه جلو برد. در تعبیر هست که خدای متعال عصر عاشورا، فرمود: حسین جان، چیزی از تو کم نمی کنیم و همه چیز را هم به تو بر می گردانیم. عرض کرد: خدایا من سر عهدم هستم. البته من این را در روایات قدیمی ندیدم ولی کتب متأخر آمده است.
این معنی در ادبیات ما هم به نظم هم آمده که شیطان یک دعای مستجابش را برای لحظه حساس درگیری اش با نبی اکرم(صلی الله علیه و اله وسلم) کنار گذاشت. اوج درگیری در گودی قتلگاه بود. هیچ کجا این قله نیست. عرضه داشت خدایا دعای مستجاب این است که آفتاب را بتابان. آفتاب بر این بدن تشنه امام حسین(علیه السلام) تابید و خشکید. جبرئیل آمد حائل شد. حضرت فرمود کیست که بین من و حبیب من حاول شده؟! جبرئیل کنار رفت. نمی دانم با چه تعبیری آدم بگوید؟! جز امام زمان معنای این ذکر را نمی فهمد، در آن لحظه که حضرت در گودی قتلگاه بود، صورتش را روی خاک های داغ کربلا گذاشته بود، خون از زرهش جاری بود، داغ ها روی دلش بود، به تعبیر امام صادق گرسنه بود، تشنه بود، خسته بود، غصه دار بود، صدای «العطش» بچه هایش را می شنید، «تدور طرفا خفیا الی رحلک و بیتک» با گوشه چشمش نگاهی به خیمه ها داشت، آن وقت این ذکر حضرت بود «الهی رضا بقضائک» خدایا من غرق در لذت از قضاء تو هستم. «تسلیما لامرک لا معبود سواک» کسی جز تو نیست. «یا غیاث المستغیثین» بزرگان گفته اند این جمله آخر عجیب است. اگر این جمله نبود ناقص بود. خودش را بدهکار می داند. خدایا تو دست من را بگیر.

مقایسه نوع سلوک حضرت و اصحاب و نسبت بین آنها
این همانی است که فرمود وقتی چیزی به امام می دهید خودتان را طلبکار ندانید. اصحاب عاشورا می فهمیدند که هستی شان را می دهند و امام آنها را مطهر می کند. امام حسین هم هستی اش را داده و می داند همه چیز در این معامله با خداست. «یا غیاث المستغیثین» همینطوری که امام حسین اصل نسبت به اصحابش است و هرچه اصحاب دارند از امام است. بله آنها بسیار با وفایند ولی همه وفای آنها از شفاعت امام حسین است. رهایشان کند مثل بقیه می شوند. العیاذ بالله نمی خواهم بگویم خودشان تبعیت نکردند. بله آنها ولایت امام را تحمل کردند. ولی بدانیم که کار آنها تحمل بود و اصل خیر از آنطرف بود. سید الشهداء هم نسبت به حضرت حق همینطور بود. هرچه دارد از خداست. زیبایی کار خدا همین است که «ما رأیت الا جمیلا» که هر چه امام حسین دارد از خداست. سفره ای که خدا برای امام حسین پهن کرده، این بندگی، این وفاداری، این مقام رضا، این مقام حب نسبت به خدای متعال همه از خود اوست.
و خدای متعال هم به امام حسین، این مقام محبت و رضا را داده و البته مزد آن هم شفاعت است. وقتی کسی به مقام محبت رسید، اخلاص در رضا پیدا کرد، می شود حبیب. آن وقت خدا دوستش می دارد و می شود «لا حبیب الا هو و اهله». اگر محبتی در همه عالم منتشر می شود، از این وادیست. از وادی کربلاست. درهایی از حقیقت و غیب و محبت الهی در عاشورا به سوی عوالم باز شد، که قبل از آن بسته بود. بلاء سیدالشهداء و این رضاء به بلاء حضرت را حبیب کرد. و آن وقت محبت خدا و جذبه های محبت الهی از عاشورا به همه عالم می تابد. اگر می گویند سالک در سخت ترین مراحل نیاز به جذبات داردی یعنی همین. اگر ابراهیم خلیل را بعد از سر بریدن اسماعیل به گودی قتلگاه می برند که جذبات الهی به او برسد یعنی همین. حضرت به نحوی خاص بندگی کرد و خدا هم خاص از او پذیرایی کرد. «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» تو از ما راضی هستی، ولی بدان که ما هم از تو راضی هستیم. این مقام رضوان است. اصل مقام رضوان محبت خدا به سیدالشهداست. بقیه مومنین اگر در مقام رضوان اند به تبع است. و این رضوان فوق مقام «جنات خلد» است. درباره این آیه «مساکن طیبه فی جنات عدن»(توبه/72) فرمود: «جنات عدن» جنات انبیاست و شهداست ولی «رضوان من الله اکبر» اصل آن رضوان مال سیدالشهداست. رضوان محبت خداست. خدا به آنها بعد از ورود در بهشت خطاب می کند «رضای عنکم و محبتی لکم خیر لکم و اطیب مما انتم فیه»(7) اگر رضا و محبت من را نسبت به خودتان احساس کنید، همه بهشت یادتان می رود. خدای متعال محبت خودش را به امام حسین چشاند. این بود که «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی»
حضرت صلوات بر اهل بیتش و اصحابش می فرستاد و آنها را آرام می کرد. خدای متعال هم صلواتی بر حضرت فرستاد که ایشان هستی اش را اینگونه داد. همه کائنات می ترسیدند و می لرزیدند و متزلزل بودند ولی او آرام آرام بود. صلوات خدا همان «یا ایتها النفس المطمئنه» بود. «فان صلاتک سکن لهم»(توبه/103) صلوات خدا آرامش نفس سیدالشهداء بود. او همه چیزش را بدهکارانه می داد و خدا هم گرفت. معنی «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس»(احزاب/33) یعنی فقط شما با خدا معامله می کنید. دائما در حال معامله با خدا هستید و خدا از شما می خرد و بعد هم صلوات می فرستد و تطهیر رخ می دهد. بعد هم محور همه نفوس مطمئنه در عالم می شود. لذا در روایت ذیل این آیه دارد که این آیه سیدالشهداء و محبین و شیعیانش را می گوید. در قیامت هم، فزع اکبر قیامت، اینها را نمی گیرد. آرام آرام هستند. «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.

*********************************
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله میرباقری
*********************************
پی نوشت ها:

(4) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج‏2، ص: 62
(5) الکافی (ط - الإسلامیه)، ج‏2، ص: 128
(6) المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص: 301
(7) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏8، ص: 141.

Share