معجزه‌ی چشم‌ پوشیدن از خود در کربلا

استاد اصغر طاهرزاده
یاران امام حسین علیه السلام کربلا

انسان اگر در صف نام آوران مشهور نباشد ولی راه خدا را درست انتخاب  کند و تنها به وظیفه ی خود در مقابل خدا و طلب رضای او فکر کند، در سخت ترین شرایط و با هر وضعی روبه رو شود، بهترین انتخاب را خواهد کرد. هرچند به ظاهر کار او در مقایسه با کارهای چشم پرکن به چشم نیاید، ولی او به برکت کرامت های انسانی اش به رضوان الهی نایل خواهد شد که از همه ی بهشت ها بالاتر است. زیرا ذیل دیانت الهی هرکس قادر است به سعی خود و در حدّ استطاعت خود سودمند و راست و درست باشد، هرچند در گمنامی به سر برد و کارهای به ظاهر فوق العاده از او سر نزند، ولی کارهای به ظاهر کوچک را نیکو انجام می دهد.

باسمه تعالی
نگاه تاریخی اصحاب امام حسین(علیه السلام) به زمانه شان را در گفتار آن ها می توان جستجو کرد. آنگاه که مثلاً حنظله بن اسعد شبامی در آخرین مراحل جنگ خطاب به کوفیان می گوید: «ِيا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ يَا قَوْمِ لَا تَقْتُلُوا حُسَيْناً فَيُسْحِتَكُمْ اللَّهُ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى ثُمَّ تَقَدَّمَ فَقَاتَلَ حَتَّى قُتِلَ رَحِمَهُ اللَّه »[1] اى مردم بيم دارم امروز هم كارى كنيد كه مانند روز احزاب به آسيب مبتلا گرديد. امروز از اراده ی شوم خود دست برداريد تا فرداى قيامت به عذاب خدا معذب نشويد اى مردم خون حسين(علیه السلام) مريزيد تا در نتيجه از شكنجه ی خدا آسوده باشيد و بدانيد دروغ نمى گويم زيرا ثابت است آدم دروغگو زيانكار است. پس از اين به آهنگ پيكار برآمده شهيد شد.
حنظله آنچنان در روحانیت امام غرق بود که جنگ و رعب و تنعمات این جهان نتوانست او را از امام جدا کند و هر دو در یک کوی در زمین کربلا خوابیدند تا دعای او که خواست پیوستگی او در بهشت با امام اش بیشتر از این جهان باشد و امام برای اجابت آن  دعا آمین گفت، محقق شود. زیرا او راز وحدت روح را می شناخت و معجزه ی اتحاد روان ها را تجربه کرده بود که چگونه اگر انسان از خودبینی و خودخواهی و خودپرستی رها شود زمینه ی حاصلخیزیِ روح او، راه او را به سمت روح های بزرگی چون حسین(علیه السلام) می کشاند. چیزی که اصحاب حسین(علیه السلام) به خوبی درک کردند و توانستند در کنار امام آن صحنه ها را به دست بشر به ظهور برسانند.
معجزه ی چشم پوشیدن از خود، به ظهوررسیدن هدف بزرگی است که تا حال در حجاب بود. وقتی آن هدف بزرگ به زیبایی تمام ظهور کرد از آن به بعد اگر همه ی شمشیرهای عالم جمع شوند تا این پیوند را قطع نماید، نمی توانند. دیگر بیش از آن که تیغ های برّان کاری بکنند، اینان به همدیگر نزدیک شده اند. در محافظت از امامِ خود، نیزه و تیغ کاری نمی تواند بکند، تیرها را به جان می خرد تا به امام اصابت نکند. این پروانه ها دیگر از سوختنِ بال و پر خویش هیچ پروایی ندارند. زیرا ماوراء پر و بال با امام ارتباط پیدا کرده اند. اتحاد روح ها چه معجزه هایی دارد.
زندگی در کاخ فناناپذیر در دنیا
اصحاب امام حسین(علیه السلام) پاداش اطاعت خود از خدا را تا رسیدن به میدان کربلا گرفتند. حتی آن هایی که غلام حبشی بودند که امام سجاد(علیه السلام)در وصفشان فرمودند: «اِنَّ اللَّهَ خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَهُ وَ أَحْسَنَ وَ لَوْ كَانَ عَبْداً حَبَشِيّا»[2] یکی از خصوصیات یاران امام حسین(علیه السلام) آن است که متوجه شدند در دنیا کاخ فناناپذیری هم هست که می توان در متن دعوت به خدا و مبارزه با دشمنان خدا در آن زندگی کرد. مثل عمادبن ابی سلامه دالانی همدانی که در سه جنگ جمل و صفین و نهروان در کنار علی(علیه السلام)در راستای دعوت به حق و مبارزه با دشمنان خدا حضور داشت و این زندگی را در کنار امام حسین(علیه السلام) ادامه داد تا در کربلا شهید شد.
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) وقتی حضرت به سوی بصره حرکت می کردند پرسید: یا امیرالمؤمنین! وقتی بر طلحه و زبیر و عایشه وارد شدی چه خواهی کرد؟ حضرت فرمودند: آن ها را به خدا و اطاعتِ از او دعوت می کنم. پرسید اگر نپذیرفتند، فرمودند: با آن ها جنگ می کنم. عماد بن ابی سلامه گفت: پس در این صورت آن ها هرگز بر تو غلبه نخواهند کرد و بر دعوت کننده به حق چیره نخواهند شد. زیرا او می دانست کاخی که از ویرانی به کلّی بر کنار و همواره در سلامت است. «حق است و دعوت به حق» که هرگز مرور زمان و تغییر اوضاع آن را ویران نمی کند و دشمنان اسلام نمی توانند محاسبات آنها را به نفع خود تغییر دهند.
تمام کوشش عمار و عمارها آن است که با حضور در جبهه ی حق از کاخ فناناپذیری که در دنیا می توان به دست آورد، غفلت نکنند.
تن تازه بپوشید
دو برادر به نام سیف بن حرث بن سریع و مالک بن عبداللّه – که از طرف مادر برادر بودند- اشک ریزان به طرف امام آمدند و اجازه ی جهاد خواستند. حضرت علت گریه ی آن ها را پرسیدند. عرض کردند: «جعلنا اللّه فداك! لا و اللّه ما على أنفسنا نبكي و لكنّا نبكي عليك نراك قد احيط بك و لا نقدر على أن نمنعك . فقال (علیه السلام)فجزا كما اللّه يا ابني اخي بوجد كما من ذلك و مواساتكما إياي بأنفسكما، أحسن جزاء المتقين. ثم استقدم الفتيان الجابريان يلتفتان الى حسين (علیه السلام) و يقولان:السلام عليك يا ابن رسول اللّه، فقال: و عليكما السلام و رحمة اللّه. فقاتلا حتى قتلا ».[3] خدا ما را فدای تو گرداند. به خدا قسم برای خود گریه نمی کنیم. ولکن چون می بینیم شما را دشمن محاصره کرده و ما بیشتر از یک جان نداریم که با آن از شما دفاع کنیم، اشک می ریزیم. حضرت(علیه السلام)فرمودند: خداوند پاداش شما را بدهد ای فرزندان برادرانم به جهت این دلسوزی و مواساتی که با من دارید. پاداش نیکویی که خداوند به متقیان می دهد
اینان اشک را بدرقه ی جان خود کردند تا گواهی دهند در مسیر دفاع از اسلام و امام هرچه نثار کنی کم است. لذا خون دل خود را با اشک چشم سیراب کردند تا مشمول دعای رهبرشان شوند، در نیکوترین پاداش یعنی پاداش متقین. آری تنها چنین جبهه ای است که امروز می تواند در مقابل جبهه ای بایستد که در فریبکاری بزرگ به جنگ جبهه ی حق آمده است. تنها در این شرایط پیچیده جبهه ی پاکدامنان پرهیزکار است که جان فشانی آن ها به ثمر می رسد و حرکت توحیدی را در این تاریخ از بن بست خارج می کند.
اینان نشان دادند به جای زندگی در تنهاییِ خودبینی، باید با دیدن امام خود، میدان نبرد و انقلابی گری را انتخاب کرد و در میان گرد و غبار و خستگیِ جنگِ با استکبار، همواره نظر به آینده ی درخشانِ پیروزی حق بر باطل انداخت و در حیات ابدی چنین مورد خطاب قرار گرفت.
به معراج برآیید چو از آل رسولید ***** رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید
چو پروانه جانباز بسایید بر این شمع ***** چه موقوف رفیقید چه وابسته بندید
از این شمع بسوزید دل و جان بفروزید ***** تن تازه بپوشید چو این کهنه فکندید
راه گشوده به سوی انسان های بی نام و نشان
از جمله یاران بی سر و صدای امام حسین(علیه السلام) شبیب بن عبداللّه است که هم مفتخر است به صحابه ی پیامبربودن، و هم در تمام جنگ های حضرت علی(علیه السلام) با مخالفان حضرت، همراه آن حضرت است و هم در کربلا در همان حمله ی اول در پیش از ظهر روز عاشورا شهید شد تا روشن کند چگونه انسان های بی نام و نشان می توانند در مسیر اخلاق و صفا و وفا تا قله ی کمال انسانی اوج بگیرند. انسان اگر در صف نام آوران مشهور نباشد ولی راه خدا را درست انتخاب  کند و تنها به وظیفه ی خود در مقابل خدا و طلب رضای او فکر کند، در سخت ترین شرایط و با هر وضعی روبه رو شود، بهترین انتخاب را خواهد کرد. هرچند به ظاهر کار او در مقایسه با کارهای چشم پرکن به چشم نیاید، ولی او به برکت کرامت های انسانی اش به رضوان الهی نایل خواهد شد که از همه ی بهشت ها بالاتر است. زیرا ذیل دیانت الهی هرکس قادر است به سعی خود و در حدّ استطاعت خود سودمند و راست و درست باشد، هرچند در گمنامی به سر برد و کارهای به ظاهر فوق العاده از او سر نزند، ولی کارهای به ظاهر کوچک را نیکو انجام می دهد.
شبیب بن عبداللّه: از میان هجده هزار شیعه ی کوفه و چهل هزار صنادید کوفه، راه دفاع از امامِ خود را انتخاب کرد و آنان را به ننگ و خودخواهی هایشان واگذاشت و به ما پیام داد یک انسان ساده و بی سر و صدا چه راهی را باید انتخاب کند تا بتواند در کوی شهیدان بیارمد.
«السلام علیکم ایّها الربانیون» که بهترین عقیده را یافتید و در بهترین منزل های عالم معنا جایگزین شدید. زیرا انسان در منزلگاه عقیده ی خودجای دارد و هرکس را باید در کوی عقایداش جستجو کرد و منزلگاه انسان های ربانی که به آستانه ی پروردگار خود، خود را رساندند را باید در نزد پروردگارشان یافت.
عمروبن قرظه انصاری خزرجی: شخصیت بزرگ زاده ای است. پدرش فاتح مُلک ری است. خود او نماینده ی امام حسین(علیه السلام) در مذاکراتی بود که حضرت با عمرسعد داشتند، سخنان را ردّ و بدل می کرد. در روز عاشورا وقتی دیگر چند نفر از یاران امام باقی نمانده اند، از امام اجازه ی جهاد خواست و به مبارزه پرداخت و در رجزخوانی خود می گفت: اگر خانه ای در این دنیا از دست بدهم، خانه ی من و خون قلبم در کنار حسین(علیه السلام) برپا است. پس از یک ساعت نبرد، متوجه شد به سوی امام تیراندازی میشود، برگشت و در جلوی روی امام(علیه السلام) قرار گرفت، تیرها را با پیشانی و سینه می گرفت تا صدمه ای به امام وارد نشود، در حدّی که بدنش سوراخ سوراخ شد، نگاهی به امام کرد و پرسید: «أَوَفَيْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ»؛ آيا به وظيفه ام عمل كردم و وفا نمودم؟ امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: «نَعَمْ، أَنْتَ أَمامِي فِي الْجَنَّةِ»؛ آرى، تو پيشاپيش من به بهشت خواهى رفت. با شنيدن اين كلام غرق سرور و شادى شد و جان به جان آفرين تسليم كرد.  
این شهید از همان قوم خزرج از اهالی مدینه است که 60 سال پیش، با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) عهد بستند که از آن حضرت با تمام وجود دفاع کنند و اکنون به همان معاهده از طریق این شهید جوان در سرزمین کربلا وفا شد تا مدینه ای دیگر جهت حیات مجدد اسلام شروع شود تا مدینةُ النّبی(صلی الله علیه وآله) از جمود رها گردد و در مدینةُ الحسین(علیه السلام) راه اُنس با آسمان دوباره گشوده شود.
علی(علیه السلام) مدینه را در کوفه بنا کرد و فرمود: «أَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَ قَلَعُوا بِهَا»[4] مدینه مردم اش را از خود راند و مردم نیز در آن شهر نماندند. حال امام حسین(علیه السلام) مدینه را در کربلا بنا نمود و این شهید جوان با صدها فرسخ فاصله از مدینه و مرور ده ها سال از آن دوره و آن معاهده و با رفتن آن مردان و در تنهاییِ خود، خود را تنها نمی بیند و هماهنگ با آن مردان که با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) عهد بستند، برای تجدید مدینه ای در عرش به رهبری امام حسین(علیه السلام) قد عَلَم کرده و این طور رجز می خواند: «قراردادهای اوس و خزرج آگاهند که من در تعهدِ نگهداری از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) کوتاهی نکردم». زیرا می داند وفاداری به رسول خدا(صلی الله علیه وآله)باوفاداری به خانواده ی آن حضرت، به کمال خود می رسد.
------------------------
منبع: لب المیزان
-----------------------
پی نوشت:
[1]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص: 105.
[2]. المناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 151.
[3]. مقتل الحسین، ابومخنف، ص 151.
[4]. نهج البلاغه ی مرحوم دشتی، ص 271.

Share