جلسه ششم: هبوط

استاد اصغر طاهرزاده؛
هبوط آدم

بسم الله الرحمن الرحیم
«قُلْنَااهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَاِمّا یأْتِینَّکمْ مِنّی هُدًی فَمَنْ تَبِعَ هُدای فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ»[1]
پس گفتیم همه شما از بهشت هبوط کرده و فرود آیید، پس چون از طرف من به سوی شما هدایتی آمد، پس هرکس آن را پذیرفت و از آن پیروی کرد برای او خوف و حزنی نیست.

در مباحث گذشته روشن شد که قرآن در آیات مربوط به بهشت اولیه چند نکته را مطرح می فرماید. اول خود انسان را برای خودش معنا می کند، دیگر این که انسان را در شرایطی که فعلاً قرار دارد و در موقعیتی که هست، تحلیل می نماید. مثلاً یک وقت است که ما می دانیم باید به تهران برویم؛ اما نمی دانیم این جا که قرار داریم، چه موقعیتی دارد و تا تهران چقدر فاصله دارد و کسی که احاطه کامل به همه جا دارد باید موقعیت مان را روشن کند. قرآن در این نوع از آیات موقعیت کنونی ما را نسبت به هدفی که باید به آن برسیم، روشن می نماید.

عمده بحث همین دو نکته است که ای آدم! تو کیستی؟ و جریان بودن تو روی زمین چیست؟ و چه اهدافی در راستای بودن تو در زمین مطرح  است. در آیه 38 سوره بقره خدا فرمود: ما بعد از آن ماجراها که آدم را به خودش شناساندیم، به او فهماندیم باید زندگی خود را از زمین شروع کند. از آن جا که آدم با وجود نهی شدید الهی نسبت به نزدیک شدن به شجره باز به سراغ شجره رفت، خود فهمید که هویت او این است. شجره گرا بودن آدم نشان می دهد آدم، دنیای دارای کثرت را می طلبد.

درست است که گرایش به شجره از جهتی کار خوبی نبود، ولی آدم هم جز این نبود که به شجره ممنوعه نزدیک می شود و چون آن شجره در عالم برزخ نزولی، باطن دنیاست، پس آدم از نظر هویتی طوری است که حتماً وارد دنیا می شود و لذا به دنیا هبوط می کند و از طرفی در برزخ صعودی، باطن دنیا جهنم است و بر اساس همان هویتی که به شجره نزدیک شد حتماً در برزخ صعودی به جهنم وارد می شود. و لذا قرآن این موضوع را و وارد شدن همه انسان ها به جهنم را در آیه 71 سوره مریم(علیهاالسلام) تأیید می کند و می فرماید: «وَ اِنْ مِنْکمْ اِلاّ وارِدُها، کانَ عَلی رَبِّک حَتْماً مَقْضِیاً» یعنی هیچ یک از شما نیست مگر این که وارد جهنم خواهد شد و این یک قضای حتمی پروردگار تو است. و وقتی متوجه باشیم جهنم باطن دنیاست، پس معنی آیة فوق عبارت از این می شود که هیچ کس بدون ورود در دنیا به بهشت نمی رسد. هرکس که می خواهد به بهشت برسد حتماً این را بداند که از جهنم می گذرد حتی مؤمنین، منتها نور ایمان مؤمنین طوری است که در حین عبور از جهنم نه تنها نمی سوزند و تحت تأثیر قرار نمی گیرند، بلکه وجود آن ها سبب می شود که آتش جهنم خاموش هم بشود و لذا رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرمایند: «یقُولُ النَّارُ لِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ الْقِیامَةِ جُزْ یا مُؤْمِنُ فَقَدْ أَطْفَأَ نُورُک لَهَبِی».[2] در قیامت آتش به مؤمنین می گوید: ای مؤمن! بگذر که نور تو شعله مرا خاموش می کند.

گفتیم که جهنم باطن این دنیاست. پس اگر کسی خواست به کمالات لازم انسانی برسد، حتماً باید از دنیا شروع کند و از دنیا به کمک دین عبور کند، و آدمیت انسان چنین اقتضایی را دارد و لذا انسان جز این نیست که در همان رابطه ای که به شجره نزدیک شد باید به دنیا بیاید و از دنیا به سوی قیامت و بهشت خود برسد. پس انسان این چنین است که بدون ورود در دنیا، به بهشتی که می طلبد نمی رسد؛ و آدمیت یعنی چنین هویتی. درست است که خدا فرمود: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجرة»؛ ای زنان و مردانِ هستی! به این شجره نزدیک نشوید. ولی دیدید که نزدیک شدند. یعنی جنس آدم شجره گرا و کثرت گراست و لذا باید مسیر کمالش را از دنیا که همان صورت دنیایی شجره است، شروع کند. حالا با این مقدمات معنی بودن ما در این دنیا مشخص شد.

آیه 38 سوره بقره که ابتدای بحث عرض شد، می فرماید: حالا که آمدند در این دنیا، رها نشدند، بلکه این آیه می خواهد چگونگی بودن انسان ها در این دنیا چنانچه بخواهند به بهشت برگردند، روشن شود. در آیات قبل معنای آدمیت و آدم بودن انسان ها مشخص شد که این موجود شجره گرا است و چون جواب این شجره گرایی و کثرت گرا بودن او دنیا است، باید در دنیا بیاید. اما از طرفی ماندن همیشگی در این دنیا زندگی بدی است و با ابعاد متعالی روح انسان هماهنگی ندارد و لذا فرمود: «وَ لَکمْ فِی الاَرْضِ مُسْتَقَرٌ وَ مَتَاعٌ اِلَی حِین»[3] مدتی در زمین باشید و بهره ای که می توانید در آن فرصت به دست آورید، فراهم کنید، نه آن که در دنیا بودن، هویت اصلی شما شود. اگر در فرصت زمینی رعایت آنچه باید بکنند را بکنند از این جهت زندگی زمینی برای آن ها بد نیست، ولی اگر محل ماندگاری خود را در دنیا قرار دادند، بد است. در آخر آیه 38 سوره بقره می فرماید: «فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُون» یعنی اگر در دنیا باشند، ولی دل به دنیا نسپارند و در دنیا نگاه به حق داشته باشند، نگرانی برایشان نیست. چون می فرماید: «فَإِمّا یأْتِینَّکمْ مِنّی هُدی» در زمین نمی خواهم زمینی بمانید، بلکه هدایت من به سوی شما خواهد آمد. می فرماید: «هدایت من»؛ یعنی هدایتی که به سوی من است، «فَمَنْ تَبِعَ هُدای» کسی که هدایت مرا عمل کند. یعنی در دنیا باشد، اما دنیایی نباشد، برای او نگرانی نیست. جملة علامه  طباطبایی«رحمة الله علیه» این است:
«در زمین ترکیبی خاص از زندگی زمینی و آسمانی فراهم آورد تا این زمینی، آسمانی بودنش را فراموش نکند».
این نکته بسیار ارزنده ای است که معنی انسان در زمین از چه قرار است و مشکل بشر هم همین است که نه می داند کیست، و نه می داند جای اصلی اش کجاست و چرا فعلاً این جاست، بشر امروز به واقع نمی داند کجاست. بنا بود خودش را با یک برنامه آسمانی به آسمان برساند، حالا با یک غفلت، زمینی شده است.

اگر به آیة فوق دقت کنید؛ می گوید: انسان در زمین یک حیات زمینی دارد، اما نه یک نگاه زمینی. گفت: بروید روی زمین «اِهْبِطُوا مِنْها» از آن بهشت همه تان روی زمین می آیید، اما در زمین نگاهتان به هدایت من باشد. هدایت آن چیزی است که متذکر مقصد است، ما را هدایت می کند. یعنی متوجه مقصدمان می نمایند و کمک مان می کنند تا به آن مقصد برسیم. علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» در این رابطه می فرمایند:
«از این به بعد یعنی با هبوط بر زمین، تکلیف و شریعت شروع می شود و این هبوط موجب تعب و کشف ضعف و نیز موجب هدایت گردید».
در رابطه با این آیه دو نوع انسان با دو نوع بینش وجود دارد؛ یک بینش که معتقد است ما خوبیم و در این دنیا هم داریم به خوبی زندگی می کنیم و هر قسمت از این زندگی هم که خوب نیست با برنامه ریزی خودمان، آن را تغییر می دهیم. یعنی یک بینش این است که معتقد است زمین محل استقرار ماست و ما هم زمینی هستیم. برای همین هم اگر به او بگویی ای انسان تو ضعیف خلق شده ای و خدا می فرماید: «خُلِقَ الاِنْسانَ ضَعیفاً»[4] نمی تواند تحمل کند، می گوید: من قدرت این را دارم که بر زمین استیلا داشته باشم، پس دیگر ضعیف نیستم و همة اجزاء عالم هم باید در خدمت من باشد.
یک بینش دیگر هم هست که معتقد است انسان در زمین آمده تا ضعف های خود را بشناسد و با جبران آن ها، زمینه برگشت به عالم معنویت را برای خود فراهم کند. آدم روی زمین نیامده است تا قدرت نمایی کند و از طریق این قدرت نمایی و استیلا بر طبیعت، از توجه به ضعف های اساسی خود غافل شود.

-------------------------------------
[1] - سوره بقره، آیه38.
[2] - «بحارالانوار»، ج 8 ، ص249.
[3] - سوره بقره، آیه36.
[4] - سوره نساء، آیه 28.

Share