رابطه حقیقی بین انسان و ملائکه و شیطان

استاد اصغر طاهرزاده؛
رابطه حقیقی انسان

علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» می فرمایند:
«خداوند در آیه 76 سوره صاد در مورد آدم می فرماید: «فَاِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ روُحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِین» «چون از روحی که منسوب به من است بر آن بدن تسویه و متعادل شده دمیدم، پس بیفتید برایش سجده کنان» طبق این آیه ملائکه؛ مأمور به سجده بر آب و گلِ نشدند تا شیطان بتواند بگوید آتش بهتر از گِل است، بلکه کرامت انسان به جهت جلوة روح الهی بودن آن است. فرمود: «مِنْ روُحی» پس در واقع ابلیس بر خدا تکبر ورزید».

سپس در ادامه می فرمایند:
«جریان پذیرش ملائکه و تمرد ابلیس در عین این که تشریعی بوده، در عین حال از یک جریان تکوینی و روابط حقیقی که بین انسان و ملائکه و بین انسان و ابلیس هست، خبر می دهد».
اگر ملاحظه کنید این جا یک سؤال پیش می آید و آن این که در سخنان قبل فرمودند: جریان دستور خدا و امتثال ملائکه و تمرد شیطان تکوینی بود. این جا می گویند در عین تشریعی، تکوینی است، این تفاوت اعتبار به چه علت است؟

برای روشن شدن فرمایش ایشان این نکته را در نظر بگیرید که شما انسان ها نیز از نظر اختیارتان از یک جهت تکویناً مختارید، یعنی با اراده و اختیار خودتان مختار نشده اید، بلکه خداوند تکویناً اراده کرده است که شما مختار باشید و هیچ اختیاری هم در مختاربودن خود ندارید. از طرفی با همین اختیارِ تکوینی، همه چیزها را انتخاب می کنید با آزادی تمام انتخاب هایتان را انجام می دهید، چون مختارید، ولی همین اختیار شما که منشأ همة انتخاب های شما است، به اختیار شما نیست. پس اختیار شما از یک جهت تکوینی است - از آن جهت که خدا برای شما اختیارداشتن را اراده کرده است - و از یک طرف هم همین اختیار شما منشأ انتخاب های اختیاری و تشریعی شما است، در واقع می توان گفت: اختیار انسان در عین این که تکوینی است، تشریعی است، یعنی نظر به دو جنبة اختیار می اندازید و دو حکم می دهید.

در مورد دستور خداوند به ملائکه و به شیطان نیز دو نکته مطرح است. یک نکته امر خداوند است که امر تکوینی است، و یک مسأله دیگر موجودی است که مورد خطاب آن امر تکوینی قرار می گیرد. آری چون مقام مورد خطاب، مقام ملائکه است و در آن مقام اختیار مطرح نیست، آن حکم تکوینی است و به مقامی هم که آن دستور داده می شود، مقامی تکوینی است، ولی همین حکم تکوینی چنانچه در شخصیت موجود مختار جاری  شود، چون آن موجود جنبه ای از اختیار در شخصیت خود دارد، آن حکم تکوینی، صورتی تشریعی به خود می گیرد - مثل همان اختیار انسان که در عین تکوینی بودن، جنبة تشریعی به خود می گیرد - یعنی یک فرمان است، ولی چون به ملک می رسد بدون هیچ اختیار و انتخابی از طرف مَلک، می شود تابعیت و اطاعت محض؛ همان فرمان به جان شیطان می خورد که موجودی است مختار، آن فرمان ظهور تشریعی به خود می گیرد و لذا شیطان می تواند عمل کند و می تواند عمل نکند، هرچند خداوند نیز تکویناً همین را خواسته که شیطان و انسان، مختار باشند و بتوانند تکویناً دستوری را عمل کنند و بتوانند عمل نکنند و اگر عمل نکردند مسئولیت عمل نکردنش را هم بپذیرند.[1] حالا آیا شیطان می تواند تمرّد نکند؟ بله. ولی قرآن می گوید قصه  شیطان تمرّد است و او بنیاد عصیان است، یعنی جریانش در این هستی تمرد است و دشمن انسان، هرچند این نحوه بودنش را که به آدم سجده نکند و دشمنی بورزد، خودش انتخاب کرد، ولی ای  انسان ها! این را بدانید که شما در عین این که در معرض وسوسه شیطانی هستید و از این واقعیت نباید غافل شوید، در معرض الهام ملائکه نیز قرار دارید.
این است که علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» می فرمایند:
«پس در واقع ابلیس بر خدا تکبّر ورزید و جریان پذیرش ملائکه و تمرّد ابلیس در عین این که تشریعی بود، در عین حال از یک جریان تکوینی و روابط حقیقی که بین انسان  و ملائکه و بین انسان و ابلیس هست، خبر می دهد».

می فرمایند: یک رابطة حقیقی بین انسان با ملائکه و بین انسان با ابلیس هست. یعنی یک واقعیت است و در این واقعیت حقیقتاً مبنای همة گمراهی ها ابلیس است، و از آن طرف هم ملائکه ای هستند که مبنای همة صورت های بندگی انسان ها می توانند باشند. رابطة حقیقی یعنی رابطه به این معنا نیست که بنده انتخاب کنم که شیطان مرا گمراه کند. واقعاً در این عالَم یک شیطانی هست که مبنای همة گمراهی هاست، مثل آب که مبنای همة تری ها است. اساساً یک مقامی به نام خلیفة الهی است که شیطان برنامه دارد این مقام را تخریب کند و آدم موظف است آن مقام را برای خود حفظ کند و ملک موظف است که به آدم در حفظ آن مقام مدد کند. یک چنین برنامه ای در عالم مطرح است. می فرماید: آری شیطان هست و چنین شخصیتی هم دارد. هر چند همان شیطان در مرحله ای از وجودش وارد چنین فتنه هایی نشده بود، ولی از طریق آدم در معرض امتحان قرار گرفت و شخصیت اصلی اش مشخص شد و لذا از همنشینی با ملائکه که حقیقتاً مقامش نبود، خارج شد. و لذا «قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یکونُ لَک أَن تَتَکبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّک مِنَ الصَّاغِرِینَ»[2] خداوند فرمود: از آن مقام فرود آی، چنین نیست که در این مقام باشی و نسبت به حکم خدا تکبر بورزی، خارج شو که تو از خوارشدگان هستی.
در جواب بزرگ منشی غیر منطقی شیطان فرمود: چون هیچ موجودی از ناحیة خود دارای کرامتی نیست، مگر آن که خدا او را به شرافتی نایل کرده باشد، و لذا تکبر در مقابل خدا و قائل شدن به یک ارزش مَن درآوری مذموم است، پس به جرم همین ارزش گزاری بیجا و پیرو آن تمرد در مقابل حکم خدا، باید از آن مقام فرود آیی - چون در این مقام، خضوع شایسته بود و نه تکبّر- پس تو از ذلیلان و فرومایگان خواهی بود.
-------------------------------------------------------------
[1] - «آیت الله جوادی«حفظه الله تعالی» معتقدند؛ امر به سجده نمی تواند حقیقی باشد چون در آن حالت یا تکوینی است -که دیگر قابل عصیان نیست - و یا تشریعی - چون فرشتگان اهل تکلیف نیستند- پس باید امر به سجده را بر تمثیل حمل کرد، بدین معنی که حقیقتی معقول و معرفتی غیبی به صورت محسوس و مشهود بازگو شده است.»(تسنیم، تفسیر قرآن کریم، ج 3، ص 286 تا 289).
[2] - سوره اعراف، آیه 13.

Share