توجیه گناه، بدتر از خود گناه

توجیه گناه

پرسشچرا توجیه کردن گناه، از خود گناه بدتر است؟

 گناه هر قدر سنگین باشد، به سنگینى توجیه گناه نیست؛ چرا که گنهکار معترف به گناه، غالباً به سراغ توبه مى رود، اما اگر پاى توجیه گرى ها در میان آید، نه تنها راه توبه را به روى انسان مى بندد، بلکه او را در گناه راسخ تر و جرى تر مى سازد و گاه واقعیت ها را حتى در نظر خود انسان دگرگون جلوه مى دهد.

پاسخ تفصیلی: هر قدر گناه سنگین باشد، به سنگینى توجیه گناه نیست؛ چرا که گنهکار معترف به گناه، غالباً به سراغ توبه مى رود، اما مصیبت زمانى شروع مى شود که پاى توجیه گرى ها در میان آید، که نه تنها راه توبه را به روى انسان مى بندد، بلکه او را در گناه راسخ تر و جرى تر مى سازد.
این توجیه گرى، گاه براى حفظ آبرو و جلوگیرى از رسوایى در برابر مردم است، اما از آن بدتر، زمانى است که براى فریب وجدان صورت گیرد.
این توجیه گرى، مطلب تازه اى نیست و نمونه هاى مختلف آن را در تمام طول تاریخ بشر مى توان یافت که چگونه جنایتکاران بزرگ تاریخ، براى فریب خود یا دیگران، دست به توجیهات مضحکى مى زدند که هر انسانى را غرق تعجب مى کند.
قرآن مجید که درس بزرگ تربیت و انسان سازى است، در این باره بحث هاى فراوانى دارد که در ذیل به نمونه هایى از آن اشاره مى کنیم:
1 ـ مشرکان عرب براى توجیه شرک خود، گاه متوسل به رسم نیاکان مى شدند و مى گفتند: «اِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى اُمَّه وَ اِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»؛ (ما پدران خود را بر آیینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا مى کنیم!). (1)
و گاه به نوعى جبر متوسل شده مى گفتند: «لَوْ شاءَ اللّهُ ما اَشْرَکْنا وَ لا آباوُنا»؛ (اگر خدامى خواست، نه ما مشرک مى شدیم و نه پدران ما!). (2)
2 ـ گاه مومنان ضعیف الایمان براى فرار از جنگ، خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى آمدند، و به این عنوان که خانه هاى ما در و دیوار درستى ندارد و آسیب پذیر است، صحنه را خالى مى کردند: «وَ یَسْتَاْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ اِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَهٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَه اِنْ یُرِیدُونَ اِلاّ فِراراً»؛ (و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مى خواستند و مى گفتند: خانه هاى ما بى حفاظ است!، در حالى که بى حفاظ نبود؛ آنها فقط مى خواستند [از جنگ] فرار کنند). (3)
3 ـ گاه به این بهانه، که اگر ما به جنگ رومیان برویم، ممکن است زیبارویان رومى، دل ما را بربایند، و به حرام بیفتیم! اجازه عدم شرکت در جنگ را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خواستند: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ایْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی»؛ (بعضى از آنها مى گویند: به ما اجازه ده [تا در جنگ شرکت نکنیم] و ما را به گناه نیفکن!). (4)
4 ـ و گاه به این عنوان که اموال و زن و فرزند، ما را گرفتار و به خود مشغول ساخته، گناه بزرگ فرار از اطاعت فرمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) را توجیه مى کردند.
5 ـ شیطان نیز با یک مقایسه غلط، نافرمانى صریح خود را در برابر خداوند توجیه کرد گفت: (من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده اى و آدم را از گل!)؛ چگونه ممکن است موجودى شریف تر براى موجودى پست ترسجده کند! «اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین». (5)
6 ـ در عصر جاهلیت نیز، براى توجیه جنایت بزرگ «فرزند کُشى» مى گفتند: از این مى ترسیم که در جنگ ها دختران ما به دست دشمنان بیفتند، غیرت ناموسى ما ایجاب مى کند که نوزادان دختر را زیر خاک پنهان کنیم!، و گاه مى گفتند: اگر فرزندانمان زنده بمانند، قادر بر تامین زندگى آنها نیستیم!. (6)
حتى از بعضى از آیات قرآن بر مى آید که گناهکاران براى توجیه گناهان خود، در قیامت نیز به امورى متشبث مى شوند، از جمله این که: (پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند، و به جاى ما تصمیم گرفتند!)؛ «رَبَّنا اِنّا اَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَاَضَلُّونَا السَّبِیلاَ». (7)
خلاصه این که بلاى «توجیه گرى»، بلایى است فراگیر که گروه عظیمى از مردم، اعم از عوام و خواص را در برگرفته، و خطر بزرگ آن این است که راه هاى اصلاح را به روى گنهکاران مى بندد و گاه واقعیت ها را حتى در نظر خود انسان دگرگون جلوه مى دهد.
بسیارند کسانى که «ترس و جبن» خود را به عنوان «احتیاط»، «حرص» را به «تامین آینده»، «تهور» را به «قاطعیت»، «ضعف نفس» را به «حیا»، «بى عرضگى» را به «زهد»، «ارتکاب حرام» را به «کلاه شرعى»، «فرار از زیر بار مسیولیت» را به «ثابت نبودن موضوع» و «ضعف ها و کوتاهى ها» ى خود را به «قضا و قدر» توجیه مى کنند، و چه دردناک است که انسان با دست خود، راه نجات را به روى خود ببندد؟!
گرچه این مفاهیم هر کدام در جاى خود معنى صحیحى دارد، ولى اشکال در این است که آن را تحریف کرده، و نتیجه وارونه مى گیرند، و چه زیان هاى عظیمى که از این رهگذر، به جوامع بشرى و خانواده ها و افراد رسیده است؟! (8)

 

پی نوشت:
(1). سوره زخرف، آیه 23.
(2). سوره انعام، آیه 148.
(3). سوره احزاب، آیه 13.
(4). سوره توبه، آیه 49.
(5). سوره اعراف، آیه 12.
(6). سوره اسراء، آیه 31.
(7). سوره احزاب، آیه 67.
(8). گرد آوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج 22، ص 63.
-------------------------------
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی مکارم شیرازی.

Share