روش اهل بيت (علیهم السلام) در ارتباط با حقايق

بايد روشن شود كه روش انبياء و اهل البيت(علیهم السلام) از اين جهت چه تفاوت عمده اي با روش فلسفه و کلام و استدلال دارد، ما متأسفانه در بيشتر موارد فقط عشق به اهل البيت(علیهم السلام) داريم، ولي راه و روشي را كه آن ها ارائه مي دهند و قرآن آن ها را بر اساس آن روش معرفي مي کند، دنبال نمي كنيم، قرآن مي فرمايد:

«اَفَمَنْ يَهْدي اِلي الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يُتَّبَعَ اَمَّنْ لا يَهِدّي اِلاّ اَنْ يُهْدي...»[1]

آيا آن كس كه به سوي حق هدايت مي كند، شايسته پيروي است، يا آن كس كه نمي تواند راه به جايي ببرد مگر هدايتش كنند و تعليمش دهند؟

آيه فوق مي فرمايد؛ آن كس كه شايسته است مردم از او هدايت گيرند لازم است علمش اكتسابي و تدريجي نباشد چون اگر از ابتدا علمش كامل نباشد و بخواهد با تعليم و به روش علم حصولي عالم شود، هدايتش كامل نيست، زيرا اگر علمش را به تدريج به دست آورد، به همان اندازه كه هنوز از مقداري از علم بي بهره است، انسان ها را در گمراهي قرار خواهد داد. پس طبق اين آيه آن كسي كه از سایر انسان ها هدايت نگرفته و هدايت ذاتي دارد و علمش لدني است، شايستگي هدايت كردن ديگران را دارد. بدون آن كه خود او به هدايت شدن از سوي كسي نياز داشته باشد، از طرف خدا هدايت شده  است. و اين بدين معني است که او از هدايت بي واسطه الهي برخوردار است. و آن كسي كه از چنين هدايتي برخوردار نيست، خواه گمراه باشد و خواه به واسطه ديگري هدايت يافته، شايستگي اين را ندارد كه عهده دار امر هدايت ديگران گردد. فعلاً در حدّ نگاهي گذرا بر اين آيه نكاتي را مطرح مي كنيم ولي پس از طي مقدمات لازم، مفصلاً به اين آيه مي پردازيم.

به هرحال با توجه به آية فوق وقتي به شخصيت هاي دنيا نظر كنيم، فقط انبياء و ائمه معصومين(علیهم السلام) را مي يابيم كه اولاً: از هيچ كس علمي نياموخته اند. ثانياً: از همة مردم داناترند و به سوي حق هدايت مي کنند. پس مصداق آيه براي هدايت كردن مردم، بايد اين بزرگان باشند و بقيه هم كه بخواهند مردم را هدايت كنند بايد از علم لدني انسان هاي معصوم استفاده كنند، نه اين كه نظرات خودشان را بدون ارتباط با سخنان امامان معصوم(علیهم السلام) ارائه دهند. ثالثاً: به ما مي فرمايد بايد از كساني تبعيت كنيد كه درس ناخوانده به حق هدايت مي كنند. يعني راه و رسمي در بين اين افراد هست كه اگر از آن راه و رسم تبعيت كنيد راه هدايت را رفته ايد. پيروي از آن ها ما را به نورانيتي مي رساند فوق آنچه كه با درس معلماني كه خود از كسان ديگر درس گرفته اند، به دست مي آوريم. به عبارت ديگر آيه فوق به ما پيشنهاد مي كند كه در روش و در انديشه از ائمه معصومين(علیهم السلام) پيروي كنيم، زيرا روش آن ها روشي است که انسان با نور حقايق مرتبط مي شود و نه با مفاهيم حقايق.

عنايت داشته باشيد که آيه فوق مي فرمايد؛ عده اي هستند كه به حق دعوت مي كنند، بعد مي فرمايد آيا اين ها كه به حق دعوت مي كنند، اَحَق و شايسته هستند كه پيروي شوند «اَنْ يُتَّبَع»؛ يا كساني كه «لا يَهِدّي اِلاّ اَنْ يُهْدي...»[2] از طريق تعليم ديگران و با علم حصولي، علمي را آموخته اند و به ديگران تعليم مي دهند؟ كدام يك از اين دو گروه شايسته پيروي هستند؟ دقت کنيد که دو گروهِ به ظاهر قابل پذيرش براي گرفتن علم را مقابل هم گذاشته است، يعني نفرمود آيا کساني كه عالمند شايسته پيروي هستند، يا کساني كه جاهلند، دو گروهي را مقابل يكديگر گذاشته كه انسان سخت بايد در رابطه با آن ها به تفكر و تأمل فرو رود. مي گويد از کسانی كه ياد مي گيرند و سپس ياد مي دهند شایسته است تبعيت كنيد يا از کسانی كه فقط به حق هدايت مي كنند. این آیه کسانی را كه به حق هدايت مي كنند در مقابل کسانی قرار می دهد كه هدايت نمي كنند مگر آن كه خودشان هدايت شوند. پس معلوم است آن گروه اول علم خود را از كسي تعليم نمي گيرند بلكه علمشان لدنّي و حضوري است. با توجه به اين آيه بايد ضرورتاً تبعيت از يك گروه را كنار بگذاريد. يا تبعيتِ آن هايي را كه به حق دعوت مي كنند رها كنيد، يا آن هايي را كه ياد مي گيرند که هدايت شوند و سپس هدايت كنند. مسلم هيچ كس تبعيت از آن هايي را كه مستقيماً به حق هدايت مي كنند كنار نمي گذارد. اين آيه از آن آياتي است كه ائمه معصومين(علیهم السلام) در اثبات حقانيت خود به آن احتجاج مي كردند. مي فرمودند ما بدون آن كه از كسي تعليم گرفته باشيم حق را مي شناسيم و بقيه را به آن دعوت مي كنيم، پس شايسته است كه مردم از ما پيروي كنند. حضرت سجاد(علیه السلام) در مورد اين آيه مي فرمايد:«نُزِلَتْ فِينَا»؛[3] در مورد ما نازل شده است.

به هرحال مقصود من از طرح آيه فوق اين بود كه عزيزان متوجه باشند راه ائمه(علیهم السلام) راه ارتباط با خودِ حقيقت است و نه با مفهوم آن و نه راه كتاب و درس. كار علمايي مثل علامه طباطبايي و ملاصدرا«رحمة الله عليهم» اين است كه ما را متوجه ائمه معصومين(علیهم السلام) مي كنند. علمي كه به ما مي آموزند، علمي است كه انگشت اشاره به ائمه معصومين(علیهم السلام) دارد تا ما بتوانيم به روش ائمه(علیهم السلام) راه ارتباط با وجودِ حقايق را پيدا کنيم و با خود حقايق مرتبط شويم، علماي ما كه در فرهنگ اهل البيت(علیهم السلام) تربيت شده اند، ما را مشغول خود و يا علم خود نمی کنند.

پس ملاحظه فرموديد روشي هست كه آن روش، ما را به جاي داناکردن به حقايق، نسبت به آن ها دارا مي کند. حتي وقتي نهج البلاغه بحث مي كنيم بايد مواظب باشيم با همان نوري كه علي(علیه السلام) موضوع را مطرح مي كنند جلو برويم نه اين كه بخواهيم نهج البلاغه را با نگاه صرفاً فلسفي دنبال كنيم، چون نمي توان نور اهل البيت(علیهم السلام) را با فكر فلسفه، حتي فلسفه ارزشمندي مثل حكمت متعاليه ملاصدرا«رحمة الله عليه» نگاه كرد. ما حاضريم با نور اميرالمؤمنين(علیه السلام) حكمت متعاليه ملاصدرا«رحمة الله عليه» را نگاه كنيم ولي بايد مواظب باشيم فلسفة ملاصدرا«رحمة الله عليه» حجاب ما براي نظر به نهج البلاغه و يا ساير روايات و آيات نشود. راه اهل البيت(علیهم السلام) راه ديگري است و نمي گذارد به دانايي هاي خود مشغول شويم.

بنابراين تا اندازه اي روشن شد چگونه مي شود در فعاليت هاي فرهنگي راه درست را پيدا كرد و ادامه داد و به نتيجه رسيد و از خطر پوچي در عمل براي خود و بقيه در امان بود.

-----------------------------------------------

[1]- سوره يونس، آيه 35.

[2] - سوره يونس، آيه 35.

[3] - «بحارالانوار»، ج24، ص147 و نيز به بحارالانوار، ج9، ص213 رجوع فرماييد.

Share