فصل دوم در مراتب مقامات اهل سلوک‏

بدان که اهل سلوک را در اين مقام و ساير مقامات مراتب و مدارجى است بى‏شمار، و ما به ذکر بعض از آن مراتب به طور کلّى مى‏پردازيم. و امّا احاطه به جميع جوانب و احصاء همه مراتب آن از عهده اين ناچيز بيرون است: الطُّرُقُ الَى اللَّه بِعَدَدِ انْفاسِ الْخَلائِق‏(27).

يکى از آن مراتب مرتبه علم است. و آن، چنان است که به سلوک علمى و برهان فلسفى ثابت نمايد ذلّت عبوديّت و عزّت ربوبيّت را. و اين يکى از لباب معارف است که در علوم عاليه و حکمت متعاليه به وضوح پيوسته که جميع دار تحقّق و تمام دايره وجودْ صرف ربط و تعلّق و محض فقر و فاقه است. و عزّت و ملک و سلطنت مختصّ به ذات مقدّس کبريا است و احدى را از حظوظ عزّت و کبريا نصيبى نيست، و ذل عبوديّت و فقر در ناصيه هر يک ثبت و در حاقّ حقيقت آنها ثابت است. و حقيقت عرفان و شهود و نتيجه رياضت و سلوک، رفع حجاب از وجه حقيقت و رؤيت ذلّ عبوديّت و اصل فقر و تدلّى است در خود و در همه موجودات. و دعاى منسوب به سيّد کائنات صلّى اللَّه عليه و آله: اللّهُمَّ ارِنِى الاشياءَ کَما هِى‏(28). شايد اشاره به همين مقام باشد؛ يعنى، خواهش مشاهده ذلّ عبوديّت که مستلزم شهود عزّ ربوبيّت است نموده.

پس، اگر سالک راه حقيقت و مسافر طريق عبوديّت با قدم سلوک علمى و مرکب سير فکرى اين منزل را طى کرد، در حجاب علم واقع شود و به مقام اوّل انسانيّت نائل شود، و لکن اين حجاب از حجب غليظه است که گفته‏اند: العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَر(29). و بايد سالک در اين حجاب باقى نماند و آن را خرق کند. و شايد به اين مقام اگر قناعت کند و قلب را در اين قيد محبوس نمايد، در استدراج واقع شود. و استدراج در اين مقام آن است که به تفريعات کثيره علميّه پرداخته و به جولان فکر براى اين مقصد براهين کثيره اقامه کند و از منازل ديگر محروم ماند، و قلبش به اين مقام علاقه‏مند شود و از نتيجه مطلوبه که وصول الى فناء اللَّه است غافل شود، و صرف عمر خود را در حجاب برهان و شعب آن نمايد؛ و هر چه کثرت فروع بيشتر شود، حجاب بزرگتر و احتجاب از حقيقت افزون گردد. پس، سالک نبايد گول شيطان را در اين مقام خورده از حق و حقيقت به واسطه کثرت علم و غزارت آن و قوّت برهان محجوب شود و از سير در طلب بازماند؛ و دامن همّت به کمر زند و از جدّيّت در طلب مطلوب حقيقى غفلت نورزد و خود را به مقام ديگر که مقام دوم است برساند.

و آن، چنان است که آنچه را عقل با قوّت برهان و سلوک علمى ادراک کرده با قلم عقل به صفحه قلب بنگارد و حقيقت ذلّ عبوديّت و عزّ ربوبيّت را به قلب برساند و از قيود و حجب علميّه فارغ گردد. و ما اشاره به اين مقام در آتيه نزديکى مى‏نماييم ان شاء اللَّه. پس نتيجه مقام دوم حصول ايمان به حقايق است.

مقام سوّم، مقام اطمينان و طمأنينه نفس است که در حقيقتْ مرتبه کامله ايمان است. قالَ تَعالى مُخاطِباً لِخَليلِه: ا وَ لَم تُؤمِنْ؟ قالَ بَلى‏ وَ لکِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبى‏(30). و شايد اشاره به اين مرتبه نيز پس از اين بيايد.

مقام چهارم، مقام مشاهده است که آن نورى است الهى و تجلّى‏اى است رحمانى که تَبَع تجلّيات اسمائيّه و صفاتيّه در سرّ سالک ظهور کند و سر تا پاى قلب او را به نور شهودى متنوّر نمايد. و در اين مقام درجاتى است کثيره که ذکر آنها از حوصله اين اوراق خارج است. و در اين مقام نمونه‏اى از قرب نوافل  کُنْتُ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ يَدَه‏(31) بروز کند و سالک خود را مستغرق بحر لا يتناهى بيند؛ و پس از آن بحرى است بسيار عميق که از اسرار قدر در آن شمّه‏اى کشف شود.

و هر يک از اين مقامات را استدراجى است خاصّ به خود که سالک را در آن هلاکت عظيم است، و سالک بايد در تمام مقامات خود را تخليص از انانيّت و انّيّت کند و خودبين و خودخواه نباشد که سرچشمه اکثر مفاسد است خصوصاً براى سالک. و پس از اين اشارتى به اين مطلب مى‏نماييم، ان شاء اللَّه.

------------------------------------------------------

27 - به عدد نفسهاى آفريدگان به سوى خدا رههاست. حديث منسوب به پيامبر (ص) است. جامع الاسرار و منفع‏الانوار، سيد حيدر آملى، ص 8، 95، 121. و نيز شرح لاهيجى بر گلشن راز، ص 153. و نقدالنصوص، ص 185. و منهاج الطالبين، ص 221 و الاصول العشره، ص 31.
28 - خدايا، اشيا (و امور) را آنچنانکه هستند نشانم بده. در عوالى اللثالى، ج 4، ص 132، روايت کرده است: اللهم ارنا الحقائق کماهى. و در تعليق بر آن، از تفسير کبير فخر رازى، ج 6، ص 26، و مرصادالعباد، ص 309، ارنا الاشياء کماهى نقل گرديده است.
29 - دانش بزرگترين حجاب است.
30 - خداى تعالى خطاب به خليل خود (ابراهيم) فرمود: آيا ايمان نياورده‏اى؟ گفت: چرا، اما (اين تقاضايم) براى اين است که قلبم اطمينان و آرامش يابد. (بقره / 260).
31 - اشاره است به روايت قرب نوافل و انه ليتقرب الى بالنافله حتى کنت سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصره به و لسانه الذى ينطق و يده التى يبطش بها؛ ان دعائى اجبته و ان سألتى اعطيته... اصول کافى، ج 4، ص 53، کتاب الايمان و الکفر، باب من اذى المسلمين و احتقرهم، روايت 7 و 8. 

Share