آثار غفلت از حقيقت

بشر جديد طوري زندگي را انتخاب كرده است كه صِرف عنوان ها او را به نشاط مي آورد، بدون آن كه درصدد باشد آن عنوان ها به حقيقت متصل باشد، و در راستاي اين نوع از زندگي است كه افسردگي مثل يك كابوس خود را نشان مي دهد. وقتي بشر به حقيقت نظر نداشت و به عنوان هاي خاصي از حقيقت راضي شد و خيالاتش او را تغذيه كردند، همواره نگران و دلواپس است كه عنوان هاي خياليِ او فرو نريزند. يك شاعر اسپانيايي مي گويد: «زندگي چون جام زرّيني است كه چون سركشيديم ديديم خيالي بيش نيست!» او با اين حرف در واقع دارد قصه زندگي زمانه خود را مي نماياند كه انتهاي اين نوع زندگي ، روبه رو شدن با پوچي است و زندگي در آن فرهنگ، زندگي با خيالاتي است كه يك عمر با آن ها به سر مي برند، بدون آن که دغدغة واقعي نبودن آن را داشته باشند. و امروزه گفتمان انسان ها پر است از اين نوع حرف ها و جملات كه همه خبر از غفلت از حقيقت مي دهد. اين كه مي گويند امروزه شعر و شاعري در دنياي جديد واخورده شده است، نكته دقيقي است! شما اشعار مثنوي مولوي را با بسياري از اشعار مطرح در دنياي امروز مقايسه كنيد؛ اشعار مثنوي معنوي عموماً نظر به حقيقت دارد و در سراسر آن شور حيات به چشم مي خورد. اگر بگوييد حيات را نشانم بده، بنده مثنوي مولوي را معرفي مي كنم، با اين توضيح كه معتقد نيستم مثنوي عين الحيات است، بلكه معتقدم از نور عين الحياتِ چشمه محمّدي(صلی الله علیه وآله وسلم) استفاده  كرده است.

حاصل قضيه اين كه اين نوع حال كه الآن شما در بين مردم ما مي بينيد، با ورود مدرسه و ظهور فرهنگ غرب وارد دنياي اسلام و كشور ما شد و آن ريشه در فرهنگي دارد كه از حقيقت روي برگردانده و با حرف زندگي مي كند و عهد خود با حقيقت را فراموش كرده است،[1] لذا در همه جا احساس بي وطني او را فرا گرفته است، زيرا او «دانايي» را «دارايي» پنداشت و دغدغه دوري از افق حقيقت در او از بين رفت و گرفتار امور عادي زندگي شد و به دنبال مفاهيمي از حقيقت، با انواع فلسفه ها مرتبط شد. در اين جاست كه حافظ به ما پيشنهاد ديگري دارد و توصيه مي كند:

فكر بهبود خود اي دل زره ديگر كن
درد عاشق نشود به، ز مداواي حكيم

آري؛ يك وقت سير تفكر فلسفي و مفهومي زير پرتو نور ائمه معصومين(علیهم السلام)آن چنان رشد مي كند كه به حكمت متعاليه صدر المتأليهن«رحمة الله عليه» ختم مي شود، اين ديگر سير از مفهوم به واقعيت و وجود است و اصالت دادن به وجود خارجي است، و نه وجود مفهومي. ولي اگر گرفتار مفاهيم و يا حرف ها و عنوان هاي بي حقيقت شديم، از ارتباط با حقيقت و وجود محروم مي شويم و مداوای حکیمی که نسبت به مفاهیم عالم است چاره ي محرومیت ما نخواهد بود.

----------------------------------------------

[1] - قرآن در رابطه با اين که مردم با «حرف» زندگي مي کنند و به حاشية معاني نظر دارند تا به خودِ حقايق؛ در آيه 11سوره حج مي فرمايد: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ»؛ و از ميان مردم كسانى هستند كه خدا را فقط با حرف مى‏پرستند پس اگر خيرى به آ ن ها برسد بدان اطمينان يابند و چون بلايى به آن ها برسد روى برتابند، اين ها در دنيا و آخرت در خسرانند، اين است همان خسران آشكار.

Share