بلاي نشستن «علم به واقعيت»، به جاي «واقعيت»

با مقدماتي كه گذشت ضرورت آگاهي از خطر جانشين شدن «علم به واقعيت» به جاي «خودِ واقعيت» روشن شد و رسيديم به اين جا كه بايد با خودِ واقعيت ارتباط پيدا كنيم تا مزه علم حقيقي را بچشيم. ولي اگر هنوز متوجه نشده باشيم که ما به خودِ واقعيت نياز داريم نه به علم به واقعيت و علم به واقعيت صرفاً دروازه ورود به خود واقعيت است، تلاش نمي كنيم تا با خودِ واقعيت ارتباط پيدا كنيم و به تبع آن، آن احساس نوراني كه بايد از طريق علم آموزيِ حقيقي در ما پديد آيد، محقق نمي شود. همچنان كه سعي در ايجاد و حفظ آن اخلاقي كه به کمک آن بايد رابطه خود را با حقيقت پايدار نگه داريم، نمي كنيم، زیرا علم به حقايق با پايداري در تقوا، پايدار مي ماند، بر عكسِ علم حصولي كه ارتباط با تقواي عالِم ندارد.

شما فعلاً همة توجه خود را به اين نكته معطوف داريد كه چه بلايي بر سر ما مي آيد اگر «علم به واقعيت» را خود «واقعيت» بدانيم، حالا اگر با خود واقعيت ارتباط پيدا كنيم چه بركاتي دارد بحث بعدي است. به عبارت ديگر شما مطهرات را فعلاً نمي خواهد دنبال كنيد فعلاً از نجاسات فاصله بگيريد، بعد مي بينيد إن شاء الله در فضاي مطهرات قرار داريد، چون اگر فهميديم در يك فاجعه معرفتي قرار داريم جهت خود را از اين فاجعه به سوي سلامت تغيير مي دهيم و اين شروع بسيار مباركي خواهد بود.

همة پيامبران(علیهم السلام) آمده اند بگويند خداي محبوبي در بيرون هست که مي شود با او معاشقه كرد و نبايد اين محبوب واقعي را از دست بدهيد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) مي فرمايند:

«أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْرٍ»؛[1]

بهترين مردم آن کسي است که عاشق عبادت باشد و آن را در آغوش بکشد و با قلبش آن را دوست داشته باشد و با بدنش با آن همراه باشد و خود را براي آن فارغ نمايد، چنين کسي ديگر نگران نيست که روزش در دنيا به سختي شروع شود و يا به آساني.

حالا ما با سهل انگاري از اين پيام زندگي ساز که اين همه پيامبران بر آن تأکيد دارند خود را محروم كرده ايم و آن پيام را آنچنان پايين آورده ايم كه ديگر هيچ ربطي با اصل خود ندارد و با آن كه انبياء(علیهم السلام) خواستند ما با حقيقت عالَم مرتبط باشيم، موضوع را تا حدّ علم حصولي تقليل داديم. راستي چه علمي است كه وقتي عنوان بصري از امام صادق(علیه السلام) تقاضا مي كند كه از آن علمي كه خدا رزق تو كرده است به من بده، حضرت مي فرمايند: «لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّم، اِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالي اَنْ يَهْدِيَهُ...»؛[2] علم با تعلّم به دست نمي آيد، بلكه آن نوري است كه خداي تبارك و تعالي در قلب هر كس كه خواست او را هدايت كند قرار مي دهد. سپس حضرت راه كارهايي را كه زمينه تجلي آن علم مي شود به جناب عنوان بصري توصيه مي فرمايند.[3]

شما مي گوييد چرا آن طور كه بايد و شايد عالم نمي شويم؟ آيا شما علت موفق نشدن ها را پيدا كرده ايد؟ ابتدا بايد در موضوع علم يابيِ خود تجديد نظر كنيم تا ببينيم علم واقعي چيست و روش به دست آوردن آن كدام است، در آن حالت است كه اولاً؛ هر چه جلوتر برويم بيشتر ذلّت خود را در مقابل خدا مي يابيم. در حالي كه در روش علم حصولي هر اندازه جلو برويم، بيشتر مغرور مي شويم. ثانياً؛ متوجه مي شويم براي يافتن علم حقيقي بايد خود را اصلاح كنيم. ما هنوز بنا نداريم به خودِ واقعيت خدا نظر بيندازيم و لذا به نور حضرت رب العالمين متصل نمي شويم، بلكه به علمِ به واقعيت مغرور مي شويم، در حالي كه علم به واقعيت خدا، علم به آن خدايي نيست كه نور هدايتش بر ما تجلي كند. حالا در نظر داشته باشيد پنجاه سال با «مفهوم خدا» كه آن غير خدايي است كه داري انوار هدايت است، به سر ببريم، پس از اين مدت چه اندازه نور هدايت و معرفت دريافت كرده ايم؟! مسلّم هيچ نوري دريافت نكرده ايم. مگر ارتباط با خداي حصولي نياز به تزكيه و رفع حجاب دارد که بخواهيم تلاش کنيم تا نورش به ما برسد؟ مفهوم خدا، آن خداي حيِّ قيّومِ محييِ سميعِ قدير... نيست، پس معلوم است بعد از 50 سال با اسم حيّ خداوند ارتباط پيدا نكرديم تا حيات بگيريم. اين است که فعاليت ديني و فرهنگي به بي ثمري و پوچي کشيده مي شود. وقتي با منشأ حيات ارتباط حضوري نداشته باشيم، چگونه در نشاط و طراوت، كه مربوط به حيّ قيّوم است، قرار گيريم؟ روحي كه به طراوت واقعي نرسد احساس پوچي مي كند و يكي از مشكلاتي كه براي فعاليت هاي فرهنگي هست، همين است كه چون انسان مفاهيم حقايق را به جاي خود حقايق مي گذارد و تلاش براي دستيابي به خود واقعيت نمي كند، پس از مدتي احساس پوچي و بي ثمري مي نمايد، بدون اين كه علت آن را بشناسد، و وقتي جوانان ما پس از مدتي با آمدن در جلسات مذهبي آن حيات و طراوت که نياز روح و قلب آن هاست به دست نمي آورند، براي هميشه از جلسات مذهبي فاصله مي گيرند.

------------------------------------------------------

[1] - «كافي»، ج2، ص 83.

[2] - «بحار الانوار»، ج1، ص224.

[3] - به شرح گفتاري حديث عنوان بصري از همين نويسنده رجوع فرماييد.

Share