يهوديت

1- عبرانيان

يهوديان مانند اعراب و آشوريان ، از نژاد سامى هستند. زبان ، ادبيات ، فرهنگ ، آداب ، رسوم و اعتقادات اين اقوام چنان به يكديگر نزديك است كه دانشمندان معتقد شده اند اصل آنها به يك جا مى رسد و براى بررسى و تحقيق در زمينه فرهنگ ساير اقوام سامى انداخت . مثلا اگر به بررسى ادبيات عرب مشغول باشيم ، با مطالعه و تحقيق در زبانهاى عبرى ، سريانى و حبشى در كار خود موفقيت بيشترى كسب خواهيم كرد.
از سابقه تاريخى قوم عبرانى اطلاع دقيقى در دست نيست . برخى دانشمندان معتقدند كه نام (عبرانى ) را كه كنعانيان پس از ورود حضرت ابراهيم (ع ) به سرزمين كنعان به او داده اند و وى را عبرانى خوانده اند كه بعدها جزو القاب او شد و لقب مذكور در خاندان وى باقى ماند؛ زيرا عبرانى از ماده (ع ب ر) به معنا گذر كردن از نهر مى آيد، به اعتبار اين كه حضرت ابراهيم (ع ) از ورود فرات عبور كرد و وارد كنعان شد.
برخى نيز معتقدند كه عبرانى منسوب به عابر نياى حضرت ابراهيم (ع ) است . همچنين كسانى با توجه به نام آزر پدر (يا عموى ) آن حضرت ، گفته اند اصل خاندان وى آريايى است . اما دانشمندان اين نظريه را تاءييد نمى كنند؛ زيرا از معناى لغوى واژه آزر در قرآن كريم و متون اسلامى اطلاع درستى نداريم . نام پدر ابراهيم (ع ) در تورات تارح است .

2- حضرت ابراهيم (ع )

عظمت حضرت ابراهيم خليل (ع ) به حدى است كه وى همواره موجب نزاع يهودى و مسيحيت و اسلام بوده است و هر يك ، آن حضرت را از خود مى داند. از اين رو، خداى متعال فرموده است :  (ما كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لكن كان حنيفا مسلما و ما كان من المشركين ) (آل عمران : 67). وى حتى ميان مشركان مكانى بلند داشت و آثار وى در مكه مكرمه مورد زيارت و تقديس آنان قرار مى گرفت .
نسب حضرت ابراهيم (ع ) تا حضرت آدم (ع ) در تورات آمده است . نسب نامه هاى تورات به كتب اسلامى نيز راه يافته و بدون دقت در اصل و منشاء آن پذيرفته شده است .
به عقيده اهل كتاب (در نتيجه جمع بندى حوادث كتاب مقدس ) حضرت ابراهيم (ع ) حدود 2000 سال قبل از ميلاد، يعنى حدود 4000 سال پيش ‍ در شهر اور به دنيا آمد و به گفته تورات در آغاز ابرام (يعنى پدر بلند مرتبه ) ناميده مى شد. خداى متعال نام وى را در سن نود و نه سالگى به ابراهيم (يعنى پدر اقوام ) تبديل كرد. شهر اور نزديك يك قرن پيش در عراق در ساحل فرات از زير خاك بيرون آمد و آثار باستانى بسيارى در آنجا يافت شد.
به گفته تورات پدر حضرت ابراهيم (ع ) كه تارح ناميده مى شد، پسر خود ابراهيم (ع ) و همسر وى ساره و نوه خويش حضرت لوط (ع ) را برداشت و به سرزمين كنعان در غرب فلسطين عزيمت كرد. آنان در بين راه از ادامه سفر منصرف شدند و در شهر حران سكونت گزيدند. اين شهر در جنوب تركيه فعلى و در مرز سوريه قرار دارد.
پدر حضرت ابراهيم (ع ) در تورات تارح خوانده مى شود، ولى قرآن مجيد وى را آزر بت پرستى معرفى كرده است (انعام : 74). پدر حضرت ابراهيم (ع ) در سلسله اجداد حضرت رسول اكرم (ص ) قرار مى گيرد. علماى شيعه معتقدند همه پدران آن حضرت تا حضرت آدم (ع ) يكتا پرست بوده اند، و به همين دليل گفته اند آزر عموى آن حضرت بوده و استعمال (اب ) به جاى (عم ) در زبان عربى صحيح است ، از آن جمله در قرآن كريم (بقره : 133) چنين چيزى ديده مى شود.
تورات مى گويد حضرت ابراهيم (ع ) در 75 سالگى به امر خدا از شهر حران عازم كنعان شد. وى همسر خود ساره و برادر زاده اش حضرت لوط (ع ) و چند نفر از مردم حران را برداشت و همگى به كنعان رفتند و در آنجا روى كوهى در شرق بيت ايل خيمه زدند. حضرت ابراهيم (ع ) پس ‍ از چندى در حبرون (الخليل ) ساكن شد و تا آخر عمر در آنجا بود و اكنون مقبره خانوادگى وى در آن مكان است . حضرت لوط (ع ) به شهر سدوم و شهرهاى مجاور آن رفت . مردم آن شهرها به سبب نافرمانى و بى اعتنايى به پيام وى به امر خداوند نابود شدند. اين حادثه در قرآن مجيد نيز آمده است .
دو موضوع بسيار مهم در تاريخ حضرت ابراهيم (ع ) وجود دارد كه در تورات كنونى اشاره اى به آنها نشده است : يكى جريان بت شكنى و به آتش افكندن وى و ديگرى داستان بناى كعبه .
قرآن مجيد (در سوره هاى انبيا و صافات ) داستان بت شكنى و به آتش ‍ افكندن او را آورده است .
همچنين قرآن كريم از بناى كعبه به دست آن حضرت و به كمك حضرت اسماعيل (ع ) سخن مى گويد (بقره : 127). از آنجا كه اين فرزند در پيرى به او عطا شد (ابراهيم : 39)، بناى كعبه در اواخر عمر شريف وى صورت گرفته باشد.
تورات داستان ذبح فرزند را مى آورد و مى گويد حضرت ابراهيم (ع ) ماءموريت يافت حضرت اسحاق (ع ) را قربانى كند، ولى اين مساءله را با وى در ميان نگذاشت و به او گفت : (مى خواهم گوسفندى قربانى كنم و آن گوسفند را خداوند برايم خواهد فرستاد.)... اما در قرآن مجيد آمده است :  (فلما بلغ معه السعى قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك فانظر ماذا ترى قال يا ابت افعل ما تؤ مر ستجدنى ان شاء الله من الصابرين ) (صافات : 102). همان طور كه مى دانيم فرزند از مرگ نجات يافت و خداوند قوچى را فديه او قرار داد...

3-اسماعيل (ع ) و اسحاق (ع )

درباره حضرت ابراهيم (ع ) در تورات مى خوانيم :
(1) بعد از اين وقايع ، كلام خداوند در رؤ يا به ابرام رسيده ، گفت : (اى ابرام مترس من سپر تو هستم و اجر بسيار عظيم تو.) (2) ابرام گفت : (اى خداوند يهوه مرا چه خواهى داد و من بى اولاد مى روم و مختار خانه ام اين العاذار دمشقى است .) (3) و ابرام گفت : (اينك مرا نسلى ندادى و خانه زاده ام وارث من است .) (4) در ساعت كلام خداوند به وى رسيده ، گفت : (اين وارث تو نخواهم بود بلكه كسى كه از صلب تو درآيد وارث تو خواهد بود.) (5) و او را بيرون آورده ، گفت : (اكنون به سوى آسمان بنگر و ستارگان را بشمار هر گاه آنها را توانى شمرد.) پس ‍ به وى گفت : (ذريت تو چنين خواهد بود.)... (18) در آن روز خداوند به ابرام عمهد بست و گفت : (اين زمين را از نهر مصر تا به نهر عظيم يعنى نهر فرات به نسل تو بخشيده ام .) (پيدايش 15: 1 - 18).

سپس تورات عهد ياد شده را به حضرت اسحاق (ع )، نياى بنى اسرائيل اختصاص مى دهد و در همان سفر پيدايش مى گويد:

(18) و ابراهيم به خدا گفت : (كاش كه اسماعيل در حضور تو زيست كند.) (19) خدا گفت : (به تحقيق زوجه ات ساره براى تو پسرى خواهد زاييد و او را اسحاق نام بنه و عهد خود را با وى استوار خواهم داشت تا با ذريت او بعد از عهد ابدى باشد (20) و اما در خصوص ‍ اسماعيل تو را اجابت فرمودم اينك او را بركت داده بارور گردانم و او را بسيار كثير گردانم . دوازده رييس از وى پديد آيند و امتى عظيم از وى به وجود آورم (21) ليكن عهد خود را با اسحاق استوار خواهم ساخت كه ساره او را بدين وقت در سال آينده براى تو خواهد زاييد.) (پيدايش ‍ 17: 18-21).
به گفته تورات ، خداوند بارها به حضرت ابراهيم (ع ) وعده نسل فراوان داده بود. كنيز آن حضرت به نام هاجر پسرى را به دنيا آورد كه اسماعيل (يعنى خدا مى شنود) ناميده شد. پس از چهارده سال ساره فرزندى به دنيا آورد كه او را اسحاق (يعنى مى خندد) ناميدند.
كتاب تورات در اين قسمت به كوتاهى سخن مى گويد و فقط اشاره اى مى كند كه حضرت اسماعيل (ع ) در فاران ساكن شد و مادرش براى او زنى از مصر گرفت . ساير مسائل مربوط به وى در تورات به فراموشى سپرده شده است و حتى يك جمله درباره بناى كعبه در اين كتاب ديده نمى شود. پيدا شدن آب براى اسماعيل (ع ) نيز كه طبق احاديث اسلامى در مكه بوده و اكنون هم به نام زمزم باقى است ، به گفته تورات در مكانى به نام بئرشبع بوده است !
از نظر تورات ، حضرت اسحاق (ع ) جانشين حضرت ابراهيم خليل (ع ) گرديد و دو فرزند تواءم براى او به دنيا آمد. آنكه نخست ديده به جهان گشود، عيسو ناميده شد. اين كلمه در لغت به معناى پرمو است . به گفته تورات اين كودك در هنگام تولد موهاى بسيارى بر تن داشت . تواءم ديگر يعقوب (يعنى تعقيب مى كند) خوانده شد؛ زيرا هنگام تولد، كودك قبلى را تعقيب كرد و پس از او به دنيا آمد.

4- اسرائيل

حضرت يعقوب (ع ) دوازده پسر داشت و به اسرائيل ملقب بود. اهل كتاب اين اسم مركب را چنين معنا مى كنند: كسى كه بر خدا مظفر شد، ولى اصل معناى آن در عبرى چنين است : كسى كه بر قهرمان پيروز شد. به گفته تورات ، كشتى گرفتن حضرت يعقوب (ع ) با خدا كه به پيروزى او بر خدا انجاميد، علت ملقب شدن وى به اسرائيل است (پيدايش 32: 24-32). اهل كتاب از زمانهاى قديم گفته اند كه مقصود از خدا در اين داستان ، يكى از فرشتگان خداست (رك .: هوشع 12:3-4).
پس از چندى حادثه مفقود شدن حضرت يوسف (ع ) پيش آمد و سرانجام اين موضوع موجب شده كه بنى اسرائيل در مصر اقامت كنند. مطالب سفر پيدايش تورات به اينجا خاتمه مى يابد.
در آغاز سفر خروج تورات مى خوانيم كه دوازده پسر حضرت يعقوب (ع ) در مصر زندگانى خوبى داشتند و نسل ايشان در آن سرزمين منتشر شد. مدت توقف آنان در مصر چهارصد و سى سال بود (خروج 12: 40). دوازده قبيله بنى اسرائيل كه در اصطلاح بسيط ناميده مى شوند، در علوم و فنون پيشرفت كردند و همين امر موجب حسادت مصريان شد. علاوه بر اين ، مصريان مى ترسيدند بنى اسرائيل با نيروى خود زمام امور را به دست گيرند؛ از اين رو، به استضعاف آنان اقدام كردند و كارهايى دشوار و جانكاه به عهده ايشان گذاشتند. همچنين مقرر شد كه قابله هاى مصرى نوزادان پسر بنى اسرائيل را براى كشتن معرفى كنند و فقط داشتن دختر براى آنان مجاز باشد.

5- دين مردم صحرانشين

عبرانيان در آغاز قومى صحرانشين بودند و نخستين اقامت آنان در شهرها در زمان حضرت يوسف (ع ) بود.(16) صحرانشينى در اعتقادات و مراسم دينى آن تاثير فراوانى داشت . هنگامى كه حضرت موسى (ع ) آنان را از دست فرعون نجات داد، مجبور شدند مدت چهل سال در صحراى سينا بمانند، ولى پس از آن پيوسته در شهرها به سر مى بردند و تمدنى را پايه گذارى كردند كه ميراث گرانبهاى قوم يهود شد. مسيحيت نيز زاييده همين تمدن است .

6- تحول افكار در اقوام بنى اسرائيل

تحت افكار ملتها امرى عادى و طبيعى است و عبرانيان در خلال كوچ و جابه جايى تحت تاءثير انديشه هاى ملل گوناگون قرار مى گرفتند. در سوره اعراف ، آيه 138 آمده است كه بنى اسرائيل هنگام خروج از دريا و نجات از دست فرعون ، به گروهى بت پرست برخوردند. آنان از حضرت موسى (ع ) تقاضا كردند براى ايشان نيز بتى قرار دهد و اين خواسته به شدت رد شد. همچنين هنگامى كه در مصر مستقر بودند، باورهاى مصريان در آنان تاءثير گذاشته بود، به گونه اى كه پس از ترك آن سرزمين ، به تقليد مصريان كه گاو را مقدس مى دانستند، آنان نيز گوساله اى ساختند و به عبادت آن مشغول شدند.

7- حضرت موسى (ع )

در باب دوم سفر خروج تورات مى خوانيم كه يك تن از بنى اسرائيل (17) با يكى از دختران قبيله خود ازدواج كرد و داراى پسرى شد. مادر نوزاد به منظور نجات وى از چنگال ماءموران فرعون او را مدت سه ماه پنهان كرد. از آنجا كه مخفى نگه داشتن كودك براى هميشه ممكن نبود، مادرش صندوقى تهيه كرد و منافذ آن را با قير اندود و كودك زا در آن نهاد و در ميان نيزارهاى رود نيل رها كرد. خواهر وى در آن حوالى ايستاد تا ببيند چه بر سر او خواهد آمد.

اندكى پس از آن ، دختر فرعون كه براى شستشو به سوى نيل آمده بود، صندوق را مشاهده كرد و يك تن از كنيزان خود را به دنبال صندوق فرستاد. هنگامى كه صندوق را براى وى آوردند، آن را گشود و ديد كودكى در آن گريه مى كند. دل او بر آن كودك سوخت و گفت معلوم مى شود اين كودك از بنى اسرائيل است . در آن حال خواهر كودك جلو آمد و پيشنهاد كرد زنى را براى شير دادن وى بياورد. دختر فرعون پذيرفت و خواهر كودك مادر خود را نزد آنان آورد. دختر فرعون به او گفت اين كودك را با خود ببر و شير بده ، من نيز مزد تو را خواهم داد. پس از چند سال وقتى كودك بزرگ شد مادرش او را نزد دختر فرعون برد. دختر فرعون او را به پسرى پذيرفت و نام موسى (موشه در عبرى يعنى : از آب كشيده شده ) را بر او نهاد. اين داستان با آنچه خداوند متعال در سوره قصص فرموده است ، بسيار نزديك است . بر اساس برخى محاسبات تاريخى ، اين حادثه در حدود 1250 ق .م . رخ داده است .

به هر حال حضرت موسى (ع ) امور قوم خود را سامان داد و آنان را براى مبارزه با كافران آماده كرد و احكام خدا را به آنان تعليم داد. وى قوم بنى اسرائيل را بركت داد و در صد و بيست سالگى در مكانى به نام موآب ، حوالى درياى ميت ، درگذشت و بنى اسرائيل براى او سى روز عزادارى كردند. اين جريان در آخر سفر تثنيه يافت مى شود و تورات بدان پايان مى يابد:

(5) پس موسى بنده خداوند در آنجا به زمين موآب برحسب قول خداوند مرد (6) و او را در زمين موآب در مقابل بيت فعور در دره دفن كرد (18) و احدى قبر او را تا امروز ندانسته است (7) و موسى چون وفات يافت ، صد و بيست سال داشت و نه چشمش تار و نه قوتش كم شده بود (8) و بنى اسرائيل براى موسى در عربات موآب سى روز ماتم گرفتند. پس روزهاى ماتم و نوحه گرى براى موسى سپرى گشت (9) و يوشع بن نون از روح حكمت مملو بود، چون كه موسى دستهاى خود را بر او نهاده بود و بنى اسرائيل او را اطاعت نمودند و بر حسب آنچه خداوند به موسى امر فرموده بود عمل كردند (10) و نبيى مثل موسى تا به حال در اسرائيل برنخاسته است كه خداوند او را روبرو شناخته باشد (11) در جميع آيات و معجزاتى كه خداوند او را فرستاد تا آنها را در زمين مصر به فرعون و جميع بندگانش و تمامى زمينش بنمايد (12) و در تمامى دست قوى و جميع آن هيبت عظيم كه موسى در نظر همه اسرائيل نمود (تثنيه 34: 5 - 12).

8. تاءسيس يهوديت

در باب سوم سفر خروج مى خوانيم كه حضرت موسى (ع ) در بيابان حوريب در دامته كوه ، صداى خداى متعال را از ميان آتشى از بوته خار شنيد كه با او سخن مى گويد.

در قرآن مجيد نخستين سخن خداوند از درختى در بيابان طوى چنين آمده است :

فلما اءتاها نودى يا موسى . انى اءنا ربك فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى . و اءنا اخترتك فاستمع لما يوحى . اننى اءنا الله لا اله الا اءنا فاعبدنى و اءقم الصلوة لذكرى . ان الساعة آتيه اءكاد اخفيها لتجزى كل نفس ‍ بما تسعى . فلا يصدنك عنها من لا يومن بها و اتبع هواه فتردى (طه : 11 - 16).

تورات مى گويد خداوند به حضرت موسى (ع ) وعده داد بنى اسرائيل را از دست مصريان نجات دهد و سرزمين كنعان و حدود آن را كه اماكن پر بركتى بودند، به ايشان عطا كند. از اين رو، حضرت موسى (ع ) رسالت يافت نزد فرعون برود و از او بخواهد كه بنى اسرائيل را رها كند. وى با معجزاتى عازم مصر شد و مقرر گرديد حضرت هارون (ع ) به وى كمك كند.

به گفته تورات ، خداى متعال به حضرت موسى (ع ) قدرت داد تا به اعجاز، عصاى خود و برادرش را به اژدها تبديل كند و نيز از دست خود نور سفيدى ساطع نمايد. فرعون جمعى از جادوگران را گرد آورد تا با حضرت موسى (ع ) مسابقه بدهند. اژدهاى مزبور تمامى آلات و ادوات آنان را بلعيد و آنان دانستند كه كار آن حضرت جادو نيست . به فرموده قرآن مجيد آنان بدون ترسى از فرعون به حضرت موسى (ع ) ايمان آوردند. پس از اين معجزات چند عذاب بر مصريان فرود آمد و هر بار فرعون قول مى داد بنى اسرائيل را مرخص كند، اما به قول خود عمل نمى كرد. تورات ده نوع عذاب را برشمارد:

1. تبديل شدن آبهاى مصريان به خون ؛

2. زياد شدن قورباغه ميان آنها؛

3. زياد شدن پشه ؛

4. زياد شدن مگس ؛

5. مرگ حيوانات مصريان بر اثر وبا؛

6. مبتلا شدن مصريان و چارپايان آنان به دمل ؛

7. فرود آمدن تگرگ بر آنان و تلف شدن مقدار زيادى از حيوانات و مزارع ؛

8. زياد شدن ملخ ؛

9. تاريك شدن مساكن مصريان تا سه روز؛

10. هلاك شدن نخست زادگان انسان و حيوان همه مصريان حتى نخست زاده خود فرعون .

قرآن مجيد نشانه هاى حضرت موسى (ع ) را نه عدد مى داند (اسراء: 101) و ظاهرا مقصود تنها نشانه هايى است كه براى فرعون آورده بوده و گرنه به صريح قرآن كريم و تورات معجزات آن حضرت بيش از اين عدد بوده است . برخى از اين عذابها در قرآن مجيد به گونه اى مذكور است (اعراف : 130 و 133).

به گفته تورات ، فرعون سرانجام تسليم شد و حضرت موسى (ع ) و هارون (ع ) را شبانه طلبيد و به آنان گفت با بنى اسرائيل به هر جا كه مى خواهيد برويد. پس آنان به سوى درياى سرخ در شرق مصر كوچ كردند و آنجا اردو زدند. قوم موسى از دور آمدن فرعونيان را مشاهده كردند. در آن هنگام حضرت موسى (ع ) دست خود را به طرف دريا دراز كرد و دريا شكافته شد و خشك گرديد و بنى اسرائيل به آسانى از آن عبور كردند. (19) آنگاه لشكريان فرعون وارد شدند و حضرت موسى (ع ) به امر خداوند با اشاره دست ، آنان را غرق كرد. تورات درباره غرق شدن شخص فرعون چيزى نگفته است .

از قرآن مجيد و احاديث اسلامى بر مى آيد كه بنى اسرائيل به امر خدا از مصر خارج شدند، نه به اذن فرعون (شعراء:52). همچنين به صريح قرآن كريم ، حضرت موسى (ع ) به فرمان الهى عصاى خود را به دريا زد، نه اينكه دستش را به سوى دريا دراز كند.

بنى اسرائيل در حوالى شبه جزيره سينا توقف كردند و در آنجا براى آنان از آسمان چيزى مانند شبنم و نيز مرغ بلدرچين كه به عربى سلوى ناميده مى شود، فرود مى آمد و آنان آنها را مى خوردند. اين جريان تا چهل سال يعنى در تمام مدت سرگردانى بنى اسرائيل در بيابان ادامه داشت . تورات مى گويد آن غذاى شبنم گونه من ناميده شد؛ زيرا بنى اسرائيل با ديدن آن به زبان عبرى پرسيدند: (مان هوء) يعنى آن چيست ؟

8- الواح و ده فرمان

هنگامى كه سه ماه از خروج بنى اسرائيل از مصر گذشته بود، حضرت موسى (ع ) ماءموريت يافت براى گفتگو با خداوند به بالاى طور سينا (يعنى كوه سينا) برود. وى در آنجا دو لوح دريافت كرد كه فرمانهاى خداوند بر آنها نقش بسته بود. قرآن كريم از (ابواح ) به صيغه جمع نام مى برد، (اعراف : 145). از جمله آن فرمانها ده حكم بسيار مهم است كه به ده فرمان معروف شده است :

1. براى خود خدايى جز من نگيرد؛

2. به بت سجده نكنيد؛

3. نام خدا را به باطل نبريد؛

4. شنبه را گرامى بداريد؛

5. پدر و مادر را احترام كنيد؛

6. كسى را به قتل نرسانيد؛

7. زنا نكنيد؛

8. دورى نكنيد؛

9. بر همسايه شهادت دروغ ندهيد؛

10. به اموال و ناموس همسايه طمع نورزيد.

پس از آن ، تفصيلاتى درباره اين احكام در باب 21 به بعد سفر خروج آمده است .

9- گوساله پرستى

تورات مى گويد وقتى بنى اسرائيل مشاهده كردند حضرت موسى (ع ) در مراجعت از طور سينا تاءخير كرد، نزد حضرت هارون (ع ) رفتند و از او درخواست كردند تا براى آنان خدايانى بسازد و آن حضرت موضوع را به حضرت موسى (ع ) اطلاع داد و خواست آنان را هلاك كند، اما بر اثر شفاعت وى از آن صرف نظر كرد. حضرت موسى (ع ) آن دو لوح را برداشت و به سوى بنى اسرائيل آمد. هنگامى كه وى كار زشت آنان را مشاهده كرد، لوحها را بر زمين زد و به مؤ اخذه برادرش پرداخت و گوساله را سوزاند و خرد كرد و آن را در آب ريخت و به بنى اسرائيل نوشاندو سپس امر كرد شمشيرهاى خود را بردارند و به مدت نصف روز يكديگر را بكشند.

قرآن مجيد داستان مذكور را تقريبا به همين وضع در موارد مختلف نقل كرده است ، جز اينكه ساحت مقدس حضرت هارون (ع ) را از چنين كار ناروايى پاك دانسته است (طه : 90). سازنده گوساله در قرآن كريم فردى به نام سامرى است .

اهل كتاب به كلمه (سامرى ) در قرآن كريم اعتراض كرده و گفته اند چنين كسى وجود نداشته است ؛ زيرا سامرى به شهر سامره در فلسطين منسوب است و آن شهر را پادشاهى به نام عمرى كه سالها پس از حضرت موسى (ع ) مى زيسته ، ساخته است (كتاب اول پادشاهان 16:24).

مرحوم علامه بلاغى پاسخ داده است كه در بنى اسرائيل فردى به نام شمرون بن يساكار بن يعقوب وجود داشته كه خاندان وى شمرونى ناميده مى شود (پيدايش 46:13 و 26:24). شمرونى در تلفظ عربى سامرى شده است .  (20)

تورات مى گويد خداوند به حضرت موسى (ع ) دستور داد وى دو لوح سنگى مانند لوحهاى خرد شده بتراشد تا خداوند وصاياى مذكور را بر آنها بنويسد. قرآن كريم نيز به اين مطلب اشاره كرده است (اعراف : 154).

 10- تورات با تاريخ يهود

تورات واژه اى عبرى و به معناى قانون است ؛ زيرا در كتاب تورات احكام و قوانين زيادى وجود دارد. نام ديگر تورات شريعت است .

متخصصين كتاب مقدس تورات چهار منبع اساسى براى تورات قائلند:

1. منبع الوهيمى E ؛

2. منبع يهوهى J ؛

3. منبع كاهنى P ؛

4. منبع سفر تثنيه D (كه منبعى ويژه است ).

يكى از قديمى ترين و معروفترين نقدهاى تورات و كتاب مقدس را دانشمند و فيلسوف هلندى باروخ (بنديكت ) اسپينوزا 8 (1632-1677) در كتابى به نام رساله اى در الهيات و سياست (به زبان لاتينى ) انجام داده است .

اسپينوزا در كتاب خود با ذكر دليلهايى اثبات مى كند كه براى بررسى اعتبار كتاب مقدس بايد به شواهد تاريخى و انتقادى آن پرداخت و متاءسف است كه پيشينيان اين شناخت را متروك داشته اند و يا اگر چيزى در باب آن نگاشته اند از دسترس ما به دور مانده است . وى مى افزايد اكنون ما در شرايطى زيست مى كنيم كه مسائلى تعصب آميز به نام دين معروف شده است و مردم براى عقل در اعتقادات خود سهمى قائل نيستند. از اين رو من با نوميدى نسبى پاى در اين راه مى نهم و در نخستين گام به بررسى نويسندگان كتاب مقدس (و قبل از همه به مؤ لف اسفار پنجگانه تورات ) مى پردازم :

تقريبا همه (اهل كتاب ) معتقدند كه موسى تورات را تاءليف كرده است ، به گونه اى كه فرقه فريسيان از يهود در تاءكيد بر اين عقيده ، مخالف آن را مرتد دانسته اند. به همين دليل ابن عزرا كه دانشمندى نسبتا آزاد انديش بود، براى اظهار نظر خويش در اين باب جراءت نكرد و تنها با اشاراتى مبهم ، اشتباه بودن اين اعتقاد عمومى را متذكر شد. اما من بدون ترس و واهمه پرده ابهام را از روى سخنان ابن عزرا برخواهم داشت و حقيقت را براى همه آفتابى خواهم كرد.(21)

 11- عهد عتيق

عهد عتيق نامى است كه مسيحيان در مقابل عهد جديد به كتاب يهوديان داده اند. مسيحيان به هر دو عهد عقيده دارند. عهد عتيق به زبان عبرى و اندكى از آن به زبان كلدانى نوشته شده است . اين دو زبان مانند عربى از زبانهاى سامى هستند. كتاب تورات در آغاز عهد عتيق قرار دارد.

همچنين نسخه اى از عهد عتيق به زبان يونانى وجود دارد كه از روى نسخه عبرى ترجمه شده و آن را ترجمه سبعينيه (يا ترجمه هفتاد) مى نامند. گفته مى شود اين ترجمه حدود سال 258 ق .م . به امر بطلميوس ‍ فيلادلفوس پادشاه مصر، توسط 72 تن انجام گرفته است . اين نسخه تفاوتهايى با اصل عبرى دارد و از همه مهمتر آنكه بخشها اپوكريفا 8 يعنى پوشيده ، نام دارد و از قديم الايام مورد شك بوده است ، اما مسيحيان معمولا آن را مى پذيرفته اند. حدود پنج قرن پيش ، در جريان نهضت اصلاح دين ، اعتبار اين قسمتها مورد سوءظن جدى مسيحيان پروتستان واقع شد. پس از مدتى ، به سال 1826 جمعيت بريتانيايى و جمعيت آمريكايى طبع و نشر كتاب مقدس به طور رسمى آنها را از كتاب مقدس ‍ كردند. كليساهاى كاتوليك و ارتدوكس با اين عمل مخالفند و قسمتهاى مذكور را بخشى از عهد عتيق مى شمارند.

اينك سخنى پيرامون ارجاع به كتاب مقدس : همه ما با شيوه ارجاع به قرآن كريم آشنا هستيم و مى دانيم به جاى ذكر صفحه از نام سوره و شماره آيه استفاده مى شود. پرهيز از ذكر صفحه در صدها كتاب باستانى و مشهور معمول است ، مانند آثار افلاطون ، ارسطو، هومر، هرودت ، شكسپير و غيره . براى ارجاع به اين آثار تمهيدهايى انديشيده اند و ابواب و فصول و شماره هايى ساخته اند تا ارجاع به چاپهاى خاصى محدود نشود و براى همه كارساز باشد.

هنگام ارجاع به كتاب مقدس ، نخست نام كتاب ، آنگاه شماره باب و سرانجام شماره فقرات ذكر مى شوند؛ مثلا (پيدايش 1:27) يعنى سفر پيدايش ، باب 1، بند 27.

عهد عتيق 39 كتاب دارد كه از نظر موضوع به سه بخش تقسيم مى شوند:

1. تورات و بخش تاريخى عهد عتيق ؛

2. حكمت ، مناجات و شعر؛

3. پيشگوييهاى انبيا.

1-11- بخش تاريخى عهد عتيق

بخش تاريخى عهد عتيق با تورات و تورات با سفر پيدايش آغاز مى شود. آفرينش جهان ، آدم و حوا و خوردن معرفت نيك و بد همچنين اخراج آنان از باغ عدن ، داستان فرزندان آدم ، طوفان نوح ، حوادث مربوط به حضرت ابراهيم ، اسماعيل ، اسحاق ، يعقوب و يوسف در اين سفر آمده است . چهار سفر بعدى سيره حضرت موسى (ع ) و تاريخ بنى اسرائيل را شرح مى دهد. اين سيره تولد، بعثت ، هجرت (خروج از مصر در حدود 1290 ق .م .)، تشكيل حكومت و رحلت آن حضرت را در بردارد. مقدار زيادى از احكام و قوانين ، ضمن عباراتى منسوب به وحى ، در اين چهار سفر وجود دارد. به عقيده يهوديان و مسيحيان ، مؤ لف اسفار پنجگانه تورات حضرت موسى (ع ) است . تاريخ بنى اسرائيل از زمان حضرت يوشع (ع ) به بعد در دوازده كتاب بعدى ادامه مى يابد.

اين بخش مشتمل بر 17 كتاب است :

1. سفر پيدايش (آفرينش جهان ، داستانهاى حضرت آدم ، نوح ، ابراهيم ، اسماعيل ، اسحاق ، يعقوب و يوسف )؛

2. سفر خروج (تولد و بعثت حضرت موسى ، خروج بنى اسرائيل از مصر به سينا و احكام )؛

3. سفر لاويان (احكام كاهنان يعنى روحانيون يهودى كه از نسل هارون و از خاندان لاوى هستند)؛

4. سفر اعداد (آمار بنى اسرائيل در عصر حضرت موسى ، شريعت و تاريخ ايشان )؛

5. سفر تثنيه (تكرار احكامى كه در اسفار پيشين آمده است و تاريخ بنى اسرائيل تا رحلت حضرت موسى )؛

مجموع اين پنج سفر تورات خوانده مى شود.

6. صحيفه يوشع (تاريخ و سيره يوشع بن نوح جانشين حضرت موسى )؛

7. سفر داوران (تاريخ قاضيان بنى اسرائيل ، قبل از نصب پادشاهان )؛

8. كتاب روت (شرح حال زنى به نام روت ، از جدات حضرت داوود)؛

9. كتاب اول سموئيل (تاريخ سموئيل نبى و تعيين شائول - يعنى طالوت - به سلطنت )؛

10. كتاب دوم سموئيل (پادشاهى حضرت داوود)؛

11. كتاب اول پادشاهان (ادامه پادشاهى داوود و پادشاهى حضرت سليمان و جانشينان او)؛

12. كتاب دوم پادشاهان (ادامه تاريخ پادشاهان بنى اسرائيل تا حمله بخت نصر و جلاى بابل )؛

13. كتاب اول تواريخ ايام (نسب نامه بنى اسرائيل و تكرار تاريخ ايشان تا وفات داوود)؛

14. كتاب دوم تواريخ ايام (تاريخ پادشاهى حضرت سليمان و ملوك بعدى تا جلاى بابل )؛

15. كتاب عزرا (نوسازى اورشليم يعنى بيت المقدس ) آزادى يهوديان همراه عزير)؛

16. كتاب نحميا (نوسازى اورشليم و بازگشت يهوديان از زبان نحميا اردشير اول پادشاه هخامنشى )؛

17. كتاب استر (رفع خطر نابودى از يهود با وساطت استر، همسر يهودى خشايارشا، مدفون در همدان ).

2-12. حكمت ، مناجات و شعر

اين بخش مشتمل بر 5 كتاب است :

1. كتاب ايوب (ابتلا، بى صبرى و صبر آن حضرت !)؛

2. كتاب مزامير يعنى زبور داوود (مجموعه 150 قطعه مناجات )؛

3. كتاب امثال سليمان نبى (كلمات حكمت آميز)؛

4. كتاب (اسم مستعار حضرت سليمان ، مشتمل بر نگرش بدبينانه به جهان )؛

5. كتاب (اشعار عاشقانه ).

3-12. پيشگوييهاى انبيا

بخش پيشگوييهاى انبيا مشتمل بر هشدارها و تهديداتى پيرامون سرنوشت بنى اسرائيل است . براى فهميدن اين پيشگوييها خواننده بايد از جريانات آن زمان كاملا آگاه باشد.

اين بخش مشتمل بر 17 كتاب است :

1. كتاب اشعيا (طولانى ترين و معروفترين كتاب پيشگويى در عهد عتيق )؛

2. كتاب ارميا (پيشگويى )؛

3. كتاب مراثى ارميا (نوحه سرايى آن حضرت بر خرابى اورشليم )؛

4. كتاب حزقيال (پيشگويى )؛

5. كتاب دانيال (پيشگويى و شرح مجاهدات حضرت دانيال نبى مدفون در شوش )؛

6. كتاب هوشع (پيشگويى )؛

7. كتاب يوئيل (پيشگويى )؛

8. كتاب عاموس (پيشگويى )؛

10. كتاب يونس (پيشگويى و داستان رفتن وى در شكم ماهى )؛

11. كتاب ميكاه (پيشگويى )؛

12. كتاب ناحوم (پيشگويى )؛

13. كتاب حبقوق (پيشگويى حضرت حبقوق نبى مدفون در تويسركان )؛

14. كتاب صنيفا (پيشگويى )؛

15. كتاب حجى (پيشگويى )؛

16. كتاب زكريا (پيشگويى )؛

17. كتاب ملاكى (پيشگويى ).

2-11- اپوكريفاى عهد عتيق

اينك براى آشنايى با اپوكريفاى عهد عتيق نامهاى آن كتب را مى آوريم . لازم است اشاره كنيم كه نسخه هايى از كتاب مقدس كه داراى اپوكريفاست ، هم از نظر تعداد كتب اپوكريفا و هم از نظر ترتيب ، با يكديگر اختلاف دارند. منبع بيشتر اين كتابها ترجمه سبعينه است . تاكنون اپوكريفا به زبان فارسى ديده نشده است ، اما نسخه هايى از آن به عربى و انگليسى و زبانهاى ديگر وجود دارد. يك مجموعه اپوكريفا در 241 صفحه به زبان عربى ، مشتمل بر 10 كتاب زير است :

طوبيا، يهوديت ، استر (يونانى )، حكمت ، يشوع بن سيراخ ، باروك ، نامه ارميا، دانيال (يونانى )، مكابيان اول و مكابيان دوم .

13- عقايد و احكام مذهبى

علام دينى ، پزشك و فيلسوف يهودى ، موسى بن ميمون (1135 - 1204 م .) به آيين يهود لباسى نو پوشاند و سيزده اصل براى آن ترتيب داد، به اين شرح :

1. وجود خدا؛

2. يگانگى او؛

3. مجرد بودن او؛

4. نداشتن زمان ؛

5. حكمت او در امور؛

6. عدالت ؛

7. قابل تقرب بودن از راه عبادت .

اينها مربوط به خدا بود، اما ساير امور:

8. اعتقاد به نبوت ؛

9.برتر بودن حضرت موسى (ع )؛

10. اعتقاد به آسمانى بودن تورات ؛

11. عدم جواز نسخ احكام ؛

12. آمدن مسيحاى موعود؛

13. قيامت و جاودانگى نفس آدمى .

1-13- خدا در يهوديت

يهوديت (مانند اسلام و مسيحيت ) از آغاز بر توحيد استوار شده است و همه انبياى يهود، از حضرت موسى (ع ) تا انبياى پرشمار بعدى ، با شرك مبارزه كرده اند. بديهى است كه پيروان اديان توحيدى نيز در مواردى از دين خود غافل مى شوند و به گونه هايى از شرك روى مى آورند. اين مساءله هيچ گاه نظر پژوهشگران را نسبت به اصل اين اديان تغيير نداده است . آنان با قطع نظر از لغزشهاى پيروان يك دين ، از تحقيقات خود دانسته اند كه اديان دو گونه اند:

الف ) اديانى كه مردم را از شرك بر حذر مى دارند، مانند اديان ابراهيمى ؛

ب ) اديانى كه شرك را به مردم تعليم مى دهند، مانند اديان شرقى .

نام خاص خدا در دين يهود يهوه يعنى باشنده (موجود) است . اين نام بسيار احترام دارد و بر زبان آوردن آن حتى از طريق قرائت تورات حرام است . بر اثر اين تحريم ، كسى تلفظ حقيقى آن را نمى داند و گاهى در كتابهاى علمى مغرب زمين ، از باب احتياط آن را بدون حركت (YHWH) ثبت مى كنند. اما گروهى از محققان برآنند كه تلفظ حقيقى آن يهوه است . هنگامى كه معبد سليمان بر پا بود، بالاترين مقام مذهبى يهود حق داشت سالى يك بار در روز عاشوراى تقويم يهودى (دهم ماه تشرى ، در اوايل پاييز)، در قدس الاقداس آن معبد، نام يهوه را بر زبان آورد و دعا كند. هنگام تلاوت تورات نام مزبور به ادوناى به معناى آقاى من تبديل مى شود و حركات همين كلمه را روى آن مى گذارند؛ از اين رو، گاهى آن را يهوه ضبط كرده اند.(22)

يكى ديگر از نامهاى خدا اهيه اشر اهيه است به معناى هستم آنچه هستم . اين نام در سفر خروج 3:14 و در برخى ادعيه اسلامى (مانند دعاى شب عرفه ) آمده است و بر اثر نسخه بردارى افراد كم اطلاع ، به آهيا شراهيا تبديل گرديده است .

14- طهور انبيا

يهوديان به نبوت معتقدند و در مورد آن بحثهاى كلامى گسترده اى دارند. همچنين براى نبوت معناى ويژه اى قائلند كه پيشگويى است و پيامبران بزرگى همچون اشعيا، ارميا، حزقيال و هوشع به عنوان نبى يعنى پيشگو شهرت دارند.
پيامبران بسيارى در كتاب عهد عتيق مطرح شده اند.  (23) اشعيا، ارميا، عاموس با بيانات شيواى خود به بنى اسرائيل هشدار مى دادند و آنان را از عاقبت كارهاى زشت و ناروايشان بر حذر مى داشتند و متذكر مى شدند كه اسارت ذلت بارى در پيش دارند. اما آنان به اين گفتارها كمترين توجهى نمى كردند و از سوى ديگر به قتل و حبس و آزار پيامبران خود كمر مى بستند (قرآن مجيد از اين امور بسيار سخن گفته است ). هفده كتاب پايان عهد عتيق كه كتابهاى نبوت نام دارد، مشتمل بر اين پيشگوييهاست .
از 26 پيامبر مذكور در قرآن كريم 20 تن به اهل كتاب مربوط مى شوند: آدم ، نوح ، ابراهيم ، لوط، اسماعيل ، اسحاق ، يعقوب ، يوسف ، موسى ، هارون ، داوود، سليمان ، الياس ، اليسع ، عزيز (عزرا)، ايوب ، يونس ، زكريا، يحيى و عيسى .
از آن انبيا 6 تن به اهل كتاب ربطى ندارند: ادريس (مگر به نام اخنوخ در سفر پيدايش 5:24)، شعيب (مگر به نام رعوئيل در سفر خروج 2:18 يا به نام يترون در سفر خروج 3:1)، ذوالكفل ، هود، صالح و محمد.

15- حكومت بنى اسرائيل

پس از حضرت موسى (ع )، حضرت يوشع بن نون (ع ) به امر خدا به رهبرى قوم برخاست . وى از رود اردن كه از شمال به جنوب فلسطين كشيده شده است ، گذشت و بلاد كنعان و حدود آن را فتح كرد. به ادعاى عهد عتيق سكنه بومى آن مناطق قتل عام شدند و آن سرزمين به بنى اسرائيل اختصاص يافت . جريان اين جنگها در ششمين كتاب عهد عتيق ، به نام صحيفه يوشع موجود است . پس از حضرت يوشع (ع ) مردان بزرگى در بنى اسرائيل به رهبرى مردم اشتغال داشتند كه داوران بنى اسرائيل ناميده مى شوند. آنان عموما سمت پيامبرى يا پادشاهى نداشتند. تاريخ اين رهبران در سفر داوران آمده است .

آخرين داور بنى اسرائيل حضرت سموئيل (ع ) دو پسر داشت كه شايستگى رهبرى قوم را نداشتند. از اين رو، مردم از آن حضرت درخواست كردند كه پادشاهى براى آنان برگزيند. در واقع بنى اسرائيل در آن زمان پادشاهى نداشتند. سموئيل پس از اصرار زياد مردم ، از طرف خدا جوانى را به پادشاهى آنان نصب كرد.

نخستين پادشاه بنى اسرائيل حدود 1030 سال قبل از ميلاد انتخاب شد. نام اين پادشاه در عهد عتيق (كتاب اول سموئيل ، باب 9به بعد) شائول و در قرآن كريم طالوت است (بقره : 247).

پس از انتخاب نخستين پادشاه ، جنگ مهمى ميان بنى اسرائيل و فلسطينيان آن زمان رخ داد و پيروزى نصيب بنى اسرائيل گرديد. مهمترين قهرمان اين قوم جليات بود كه در قرآن كريم جالوت ناميده شده است . وى به دست حضرت داوود (ع ) كشته شد و لشكر وى گريخت .

حضرت داوود (ع ) جانشين حضرت طالوت شد (حدود 1015 سال قبل از ميلاد) و حضرت سليمان (ع ) به جاى پدرش حضرت داوود (ع ) نشست و مهمترين و با شكوهترين دوران بنى اسرائيل را به وجود آورد. وى معبد بسيار بزرگى در شهر اورشليم (يعنى شهر سلامت ) ساخت كه به نام هيكل سليمان معروف شد. (هيكل در زبان عبرى به معناى ساختمان بلند است ). اين معبد بعدا يك بار حدود 587 ق .م . به دست بختنصر و بار ديگر در سال 70 م . به دست شاهزاده رومى ، تيتوس (Titus) خراب شد.

اهل كتاب بر مبناى محتويات دروغين عهد عتيق (كتاب اول پادشاهان ، باب 11) معتقدند كه حضرت سليمان (ع ) بر اثر وسوسه همسران بت پرست خويش ، در آخر عمر بت پرست و خطاكار شد! قرآن كريم با تمجيد فراوان از آن حضرت ، ساحت قدس وى را پاك كرده است .

پس از رحلت حضرت سليمان (ع )، فرزندش رحبعام زمام امور مملكت بنى اسرائيل را در كف گرفت و چون وى به ستمكارى پرداخت گروهى از مردم از فرمان او بيرون رفتند و تنها دو سبط يهودا و بنيامين در سرزمين يهودا (به نام يكى از فرزندان حضرت يعقوب ) كه بخش نسبتا كوچكترى بود، براى او باقى ماند. اين قسمت كه شامل شهر اورشليم (قدس ) نيز مى شد، اهميت بسيارى داشت و نام (يهودى ) از اينجا مى آيد. ده سبط ديگر حكومت مستقلى به نام اسرائيل به رهبرى فردى به نام يربعام بن ناباط در شمال فلسطين تشكيل دادند. يربعام يكى از استانداران حضرت سليمان (ع ) بود.

تجزيه كشور مبداء ضعف و بدبختى آنان بود. پادشاهان يهودا و اسرائيل نيز عموما گنهكار بودند و مردم را به گناه و بت پرستى دعوت مى كردند.

16- اسارت بابل

به هر حال پيشگوييهاى انبياى بنى اسرائيل تحقق يافت (24) و پس ‍ از چندى آشوريها كه در شمال بابل در عراق و سوريه كنونى حكمرانى داشتند و پايتخت آنان شهر نينوا بود به اسرائيل تاختند و عده كثيرى را به اسيرى بردند. چند سال بعد، پادشاه بابل بختنصر كه در عهد عتيق نبوكدنصر (يعنى بت (نبو) تاج را نگهدارى مى كند) ناميده مى شود، به اورشليم حمله كرد و مردم يهودا را كشت و عده اى را به اسارت به بابل برد كه تا مدتى طولانى در آنجا بودند. اسير شدن مردم اسرائيل و يهودا موجب پراكندگى آنان در خاورميانه و سرزمينهاى ديگر شد. اين اسارت اهميت ويژه اى داشت ؛ زيرا گروهى از مردم اسرائيل نيز كه در حمله پيشين توسط آشوريها از اسارت معاف شده بودند، در اين يورش همراه با ساكنان يهودا به بابل كوچ داده شدند. اين موضوع جلاى بابل ناميده مى شود.

يهوديان در زمان اسارت ، برخى آداب و اخلاق مشركان را پذيرفتند و كمتر كسى در بين آنان از جلاى وطن و اسيرى و دشوارى پرستش خدا رنج مى برد.

بايد توجه داشت كه انحصار طلبى و خود بزرگ بينى خوى و خصلت جدانشدنى قوم كوچك يهود است و ساير اقوام جهان در واكنش به اين صفات ، با يهوديان از در دشمنى و ستيز در آمده و به تحقير آنان پرداخته اند. شايد نخستين ويرانى شهر قدس و گرفتار شدن بنى اسرائيل به دست بابليان در حدود شش قرن قبل از ميلاد نيز به همين علت بوده است . ارمياى نبى از جانب خداى متعال پيام آورده بود كه بنى اسرائيل نبايد در برابر آن دشمن مقاومت كنند. ايشان اين پيام را به چيزى نگرفتند و آن پيامبر را زندانى كردند. پس از سقوط شهر قدس ، ارميا آزاد شد (ارميا 39:14).

 17- تجديد معبد

هنگامى كه كورش (يعنى خورشيد) بنيانگذار سلسله هخامنشى بابل را فتح كرد، يهوديان آزاد شدند و اجازه بازگشت به سرزمين خود را يافتند. اما بسيارى از آنان حاضر نبودند بابل را ترك كنند و در بابل و اطراف آن پراكنده شدند. اعلاميه كورش در مورد آزادى يهود حدود سال 538 ق .م . صادر شد. كورش با اين كار در ميان يهود محبوبيت زيادى به دست آورد.

گروهى از يهوديان نيز به فلسطين بازگشتند و به بازسازى شهر قدس آغاز كردند. در آن دوران همسايگان آن سرزمين احساس خطر كردند و مانع بر پايى يك حكومت مقتدر يهودى بر خاك فلسطين شدند. پس از آن حكومتهاى ناتوانى در مناطق مختلف فلسطين بر پا شد و پس از چند قرن آشفتگى ، شهر قدس براى بار دوم به دست روميان ويران شد و اين ويرانى يهوديان را در جهان پراكنده ساخت . از آن پس ، يهوديان در كشورهاى بيگانه زندگى سختى را مى گذراندند و انواع خوارى و سركوفتگى را در جسم و جان خود مى چشيدند.

18- پيدايش كنيسه

پس از بازگشت يهود از بابل ، جامعه دينى نظام تازه اى يافت و معابدى ساخته شد كه بعدا كنيسه (synagogue) ناميده شد.اين معابد مانند ساير معبدها معمارى خاصى داشتند و در آنها قربانگاه و اماكن ويژه ديگرى وجود داشت . هم اكنون نيز معبد يهوديان كنيسه ناميده مى شود.

قبله يهود معبد سليمان (مسجد اقصى ) است . فقط سامريان قبله را كوه جرزيم در نزديكى شهر نابلس مى دانند. آنان روزى سه بار نماز مى خوانند: نماز صبح ، نماز عصر و نماز مغرب . در صورتى كه دست كم ده مرد در كنيسه وجود داشته باشد نماز برگزار مى شود و در اين حال يك نفر كه معمولا پيرتر از سايرين است و عبرى را خوب مى داند، جلو مى ايستد و قسمتهايى از تورات يا دعاهايى به عبرى مى خواند و در مواردى ركوع مى كنند. معروفترين عبارتى كه خوانده مى شود، شمع (يعنى بشنو) نام دارد كه از تورات گرفته شده است :

(4)اى اسرائيل بشنو يهوه خداى ما يهوه واحد است
(5) پس يهوه خداى خود را به تمامى جان و تمامى قوت خود محبت نما(تثنيه 6:4-5).

 19- تاءثير عقايد مزديسنى و فرهنگ پارسى

يهوديان نيز مانند ساير اقوام تحت تاءثير محيط قرار داشتند و پس از تماس با برخى تمدنهاى باستانى ، خواسته يا ناخواسته ، بسيارى از مفاهيم و اعمال آنها را وام گرفتند، ولى بايد توجه داشت كه آنان پيوسته و در تمام موارد، مسائل ياد شده را به رنگ اخلاقيات توحيدى خاص ‍ خويش در مى آوردند. مثلا داستان طوفان نوح ، خواه از بابليها اقتباس ‍ شده باشد يا نه ، آن گونه كه در سفر پيدايش آمده است ، از خداى واحد، مهربان و درستكار سخن مى گويد. اين داستان به داستان پر- نپيشتيم (napishtim-Per) كه روى الواح ميخى حك شده است و علاوه بر شرك صريح ، خدايانى خودخواه ، ستيزه جو، احساساتى و حسود را مطرح مى كند، چندان شباهتى ندارد. اين تمايز در ساير داستانها و قوانين و باورهايى كه گفته مى شود يهود از اقوام ديگر اقتباس كرده اند، نيز مشهود است .

در تورات تقريبا ذكرى از قيامت نيست (مگر يكى دو اشاره مبهم ، مثلا تثنيه 8:16). از نظرات تورات (لاويان باب 26 و تثنيه باب 28) ديندارى و بى دينى در جلب نعمتهاى اين جهان و سلب آنها تاءثير مستقيم و قطعى دارند. از سوى ديگر، كتاب تلمود از قيامت بسيار سخن گفته است .

يكى از باورهاى اصيل يهوديت كه به تصور پژوهشگران ، از بيگانگان گرفته شده ، اعتقاد به رستاخيز مردگان است . اين اعتقاد با آرمان مسيحايى گره خورده و چيزى مانند اعتقاد به رجعت را پديد آورده است . ايرانيان باستان مى گفتند در زمان آينده ، پس از آنكه آهورمزدا بر هماورد خود انگرو مئنيو پيروز شود و او را نابود كند، مردگان برخواهند خاست ، ولى شكل عالى و معنوى اين آموزه دستاورد اصيل الهامات يهود است و با اعتقاد خشك و بى روح مغان ايران زمين شباهتى ندارد. به گفته پژوهشگران ، اعتقاد به جاودانگى روح از قديم ميان بنى اسرائيل وجود داشته و در چندين مورد از كتاب مقدس بدان اشاره شده است ، ولى آن باور پس از بازگشت از بابل ، با عقيده به جاودانگى قوم و قيام مسيحا پيوند خورد و اعتقاد به رستاخيز مردگان را پديد آورد. اين نظريه با قرآن مجيد تعارض دارد؛ زيرا از داستان برانگيخته شدن حضرت موسى (ع ) در اوايل سوره طه بروشنى مى فهميم كه اعتقاد به رستاخيز در نخستين پيام او وجود داشته است . (25)

20- اعياد يهود

يهود عيدهايى دارند از اين قرار:

1. روز شنبه : در اين روز افراد خانواده دسته جمعى غذا مى خورند و طى آن ، بزرگ خانواده جام شرابى بر دست مى گيرد و با خواندن دعا، آن را تبرك مى كند و افراد خانواده از آن شراب مى خورند. تعطيل شنبه يكى از ده فرمان است (خروج 20:8-11). (26)

2. عيد اول ماه : به عبرى به آن روش حودش مى گويند كه به معناى آغاز ماه است .

3. سال هفتم يا سال انفكاك : طبق تورات هر هفت سال يك بار بايد وامها را بخشيد و كارهايى انسانى از قبيل آزاد كردن بردگان اسرائيلى و مانند آن انجام داد (تثنيه 15). نام عبرى اين سال شميطا به معناى رها كردن است .

4. سال يوبيل :اين عيد هر پنجاه سال يك بار مى آيد كه اعمال انسانى و اخلاقى بسيارى در آن انجام مى شود (لاويان باب 25).

5. عيد فصح : در لغت به معناى چشم پوشى كردن است كه به مناسبت چشم پوشى خداوند از قتل نخست زادگان بنى اسرائيل در حين نزول اين بلا به فرعونيان چنين نامى به آن داده شده است ). اين عيد هفت روز طول مى كشد و آغاز آن چهاردهم ماه نيسان در فصل بهار است و مراسم آن در تورات (خروج باب 12) آمده است . اين عيد مهمترين عيد است و مسيحيان نيز به خاطر تقارن آن با خاك سپارى حضرت عيسى (ع ) آن را گرامى مى دارند. از دو سه قرن پيش تاكنون گاهى يهوديان متهم شده اند كه يك كودك يا بزرگسال مسيحى را كشته و از خون آنان در مراسم عيد فصح استفاده كرده اند. كتابهايى نيز در اين باب نوشته شده است .

6. عيد هفته ها: اين عيد پنجاه روز پس از عيد فصح به مناسبت گذشتن هفت هفته و آماده شدن محصول برگزار مى شود. نام عبرى آن شاووعوت يعنى هفته هاست .

7. عيد اول سال : اين عيد كه به عبرى روش هشانا (راءس السنة ) ناميده مى شود در اوايل مهر (اعتدال خريفى ) قرار دارد. در آن روز به نشانه آمادگى براى ده روز ايام توبه بوق مى نواختند. روز دهم اهميت خاصى داشت و به آن يوم ها كيپور مى گفتند.

8. يوم كيپور: يعنى روز كفاره ؛ اين عيد مهم در دهمين روز ماه تشرى واقع است و آن را (عاسور) يعنى عاشورا مى نامند. يهوديان از غروب روز قبل تا شبانگاه اين روز، به منظور كفاره گناهان ، روزه مى گيرند و از خوردن ، آشاميدن ، استحمام و كار پرهيز مى كنند و در كنيسه ها به عبادت و استغفار مشغول مى شوند. در آن روز، يهوديان بنيادگرا لباس ويژه اى بر تن مى كنند و از پوشيدن كفش چرمى خوددارى مى كنند.

9.عيد سايبانها: در روز بيست و دوم ماه تشرى به نشانه زندگى كردن بنى اسرائيل در خيمه هاى تيه در عصر حضرت موسى (ع ) مدت يك هفته در خيمه زندگى مى كنند نام اين عيد به زبان عبرى سكوت يعنى سايبانهاست .

10. عيد گشايش : در عبرى حنوكا ناميده مى شود؛ يادبود پيروزى يهود بر استعمارگران يونانى در سال 168 ق .م . است . در اين روز معبد سليمان به دست يهود از پليديها و خرابيهاى دشمن تطهير شد.اين عيد يك هفته پس ‍ از عيد سايبانهاست .

11. عيد قرعه ها: در عبرى پوريم نام دارد. اين روز به مناسبت رفع خطر قتل عام يهوديان به توطئه هامان وزير خشايارشا عيد قرار داده شده است . شرح مفصل اين ماجرا در كتاب استر در عهد عتيق آمده است . وجه تسميه اين روز آن است كه هامان براى تعيين روز اعلام تصميم خود به پادشاه قرعه كشيده بود. مزبور در ماه اسفند قرار دارد.

21- فرقه هاى يهودى

همه دينها پس از اندك زمانى فرقه هاى متعدد پيدا مى كنند. مسائل اجتماعى و تنوع مشربها، فرقه ها را پديد مى آورد. برخى از اين فرقه ها نيرومند و برخى ناتوانند، همچنين فرقه هايى پرجمعيت و فرقه هايى كم جمعيت هستند.
فرقه هاى شناخته شده يهود پس از بازگشت از بابل پديد آمده اند و درباره فرقه هاى قديمتر اطلاع چندانى در دست نيست .

1-21- فريسيان

كلمه فريسى در عبرى به معناى عزلت طلب است . اين لقب بر جدايى و امتياز آنان دلالت دارد. اين فرقه دو قرن قبل از ميلاد پديد آمد و تاكنون هم اكثريت يهود از آن هستند. اصل اين فرقه به فرقه حسيديم (به معناى پارسايان ) بر مى گردد. فرقه حسيديم سه يا چهار قرن قبل از ميلاد براى زدودن آثار بت پرستى و انحراف ميان يهوديان پديد آمد. آنان در جنگهاى مكابيان شركت داشتند و در راه دين جانبازى كردند و شهيد شدند.
در قرن هجدهم نيز موج تازه اى به نام حسيديم ميان يهوديان شرق اروپا پيدا شد كه از اين حركت الهام مى گرفت .

فريسيان يك قرن قبل از ميلاد از ميان حسيديم برخاستند. آنان از نظر فكرى با صدوقيان تضاد و مخالفت روشنى داشتند. اين فرقه خدا را از جسم و صفات جسمانى منزه مى دانست . همچنين در مسائل مربوط به اراده آدمى راه ميانه اى را پذيرفته بود و نيز رستاخيز مردگان و دادگاه عدل الهى را مى پذيرفت و به عبادات از قبيل نماز و غيره اهميت مى داد. فريسيان در جامعه يهود موقعيت خوبى به دست آوردند و اكثريت تابع آنان شدند.

فريسيان علاوه بر عهد عتيق كه تورات مكتوب ناميده مى شد، به تورات شفاهى نيز معتقد شدند. تورات شفاهى گفته هاى حكيمانه دانشمندان يهود است كه به عقيده آنان نسل به نسل از زمان حضرت موسى (ع ) براى قوم يهود باقى مانده است . اين گفته ها در فاصله قرن دوم تا پنجم ميلادى ، در كتابى بسيار بزرگ به نام تلمود جمع آورى شده و زيربناى فكر و اعتقاد بنى اسرائيل قرار گرفته است . پس از اين ، در باب آن سخن خواهيم گفت 
فريسيان دارالعلمهاى مختلفى تشكيل دادند و اوقات خود را صرف مطالعه در دقايق تورات كردند و نكته هاى تازه اى به دست آوردند. به عقيده آنان در تورات حتى يك حرف كم يا زياد يا بى مورد و فاقد معنا و مقصود نيست ، بلكه درون هر حرف و كلمه اى اسرارى نهفته و رموزى خفته است .
امور داخلى يهود در فاصله بازگشت از بابل تا خرابى دوم شهر قدس در دست حاخامهاى فريسى و گاهى صدوقى بود. همچنين آنان با حضرت عيسى مسيح (ع ) بسيار مخالف بودند و براى تصليب او تلاش كردند. نام فريسيان به تكرار، در اناجيل چهارگانه آمده است .

2-21- صدوقيان

نام اين فرقه به صادوق بن اخيطوب كه از طرف حضرت داوود (ع ) به كهانت منصوب شده بود، مربوط مى شود (كتاب دوم سموئيل 8:17 و 15:24). اين منصب در عصر حضرت سليمان (ع ) نيز براى صادوق باقى ماند(كتاب اول پادشاهان 2:34). كاهنان بنى صادوق در كتاب حزقيال مورد تعريف و تمجيد قرار گرفته اند و امانت دارى آنان ستوده شده است (حزقيال 44:15).

صدوقيان به جاى نماز، براى قربانى اهميت ويژه اى قائل بودند. بسيارى از كاهنان هيكل سليمان و حاخامهاى سنهدرين از اين فرقه برخاستند. روابط آنان با واليان رومى نيز خوب بود.
صدوقيان بر خود لازم مى ديدند سنتهاى گذشته را حفظ كنند و با تجديد نظر و تفسير به راءى فريسيان و آداب و عادات آنان مخالفت مى ورزيدند. آنان قائل به جسمانيت خدا بودند و مى گفتند قربانى و هدايايى كه در راه خدا مى دهيم ، مانند چيزهايى است كه به يك پادشاه يا حاكم بشرى داده مى شود. صدوقيان جاودانگى نفس و قيامت را انكار مى كردند و مى پنداشتند سزاى نيكى و بدى در همين دنيا داده مى شود و در مورد اراده انسانى به اختيار مطلق معتقد بودند.
صدوقيان مانند فريسيان با حضرت مسيح (ع ) مخالفت بودند و نام آنان به تكرار در اناجيل چهارگانه آمده است . پس از خرابى اورشليم در سال 70 م . ديگر اثرى از اين فرقه باقى نماند.

3-21- سامريان

نام سامريان از منطقه اى به نام سامره مى آيد كه در زمان تجزيه سرزمين فلسطين پس از حضرت سليمان (ع ) ، مركز كشور اسرائيل بود. اين فرقه پس از بازگشت از اسيرى بابل پديد آمد و برخى معتقدند كه نژاد آنان اسرائيلى نيست و احتمالا مخلوطى از اسرائيلى و آشورى است .

اين فرقه بسيار كوچك تنها پنج سفر تورات و كتاب يوشع را مى پذيرد و 33 كتاب ديگر عهد عتيق را رد مى كند. همچنين تورات اين فرقه با تورات رايج اندكى اختلاف دارد و زبان سامرى نيز با زبان عبرى متفاوت است كه البته اين تفاوت اندك آن را از عبرى بودن خارج نمى كند.

سامريها به قداست كوه جرزيم در نزديكى شهر نابلس اعتقاد دارند و آن را قبله خود مى دانند و مى گويند قبله حضرت موسى (ع ) نيز همان بوده است ، ولى حضرت داوود (ع ) از پيش خود، مكان معبد سليمان (مسجد اقصى ) را قبله معرفى كرده است .
اين فرقه به مسائل مذهبى توجه مخصوصى دارد و مراسم ويژه اى انجام مى دهد.

4-21- اسنيان

ريشه كلمه اسنى احتمالا به معناى شفا دهنده است ،به اين معنا كه آنان در انديشه شفاى روان خود بوده اند. در وجه تسميه اين كلمه ،احتمالا ديگرى (مانند تعميد دهنده ) نيز وجود دارد.

اين گروه حدود دو قرن پيش از ميلاد به وجود آمدند و با خراب شدن اورشليم ، آنان نيز مانند صدوقيان و بعضى فرقه هاى ديگر از بين رفتند و جز نامى از ايشان باقى نماند،تا اينكه نيم قرن پيش به سال 1947 ،برخى آثار مكتوب آنان همراه با نسخه هايى از عهد عتيق كه تحرير كرده بودند، در غارهاى فلسطين در كرانه بحرالميت به دست آمد و مقدارى از نقاط ابهام مربوط به اعتقادات و جامعه آنان حل شد.

اسنيان مالكيت فردى را قبول نداشتند و به ازدواج روى خوشى نشان نمى دادند. در روز چندين بار غسل مى كردند و به اين منظور حوضهاى بزرگى ساخته بودند كه در اكتشافات اخير آنها را از زير خاك بيرون آورده اند. هنگام طلوع فجر از خواب بر مى خاستند و پس از عبادت تا ظهر به كار مشغول مى شدند،سپس دست از كار مى كشيدند و به طور دسته جمعى ناهار مى خورند و همين طور شام آنان دسته جمعى بود.

روز شنبه به طور كلى از كار دست مى كشيدند و عبارت و تفكر و مطالعه تورات مى پرداختند.

گفته مى شود قبله آنان خورشيد بود، نه معبد سليمان و ظاهرا آن را از ميتراپرستان گرفته بودند.
سطح معلومات آنان در زمينه تفسير و عرفان بالا بود و افرادشان نيز در حدود قرن اول ميلادى 4000 نفر گزارش شده است كه با در نظر گرفتن محدوديتهاى عضوگيرى در آن جامعه ، عددى بزرگ به نظر مى آيد.
به عقيده برخى دانشمندان ، افكار اين فرقه زير بناى مسيحيت فعلى گرديد. حتى ممكن است اعضاى اين فرقه همگى مسيحى شده باشند. گفته مى شود يحيى بن زكريا (تعميد دهنده ) نيز از آنان بوده است . بيابان گردى آن حضرت به قول اناجيل (و نيز احاديث اسلامى ) مى تواند شاهدى بر اين موضوع باشد.

5-21- قانويان

كلمه قانونى كه در لغت به معناى غيور و متعصب است ، بر گروهى اطلاق مى شد كه با شدت تمام با استيلاى روميها بر فلسطين مخالفت مى كردند. آنان معمولا خنجرى در زير لباس خود مخفى مى كردند و در فرصت مناسب هواخواهان روميان را از پاى در مى آوردند. بيگانگان آنان را از فرقه هاى ديگر مشخص مى كردند و خطر آنان را جدى مى گرفتند. چنين به نظر مى رسد كه اين عده از نظر ساير اعتقادات خود با فريسيان تفاوتى نداشتند.

6-21- قارئون

قارئون از كلمه (قراء) در عربى و عبرى مى آيد كه در مقابل تفسيرهاى تكلف آميز فريسيان ، به قرائت كتب آسمانى اشاره دارد.
اين فرقه كه پس از ظهور اسلام پديد آمده است ، با تلمود (تورات شفاهى ) مخالفت مى كند و بر معناى ظاهرى تورات تعصب مى ورزد و همواره با فريسيان درگيرى داشته است . رهبر آنان در ابتدا يك ربانى يهودى به نام عنان بود كه با ابوحنيفه معاشرت داشت و اصطلاحات فقه اسلامى را از وى آموخت . وى در عصر منصور دوانيقى در بغداد اين فرقه را بنياد نهاد. سپس فردى به نام بنيامين نهاوندى آن مكتب را در ايران آن روز ترويج كرد و تغييراتى در آن داد و نام قارئون (در عبرى قرائيم يعنى قرائت كنندگان ) را به جاى عنانيه بر آن نهاد.
در قرون گذشته اكثر قارئون در جهان اسلام زندگى مى كردند. اكنون آنان در اسرائيل ، روسيه ، اوكراين و كشورهاى ديگر به سر مى برند. نام شبه جزيره كريمه (Crimea) در اوكراين از عنوان فرقه قرائيم گرفته شده است . دانشمندان بزرگى از قارئون برخاسته اند كه مباحث آنان در الهيات يهودى توجه محققان را به خود جلب كرده است . آنان در مباحث خود از اصطلاحات اصول فقه حنفى بهره مى گيرند.

7-21- دونمه

نام فرقه دونمه به تركى استانبولى به معناى مبدل شده است و در بعضى اوقات به آنان شبتين مى گويند كه به شبتاى صبى مؤ سس گروهشان نسبت داده مى شود.

نامبرده به سال 1626 در شهر ازمير (غرب تركيه ) به دنيا آمد و پس از مطالعه و بررسى الهيات و عرفان يهودى كم كم مدعى شد كه مسيحاى يهود است و براى نجات آنان آمده است . برخى يهوديان اروپا و تركيه و خاورميانه دعوتش را پذيرفتند و گروه بى شمارى نزد او گرد آمدند.

وى كه خود را نخستين فرزند خدا مى ناميد، گفت در سال 1666 قيام خواهد كرد. وى قبل از رسيدن موعد مذكور به اورشليم و قاهره رفت . در آن ايام يهوديان از خوشحالى به جشن و شادى پرداختند و شعار مى دادند: (زنده باد مسيح پادشاه ) و (زنده باد سلطان صبى .)

شبتاى صبى در سال 1666 به جاى آنكه به اورشليم مسافرت كند، به استانبول رفت و بلافاصله از طرف پادشاه عثمانى دستگير شد و در روز 16 سپتامبر 1666 او را به حضور پادشاه آوردند و از او خواستند مسلمان شود. وى پس از پذيرفتن اسلام ، نام خود را به محمد افندى تغيير داد و با يك بانوى مسلمان ازدواج كرد.

وى همچنين بسيارى از پيروان خود را به پذيرش اسلام ترغيب نمود، ولى باز هم بسيارى از يهوديان او را مسيحا مى دانستند. آنان در توجيه اين مساءله مى گفتند كه تنها شبحى از شبتاى مسلمان شده و خود او براى يافتن ده قبيله گم شده بنى اسرائيل به آسمان رفته است و به زودى ظهور خواهد كرد. يكى از فعالان اين مرام مى گفت : همان گونه كه موسى در كاخ فرعون پرورش يافت ، لازم بود كه مسيحا در كاخ سلطان عثمان بماند تا بتواند نفوس گم گشته اسلام را نيز نجات دهد.

شبتاى صفت مسيحايى خويش را نگه داشت و مجاز بود به عنوان تبليغ اسلام ميان يهوديان ، با آنان تماس بگيرد. وى فرقه اى پديد آورد كه اعضاى آن بى درنگ به رسم مسلمانان عمامه بر سر گذاشته ، پيرو آداب اسلامى شدند و به بازگشت سريع شبتاى به عنوان منجى حقيقى بنى اسرائيل اميدوار ماندند.

مرگ وى به سال 1676 اتفاق افتاد و برادرش اتباع او را دور خود جمع كرد. پس از آن ، اتباع اين فرقه در ظاهر به سنن اسلامى و در باطن به سنن يهودى عمل مى كردند.
اكنون چند هزار نفر از آنان در تركيه يافت مى شوند.

22- انتظار ظهور مسيحا

انديشه انتظار مسيحا ماهيتا يهودى است . اقوام عصر قديم ، بر اثر نوميدى از وضع موجود و بى توجهى به آينده ، به گذشته خويش ‍ مى باليدند و كمال شادكامى اجتماعى و ملى را در آن مى ديدند. گونه اى از اين گذشته گرايى را چكامه سرايان يونانى و رومى ، هزيود (Hesiod) و اويد (Ovid) ماهرانه ترسيم و توصيف كرده اند. اين دو تن براى جهان پنج دوره و پنج نژاد پياپى قائل شدند و گفتند: انسانها در نخستين دوره كه عصر زرين ناميده مى شود، شادمان و به دور از درد و رنج ، بى كشت و كار از محصولات زمين بهره مى بردند. مردن ايشان نيز به شكل خواب بى رؤ يايى بود كه طى آن به بزم فرشتگان نگهبان جهان پر مى كشيدند. در سوى ديگر اين طيف ، واپسين دوره يا عصر آهنين وجود داشت كه از همه آشفته تر بود و آن دو چكامه سرا در آن دوره روزگار مى گذراندند.

يهوديان نيز به عنوان قومى ديندار و معتقد به اينكه جهان را موجودى خوب و كامل آفريده است ، كمال را در آغاز آفرينش قرار مى دادند و مى گفتند نخستين انسان كه مستقيما به دست خدا آفريده شده است ، لزوما بايد كامل و كامروا باشد. با اين وصف ، يهوديان كاميابى و فضيلت را نه در دوران طلايى گذشته ، بلكه در آينده و واپسين روز مى جويند. اين عبارت كتاب مقدس ميان يهوديان رايج بود: (اگر چه ابتدايت صغير بود، عاقبت تو بسيار رفيع مى گردد)(ايوب 8:7).
يهوديان پس از نخستين ويرانى شهر قدس ، همواره در انتظار يك رهبر الهى فاتح بوده اند كه اقتدار و شكوه قوم خدا را به عصر درخشان داوود و سليمان برگرداند.

شخصيت مورد انتظار ماشيح (مسح شده ) خوانده مى شد. ماشيح لقب پادشاهان بنى اسرائيل بود؛ زيرا بر اساس يك سنت ، پيامبران در حضور جمع ، اندكى روغن بر سر آنان مى ماليدند و بدين شويه نوعى قداست براى ايشان پديد مى آمد. اين لقب در زمانهاى بعد به پادشاه آرمانى يهود اطلاق شد.
دلهاى بنى اسرائيل از عشق به مسيحاى موعود لبريز بود و در مقابل ، حاكمان ستمگر همواره در كمين چنين رهبر رهايى بخشى بودند. در باب دوم انجيل متى مى خوانيم كه هيروديس كبير، پادشاه فلسطين پس از زاده شدن حضرت عيسى در صدد قتل او بر آمد، اما چون وى را به فرمان الهى به مصر بردند خطر را از سر گذراند.
واژه فارسى (مسيحا) از روى كلمه عبرى (ماشيح ) با توجه به تلفظ لاتينى آن (Messiah) ساخته شده است .

مهمترين مژده مسيحايى در كتاب اشعياى نبى آمده است :

(1) نهالى از تنه يسّى (پدر داوود) بيرون آمده ، شاخه اى از ريشه هايش ‍ خواهد شكفت (2) و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت ، يعنى روح حكمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس از خداوند (3) خوشى او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤ يت چشم خود داورى نخواهد كرد و بر وفق سع گوشهاى خويش تنبيه نخواهد نمود (4) بلكه مسكينان را به عدالت داورى خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستى حكم خواهد نمود. جهان را به عصاى دهان خويش زده ، شريران را به نفخه لبهاى خود خواهد كشت (5) كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت (6) گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و پروارى با هم و طفل كوچك آنها را خواهد راند (7) گاو با خرس خواهد چريد و بچه هاى آنها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاو كاه خواهد خورد (8) و طفل شيرخواره بر سوراخ مار بازى خواهد كرد و طفل از شير باز داشته شده دست خود را بر خانه افعى خواهد گذاشت (9) و در تمامى كوه مقدس ‍ من ضرر و فسادى نخواهند كرد؛ زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهايى كه دريا را مى پوشاند (اشعيا 11:1-9).

شور و التهاب انتظار موعود در تاريخ پر نشيب و فراز يهوديت و مسيحيت موج مى زند. يهوديان در سراسر تاريخ محنت بار خود هر گونه خوارى و شكنجه را به اين اميد بر خود هموار كرده اند كه روزى مسيحا بيايد و آنان را از گرداب ذلت و درد و رنج رهاند و فرمانرواى جهان گرداند.
در سراسر تاريخ بنى اسرائيل كسانى به عنوان موعود يهود برخاستند و با گرد آوردن برخى افراد ساده لوح بر مشكلات آنان افزودند. در اين ميان حضرت عيسى بن مريم (ع ) ظهور كرد و با داشتن شخصيتى بس والا و روحى الهى ، دين بزرگى را بنياد نهاد و گروه بى شمارى را به ملكوت آسمان رهنمون شد، ولى بيشتر يهوديان او را رد كردند.

در عصر ما نيز كه يهوديان صهيونيست بر پاى خاسته و با اشغال فلسطين ، در صدد بر آمده اند حقارت هميشگى قوم يهود را بر افكنند، چيزى از تب و تاب انتظار موعود كاسته نشده است . درست است كه اقليتى ناچيز از يهوديان بر اثر دلبستگى شديد به اميدهاى قديم ، تشكيل دولت صهيونيستى را مخالف آرمان مسيحايى شمرده و پيوسته با آن مخالفت كرده اند، ولى سواد اعظم يهوديت آن را از جان و دل پذيرفته و آن را رهگشاى عصر مسيحا دانسته اند. هم اكنون صهيونيستهاى اشغالگر فلسطين ، علاوه بر دعاهاى مسيحايى روزانه ، در پايان مراسم سالگرد بنيانگذارى رژيم اسرائيل غاصب (پنجم ماه ايّار عبرى )، پس از دميدن در شيپور عبادت ، اين گونه دعا مى كنند:
اراده خداوند، خداى ما چنين باد كه به لطف او شاهد سپيده دم آزادى باشيم و نفخ صور مسيحا گوش ما را نوازش دهد.

23- غلبه روميان و انقراض يهود

پس از نوسازى اورشليم مستقر شدن يهوديان در آن مشكلاتى پديد آمد و مبارزه با پادشاهان ستمگر و بت پرست سوريه آغاز شد جنگهاى مكابيان با استعمارگران سوريه به پيروزى يهود انجاميد كه در كتابهاى اپوكريفا شرح داده شده است .
در اين دوران غالبا بنى اسرائيل زير فرمان مشركان بودند و ظهور حضرت مسيح (ع ) نيز در همين دوران بود كه شرح آن به طور مفصل خواهد آمد. همچنين در اين عصر احكام و قوانينى از طرف علماى يهود صادر مى شد و نمايندگان دول استعمارگر فرمان مى راندند. علماى يهود در مجمعى به نام سنهدرين اجتماع مى كردند و درباره امور مذهبى تصميم مى گرفتند.(27)

 24- ويرانى اورشليم و آوارگى يهود

در سال 70 م . تيتوس ، پسر امپراطور روم ، اورشليم را محاصره و ويران كرد و مردم بى شمارى را از دم شمشير گذراند. وى سنهدرين را نيز از بين برد.
پس از اين حادثه ، يهوديان در كشورهاى مجاور در اروپا و آفريقاى شمالى پراكنده شدند و با گذشت زمان عده اى به مدينه منوره كه يثرب ناميده مى شد، رفتند و در آنجا سكنى گزيدند. به گفته منابع اسلامى ، انگيزه اين گروه از يهوديان در انتخاب مدينه براى سكونت ، انتظار مقدم مبارك حضرت رسول خاتم (ص ) بود.
بعدها، در عصر خليفه دوم ، مسلمانان شهر قدس را با مذاكره از مسيحيان تحويل گرفتند. به نوشته طبرى (در حوادث سال 15 هجرى ) مسلمانان هنگام تحويل گرفتن قدس ، در صلحنامه خود در برابر مسيحيان متعهد شدند كه هيچ گاه به يهوديان اجازه سكونت در آن شهر را ندهند.(28)

 25- تلمود

كلمه (تلمود) به معناى آموزش از فعل ثلاثى عبرى (لمد) (يعنى ياد داد) مى آيد و با واژه (تلميذ) و مشتقات آن كه در زبان عربى رباعى هستند ارتباط دارد. تلمود به كتابى بسيار بزرگ كه احاديث و احكام يهود را در بر دارد اطلاق مى شود.

زمانى كه يهوديان به بابل تبعيد شدند گروهى به نام سوفريم (يعنى كاتبان ) ميان آنان پديد آمد. كاتبان كسانى بودند كه به كتابت تورات و مضامين مذهبى اهتمام داشتند. مهمترين سوفر عزرا (عزير) بود كه در قرن پنجم قبل از ميلاد مى زيست و شايد پس از موسى (ع ) بزرگترين شخصيت يهود باشد. عزرا تصميم گرفت شريعت موسى (ع ) را بارور سازد و از عبارات كتاب عهد عتيق نيازهاى جامعه يهود را بر آورد. اقدام وى سرآغاز سنت شفاهى يهود بود.

پس از عزرا روشى در تفسير و تاءويل متون مذهبى رايج شد كه ميدراش ‍ ناميده مى شود و اختراع آن را به وى نسبت مى دهند. واژه (ميدراش ) به معناى جستجو است ؛ زيرا دانشمندان از خلال ميدراش به جستجوى معانى نهفته مى پرداختند و مى خواستند همه مسائل روزانه زندگى را از تورات استخراج كنند. پس از تاءسيس مجمع كبير براى رسيدگى به امور مذهبى ، كم كم اين فكر رواج يافت كه تفسير تورات پس از حضرت موسى (ع ) نسل به نسل به دست اعضاى آن مجمع رسيده است . سپس پنج زوج دانشمند به توالى به تفسير و وضع قوانين جديد پرداختند كه دو زوج آخر آنان به نام هيلل و شمعى (شماى ) بسيار معروف شدند. اين دو تن در حدود سال 10 م . در گذشتند. در اين دوره ، يكى از دو زوج ناسى يعنى رئيس و ديگرى آوبت دين يعين رئيس دادگاه ناميده مى شد. تمام اين قضايا ميان فريسيان جريان داشت و صدوقيان با آن مخالف بودند و تنها به ظاهر تورات اهتمام مى ورزيدند.

هيلل و شمعى هر كدام مكتبى را بنياد نهادند و شاگردان آنان در هفتاد سال اول تاريخ ميلادى به نشر افكار و انديشه هاى ايشان پرداختند و سرانجام ، موفقيت نصيب هيلل شد. گفته مى شود اختلافات اين دو رهبر از 300 مورد تجاوز مى كرد و شمعى در برداشتهاى خود از هيلل سختگيرتر بود. هيلل اولين فرد از سلسله تنّائيم است . دومين فرد اين سلسله كه حلقه ارتباط بين هيلل و دانشمندان بعدى محسوب مى شود، يوحانان بن زكاى است . هنگامى كه لشكر تيتوس در سال 70 م . به ويران كردن اورشليم مشغول بود، يوحانان پيوسته يهوديان را به آرامش دعوت مى كرد؛ زيرا از نابودى يهوديان نگران بود. يهوديان سخن او را نپذيرفتند؛ از اين رو، وى به انتقال مركز علمى و مذهبى اقدام كرد. او براى اين هدف ، نخست خبر بيمارى و سپس مرگ خود را شايع كرد و پيروانش وى را در تابوتى نهاده ، به عنوان خاك سپارى از شهر خارج كردند. از آنجا كه او شخصيتى ممتاز بود، سربازان تيتوس (كه بر دروازه هاى اورشليم با سرنيزه جنازه ها را آزمايش مى كردند) به جسد وى كارى نداشتند. يوحانان در خارج شهر خود را به فرمانده كل لشكر رساند و از او تقاضا كرد كه شهرك ياونه در فلسطين را در اختيار وى قرار دهد. اين خواهش ‍ پذيرفته شد و او در آنجا كار علمى خود را تعقيب كرد و بدين وسيله علوم هيلل و ديگر دانشمندان گذشته را به نسلهاى آينده انتقال داد.

پس از يوحانان فردى به نام ايشماعل بن اليشع به تفسيرهاى تلمودى پرداخت و كار عمده وى آن بود كه هفت اصل تفسيرى هيلل را به سيزده اصل رساند. همچنين فردى به نام عقيبا بن يوسف در همين عصر از اهميت ويژه اى برخوردار است . اين دانشمند بر تلمود حق بزرگى دارد. زير بناى تلمود به شكلى كه مى بينيم تا اندازه زيادى مرهون زحمات اوست .

با اين وصف ، افتخار تدوين متن تلمود به عقيده بسيارى از دانشمندان نصيب شخصى به نام يهودا هناسى شد. وى در سال 135 م . (سه سال پس از در گذشت عقيبا) به دنيا آمد و پس از آگاهى بر تفسيرهاى عقيبا و ديگر دانشمندان تصميم بر كتابت آنها گرفت . اين و پس از آگاهى بر تفسيرهاى عقيبا و ديگر دانشمندان تصميم بر كتابت آنها گرفت . اين دانشمندان ميان قوم خود موقعيت خوبى پيدا كرد و بيش از پنجاه سال ناسى يعنى رهبر بود.

يهودا هناسى براى تورات شفاهى نام ميشنا را برگزيد كه در عبرى به معناى مكرر و مثنى است ، در مقابل ميقرا به معناى خواندنى و مقروء. تلمود، ميشنا ناميده مى شود، زيرا مثناى تورات است ، ولى تورات ميقرا است 
زبان ميشنا عبرى عاميانه است كه به ارزش ادبى عبرى عهد عتيق نيست . ميشنا شش بخش دارد كه هر فصل سدر ناميده مى شود و مجموع آن 63 رساله در 523 فصل است به اين شرح :

1. سدر زراعيم (بخش بذرها، احكام محصولات و نتاج حيوانات ) 11 رساله

2. سدر موعد (بخش عيد، درباره روزهاى يادبود) 12 رساله

3. سدر ناشيم (بخش نسوان ، احكام زناشويى ) 7 رساله

4. سدر نزيقين (بخش زيانها، احكام اموال و زيان به نفوس ) 10 رساله

5. سدر قداشيم (بخش مقدسات ، مقدسات دين يهود) 11 رساله

6. سدر طهاروت (بخش طهارتها، احكام پاك و ناپاك ) 12 رساله

--------------------------------------------------------

جمع: 63 رساله

تفسير ميشنا، گمارا ناميده مى شود. اين واژه به معناى تكميل است و نويسندگان اين تفاسير ادعا مى كردند مطالب آنان باقى مانده سخنان دانشمندان گذشته است كه كتاب ميشنا را تكميل مى كند. در گمارا نخست يك مقطع از عبارت ميشنا نقل مى شود و پس از آن به تفسير و تحليل و آوردن شواهدى براى آن مقطع مى پردازند.
دو نوع گمارا براى ميشنا نوشته شده است : يكى گماراى فلسطينى به دست دانشمندان يهودى فلسطين و ديگرى گماراى بابلى كه مبسوطتر و جالب تر است و به دست گروهى از دانشمندان يهودى كه در بابل مانده بودند، نوشته شده و از گماراى فلسطينى مفصل تر است . تلمود به اعتبار اين دو گمارا دو گونه است : تلمود فلسطينى و تلمود بابلى .

در تلمود به دو عنصر اساسى برخورد مى كنيم : يكى هلاخا به معناى راه و روش كه عبارت است از دستورهاى دينى براى زندگى صحيح و ديگرى اگادا به معناى روايت كه عبارت است از داستانها و شواهدى از پيشوايان يهود يا بزرگان اقوام مختلف كه به منظور تاءييد موضوع نقل مى شود.
مقدار زيادى از مطالب تلمود در كتب اسلامى پراكنده شده و برخى از مسلمانان تعدادى از آنها را بى چون و چرا پذيرفته اند و كسى به دنبال اصل و منشاء آنها نرفته است .
اين گونه روايات را اسرائيليات مى نامند. البته مطالب صحيحى نيز در تلمود يافت مى شود كه در پاره اى موارد با آيات و احاديث اسلامى مطابقت دارد.

تلمود به عنوان دائرة المعارف پر محتواى يهوديت محافظت از اين آيين را بر عهده داشته و منبع قوانين فقه يهود بوده است . مسيحيان به علت بدگويى اين كتاب از حضرت عيسى مسيح (ع ) همواره با آن مخالف بوده اند. رهبران كليسا در قرن ششم ميلادى مخالفت خود را با آن اعلام كردند، ولى اين كتاب تا قرنها مساءله اى نيافريد و جوامع يهودى مراقب بودند كه احساسات مسيحيان را نسبت به آن تحريك نكنند. در سال 1239 م . يك يهودى كه به مسيحيت روى آورده بود، پاپ را به سوزاندن آن كتاب تشويق كرد و تلمود سوزى را بنياد نهاد. پس از آن تاريخ ، ارابه هاى پر از نسخه هاى تلمود به ميدانهاى شهر برده مى شد و به كام آتش مى رفت و يا براى استفاده از چرم آن به سازندگان كفش سپرده مى شد.

اكنون چند نسخه خطى از تلمد بابلى در كتابخانه هاى جهان يافت مى شود و تنها نسخه كتابخانه شهر مونيخ در آلمان كامل است .
اولين و معروفترين چاپ متن عبرى تلمود به دست فردى به نام دانيال بومبرگ در شهر ونيز (ايتاليا) صورت گرفت (تلمود بابلى در سالهاى 3- 1520 و تلمود فلسطينى در سالهاى 4- 1523). تعداد صفحات تلمود بابلى در اين چاپ 5894 صفحه است كه در چاپهاى مختلف رعايت مى شود تا براى ارجاع به آن كتاب عظيم مورد استفاده قرار گيرد. تلمود به برخى زبانهاى اروپايى ترجمه و منتشر شده و ترجمه انگليسى آن در 18 جلد بزرگ در لندن به چاپ رسيده است . خلاصه اى از آن كتاب نيز به زبان فارسى ، به نام گنجينه اى از تلمود در سال 1350 ه .ش . در تهران انتشار يافته است .

26- قبالا

عرفان (يا تصوف ) در اديانگ واكنشى به شريعت و تعقل (فقه و فلسفه ) است . عرفان از ذوق بر مى خيزد، قابل نفى يا اثبات نيست و با هنر رابطه اى تنگاتنگ دارد. عرفان همچون آتش لطيف است و هر چيز را به كام خود مى كشد و به جلو مى رود. اديان هند و خاور دور سراسر عرفانى اند و در عصر ما با اندكى تبليغ ، بسيارى از مردم آمريكا و اروپا را به سوى خود كشيده اند.

عرفان و علوم اعلاى يهودى قبالا (يعنى مقبول ) ناميده مى شود. عرفان يهودى مكتبى زايا و بارور است و در حيات معنوى بنى اسرائيل بسيار تاءثير داشته و دارد. آثارى در اين باب يافت مى شود كه از همه مهمتر كتابى است به نام زوهر (يعنى درخشان ). درباره مؤ لف واقعى اين كتاب سخن بسيار است . در دانش قبالا پيرامون عرش الهى ، اسم اعظم ، حوادث آخر الزمان ، ظهور مسيحا، رجعت و قيامت بسيار بحث مى شود. در اين فن ، علم حروف نقش مهمى را بر عهده دارد.

27- يهوديت در اروپا

يوديان در سرزمينهاى اسلامى زندگى خوبى داشتند و شمارى از آنان به مقامات اجتماعى بلندى نائل شدند. اين در حالى بود كه يهوديان مقيم كشورهاى اروپايى مجبور بودند در اماكن خاصى به نام گتو (Ghetto) با ذلت تمام زندگى كنند. همچنين بسيار اتفاق مى افتاد كه مسيحيان آنان را به زور به آيين خود در مى آوردند. اين گونه افراد در ظاهر مسيحى مى شدند، ولى در باطن يهودى مى ماندند و تعبير يهوديان مسيحى نما (Marranos) به چنين افرادى دلالت دارد كه در اصطلاح يهوديان ايران ، آنوس خوانده مى شوند. يهوديان اندلس در دوران فرمانروايى مسلمانان در آن سامان زندگى خوبى داشتند. هنگامى كه به سال 1492 اندلس به طور كامل از دست مسلمانان خارج شد، يهوديان نيز از آن سرزمين تبعيد شدند. آنان به كشورهاى اسلامى شمال آفريقا روى آوردند، ولى تنها اندكى از ايشان در آن ورطه هولناك از چنگال دزدان دريايى و ناخدايان آزمند رهيده ، به ساحل امن و امان رسيدند و در دامان پر مهر اسلام قرار گرفتند. منش نيك و رفتار انسانى مسلمانان با بيگانگان زبانزد تاريخ نگاران يهودى و مسيحى است .

28- يهوديت در عصر جديد

يهوديان اروپا بر اثر فشارهايى كه براى آنان به وجود آمده بود، نمى توانستند بين مسيحيان و اقوام ديگر زندگى كنند و تبعيدهاى پياپى هر چه بيشتر آنان را به فكر وطن مستقل مى انداخت . انديشه پديد آوردن كشورى مستقل براى يهود سابقه اى طولانى دارد با اين وصف ، زندگى ميان ملتهاى غير يهودى از نظر اقتصادى براى عموم يهوديان بسيار بهتر بود و به همين دليل ، پس از تاءسيس كشور اسرائيل ، يهوديان حاضر به مهاجرت به آن نبودند؛ از اين رو، براى تشويق آنان به مهاجرت ، در تمامى سرزمينهاى يهودى نشين اروپا و آسيا و آفريقا سازمانهايى به وجود آمد. دستگاههاى تبليغاتى اسرائيل نيز باغ سبزى را به يهوديان نشان مى دادند. گروهى از يهود پس از مهاجرت ، به وطن قبلى بازگشتند و به برنامه هاى پيشين خود ميان اقوام ديگر ادامه دادند.

 

29- پيدايش صهيونيسم و تاءسيس دولت اسرائيل

يهوديت تبليغ ندارد، زيرا يهوديان دين خود را نعمتى الهى مى دانند كه مخصوص نژاد بنى اسرائيل است . با اين وصف هر گاه كسى بخواهد يهودى شود بايد ذلتهاى اين قوم را به او تفهيم كرد تا اگر مرد اين ميدان نيست ، پا در آن نگذارد.  (29)تحميل يهوديت به ندرت وجود داشته است .  (30)يهوديان معمولا مردم را به صهيونيسم دعوت مى كنند.

در اواخر قرن نوزدهم گروه بزرگى از يهوديان روسيه اخراج شدند. عده اى از آنان غرب اروپا ساكن شدند و گروهى هم به فلسطين رفتند و در مكانى نزديك درياى مديترانه ساكن شدند و نام صهيون را براى آنجا برگزيدند. فلسطين در آن شكوفايى دولت بنى اسرائيل در عصر داوود و سليمان (ع ) مركز نظامى بوده است . اين نام همواره يادآور اقتدار آن قوم بوده و در كتابهاى انبياى متاءخر بسيار از آن ياد شده است .

در همان زمان ، يهوديان اروپا و روسيه با ناديده گرفتن سنت انتظار، براى كسب استقلال و عزت برخاستند و صهيونيسم را بنياد نهادند و به دنبال آن ، خطرناك دانستند و مسلمانان را از همكارى با مهاجران بر حذر داشتند.(31) مسلمانان هنگامى از عمق فاجعه آگاهى يافتند كه راه چاره بسته شده بود.

استكبار جهانى به سركردگى انگلستان و آمريكا به پشتيبانى همه جانبه برخاست . صهيونيستها با اتكا به آن حمايتها و با بهره بردارى از ضعف و زبونى رهبران كشورهاى اسلامى ، موقعيت خود را محكم كردند و وضعى را پيش آورند كه اكنون با تلخكامى شاهد آن هستيم .

در نيم قرنى كه از تشكيل رژيم صهيونيستى مى گذرد، غاصبان فلسطين از هيچ جنايتى فروگذار نكرده اند و با شيوه هاى گوناگون به گسترش سلطه ظالمانه خود ادامه داده اند. همچنين آنان قطعنامه ها و بيانيه هاى مجامع بين المللى را به چيزى نگرفته اند. كسانى هم كه صلح طلبى صهيونيستها را باور كرده اند، در اندك زمانى به دورويى و ناجوانمردى آنان پى برده اند.

 

كتابنامه

 

1. ترجمه تفسيرى كتاب مقدس ، انگلستان ، انجمن بين المللى كتاب مقدس ، 1995.

 2. حكمت ، على اصغر، تاريخ اديان ، تهران : انتشارات ابن سينا، 1345.

 3. راميار، محمود، بخشى از نبوت اسرائيلى و مسيحى ، تهران .

4. زرين كوب ، عبدالحسين ، در قلمرو وجدان ، تهران : انتشارات سروش ، 1375.

 5. كتاب مقدس ، لندن ، 1904.

 6. كهن ، اى .، گنجينه اى از تلمود، تهران : 1350.

 7. گرينستون ، جوليوس ، انتظار مسيحا در آيين يهود، ترجمه حسين توفيقى ، قم : مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، 1377.

 8. مصطفوى ، على اصغر، اسطوره قربانى ، تهران : انتشارات بامداد، 1369.

 9. ناس ، جان بى .، تاريخ جامع اديان ، ترجمه على اصغر حكمت ، تهران : انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى ، 1370.

 10. هاكس آمريكايى ، قاموس كتاب مقدس ، تهران : انتشارات اساطير، 1377.

 11. هيوم ، رابرت اى .، اديان زنده جهان ، ترجمه عبدالرحيم گواهى ، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، 1373.

 ,press university cambridge ,east middle the in religion ,(ed).j.a ,arbrry .12 .1969

 .d.n ,press soncino the :london ,talmud bobylonian the ,(tr) .i ,epstein .13

 :england ,middlesex ,representation historical a :judaism ,isidor ,epstein.14

 .1974 ,books penguim

 

 

Share