شبه قدسي شدن و ظهور نفس امّاره

در فعاليت هاي شبه قدسي در عين حفظ پوسته دين، به جاي حرام  و حلال و مستحب و مكروه بودن دستورات الهي، مفيد و مضرّ بودن آن ها مي نشيند و لذا خوفِ از حق از بين مي رود و نفس امّاره ميدان بيشتري پيدا مي كند و ميدان فكر و ذكر حضوري تنگ تر مي شود، زيرا توجه به حرام و حلال بودن چيزها نظر را به آخرت معطوف مي دارد، ولي نظر به مفيد و مضرّ بودن آن ها، نظر به دنيا دارد. در اين حالت، انسان وقتي در مقابل احكام الهي قرار مي گيرد آن ها را به عنوان دستورات خداي متعال مورد احترام قرار نمي دهد، بلكه از منظر دستورات مفيد به آن ها مي نگرد و از بازگشت به حقيقت غفلت مي شود و به جاي بندگي خدا يك نحوه خودخواهي در ميان مي آيد. به گفته مولوي روحِ بعضي از دستورات دين بالاتر از آن چيزي است كه عقل معاش مي فهمد، مي گويد:

كشف اين نز عقل كار افزا بود
بندگي كن تا تو را پيدا بود

چون انسان با رعايت حرام و حلالِ خدا، خود را در حضور حضرت حق مي برد و تجلي ولايت حضرت حق، انسان را از بي سرپرستي و بي سروري نجات مي دهد و در اين حالت به جاي ولايت نفس امّاره، ولايت «الله» به ميدان زندگي مي آيد و روحيه سودپرستي و لذت پرستيِ افراطي از ميدان زندگي هاي فردي و اجتماعي رخت برمي بندد.

اميدوارم در جلسات آينده آرام آرام بتوانيم راه هاي ارتباط با حقيقت را خدمت عزيزان عرض كنيم. در يک جمع بندي در اين جلسه نکات زير مورد بررسي قرار گرفت:

1- ذکر آياتي از قرآن که در بارة باير و پوچ شدن زندگي و اين که اگر انسان ها تلاش لازم را انجام ندهند چگونه گرفتار پوچي و بي ثمري مي شوند.

2- جايگزيني هنر امروزي به جاي هنري که انسان را در حضور حقيقت مي برد؛ و مقايسه اي بين به حضوررفتن به وسيلة گل موجود در طبيعت، با به سربردن با مفهوم آن حضور از طريق گُل درون اطاق، به اميد آن که معنيِ به حضوررفتن از طريق ارتباط با حقايق قدسي تا حدّي روشن شود، و اين که؛ گمشدة ما دينداري حضوري است.

3- نيچه متوجه به حجاب رفتنِ خداي حضوري در فرهنگ غرب شده ولي نمي داند چگونه اين نقيصة بزرگ را درمان کند، و اين که روش اهل بيت(علیهم السلام) تنها روش اصيلي است که انسان مي تواند از آن طريق در حضورِ با حقايق قرار گيرد و از ساحت علم حصولي به ساحت علم حضوري سير کند.

4- طرح واژه هاي ادبيات امروز جهان و مبحث پوچ انگاري يا نيهيليسم و اين که وقتي از ارتباط با حقيقت فاصله بگيريم احوال انسان ها، ادامة همان پوچي ها است.

5- ناتواني نگاه کمّيت گراي رياضي گونه به عالم و اين که چگونه در اين نگاه بسياري از حقايق ناديده انگاشته مي شود و چگونه انساني که از نگاه به حقايق محروم است احساس پوچي و افسردگي مي کند.

6- زيادبودن «دين دان»ها و اندک بودن «دين دار»ها، زيرا افراد در علم به حقايق متوقف شده اند و تلاشي براي ارتباط با حقايق ندارند.

7- مفاهيمي که داراي باطن اند، آدرس حقايق اند و نه خود حقايق و در عين اين که بايد بين مفاهيم اعتباري با مفاهيمِ داراي باطن فرق گذاشت، بايد به دنبال راهي بود که ما را به خودِ حقايق مرتبط کنند.

8- تفکيک علم حصولي از علم حضوري از تفسير «ظلوم» و «جهول» در منظر امام خميني«رحمة الله عليه» و اين که ايشان چه نوع علمي را به عنوان حجاب اکبر مطرح مي کنند.

9- فرهنگ مهدوي و علم حضوريِ آن حضرت و اين که اگر جايگاه حضور در محضر حقايق در جامعه روشن نشود، زمينة ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فراهم نشده است و همان فرهنگي که نمي تواند بين حضرت سيدالشهداء(علیه السلام) و عمر سعد«لعنة الله عليه» فرق بگذارد در قالب مسلماني روبه روي حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مي ايستد.

10- بلاي نشستنِ «علمِ به واقعيت» به جاي «ارتباط با خود واقعيت» و اين که علم نور است و بايد روح را طوري تربيت کرد که بتواند از تجليات آن بهره مند گردد و در آن حالت است که با نور خدا مرتبط مي شويم و از پوچي نجات مي يابيم.

11- تفاوت فعاليت هاي «شبه قدسي» با فعاليت هاي قدسي و اين که چگونه با «شبه قدسي کردن» فعاليت ها، راه انسان ها از عالم قدس بريده مي شود و انواع پوچي ها به سوي قلب و روان انسان ها سرازير مي گردد.

12- نظافت و وضو از منظر قدسي و از منظر شبه قدسي و اين که چگونه حرام و حلال احکام را با منظر شبه قدسي به مضرّ و مفيد تبديل مي کنند و شرايط حضور در محضر حق را از بين مي برند.

«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»

Share