ازدواج موقت در اسلام

بسم الله الرحمن الرحيم

فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضه و لا جناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضه ان الله كان عليما حكيما

 و زنانى را كه به عقد موقت خود در آورديد، پاداش و مهريه واجب آنها را بپردازيد، و اگر بعد از مهريه واجب ، بر چيزى توافق كرديد، بر شما باكى نيست كه خداوند عليم و حكيم است . نساء / 24

ازدواج موقت در اسلام

از عمر بن خطاب متواترا خبر داده اند كه او گفته است :

متعتان كانتا على عهد رسول الله و انا انهى عنهما و اعاقب عليهما: متعته الحج و متعه النساء.

در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله دوگونه متعه (= بهره بردن حلال ) جارى بود كه من اكنون آنها را ممنوع كرده و بر انجام آنها كيفر مى دهم : متعه حج و متعه نساء.(1)

بحث متعه حج را قبلا در كتاب معالم المدرستين آورده و چگونگى اجتهاد خليفه عمر در نهى از آن را بيان داشته ايم .
در اين بحث ، متعه نساء و علت منع آن از سوى عمر را بررسى كرده و چگونگى اجتهاد خليفه در آن را، بيان مى داريم .

1 - متعه نساء يا ازدواج موقت در مصادر مكتب خلفا

در تفسير قرطبى گويد: علماى گذشته و حال اتفاق دارند كه متعه ، (ازدواج موقت )ى است ارث ندارد، و جدائى اش بدون طلاق و در پايان مدت تعيين شده است .

ابن عطيه گويد: متعه (= ازدواج موقت ) آن است كه مرد، زن را با حضور دو شاهد و اجازه سرپرست او، براى مدتى معين ، به زوجيت بگيرد. با اين شرط كه از يكديگر ارث نبرده ، و مرد، مهريه مورد توافقشان را به او بپردازد.

و چون مدت تعيين شده فرا رسد، حقى از مرد بر زن نيست مگر آنكه بايد تا وقوع عادت ماهانه و پاك شدن رحم ، عده نگه دارد - زيرا فرزند (احتمالى ) بدون شك (به آن دو) ملحق مى گردد - و پس از نگه دارى عده و يقين به عدم باردارى ، ازدواج او با مرد ديگر جايز است . (2)

در صحيح بخارى از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كند كه :

ايما رجل و امراه توافقا فعشره ما بينهما ثلاث ليال ، فان احبا ان يتزايدا او يتتاركا
هر مرد و زنى (بر ازدواج موقت ) توافق كردند، زندگى موقت آن دو تا سه شب ادامه مى يابد. پس از آن اگر دوست داشتند، بر آن افزوده يا از هم جدا مى شوند.(3)
در مصنف ابن ابى شيبه از جابر روايت كند كه گفت :
هرگاه مدت تعيين شده پايان يابد و بخواهند دوباره از سرگيرند، بايد مهريه ديگرى به زن بپردازد.
از او پرسيدند: عده زن چه قدر است ؟
 جواب داد: به مقدار يك حيض (= عادت ماهانه ) كه بايد براى شوهر خود نگه دارد. (4)

در تفسير قرطبى از ابن عباس روايت كند كه گفت : عده زن به مقدار يك حيض (= عادت ماهانه ) است . و نيز گفت : از يكديگر ارث نمى برند. (5)

در تفسير طبرى از سدى ، آيه را چنين روايت كند: فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى - فاتوهن ...

گويد: اين متعه چنين است كه ، مرد و زن براى مدتى معين با حضور دو شاهد و با اجازه سرپرست زن ، ازدواج مى كنند، و چون مدت پايان گيرد، مرد را بر زن حقى نيست و زن آزاد است و تنها بايد رحم خود را پاك سازد (= عده نگه دارد)، و از يكديگر ارث نمى برند. (6)

زمخشرى در تفسير كشاف گويد: گفته شده :

اين آيه : (فما استمتعتم به منهن ...) درباره متعه (= ازدواج موقت ) سه روزه نازل شده و حكم آن تا زمانى كه خداوند مكه را به روى رسول خدا صلى الله عليه و آله گشود (= فتح مكه ) باقى بود و سپس نسخ گرديد، و آن چنين بود كه : مرد زن را براى مدتى معلوم ، يك شب ، دو شب ، يا يك هفته با دادن جامه يا چيز ديگرى (= مهريه ) به عقد خود در مى آورد و كام خود را از او گرفته و آزادش مى گذارد.

نامش را از آن رو متعه (= بهره ورى ) گويند كه ، مرد از زن كام گرفته يا زن از مرد  مهريه مى گيرد.(7)
آنچه گذشت ، تعريف متعه نساء يا ازدواج موقت در مصادر مكتب خلفا بود. تعريف آن در فقه اماميه چنان است كه مى آيد:

2 - ازدواج موقت در فقه اماميه :

متعه نساء يا ازدواج موقت آن است كه : زن ، شخصا يا بوسيله وكيل خويش ، خود را براى مدتى معلوم با مهريه تعيين شده به ازدواج مردى در آورد كه مانع شرعى ازدواج با او نداشته باشد - مانع شرعى مانند: خويشاوندى نسبى يا سببى يا شيرى يا عده يا شوهر داشتن - و هنگامى كه مدت معلوم پايان پذيرد، يا شوهر، مابقى مدت را به زن ببخشد، از مرد جدا مى شود، و اگر دخول و زناشوئى انجام گرفته باشد، زن بايد به مقدار دوبار قاعدگى (= عادت ماهانه ) عده نگه دارد، و اگر از كسانى است كه عادت ماهانه و قاعدگى ندارد، و به سن يائسگى نرسيده ، بايد چهل و پنج روز صبر كند، اما اگر دخول انجام نگرفته ، مانند زن مطلقه پيش از دخول است و لازم نيست عده نگه دارد.

فرزند ازدواج موقت ، در همه احكام شرعى ، حكم فرزند ازدواج دائم را دارد.(8)

3 - ازدواج موقت در كتاب خدا

خداوند سبحان مى فرمايد:

فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضه و لا جناح عليكم فى ما تراضيتم به من بعد الفريضه ان الله كان عليما حكيما

و زنانى را كه از آنان كام جستيد، مهريه واجب آنها را بپردازيد، و اگر بعد از مهريه معين ، بر چيزى توافق كرديد، بر شما باكى نيست كه خداوند عليم و حكيم است . نساء / 24

تفسير آيه در روايات مكتب خلفا:

1 - عبدالرزاق در مصنف خود از عطا روايت كند كه گفت : ابن عباس اين آيه را اين چنين قرائت و تفسير كرده است : فما استمتعتم به منهن - الى اجل - فاتوهن اجورهن ... و زنانى را كه - براى مدت معلوم - از آنان كام جستيد، مهريه واجب آنها را بپردازيد. (9)

 2 - در تفسير صبرى از حبيب بن ابى ثابت  روايت كند كه گفت : ابن عباس مصحف ى به من داد و گفت : اين قرآن برپايه قرائت (و تفسير) ابى است . گويد: تفسير اين آيه در آن مصحف چنين بود: فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -... و زنانى را كه - براى مدت معلوم و تعيين شده - از آنان كام جستيد...(10)

 3 - و نيز، در تفسير طبرى از ابى نضره با دو طريق روايت كند كه گفت :

از ابن عباس درباره متعه نساء پرسيدم ، گفت : مگر سوره نساء را نخوانده اى ؟ گفتم : چرا، گفت : آيه فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -  را در آن نخوانده اى ؟ گفتم : اگر آن را بدين گونه خوانده و فراگرفته بودم ، از شما نمى پرسيدم . گفت : (همان كه گفتم ) همان گونه است .

4 - و نيز، از ابى نضره روايت كنند كه گفت : اين آيه را بر ابن عباس ‍ قرائت كردم فما استمتعتم به منهن ابن عباس گفت : - الى اجل مسمى براى مدت معلوم .

گويد: گفتم : من آن را اينگونه نخوانده و نمى دانم . گفت : به خدا سوگند كه خداوند آن را اين گونه نازل فرموده است و اين را سه باز تكرار كرد.

توضيح روايت :

سخن ابن عباس كه گويد: اين گونه نازل فرموده : يعنى ، مقصود خداوند از نزول آيه ، نزول اين معنى و بيان حكم متعه نساء بوده . آرى ، در لفظ قرآنى ، جمله (الى اجل مسمى ) نيامده ولى خداوند با وحى غير قرآنى ، رسول خود صلى الله عليه و آله را از اين حكم آگاه كرده و آن حضرت آن را براى صحابه بيان فرموده همچون ابى بن كعب و ابن عباس در مصاحف خود، در ذيل اين آيه ، نوشته و براى امثال اين راوى و ديگر كسانى كه بر اثر تحريم عمر، در اين حكم دچار ترديد شده بودند، بيان كرده و بر آن تاكيد مى كردند.

5 - از عمير و ابى اسحاق روايت كنند كه ابن عباس آيه را چنين قرائت و تفسير كرده است : فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -... و زنانى را كه - براى مدت معلوم و تعيين شده -...

6 - از مجاهد روايت كنند كه گفت : فما استمتعتم به منهن يعنى نكاح متعه (= ازدواج موقت ).

7 - از عمرو بن مره روايت كنند كه از سعيد بن جبير شنيده است آيه را چنين قرائت (و تفسير) كرده است : فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -...

8 - قتاده گويد: آيه در قرائت (و تفسير) ابى بن كعب بدين گونه است : فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -...

9 - از شعبه بن حكم روايت كنند كه گفت : پرسيدم آيا اين آيه منسوخ شده است ؟ گفت : خير.(11)

 10 - در احكام القرآن جصاص نيز، روايت ابى نضره و ابى ثابت از ابن عباس و حديث قرائت ابى بن كعب آمده است .(12)

 11 - بيهقى در سنن كبراى خود از محمد بن كعب روايت كند كه ابن عباس گفت : متعه (=ازدواج موقت از ابتداى اسلام بوده و مسلمانان اين آيه را بدين گونه قرائت (تفسير) مى كردند: فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -...(13)

 12 - نووى در شرح بر صحيح مسلم گويد: آيه در قرائت (و تفسير) ابن مسعود چنين است : فما استمتعتم به منهن - الى اجل -...(14)

 13 - زمخشرى در تفسيرش گويد: از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : اين آيه از آيات محكم است . يعنى نسخ نشده ، و خود او هميشه آيه را چنين قرائت (و تفسير) مى كرد: فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى -.... (15)

 14 - قرطبى گويد: جمهور علما گويند: مراد از اين آيه ، نكاح متعه (= ازدواج موقت )ى است كه در صدر اسلام بوده است . و ابن عباس و ابى بن كعب و ابن جبير آيه را اينگونه قرائت (و تفسير) كرده اند: فما استمتعتم به منهن - الى مسمى - فاتوهن اجورهن و زنانى را كه - براى مدت معين و تعيين شده - (عقد كرده و) از آنان كام جستيد، مهريه آنها را بپردازيد.(16)

 15 - در تفسير ابن اثير آمده است : ابن عباس و ابى بن كعب و سعيد بن جبير و سدى ، آيه را بدين گونه قرائت (و تفسير) كرده اند: فما استمتعتم به منهن - الى اجل مسمى - فاتوهن اجورهن فريضه  (17)

 16 - در تفسير سيوطى نيز، حديث ابى ثابت و ابى نضره و روايت قتاده و سعيد بن جبير از قرائت (و تفسير) ابى بن كعب ، و حديث مجاهد و سدى و عطا از ابن عباس ، و حديث حكم كه گويد: حكم حليت متعه در سوره نساء (آيه ) فما استمتعتم به ... مى باشد كه مى فرمايد: زنانى را كه - براى مدت معين و مهر معلوم - عقد بستيد و از آنها كام جستيد، مهريه تعيين شده آنها را بپردازيد. گويد: از يكديگر ارث نمى برند و اگر توافق كردند تا پس از مدت تعيين شده ادامه دهند كه بسيار خوب ، و اگر از هم جدا شدند آن هم خوب است ...(18)

مولف گويد: همه اين مفسران و غير ايشان ، آنچه را تا به اينجا آورديم در تفسير آيه آورده اند. و چنانكه ديديم ، ابن عباس و ابى بن كعب و سعيد بن جبير و مجاهد و قتاده و غير ايشان (19) كه از آنها روايت كرده اند آيه را بدين گونه قرائت ( و تفسير) كرده اند: فما استمتمعتم به منهن - الى اجل مسمى -... يعنى : - مثلا - ابى بن كعب كه آيه را چنين قرائت و تفسير كرده ، مقصودش آن بوده كه اين تفسير را از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده است و رسول خدا صلى الله عليه و آله آنگاه كه فرموده : الى اجل مسمى تا مدت معين و معلوم آيه شريفه را با اين جمله تفسير كرده است .

4 - ازدواج موقت در سنت 

الف - در باب نكاح المتعه صحيح مسلم و صحيح بخارى و مصنف عبدالرزاق و مصنف ابن ابى شبيه و مسند احمد و سنن بيهقى و غير آنها از عبدالله بن مسعود روايت كنند كه گفت : ما در كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله مى جنگيديم و همسر نداشتيم ، گفتيم : بهتر نيست خود را اخته كنيم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله ما را از اين كار بازداشت . سپس به ما اجازه داد تا با پرداخت مهريه (جامه و امثال آن ) زنان را به عقد موقت خود درآوريم . عبدالله سپس اين آيه را تلاوت كرد كه :

يا ايها الذين امنوا لا تحرموا طيبات ما احل الله لكم و لا لكم و لا تعتدوا ان الله لا يحب المعتدين

اى اهل ايمان ! پاكيزه هائى را كه خداوند براى شما حلال كرده ، حرام نكنيد و از حد تجاوز ننمائيد كه خداوند تعدى كنندگان را دوست ندارد.(20) مائده / 87

ب - در صحيح بخارى و صحيح مسلم و مصنف عبدالرزاق از جابر بن عبدالله و مسلمه بن اكوع روايت كنند كه گفته اند: منادى (= جارچى ) رسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى ما آمد و گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله به شما اجازه فرمود تا زنان را متعه كنيد، يعنى (ازدواج موقت ) نمائيد. (21)

ج - در صحيح مسلم ، مسند احمد و سنن بيهقى از  سبره جهنمى روايت كنند كه گفت :

رسول خدا صلى الله عليه و آله به ما اجازه متعه (ازدواج موقت ) داد. من و مرد ديگرى به خواستگارى زنى از قبيله بنى عامر رفتيم ، زنى قوى و گردن فراز، پرسيد، مهريه چه مى دهيد؟ من گفتم : ردايم را و رفيقم نيز گفت : ردايم . رداى رفيقم از رادى من بهتر بود ولى من از او جوانتر بودم . به رداى او كه نگاه كرد آن را پسنديد و به من كه نگاه كرد خودم را پسنديد و گفت : تو و ردايت مرا بس . با او ازدواج موقت كردم و سه روز با او بودم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس با اين زنان (ازدواج موقت ) كرده ، آنان را آزاد بگذارد. (22)

د - در مسند طيالسى از مسلم قرشى روايت كند كه گفت : نزد اسماء دخت ابى بكر رفتيم و از او درباره ازدواج موقت پرسيديم ، گفت : ما در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را انجام داديم .(23)

ه - در مسند احمد و غير آن از ابى سعيد خدرى روايت كنند كه گفت : ما در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله متعه (ازدواج موقت ) مى كرديم و مهريه را لباس و جامه تعيين مى نموديم .(24)

و - در مصنف عبدالرزاق است كه : برخى از ما با قدح پر از آرد متعه مى كرديم .(25)

ز - در صحيح مسلم و مسند احمد و غير آنها از عطا روايت كنند كه گفت : جابر بن عبدالله  براى انجام عمره (به مكه ) آمد و ما در منزل به ديدارش رفتيم . مردم از او مسائلى پرسيدند و سپس متعه را پيش ‍ كشيدند.

جابر گفت : آرى ، ما در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و ابى بكر و عمر متعه (ازدواج موقت ) مى كرديم .(26)

در عبارت مسند احمد بعد از آن گويد: و اين كار تا اواخر خلافت عمر ادامه داشت .

و در بدايه المجتهد گويد: اين كار تا نيمه خلافت عمر ادامه داشت ، سپس عمر مردم را از انجام آن باز داشت .(27)

5 - علت جلوگيرى عمر از ازدواج موقت در اواخر خلافت 

در صحيح مسلم ، مصنف عبدالرزاق ، مسند احمد، سنن بيهقى و غير آنها از جابر بن عبدالله روايت كنند كه گفت :

همه دوران رسول خدا صلى الله عليه و آله و ابوبكر مقدارى آرد و خرما مهريه مى داديم و ازدواج موقت مى كرديم تا آنكه عمر به خاطر كارى كه عمرو بن حريث انجام داده بود، آن را ممنوع كرد.(28)

در عبارت مصنف ابن ابى شيبه از از عطاء از جابر روايت كند كه گفت : ما در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و ابوبكر و عمر ازدواج موقت مى كرديم تا آنكه در اواخر خلافت عمر، عمرو بن حريث با زنى ازدواج موقت كرد. - راوى گويد: جابر نامش را برد و من فراموش كردم - آن زن باردار شد و خبرش به عمر رسيد. او را خواست و پرسيد آيا درست است ؟ گفت : آرى . عمر گفت : چه كسى شاهد بوده ؟ - عطاء گويد: نمى دانم آن زن گفت : مادرم يا ولى اش را نام برد - عمر كه مى ترسيد فريبى در كار باشد، گفت : چرا غير آنها نبودند.(29)

در روايت ديگرى است كه جابر گويد: عمرو بن حريث از كوفه به مدينه آمد و با كنيز آزاد شده اى ازدواج موقت كرد. كنيز را كه آبستن شده بود نزد عمر آوردند، داستان را از او پرسيد، جواب داد: عمرو بن حريث با من ازدواج موقت كرده است . عمر از عمرو بن حريث نيز پرسيد و او آشكارا تائيد كرد، عمر گفت : چرا غير او را نگرفتى ؟ - و اين در هنگامى بود كه عمر از ازدواج موقت نهى كرده بود.(30)

در روايت ديگرى از محمد بن اسود بن خلف روايت كنند كه گفت :

عمرو بن حوشب با دوشيزه اى از قبيله بنى عامر بن لوى ازدواج موقت كرد. آن دختر باردار شد و داستان به گوش عمر رسيد. عمر از وى توضيح خواست او گفت : عمرو بن حوشب او را متعه (= ازدواج موقت ) كرده است . داستان را از عمرو پرسيد و او تاييد كرد. عمر گفت : چه كسى را گواه گرفتى ؟ - رواى گويد: نمى دانم گفت : مادرش يا خواهرش ‍ يا برادر و پدرش - عمر برخاست و بر منبر شد و گفت : چه مى شود مردانى را كه ازدواج موقت مى كنند و بر آن گواه عادل نمى گيرند و آن را آشكار نمى كنند (...) مگر آنكه حد بر او جارى كنم . راوى گويد: اين سخن عمر را كسى براى من نقل كرد كه خودش پاى منبر او بوده و با گوش ‍ خود شنيده . گويد: مردم نيز از او پذيرفتند.(31)

در كنز العمال از ام عبدالله رخت ابى خيثمه روايت كند كه : مردى از شام آمد و در منزل آمد و در منزل او مسكن گزيد و گفت : بى همسرى مرا تنگنا گذارده ، زنى برايم بياب تا با او ازدواج موقت نمايم . گويد: او را به خواستگارى زنى راهنمائى كردم ، مهريه تعيين كردند و افراد عادلى را بر آن گواه گرفتند. پس از آن تا آنجا كه خدا خواست با آن زن زندگى كرد سپس - از مدينه - بيرون رفت . خبر آن به گوش عمر بن خطاب رسيد، مرا خواست و پرسيد: آيا آن چه مى گويند درست است ؟ گفتم : آرى . گفت : هرگاه آن مرد بازگشت مرا خبر كن . هنگامى كه آمد عمر را آگاه كردم . در پى او فرستاد و گفت : چه چيز بر اين كار وادارت كرد؟ گفت : من اين كار را با رسول خدا صلى الله عليه و آله هم كه بودم انجام دادم و آن حضرت تا زنده بودند ما را از آن نهى نكردند. سپس در دوران ابى بكر نيز ادامه داشت و او نيز تا زنده بود ما را از آن منع نكرد. سپس در زمان شما نيز نهى آن براى ما بيان نشده است . عمر گفت : آگاه باشيد! قسم به آنكه جانم به دست اوست ، اگر پيش از اين از آن نهى كرده بودم ، تو را سنگسار مى كردم . از هم جدا شويد تا نكاح و ازدواج از سفاح و زنا شناخته شود.(32)

در مصنف عبدالرزاق از عروه روايت كند كه گفت : ربيعه بن اميه بن خلف با يكى از زنان غير عرب مدينه ازدواج (موقت ) كرد و دو تن از زنان را كه يكى خوله بنت حكيم بود بر آن گواه گرفت - خوله زنى صالحه بود - چيزى نگذشت كه آن غير عرب آبستن شد. خوله داستان را به عمر بن خطاب گزارش كرد. عمر برخاست و در حالى كه از شدت خشم گوشه ردايش را مى كشيد بر منبر شد و گفت : به من خبر رسيده كه ربيعه بن اميه با زنى غير عرب از زنان مدينه ازدواج كرده و دو زن را بر آن گواه گرفته است ، من اگر پيش از اين از آن نهى كرده بودم ، (اكنون ) سنگسار مى كردم .(33)

مالك در موطا و بيهقى در سنن روايت كنند كه : خوله بنت حكيم بر عمر بن خطاب وارد شد و گفت : ربيعه بن اميه با زنى ازدواج موقت كرده و وى باردار شده است . عمر در حالى كه رداى خود را مى كشيد، بيرون آمد و گفت : اين متعه (= ازدواج موقت ) را اگر پيش از اين نهى كرده بودم اكنون سنگسار مى كردم . (34)

در اصابه گويد: سلمه بن اميه با سلمى كنيز آزاد شده حكيم بن اميه ابن اوقص اسلمى ازدواج موقت كرد. سلمى از او بچه دار شد و وى فرزندش را حاشا كرد. موضوع به عمر رسيد و او ازدواج موقت را ممنوع كرد.(35)

عبدالرزاق در مصنف از ابن عباس روايت كند كه گفت : اميرالمؤ منين (= عمر) را كسى جز ام اراكه بر نهى از متعه نكشاند. او در حال باردارى بيرون شد و عمر سبب پرسيد، وى گفت : سلمه بن اميه بن خلف با من ازدواج موقت كرده است ...(36)

ابن ابى شيبه در مصنف از علاء بن مسيب از پدرش روايت كند كه گويد: عمر گفت : اگر مردى را پيش من آرند كه با زنى (ازدواج موقت ) كرده باشد، اگر محصن (= همسردار) باشد او را سنگسار مى كنم . و اگر عزب باشد تازيانه اش مى زنم .(37)

 * * *

در روايات گذشته چنين يافتيم كه صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گفتند: آيه فما استمتعتم به منهن درباره ازدواج موقت نازل گرديده ، و رسول خدا صلى الله عليه و آله به انجام آن دستور فرموده ، و آنان دستور فرموده ، و آنان با مهريه تعيين شده از آرد و خرما يا جامه و لباس ، در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله زنان را به عقد موقت خويش مى خواندند، و اين حكم در زمان ابوبكر و نيمى از خلافت عمر همچنان جريان داشته ، تا آنكه عمر به خاطر اقدام  عمرو بن حريث آن را ممنوع كرده است . و نيز، دانستيم كه نكاح متعه در دوره عمر، پيش ‍ از نهى او، آشكارا انجام مى شده است . و دور نيست كه تحريم او تدريجى و مرحله اى بوده باشد: ابتدا در امر شاهدان عقد سخت گيرى كرده و دستور داده تا عدول مومنين را گواه بگيرند - چنانكه از برخى روايات گذشته استشمام مى شود - سپس نهى نهائى و قاطع خود را بيان داشته و گفته است : اگر پيش از اين ممنوع كرده بودم ، اكنون سنگسار مى كردم .

پس از اين وقايع ، نكاح متعه (= ازدواج موقت ) در جامعه اسلامى ممنوع و حرام شد، و خليفه عمر نيز، تا پايان دوران خود بر آن اصرار مى ورزيد و نصيحت و خير خواهى ناصحان در وى اثر نبخشيد.

طبرى در سيره عمر از عمران بن سواده روايت كند كه وى از خليفه اجازه خواست و بر او وارد شد و گفت : به قصد نصيحت آمده ام !

عمر گفت : درود صبح و شام بر توى ناصح .
او گفت : امتت در چهار چيز بر تو ايراد مى گيرند.
گويد: عمر سر تازيانه اش را بر زير چانه و دنباله اش را بر روى ران خود نهاد و سپس گفت : بياور!

عمران گفت : مى گويند، تو عمره (تمتع ) را در ماههاى حج حرام كرده اى در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله اين كار را نكرده ، و ابوبكر نيز، و آن حلال است .

عمر گفت : آن حلال است . ولى اگر آنان در ماههاى حج عمره بگزارند، چنين انگارند كه از حج شان كفايت كند، و اين تخم بى جوجه شد و حج خلوت گردد، در حالى كه حج نورى از انوار الهى است . پس كار من صواب وانديشه ام درست بوده است !

عمران گفت : مى گويند: تو متعه نساء (= ازدواج موقت ) را حرام كرده اى ، در حالى كه آن اجازه و رخصتى خدائى بود: با مهريه مناسبى متعه مى كرديم و پس از سه روز جدا مى شديم .

عمر گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را در زمان ضرورت حلال فرمود. پس از آن ، مردم در رفاه شدند و اكنون كسى از مسلمانان را نمى شناسم كه به آن عمل كرده يا به سوى آن باز گردد. الان نيز هر كه خواهد با مهريه مناسب ازدواج كند و پس از سه روز با طلاق جدا شود. پس ‍ كار درستى كرده ام ... (38)

 * * *

مولف گويد: توجيه و عذر خليفه عمر در تحريم متعه حج به اينكه : اگر مسلمانان در ماههاى حج عمره بگزارند چنين انگارند كه از حج شان كفايت كند، اين توجيه با نهى او از جمع ميان حج و عمره راست نيايد. علت واقعى و حقيقت مطلب عذرى است كه در روايت ديگرى آمده و او گفته است : مردم مكه نه پستان شيرده دارند و نه زراعت (مفيد)، بهار آنان تنها از ميهمانان اين خانه است . بنابراين ، (= حاجيان ) بايد دوبار به سوى آن بيايند: يك بار براى حج مفرد و ديگر بار براى عمره مفرده ، تا قريش كه اصل و ريشه مهاجرين اند، از آن بهره ور گردند.

اما توجيه و عذر خليفه درباره نكاح متعه  به اينكه : زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله زمان ضرورت بود و اكنون چنين نيست اين توجيه نيز غير مقبول است . زيرا، بيشتر رواياتى كه بر وقوع متعه  در عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله صراحت دارد، ناظر بر آن است كه نزول حكم آن در جنگ ها و حال سفر بوده ، و از اين جهت هيچ تفاوتى بين عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و عصر عمر تا دوران ما و دوره هاى آينده وجود ندارد.

زيرا، انسان از روزى كه بر روى كره زمين پديدار شده ، هميشه نيازمند سفر بوده و روزها و ماهها و گاهى سالها از خانواده و اهل خويش دور مى ماند. حال مردى به سفر برود و سفرش طولانى باشد، با غريزه جنسى اش چه بايد بكند؟ آيا مى تواند آن را از خود جدا كرده و در محل برجاى گذارد تا پس از بازگشت با اوست و در سفر و حضر از وى جدا نگردد؟ حال كه اين غريزه با اوست آيا مى تواند آن را انكار كرد و عصمت ورزد؟ و اگر افراد نادرى از ابناى بشر توان عفت ورزيدن داشته باشند، آيا همه انسانها مى توانند چنين باشند؟ يا آنكه بيشتر آنان غريزه خود را سركوب مى كنند؟ چنين گروه انبوهى از نسل بشر اگر در جامعه اى قرار گيرد كه او را از تصرف در غريزه اش باز دارد و از او بخواهد با سرشت و فطرت و طبيعتش مخالف ورزد، چه بايد بكند؟ آيا راهى جز خيانت به جامعه براى او باقى مى ماند؟!

آيا اسلام كه براى همه مشكلات انسان راه حل مناسب ارائه كرده ، اين مشكل را بى جواب گذارده است ؟! نه ، بلكه براى اين مشكل نيز ازدواج موقت را تشريع فرموده است . و همان گونه كه امام على فرمود: اگر منع عمر نبود هيچ كس جز شقى زنا نمى كرد. البته جوامع غير اسلامى راه حل را در جواز زنا ديده و آن را در همه جا آزاد گذارده اند! آنچه بيان شد تنها مشكل مسافران دور از وطن نيست .

افراد بشر در وطن هم ، در بسيارى اوقات از ازدواج دايم معذورند، و در اين مشكل ، زن و مرد برابرند. حال ، انسانى كه سالهاى طولانى نمى تواند ازدواج دايم داشته باشد، اگر به ازدواج موقت پناه نبرد چه بايد بكند؟ بويژه كه قرآن كريم به مردان مسلمان مى فرمايد: و لا تواعدوهن (39)

سرا با آنها قرار پنهانى نگذارد. و درباره زنان مسلمان  مى فرمايد: و لا متخذات اخدان (40) (پاكدامنانى كه ) دوست پنهان نگيرند!

اما آنچه خليفه عمر در توجيه تحريم خود بيان كرده كه : ازدواج موقت را به ازدواج دايم تبديل كند و پس از سه روز طلاق گويد، نتيجه اين كار دو حالت دارد: اول آنكه اين تصميم با علم و اطلاع قبلى زن و شوهر بوده و هر دو بر آن توافق كرده اند، كه اين همان ازدواج موقت يا نكاح متعه است .

دوم آنكه شوهر چنين قصدى داشته و آن را از زن پنهان مى دارد كه اين كار، فريب دادن زن و اهانت به اوست . چه آنكه آنها از پيش بر ازدواج دايم توافق كرده اند و مرد نيت دورنى اش (= طلاق بعد از سه روز) را پنهان داشته است .

حال ، پس از وقوع چنين ازدواج هاى به ظاهر دايم سه روزه ، جائى براى اعتماد زنان و سرپرستان آنها به ازدواج دايم باقى خواهد ماند؟!

و در پايان مى گوئيم : از گفت و گوى انجام شده ميان عمران با خليفه عمر و ديگر رواياتى كه از گفت و گوهاى عمر در اين باره رسيده ، دقيقا آشكار مى گردد كه : همه آن رواياتى كه در تحريم ازدواج موقت از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده و به كتاب هاى اصلى حديث و تفسير راه يافته ، رواياتى جعلى و ساختگى است كه بعد از عصر عمر ساخته شده است . زيرا، اگر يكى از صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله در زمان خلافت عمر روايتى از آن حضرت در دست داشت كه سياست خليفه را در باره متعه حج و متعه نساء تاييد كند، يقنا آن را ابراز مى داشت . چه ، با آنهمه تاكيد و تهديد آشكار خليفه در تحريم و عقوبت بر انجام متعه ، نيازى به كتمان آن از خليفه نمى ديد و خود خليفه نيز، اگر در طول اين مدت بر چيزى كه سياستش را تاييد كند دست مى يافت ، به آن استشهاد مى كرد و نيازمند اين همه شدت عمل و فشار بر مسلمانان نمى شد.

بدين گونه ، دوران عمر پايان يافت در حالى كه او مخالفان سياست خود را منكوب و نفس ها را در سينه ها حبس كرده بود. او حتى راويان حديث پيامبر صلى الله عليه و آله را نيز، از نقل روايت باز مى داشت !

اين سياست تا شش سال اول دوران خلافت عثمان ادامه يافت ، و حكم خليفه در تحريم متعه به تدريج در جامعه اسلامى گسترش يافت . بعد از آن ، نسل تازه اى پديد آمد كه از اسلام چيزى نمى دانست جز آنچه سياست خلافت اجازه نشر و بيان آن را مى داد، و ما در بخش بعدى آن را در مى يابيم :

6 - ازدواج موقت پس از عمر

در نيمه دوم خلافت عثمان نيروهاى حاكمه خلافت منشعب شده و رو در روى هم قرار گرفتند: عايشه و طلحه و زبير و عمرو بن عاص و پيروانشان در يك صف ، و مروان و فرزندان بنى العاص و ساير بنى اميه و پيروان آنها در صف ديگر، اين درگيرى باعث شد تا ميدان عمل براى مسلمانان باز گردد و آزادى هاى نسبى مجال بروز يابد و بخشى از احاديث ممنوعه منتشر شود، و مسلمانان را به معارضه با خلفا بكشاند، و نسل جديد، از مسلمانان ديرپا، چيزهائى را بشنود كه نمى توانست شنيد، و امورى را ببيند كه هرگز نديده بود. برخى از مخالفت هاى درباره متعه نساء (= ازدواج موقت ) چنين است :

1 - در مصنف عبدالرزاق از ابن جريح از عطا روايت كند كه گفت : اولين كسى كه نام متعه (= ازدواج موقت ) را از او شنيدم ، صفوان بن يعلى بود. گويد: او مرا خبر داد كه معاويه در طائف زنى را به عقد موقت خود در آورد و من كار او را ناپسند شمردم . نزد ابن عباس رفتيم و برخى از ما داستان را براى او بازگو كرد. پاسخ شنيد: آرى (ازدواج موقت ) رواست . راوى گويد: دل من آرام نگرفت تا آنكه جابر بن عبدالله وارد شد، به منزل او رفتيم . مردم از او سوالاتى كردند و سخن را به متعه كشاندند، جابر گفت : آرى . ما در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و ابوبكر و عمر متعه (= ازدواج موقت ) مى كرديم تا آنكه در اواخر خلافت عمر، عمرو بن حريث زنى را به عقد موقت گرفت و... (41)

 2 - و نيز، در منصف عبدالرزاق است كه : معاويه بن ابى سفيان هنگام ورود به طائف كنيز آزاد شده ابن حضرمى به نام معانه را در به عقد موقت خود در آورد. جابر گويد: من معانه را در زمان خلافت معاويه ديده ام ، او زنده بود و معاويه هر سال براى او هديه اى مى فرستاد تا از دنيا رفت .(42)

 3 - و نيز، در همان كتاب از عبدالله بن خيثم روايت كند كه گفت : در شهر مكه ، زنى عراقى و عابده با پسرش به نام ابو اميه زندگى مى كرد و سعيد بن جبير به منزل او رفت و آمد داشت . گويد: به سعيد گفتم : خيلى پيش اين زن مى روى ؟! سعيد گفت : من او را با نكاح متعه به عقد خود در آورده ام . گويد: سعيد به او گفته است : ازدواج موقت از نوشيدن آب رواتر است .(43)

 * * *
بارى ، از همان دوران ، سخن گفتن از حليت ازدواج موقت و فتواى به آن ، آغاز گرديد. در مصنف عبدالرزاق گويد: على - عليه السلام - در كوفه گفت : اگر نبود راى پيشين عمر بن خطاب ، فرمان مى دادم تا (ازدواج موقت ) داير گردد، پس از آن هيچ كس زنا نمى كرد جز شقى و بدبخت .(44)

در تفسير طبرى ، نيشابورى ، فخر رازى ، ابى حيان و سيوطى روايت كنند كه امام على - عليه السلام - فرموده : اگر عمر ازدواج موقت را ممنوع نكرده بود، هيچ كس زنا نمى كرد مگر شقى و بدبخت . (45)
در تفسير قرطبى روايت كند كه ابن عباس گفت : ازدواج موقت هديه اى الهى بود كه خداوند بر بندگانش بخشود (و عمر آن را ممنوع كرد) و اگر عمر از آن نهى نكرده بود، هيچ كس جز شقى نگون بخت زنا نمى كرد. (46)
در منصف عبدالرزاق ، احكام القرآن جصاص ، بدايه المجتهد ابن رشد، درالمنثور سيوطى و ماده شقى از نهايه اللغه ابن اثير، لسان العرب ابن منظور، تاج العروس زبيدى و غير آنها روايت كنند كه :

عطا گويد: شنيدم كه ابن عباس مى گفت : خدا عمر را ببخشايد! متعه چيزى نيست جز رحمت الهى كه خداوند بر امت محمد صلى الله عليه و آله ارزانى داشت (و عمر آن را ممنوع كرد) و اگر نهى او نبود، هيچ كس جز نگون بخت شقى نيازمند زنا نمى شد.(47)

در عبارت مصنف عبدالرزاق به جاى رحمت لفظ رخصت . و در آخر حديث به جاى شقا لفظ شقى آمده است . عطا گويد: به خدا سوگند گويا سخن او را مى شنوم كه مى گفت : الا شقى مگر نگون بخت !
و عبارت بدايه المجتهد چنين است : و لولا نهى عمر عنها ما اضطر الى الزنا الاشقى و اگر عمر آن را ممنوع نكرده بود، هيچ كس جز نگون بخت ، ناچار از زنا نمى شد.

7 - آنان كه بعد از عمر بر حليت متعه پاى فشردند

ابن حزم در  محلى گويد: پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله جماعتى از پيشينيان صحابه (رض ) بر حليت آن باقى ماندند كه عبارتند از: اسماء دخت ابى بكر، جابر بن عبدالله ، ابن مسعود، ابن عباس ، معاويه بن ابى سفيان ، عمرو بن حريث ، ابوسعيد خدرى و سلمه و معبد پسران اميه بن خلف . و جابر بن عبدالله (حليت ) آن را در دوره رسول خدا صلى الله عليه و آله و ابوبكر و عمر تا اواخر دوره عمر، از همه صحابه روايت كرده است .

گويد: عمر بن خطاب تنها در صورتى آن را مردود مى داند كه دو نفر عادل بر آن گواه نباشند، و با شهادت دو نفر عادل آن را روا مى داند.

و گويد: از تابعين هم ، طاوس ، عطاء، سعيد بن جبير و ساير فقهاى مكه - اعزها الله - بر حليت آن پاى مى فشرده اند.(48)

قرطبى در تفسيرش روايت كند كه : نكاح متعه (= ازدواج موقت ) را تنها عمران بن حصين ، برخى از صحابه و گروهى از اهل البيت جايز مى دانند. و مى گويد: ابوعمر گويد: اصحاب ابن عباس ، مكيان و يمانيان ، همگى ازدواج موقت را بنابر مذهب ابن عباس حلال مى دانند.(49)

ابن قدامه در مغنى گويد: از ابن عباس روايت شده كه او متعه را جايز شمرده است . بيشتر صحابه و عطا و طاوس بر اين عقيده بوده اند. ابن جريح بر آن فتوى داده و حليت آن از قول ابو سعيد خدرى و جابر روايت شده و شيعه به سوى آن رفته است . زيرا، مسلم شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را اجازه فرموده است .(50)

8 - پيروان عمر در تحريم ازدواج موقت و بروز اختلافات 

يكى ازطرفداران حرمت ازدواج موقت عبدالله بن زبير است . ابن ابى شيبه در مصنف خود از ابن ابى ذئب روايت كند كه گفت :

شنيدم ابن زبير خطبه مى خواند و مى گفت : الا و ان المتعه هى الزنا آگاه باشيد كه متعه همان زنا است .(51)
ديگرى : ابن صفوان است كه حديث او خواهد آمد.
ديگرى : عبدالله بن عمر در يكى از دو ديدگاه خويش است . چنانكه شرح آن بيايد.در اين باره ميان پيروان عمر و مخالفان او مناقشات و درگيرى هائى اتفاق افتاده كه برخى از آنها را مى آوريم :

الف - اختلافات ميان موافقان و مخالفان

 درباره حليت ازدواج موقت ، بين ابن عباس و گروهى از مخالفان مانند ابن زبير، مشاجرات و بحث هاى به شرح زير در گرفته است :

مسلم در صحيح و بيهقى در سنن خود از عروه بن زبير روايت كنند كه گفت : عبدالله بن زبير در مكه به پا خاست و گفت : مردمانى كه خدا دلهاى آنان را همانند چشمانشان كور كرده است ، به ازدواج موقت فتوا مى دهند! - عبدالله كنايه به ابن عباس داشت كه چشمانش را از دست داده بود - ابن عباس در پاسخش گفت : تو موجودى جلف و سبكسرى ! به جانم سوگند كه متعه در زمان امام المتقين - مقصودش رسول خدا صلى الله عليه و آله است - حلال بود. ابن زبير گفت : خودت تجربه كن كه به خدا سوگند اگر چنين كنى (= متعه نمائى ) تو را با سنگ هاى خودت سنگسار مى كنم .

ابن شهاب گويد: خالد بن مهاجر بن سيف مرا خبر داد كه : من در نزد مردى نشسته بودم كه شخصى پيش وى آمد و حكم متعه را پرسيد. او دستور به انجام آن داد. ابوعمره انصارى به وى گفت : آهسته تر! او گفت : چيه ؟ به خدا سوگند من در دوران امام المتقين آن را انجام داده ام .(52)

از سعيد بن جبير روايت كنند كه گفت : شنيدم عبدالله بن زبير خطبه مى خواند و بر ابن عباس درباره فتوايش در حليت متعه اعتراض ‍ مى كرد و او را سرزنش مى نمود. ابن عباس گفت : اگر راست مى گويد از مادرش بپرسد. عبدالله از مادرش پرسيد و پاسخ شنيد: ابن عباس ‍ درست مى گويد آرى اين چنين بود. ابن عباس گفت : اگر بخواهم ، مردانى از قريش را كه از طريق آن ( = ازدواج موقت ) به دنيا آمده اند، نام مى برم .(53)

بديهى است كه اين گفت و گوها بايد در زمان حكومت عبدالله بن زبير در مكه واقع شده باشد، در آن دوران كه نماز جمعه و جماعت در بيت الله الحرام برگزار مى شد. و گمان قوى آن است كه اين گفت و شنودها در اوان خطبه نماز جمعه و در حضور بسيارى از مسلمانان بوده است .

زيرا، به نظر ما ابن عباس خود را برتر از آن مى دانست كه در سخنرانى ابن زبير حضور يابد مگر در نماز جمعه كه به حضور در آن ملزم و مجبور بودند.
و نيز، كاملا آشكار است كه ابن زبير و هيئت حاكمه او، يعنى هيئت حاكمه خلافت ، هيچ گونه مستندى از قول و فعل و تقرير و تاييد رسول خدا صلى الله عليه و آله در نهى از متعه در دست نداشتند. چه ، اگر داشتند، در برابر ابن عباس و برهان محكم او كه مى گفت : متعه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله انجام مى شده است . به آن استناد مى كردند.

ولى ، بر خلاف هيئت حاكمه خلافت كه در تحريم  متعه حج و متعه نساء - تا به امروز هم - بر منطق زور تكيه كرده و مى كنند، معتقدان به حليت هميشه و هرگاه فرصت يافته اند با استناد به سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله با آنها مقابله كرده و دلايل خود را بيان داشته اند.

در صحيح مسلم و مسند احمد و طيالسى و سنن بيهقى و غير آنها از ابى نضره روايت كنند كه گفت : نزد جابر بن عبدالله بودم كه شخصى نزد او آمد و گفت : ابن عباس و ابن زبير درباره متعه حج و متعه نساء اختلاف كرده اند.

جابر گفت : ما آن در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله انجام داديم سپس عمر ما را از آن باز داشت و ما ديگر انجام نداديم .(54)

در روايت ديگرى گويد: به جابر گفتم : ابن زبير ازدواج موقت را ممنوع و ابن عباس به آن دستور مى دهد. جابر گفت : حديث بر دست من مى چرخد: ما در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله متعه (= ازدواج موقت ) مى كرديم . دوران عمر بن خطاب كه شد، خطبه خواند و گفت : خداى عز و جل براى پيامبرش هر چه خواست حلال فرمود، و قرآن در جايگاههاى خود فرود آمد. اكنون حج خودتان را از  عمره تان جدا كنيد، و از نكاح با اين زنان دست بكشيد كه اگر مردى را نزد من آوردند كه ازدواج موقت  كرده باشد، او را سنگسار خواهم كرد.(55)

اين روايت در عبارت بيهقى چنين است : اما در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و ابى بكر متعه مى كرديم . هنگامى كه عمر بن خطاب به خلافت رسيد گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله همان رسول خدا صلى الله عليه و آله و قرآن همانند قرآن است . و اين دو (كه مى گويم ) دو متعه اند كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله بر پا بودند و من (اكنون ) آنها را ممنوع كرده و بر انجامشان كيفر مى دهم : يكى از آنها  متعه نساء است ، اگر مردى را بيابم كه زنى را به عقد موقت گرفته باشد، او را سنگسار و در سنگ ها مدفون خواهم كرد. ديگرى متعه حج است . حج خودتان را از عمره تان جدا كنيد كه اين كار، حج و عمره شما را كامل تر مى كند.(56)

ب - اختلاف ميان ابن عباس و ديگران

 در مصنف عبدالرزاق گويد: (ابن ) صفوان گفت : اين ابن عباس فتوى به زنا مى دهد. ابن عباس گفت : من فتواى به زنا نمى دهم ، آيا (ابن ) صفوان ام اراكه را فراموش كرده است ؟ به خدا سوگند كه فرزند آن زن از متعه (= ازدواج موقت ) است . آيا او كه مردى از بنى جمح باوى ازدواج موقت كرده ، زنا نموده است ؟!(57)

در روايت ديگرى است كه طاوس گويد: ابن صفوان گفت : ابن عباس ‍ فتواى به زنا مى دهد! راوى گويد: ابن عباس تعدادى از فرزندان متعه را نام برد. من از آنها كه برشمرد تنها  معبد بن اميه را به ياد مى آورم .(58)

-------------------------------------------

1-تفسير قرطبى ، جلد 2 ص 370. تفسير فخررازى ، جلد 2 ص 167، 201، 202. كنز العمال ، جلد 8 ص 239 و 294. البيان و التبيين جاحظ، جلد 2 ص 223.
2-تفسير قرطبى ، جلد 5 ص 132.
3-صحيح بخارى ، جلد 3 ص 164، باب : نهى رسول الله صلى الله عليه و آله عن نكاح المتعه اخيرا.
4-المصنف ، عبدالرزاق ، جلد 7 ص 499، باب المتعه .
5-تفسير قرطبى ، جلد 5 ص 132. تفسير نيشابورى ، جلد 5 ص 17.
6-تفسير طبرى ، جلد 5 ص 9.
7-تفسير كشاف ، جلد 1 ص 519.
8-مراجعه كنيد: رساله هاى عمليه فقهاى اماميه و نيز، احكام نكاح المتعه در كتب فقه استدلالى ، مانند: شرح لمعه ، شرايع و...
9-المصنف ، جلد 7 ص 497 و 498، باب المتعه ، تاليف : عبدالرزاق بن همام صنعانى متولد 126 و متوفاى 211 هجرى ، نشر مجمع علمى بيروت ، چاپ 1390 - 1392. حديث او را همه صاحبان صحاح شش گانه روايت كرده اند. شرح حال او را در: الجمع بين رجال الصحيحين ، تقريب التهذيب و بدايه المجتهد، جلد 2 ص 63 مى يابيد.
10-تفسير طبرى ، جلد 5 ص 9.
11-روايات شماره : (2تا9) از تفسير طبرى است ، برخى از آنها را خلاصه كرديم .
12-احكام القرآن ، جلد2 ص 147.
13-سنن بيهقى ، جلد 7، ص 205.
14-شرح نووى ، بر صحيح مسلم ، جلد9، ص 179.
15-تفسير كشاف زمخشرى ، جلد 1 ص 519.
16-تفسير قرطبى ، جلد 5 ص 130.
17-تفسير ابن كثير، جلد 1 ص 474.
18-تفسير سيوطى ، جلد 2 ص 140 - 141. روايت عطا در مصنف عبدالرزاق ، جلد 7 ص 497 و بدايه المجتهد ابن رشد، جلد 2 ص 63.
19-مانند: قاضى ابوبكر اندلسى (متوفاى 542) در احكام القرآن ، جلد 1 ص 163. بغوى شافعى (متوفاى 510 يا 516) در تفسيرش در حاشيه خازن ، جلد 1 ص 423. الوسى (متوفاى 1279) در تفسيرش ، جلد 5 ص 5.
20-صحيح مسلم ، كتاب نكاح ، حديث 1404 ص 1022 با سندهاى متعدد. صحيح بخارى ، جلد 3 ص 85 در تفسير سوره مائده باب :9 و كتاب نكاح جلد 3 ص 159 باب : ما يكره من التبتل با اندكى اختلاف در عبارت . مصنف عبدالرزاق ، جلد 7 ص 506 با اندكى اضافه تا آخر حديث . منصف ابن ابى شبيه ، جلد 4 ص 294. مسند احمد، جلد 1 ص 420 و در حاشيه آن گويد: ابن مسعود به اين حكم عمل مى كرد و ازدواج موقت را حلال مى دانست . و در ص 432 فشرده . سنن بيهقى ، جلد 7 ص 200 و 201. تفسير ابن كثير، جلد 2 ص 87.
21-صحيح مسلم ، ص 1022، حديث 1405. صحيح بخارى ، جلد 3 ص 164، باب : نهى رسول الله صلى الله عليه و آله عن المتعه اخرا. در عبارت بخارى گويد: ما در لشكرى بوديم كه فرستاده رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد ما آمد و.... عبارت مسند احمد جلد 4 ص 51 نيز چنين است . فشرده آن در ص 47 نيز آمده است . مصنف عبدالرزاق ، جلد 5 ص 498 با اندكى اختلاف .
22-صحيح مسلم ، كتاب نكاح ، ص 1024، حديث 1046، سنن بيهقى ، جلد 7 ص 202 و 203. مسند احمد، جلد 3 ص 405.
23-مسند طيالسى ، حديث 1637.
24-مسند احمد، جلد 3 ص 22. مجمع الزوائد، جلد 4 ص 264.
25-مصنف عبدالرزاق ، جلد 7 ص 458.
26-صحيح مسلم ، كتاب نكاح ، ص 1023 حديث 1405. شرح نووى ، جلد9 ص 183. مسند احمد، جلد3 ص 380 و رجال احمد، رجال الصحيح . ابوداود در باب الصداق گويد: در عهد رسول خدا صلى الله عليه و آله و ابوبكر و نيمى از خلافت عمر، ازدواج موقت مى كرديم . سپس عمر از نهى كرد. و نيز رجوع كنيد: عمده القارى ، جلد 8 ص 310.
27-بدايه المجتهد، ابن رشد، جلد 2 ص 63.
28-صحيح مسلم ، باب نكاح المتعه ، ص 1023، حديث 1405. شرح نووى ، جلد9 ص 183. مصنف عبدالرزاق ، جلد 7 ص 500. سنن بيهقى ، جلد 7 ص 237، باب ما يجوزان يكون مهرا. مسند احمد، جلد 3 ص 304 كه در عبارت آن گويد: تا آنكه عمر اخيرا ما را از آن نهى كرد. صاحب تهذيب التهذيب نيز فشرده آن را شرح حال موسى بن مسلم ، جلد 10 ص 371، آورده است . فتح البارى ، جلد 11 ص 76. زاد المعاد،
29-مصنف عبدالرزاق ، جلد 7 ص 496 و 497، باب المتعه .
30-مصنف عبدالرزاق ، جلد 7 ص 500. فتح البارى ، جلد 11 ص 76 كه در عبارت آن گويد: داستان را از او پرسيد و عمرو صريحا به آن اعتراف كرد...
31-مصنف عبدالرزاق ، جلد 7 ص 500 و 501. مولف گويد: به نظر من عمرو بن حوشب اشتباه است و درست آن عمرو بن حريث است ، همچنين بخشى از كلام عمر بعد از جمله : بر آن گواه عادل نمى گيرند و آن را آشكار نمى كنند حذف شده است .
32-كنز العمال ، جلد8 ص 294، چاپ دائره المعارف حيدر آباد دكن 1312 ه .
33-مصنف عبدالرزاق ، جلد 7 ص 503. مسند شافعى ، ص 132. اصابه ، شرح حال ربيعه بن اميه ، جلد 1 ص 514.
34-موطا مالك ، ص 542 حديث 42، باب نكاح المتعه . سنن بيهقى ، جلد 7 ص 206 كه در عبارت آن گويد: او را سنگسار مى كردم . كتاب الام ، شافعى ، جلد 7 ص 219. تفسير سيوطى ، جلد 2 ص ‍ 141.
35-اصابه ، جلد 4 ص 324 و جلد 2 ص 61 در شرح حال سلمى .
36-المصنف ، عبدالرزاق ، جلد 7 ص 449.
37-المصنف ، ابن ابى شيبه ، جلد 4 ص 293.
38-تاريخ طبرى ، جلد 2 ص 32 در باب : بخشى از سيره عمر از از حوداث سال 23 ه .
39-سوره بقره آيه : 235.
40-سوره نساء آيه : 25.
41-مصنف عبدالرزاق ، جلد 7 ص 496 و 497، باب المتعه .
42-همان ، ص 499.
43-همان مرجع ، ص 496.
44-مصنف عبدالرزاق ، جلد 7 ص 500.
45-تفسير طبرى ، جلد 5 ص 17، تفسير نيشابورى ، جلد 5 ص 17 تفسير فخر رازى ، جلد 3 ص 200. تفسير ابى حيان ، جلد 3 ص 218. تفسير سيوطى ، جلد 2 ص 40.
46-تفسير قرطبى ، جلد 5 ص 130.
47-احكام القرآن ، جصاص ، جلد 2 ص 147. تفسير سيوطى در تفسير آيه ، جلد 2 ص 141. بدايه المجتهد، جلد 2 ص 63. نهايه اللغه ، جلد 2 ص 229. لسان العرب ، جلد 14 ص 66. تاج العروس ، جلد 10 ص 200. الفائق ، زمخشرى ، جلد 1 ص 331. و نيز رجوع كنيد: تفسير طبرى ، ثعلبى ، رازى ، ابى حيان ، نيشابورى و كنزالعمال .
48-المحلى ، ابن حزم ، جلد9 ص 519 و 520، مساله 1854. نووى در شرح بر صحيح مسلم نيز، راى ابن مسعود را در جلد 11 ص 186، آورده است .
49-تفسير قرطبى ، جلد 5 ص 133.
50-المغنى ، ابن قدامه ، جلد 7 ص 571.
51-مصنف ابن ابى شيبه ، جلد 4 ص 293، فى نكاح المتعه حرمتها.
52-صحيح مسلم ، ص 1026 حديث 27، باب نكاح المتعه . سنن بيهقى ، جلد 7 ص 205. احتجاج ابى عمره انصارى در مصنف عبدالرزاق جلد 7 ص 502 مى باشد.
53-شرح معانى الاثار، طحاوى ، باب نكاح المتعه ...
54-صحيح مسلم ، ص 1023، حديث 1405، باب نكاح المتعه . مسند احمد، جلد 1 ص 52، با اندكى اختلاف در عبارت و جلد 2 ص 325 و 363 فشرده . سنن بيهقى ، جلد 7 ص 206. شرح معانى الاخبار، ص 401 و كنز العمال ، جلد 8 ص 293 و 294.
55-صحيح مسلم ، ص 885، حديث 145، باب المتعه بالحج . مسند طيالسى ، ص 247، حديث 1792. احكام القرآن جصاص ، جلد 2 ص 178. تفسير سيوطى ، جلد1 ص 316. كنز العمال ، جلد 8 ص 294. تفسير فخررازى ، جلد 3 ص 36.
56-سنن بيهقى ، جلد7 ص 206.
57-مصنف عبدالرزاق ، جلد7 ص 498، باب المتعه . مقصود ابن عباس از مردى از جمع اسلمه بن اميه است . در عبارت متن صفوان آمده كه صحيح آن ابن صفوان است . چنانكه در در روايت دوم آمده . زيرا، صفوان قبلا در مكه درگذشته بود و مناقشات ابن عباس درباره متعه در دوران عبدالله بن زبير بوده است .
58-مصنف عبدالرزاق ، جلد 7 ص 499.

Share