گريه بر ميت از سنت هاى رسول خداست

بسم الله الرحمن الرحيم

لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا

 براستى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى شما اسوه و سرمشق نيكويى است ، براى آنان كه به خدا و روز قيامت اميد داشته و خدا را بسيار ياد مى كنند. احزاب / 21

از متن كتاب و سنت ازبرگيريم

 عز و شرف گذشته از سر گيريم

وحدت بر محور كتاب و سنت

بسم الله الرحمن الرحيم

 الحمد لله رب العالمين ، والصلاه و السلام على محمد و آله الطاهرين و السلام على اصحابه البرره الميامين .

ما مسلمان يكپارچه ، از درون و از راه مسائل اختلافى با خود نزاع برخاستيم و دشمنان اسلام از برون و از راهى كه ندانستيم ، وحدتمان را به تفرقه و شوكتمان را به ضعف كشاندند تا از دفاع ناتوانمان كردند و بر ما چيرگى يافتند؛ در حالى كه خداى سبحان فرموده است :

و اطيعوا الله و رسوله و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم

 خدا و پيامبرش را به اطاعت كنيد و با يكديگر نزاع نكنيد كه ناتوان شويد و قدرت و شوكت شما برود! انفال / 46

آرى :

ما اصابتكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير

 هر مصيبتى به شما رسد دست آورد خودتان است و خداوند بسيارى را نيز، مى بخشد! شورى / 30

پس شايسته آن است كه امروز و هر روز، به كتاب و سنت بازگرديم و وحدت كلمه خود را بر محور  كتاب و سنت باز يابيم كه خداى متعال مى فرمايد:

فان تنازعتم فى شى فروده الى الله و الرسول

 پس اگر در چيزى نزاع كرديد حكم آن را به خدا و رسول باز گردانيد. نساء / 59

ما نيز، در اين سلسله از بحث ها به كتاب و سنت مراجعه كرده و ابزار روشنگر راهمان در مسائل مورد اختلاف را از كتاب و سنت مى گيريم تا - به اذن خداى متعال - وسيله وحدت كلمه و يكپارچگى دوباره مان گردد.

اميدوارم دانشمندان و انديشمندان اسلامى نيز، در اين ميدان با ما همراهى نموده و ديدگاههاى خود را براى ما ارسال دارند.

سيد مرتضى عسكرى

الف - رواياتى كه مى گويد: پيامبر بر متوفى گريست و بر آن ترغيب فرمود

1 - گريه پيامبر صلى الله عليه و آله در بيمارى سعد بن عباده :

در صحيح مسلم از عبدالله بن عمر روايت كند كه گفت : سعد بن عباده بيمار شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله ، براى عيادت ، همراه با عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابى وقاص و عبدالله بن مسعود به ديدار او رفتند. بر بالينش كه رسيدند مدهوشش يافتند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آيا جان سپرده است ؟ گفتند: نه ، اى رسول خدا! پيامبر صلى الله عليه و آله به گريه افتاد. مردم نيز كه گريستن رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدند به گريه افتادند. فرمود: آيا نمى شنويد؟ خداوند بر سر شك ديده عذاب نمى كند، و بر اندوه دل نيز، ولى به خاطر اين - با اشاره به زبان خود - عذاب مى كند يا مى بخشايد. (1)

2 - گريه پيامبر صلى الله عليه و آله بر پسرش ابراهيم

در صحيح بخارى ، صحيح مسلم ، سنن ابى داود و سنن ابن ماجه از انس بن مالك روايت كنند كه گفت : (2)
با رسول خدا صلى الله عليه وآله وارد شديم ...ابراهيم در حال جان سپردن بود.چشمان پيامبر اشك ريزان شد، عبدالرحمان بن عوف گفت : اى رسول خدا! شما هم ؟! فرمود: پسر عوف ! اين رحمت است  سپس بر آن افزود و فرمود: درست مى بينى ديده گريان است و دل اندوهبار، ولى هرگز چيزى - جز آنچه كه پروردگارمان را خشنود كند - بر زبان نياوريم . اى ابراهيم ! براستى كه ما از جدايى تو اندوهگينيم . (3)

اين روايت در سنن ابن ماجه چنين است :

انس بن مالك گويد: هنگامى كه ابراهيم پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله جان سپرد، پيامبر صلى الله عليه و آله به حاضران فرمود: او را در كفن هايش نپوشانيد تا براى آخرين بار ديارش كنم . سپس بر بالينش ‍ آمده بر روى او خم شد و گريست . (4)

در سنن ترمذى آمده است :

جابر بن عبدالله گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله دست عبدالرحمان بن عوف را گرفت و با وى بر بالين پسرش ابراهيم آمد و او را كه در حال جان سپردن بود در بر گرفت و بر دامن نهاد و گريستن آغازيد. عبدالرحمان بن عوف گفت : آيا گريه مى كنى ؟ مگر شما نبودى كه از گريه كردن باز مى داشتنى ؟!
فرمود: نه ، من از فغان و فرياد دو گروه احمق و سفيه گناهكار باز داشتم : آنان كه هنگام مصيبت چهره مى خراشند و گريبان مى درند و ناله هاى شيطانى سر مى دهند. (5)

3 - گريه پيامبر صلى الله عليه و آله بر نوه خويش

در صحيح بخارى ، صحيح مسلم ، سنن ابى داود و سنن نسائى روايت كنند: دختر پيامبر صلى الله عليه و آله براى آن حضرت پيام داد: نزد ما بيا كه ، پسرى از من جانسپار است . پيامبر برخاست و همراه با سعد بن عباده و مردانى از اصحاب خويش به ديدار آنها آمدند. كودك را كه در حال نفس ‍ زدن و جان دادن بود نزد آن حضرت آوردند. سرشك ديدگان پيامبر صلى الله عليه و آله به جوشش آمد. سعد گفت : اى رسول خدا! چه مى بينم ؟! فرمود: اين رحمت و عطوفتى است كه خداوند در دلهاى بندگانش قرار داده است ، و خداوند تنها بندگان رحيم و مهربان خود را مورد رحمت و بخشايش قرار مى دهد. (6)

4 - گريه پيامبر صلى الله عليه و آله بر عموى خويش حمزه :

در طبقات ابن سعد، مغازى واقدى ، مسند احمد و ديگر كتب مكتب خلفا روايت كنند:
رسول خدا صلى الله عليه و آله - پس از جنگ احد - هنگامى كه صداى گريه از خانه هاى انصار بر كشته هايشان را شنيد، ديدگانش اشكبار شد و گريست و فرمود: ولى حمزه گريه كننده اى ندارد.! سعد بن معاذ كه آن را شنيد به نزد زنان بنى عبد الاشمل شتافت و آنان را به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و تسليت بر او و گريستن بر حمزه فرا خواند. پيامبر صلى الله عليه و آله بر ايشان دعا كرد و آنان را بازگردانيد. پس از آن واقعه ، هيچ يك از زنان انصار بر مرده اى نگريست مگر آنكه ابتدا بر حمزه كرد و پس از آن بر مرده خويش گريست . (7)

5 - گريه پيامبر صلى الله عليه و آله بر شهداى جنگ موته :

در صحيح بخارى روايت كند:

پيامبر صلى الله عليه و آله چگونه شهيد شدن زيد و جعفر و ابن رواحه را، پيش از رسيدن خبر آنان ، براى مردم توصيف كرد و فرمود:
زيد پرچم را بر گرفت و ضربت خورد و شهيد شد! سپس جعفر پرچم را بر گرفت . او نيز شهيد شد! پس از آن ابن رواحه پرچم گرفت و شهيد شد. پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى اين سخنان را مى فرمود كه ديدگانش ‍ سرشك مى ريختند! (8)

6 - گريه پيامبر صلى الله عليه و آله بر جعفر بن ابى طالب :

در استيعاب ، اسد الغابه ، اصابه ، تاريخ ابن اثير و ديگر كتب مكتب خلفا روايتى است كه فشرده آن چنين است :
هنگامى كه جعفر و اصحاب او به شهادت رسيدند، رسول خدا صلى الله عليه و آله به خانه او رفت ، فرزندانش را فرا خواند و آنان را - در حالى كه سرشك ديدگانش فرو مى ريخت - بوئيد و نوازش كرد. همسر جعفر، اسماء گفت :
پدر و مادرم فداى شما باد، چه چيز را مى گرياند؟ آيا از جعفر و ياران او چيزى به شما رسيده ؟ فرمود: آرى ، امروز شهيد شدند. اسماء گفت : من برخاستم و صيحه زدم و زنان را گرد آوردم ، وارد خانه فاطمه كه شدم ديدم او مى گريد و مى گويد: واى عمويم ! و رسول خدا صلى الله عليه و آله كه چنين ديد فرمود:
براستى كه گريه كنندگان ، بايد بر مثل جعفر بگريند. (9)

7 - گريه پيامبر صلى الله عليه و آله بر مزار مادرش آمنه

در صحيح مسلم ، مسند احمد، سنن ابى داود، نسائى ، و ابن ماجه روايت كنند: (10)
ابوهريره گويد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قبر مادرش را زيارت كرد و گريست و همه اطرافيان را گريانيد. (11)
گريه پيامبر صلى الله عليه و آله بر فرزندش حسين در مناسبتهاى گوناگون

1 - حديث ام الفضل

در مستدرك صحيحين ، تاريخ ابن عساكر، مقتل خوارزمى و ديگر كتب مكتب خلفا آمده است : (12)

از ام الفضل دختر حارث روايت كنند كه او بر پيامبر خدا وارد شد و گفت :
اى رسول خدا! من در شب گذشته خواب ناخوشايندى ديدم ! فرمود: چه ديده اى ؟ گفت : خيلى سخت است ، فرمود: چيست ؟ گفت : ديدم گويا قطعه اى از جسد شما جدا شد و در دامنم قرار گرفت ! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: چيز خوبى ديده اى فاطمه انشاءالله پسرى به دنيا مى آورد و در دامان تو جاى مى گيرد پس گويد: پس از آن ، فاطمه - همان گونه كه پيامبر فرموده بود - حسين را به دنيا آورد، و او را در دامن من جاى گرفت . روزى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيدم و حسين را در دامان آن حضرت نهادم ، اندكى بعد توجهش از من منصرف شد، بناگاه ديدم ديدگان پيامبر صلى الله عليه و آله سيل آسا اشك مى بارد! گويد: گفتم : اى نبى خدا! پدر و مادرم به فدايت ، شما را چه مى شود؟! فرمود: جبرئيل - عليه الصلاه و السلام - به ديدارم آمد و به من خبر داد كه ، امتم بزودى اين پسرم را مى كشند. گفتم : اين را؟! فرمود: آرى ، او قدرى از تربت سرخش را نيز براى من آورد.
حاكم صاحب مستدرك صحيحين گويد: اين حديث با شرائط شيخين =بخارى و مسلم حديثى صحيح است ، ولى آن را نياورده اند. (13)

2 - روايت زينب بنت جحش

در تاريخ ابن عساكر، مجمع الزوائد، تاريخ ابن كثير و ديگر كتب مكتب خلفا روايت كنند: (14)
زينب گويد: در يكى از اوقات كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در خانه من بود و من حسين تازه به راه افتاده را نگه مى داشتم ، لحظه اى از وى غافل شدم و او نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفت .
فرمود: آزاديش بگذار. - تا آنجا كه گويد - سپس دستش را بلند كرد. پس از آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله نمازش را به انجام رسانيد گفتم : اى رسول خدا! من امروز كارى را از شما ديدم كه تا به حال نديده بودم ؟! فرمود: جبرئيل نزد من آمد و به من خبر داد امت من اين فرزندم را مى كشند. گفتم : پس تربتش را به من نشان بده و او تربت سرخ رنگى برايم آورد. (15)

3 - روايت عايشه :  

در تاريخ ابن عساكر، مقتل خوارزمى ، مجمع الزوائد و ديگر كتب پيروان مكتب خلفا از ابى سلمه بن عبدالرحمن روايت كنند: (16)عايشه گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله كه حسين را بر ران خود نشانيد، جبرئيل نزد او آمد و گفت : اين پسر توست ؟ فرمود: آرى ، گفت : ولى امتت بزودى - پس از تو - او را مى كشند. ديدگان پيامبر صلى الله عليه و آله اشكبار شد. جبرئيل گفت : اگر بخواهى سرزمينى را كه در آن كشته مى شود به تو نشان مى دهم . فرمود: آرى چنين كن . جبرئيل نير، خاكى از سرزمين طف = كربلا را به آن حضرت نماياند.
در عبارت ديگرى چنين است : جبرئيل به سوى سرزمين طف در عراق اشاره كرد و تربتى سرخ فام بر گرفت و به او نشان داد و گفت : اين تربت قتلگاه اوست . (17)
در اين باب روايات ديگرى است كه خبر دادن فرشتگان به رسول خدا صلى الله عليه و آله - درباره شهادت امام حسين - عليه السلام - - را تاييد مى كند. مانند:

1 - روايت ام سلمه

در مستدرك صحيحين ، طبقات ابن سعد، تاريخ ابن عساكر و ديگر كتب پيروان مكتب خلفا روايت كنند (18) كه راوى گفته است :
ام سلمه - رضى الله عنها - مرا خبر داد كه : يك شب رسول خدا صلى الله عليه و آله براى خواب در بستر شد و اندكى  بعد با حالتى افسرده بيدار گرديد؛ سپس خوابيد و آرام گرفت و دوباره با حالتى سبك تر از آنچه در مرحله اول ديده بودم ، بيدار شد؛ سپس خوابيد و باز هم - در حالتى كه تربت سرخ فامى در دست داشت و آن را مى بوسيد - از خواب بيدار شد. عرض كرديم : اى رسول خدا صلى الله عليه و آله ! اين تربت چيست ؟ فرمود: جبرئيل مرا خبر داد كه اين = حسين عليه السلام در سرزمين عراق كشته مى شود. به جبرئيل گفتم : تربت زمينى را كه در آن كشته مى شود به من نشان بده . و اين تربت آن جاست .
حاكم گويد: اين حديث با شرايط شيخين بخارى و مسلم حديثى صحيح است ولى آن را در كتب خود نياورده اند. (19)

2 - حديث انس بن مالك

در مسند احمد، المعجم الكبير طبرانى ، تاريخ ابن عساكر و ديگر كتب پيروان مكتب خلفا روايت كنند:(20)
انس بن مالك گويد: يكى از فرشتگان به نام قطر از پروردگار خود اجازه خواست تا به ديدار پيامبر صلى الله عليه و آله بيايد؛ خداوند اذنش داد و او در روز نوبت ام سلمه وارد شد. پيامبر صلى الله عليه و آله به ام سلمه فرمود: مواظب باش كسى در مجلس ما وارد نگردد. در همان حال كه او بر درب اطاق بود ناگهان حسين بن على - عليه السلام - سر رسيد و در را گشود و وارد شد. رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز، او را در بر گرفت و بوسه باران كرد. آن فرشته گفت : دوستش دارى ؟ فرمود: آرى . گفت : امتت بزودى او را مى كشند! اگر بخواهى مكانى را كه در آن كشته مى شود به تو نشان مى دهم ؟ فرمود: آرى مى خواهم . گويد: آن فرشته مشتى از مكان كشته شدن او را برگرفت و به آن حضرت نماياند، پس ‍ از آن قدرى ماسه يا خاك سرخ آورد. ام سلمه آن را گرفت و در جامه خود نهاد. راوى حديث ، ثابت ، گويد: ما - در آن زمان - مى گفتيم : اين كربلاست !(21)

ب - رواياتى كه مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله از گريه كردن نهىفرمود، و منشا اين روايات

در صحيح مسلم و سنن نسائى از عبدالله روايت كنند:
حفصه بر حال عمر گريست . عمر گفت : آرام باش دخترم ! آيا نمى دانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده : ميت به خاطر گريه بستگانش بر او عذاب مى بيند؟! (22)
در روايت ديگرى آمده است :
عمر گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ميت در قبر به خاطر نوحه و زارى بر او عذاب مى بيند. (23)
و در ديگرى :
عبدالله بن عمر گويد: هنگامى كه عمر ضربت خورد، مدهوش گرديد. بدين خاطر، بر او صيحه و شيون كردند.
چون به هوش آمد گفت : آيا نمى دانيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ميت به خاطر گريه زنده عذاب مى بيند.(24)
استدراك عايشه بر حديث و رفع اشتباه از عمر و پسرش : در صحيح بخارى ، صحيح مسلم و سنن نسائى روايت كنند:
ابن عباس گويد: به مدينه كه رسيديم ، اميرالمومنين = عمر هنوز استقرار نيافته بود كه ضربت خورد. صهيب با فرياد: واى برادرم ! واى ياورم ! بر بالين او آمد. عمر گفت : آيا نمى دانى ، آيا نشنيده اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ميت به خاطر برخى گريه هاى بستگانش عذاب مى بيند؟!
ابن عباس گويد: من برخاستم و نزد عايشه رفتم و از آن چه گذشته بود آگاهش كردم . عايشه گفت : نه به خدا! رسول خدا هرگز نفرموده : ميت به خاطر گريه كسى عذاب مى بيند. بلكه فرموده :
ان الكافر يزيده الله ببكاء اهله عذابا و ان الله لهو اضحك و ابكى ، و لا تزر وازره و زر اخرى
 خداوند كافر را به خاطر بستگانش بيشتر عذاب مى كند، و خداوند است كه مى خنداند و مى گرياند، و هيچ كس بار گناه ديگرى را بر ندارد. قاسم بن محمد گويد: هنگامى كه سخن عمر و پسرش به عايشه رسيد گفت : شما مرا از كسانى خبر مى دهيد كه نه دروغگويند و نه دروغزن ، ولى به هر حال گوش آدمى خطا مى شنود. (25)

در صحيح مسلم ، صحيح بخارى ، سنن ترمذى و موطا مالك روايت كنند:

هشام بن عروه از پدرش ، گويد: در نزد عايشه گفته شد كه ابن عمر گفته است : ميت به خاطر گريه بستگانش بر او، عذاب مى بيند. عايشه گفت : خداى بر ابا عبدالرحمن ببخشايد، چيزى را شنيده ولى خوب در نيافته ، قضيه چنين بود كه : جنازه يهودى را - در حالى كه بر او مى گريستند - از كنار پيامبر صلى الله عليه و آله عبور دادند، آن حضرت فرمود: شما مى گرييد و او عذاب مى شود. (26)
امام نووى متوفاى 676 ه در شرح صحيح مسلم ، درباره روايات نهى از گريستن كه از رسول خدا روايت شده ، گويد: اين روايات تنها از روايت عمر و پسرش عبدالله است . عايشه آنها را انكار كرده و آن را از نسيان و فراموشى و اشتباه آن دو دانسته ، و منكر صدور آن از پيامبر صلى الله عليه و آله شده است .(27)
رسول خدا صلى الله عليه و آله عمر را از نهى ، نهى مى كند:
در سنن نسائى ، سنن ابن ماجه و مسند احمد روايت كنند كه : (28)
سلمه بن ازرق گويد: شنيدم كه ابوهريره مى گفت : يكى از بستگان رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رفت ، زنان جمع شده و بر او گريه مى كردند، عمر برخاست و آنان بر او بازداشته و پراكنده مى كرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: عمر! آنان را به حال خود واگذار كه چشمها اشكبار و دلها مصيبت ديده داغشان تازه است  .(29)
در مسند احمد از وهب بن كيسان از محمد بن عمرو روايت كند كه :

سلمه بن ازرق با عبدالله بن عمر در بازار نشسته بودند كه عده اى جنازه اى را عبور داده و بر آن مى گريستند. عبدالله بن عمر اين كار را ناپسند شمرده و آنان را طرد كرد. سلمه بن ازرق به او گفت : چنين مگو! زيرا من خود شاهد بودم و از ابوهريره شنيدم - زنى از بستگان مروان جان سپرده بود و مروان دستور مى داد زنانى را كه بر او مى گريستند از آنجا برانند - ابوهريره كه بر سر جنازه آمده بود گفت : اى اباعبدالملك ! آنان را به حال خود واگذار، زيرا جنازه اى را از مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله عبور دادند. من و عمر بن خطاب نيز، در كنار آن حضرت بوديم . عمر شروع به راندن زنانى كرد كه همراه جنازه مى گريستند. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پسر خطاب ! آنان را به حال خود واگذار كه جانشان مصيبت ديده ، چشمشان اشكبار و داغشان تازه است (30)

مقايسه روايات و نتيجه آن

روايات بخش اول اثبات كرد: گريه كردن بر محتضر و كسى كه در حال جان دادن است و كسى كه جان سپرده و نيز، گريه بر مزار مردگان - شهيد باشد يا غير شهيد - از سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى باشد.
روايات بخش دوم اثبات كرد: رسول خدا صلى الله عليه و آله بارها بر فرزندش شهيدش = حسين عليه السلام گريه كردند، و با اثبات آن ، گريه آن حضرت بر حسين - عليه السلام - به بخش اول مى پيوندد و از سيره و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله بشمار مى آيد.
روايات بخش سوم اثبات كرد: روايات نهى پيامبر صلى الله عليه و آله از گريه بر ميت ، تنها از سوى خليفه دوم و پسرش عبدالله است ؛ و از استدراك ام المومنين عايشه بر آنها كه گفت : خداى ببخشايد ابا عبدالرحمن را، چيزى را شنيده ولى در نيافته و سخنان ديگر صحابه مانند: ابوهريره و ابن عباس پيرامون اين موضوع در مى يابيم كه :
آنچه خليفه دوم و پسرش عبدالله درباره نهى پيامبر صلى الله عليه و آله از گريستن بر ميت روايت كرده اند، خطا و اشتباه است
 بنابراين ، گريستن بر كسى كه در حال مردن است ، و گريستن بر ميت ، و گريستن بر مزار ميت ، از سيره و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله است . اى اين رو، گريه بر حسين - عليه السلام - نيز، پيروى از سيره و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد

-----------------------------------------------------

1-صحيح مسلم ، جلد دوم ،ص 636، كتاب الجنائز، باب 6.
2-عبارت از صحيح بخارى است .
3-صحيح مسلم ، جلد 4،ص 1808، كتاب الصبيان ، سنن ابى داود، جلد 3،ص 193، باب البكاء على الميت ، سنن ابن ماجه ، جلد 1،ص 507. صحيح بخارى ، جلد 1،ص 158.
4-سنن ابن ماجه ، جلد 1(ص ) 473، كتاب الجنائز.
5-سنن ترمذى ، جلد 4 ص 226، كتاب الجنائز، باب الرخصه فى البكاء على الميت . اين حديث نزد علماى حديث شناس مكتب خلفا حديثى حسن است .
6-صحيح بخارى ، كتاب الجنائز، باب قول النبى صلى الله عليه و آله : يعذب الميت ببعض ‍ بكاء اهله عليه . كتاب المرضى ، باب : عباده الصبيان جلد 4،ص 3 و 191. كتاب التوحيد، باب : ان رحمه الله قريب من المحسنين . صحيح مسلم ، كتاب الجنائز، باب : البكاء على الميت جلد 2 ص 636 حديث 11. سنن ابى داود، كتاب الجنائز، باب : البكاء على الميت جلد 3 ص 193 حديث 3125. سنن النسائى ، جلد 4 ص 22، كتاب الجنائز، باب الامر بالاحتساب و الصبر. مسند احمد، جلد 5 ص 204 و 206 و 207.
7-ابن روايت را از شرح حال حمزه در طبقات ابن سعد. جلد 3 ص 11 چاپ دار صادر بيروت . 1377 ه . آورديم . مشروحتر آن را مغازى واقدى ، جلد 1 ص 315 - 317، آمده است . و نيز، امتاع الاسماع ، جلد 1 ص 163. مسند احمد. جلد 2 ص 40. تاريخ طبرى ، جلد 2 ص 532 چاپ مصر. سيره ابن هشام جلد 3 ص 50. ابن عبد البر در استيعاب ، و ابن اثير در اسد الغابه نيز، فشرده آن را در شرح حال حمزه آورده اند.
8-صحيح بخارى ، جلد 2 ص 204، كتاب فضائل الصحابه ، باب : مناقب خالد. البدايه و النهايه ، ابن كثير، جلد 4 ص 255. سنن الكبرى ، بيهقى ، جلد 4 ص 70. انساب الاشراف ، جلد 2 ص 43 .شرح ابن ابى الحديد بر نهج البلاغه ، جزء 15 ص 73.
9-تاريخ ابن اثير، جلد 2 ص 90 و ديگر كتب مورد اشاره در متن در شرح حال جعفر طيار.
10-عبارت متن از صحيح مسلم است .
11-صحيح مسلم ، جلد 2 ص 671، كتاب الجنائز، باب 36 حديث 108. مسند احمد، جلد 2 ص 441. سنن نسائى ، جلد 4 ص 90، كتاب الجنائز. سنن ابن ماجه ، جلد 1 ص 501، حديث 1572.
12-عبارت متن از مستدرك است .
13-مستدرك صحيحين ، جلد 3 ص 176 و فشرده آن در ص 179. تاريخ ابن عساكر، حديث 631 و نزديك به آن در حديث 630 مجمع الزوائد، جلد9 ص 179. مقتل خوارزمى ، جلد 1 ص 159 و 162.
تاريخ ابن اثير جلد 6 ص 230، در جلد 8 ص 199 نيز به اشاره كرده است . امالى شجرى ، ص 188. فصول المهمه ابن صباغ مالكى ، ص 145. روض النضير، جلد 1 ص 89. صواعق ، ص 115 و در چاپ ديگر ص 190. كنز العمال ، جلد 6 ص 223 چاپ قديم . الخصائص الكبرى ، جلد 2 ص 125. در كتاب هاى مكتب اهل بيت - عليه السلام - نيز، در مثير الاحزان ،ص 8 و لهوف ابن طاوس ، ص 6و7، آمده است
14-عبارت از تاريخ ابن عساكر و فشرده آن است .
15-تاريخ ابن عساكر، شرح حال امام حسين عليه السلام ، حديث 629. مجمع الزوائد، جلد9 ص 8 18. كنز العمال ، جلد 13 ص 112. ابن كثير نيز در تاريخ خود، جلد 8 ص 199 به آن اشاره كرده است . در كتابهاى پيروان مكتب اهل بيت نيز، در امالى شيخ طوسى ، جلد1 ص 323. مثير الاحزان ، ص 7 - 10، كه در پايان آن تتمه مهمى است . و همچنين در لهوف ص 7 - 9
ام المومنين زينب بنت جحش زوجه رسول خدا صلى الله عليه و آله است .
16-عبارت خوارزمى را آورديم .
17-طبقات ابن سعد، حديث 269، تاريخ ابن عساكر، شرح حال امام حسين - عليه السلام - حديث 627. مقتل خوارزمى ، جلد 1 ص 159. مجمع الزوائد، جلد9 ص 187 و 188. كنز العمال ، جلد 13 ص 108 چاپ جديد و جلد 6 ص 223 چاپ قديم . الصواعق المحرقه ابن حجر، ص 115. خصائص السيوطى ، جلد 2 ص 125 و 126. جوهره الكلام للقره غولى ، ص 117. و امالى شيخ طوسى از كتب پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام ، جلد 1 ص 325. و امالى شجرى ، ص 177 مشروح .
18-عبارت از مستدرك است .
19-مستدرك صحيحين ، جلد 4 ص 398. المعجم الكبير طبرانى ، حديث 55. تاريخ ابن عساكر، حديث 619. طبقات ابن سعد، تحقيق و نشر، عبدالعزيز طباطبائى ، ص 42 - 44، حديث 628. تاريخ الاسلام ذهبى ، جلد 3 ص 11. سير اعلام النبلاء جلد 3 ص 194 و 195. مقتل خوارزمى ، جلد 1 ص 158 و 159. ذخاير العقبى ، محب الطبرى ، ص 148 و 149. تاريخ ابن كثير، جلد 6 ص 230. كنز العمال ، متقى ، جلد 16 ص 266.
20-عبارت متن از مسند احمد بن حنبل است .
21-مسند احمد، جلد 3 ص 242 و 265. تاريخ ابن عساكر، شرح حال امام حسين عليه السلام ، حديث 615 و 617 و تهذيب آن تاريخ ، جلد 4 ص 325. معجم الكبير طبرانى ، شرح حال امام حسين عليه السلام ، حديث 47. مقتل خوارزمى ، جلد 1 ص 160 - 162. تاريخ الاسلام ذهبى ، جلد 3 ص 10. سير اعلام النبلا، جلد 3 ص 194. ذخائر العقبى ، ص 146 و 147. مجمع الزوائد، جلد9 ص 187 و ص 190 به سند ديگر، تاريخ ابن كثير، باب : الاخبار بمقتل الحسين ، جلد 6 ص 229 كه در. عبارت آن چنين است : ما مى شنيديم كه او در كربلا كشته مى شود. و جلد 8 ص 199. كنز العمال ، جلد 16 ص 266. الصواعق المحرقه ، ابن حجر، ص 115. الدلائل ابى نعيم ، جلد 3 ص 202. الروض النضير، جلد 1 ص 192. المواهب اللدنيه قسطلانى ، جلد 2 ص 195. خصائص سيوطى ، جلد 2 ص 25. موارد الضمان بزوائد صحيح ابن حبان ، ابوبكر هيتمى ، ص 554.
در كتب پيروان مكتب اهل بيت - عليه السلام - نيز، امالى شيخ طوسى ت / 460 ه جلد 1 ص 221 كه در عبارت آن چنين است : بزرگى از بزرگان ملائكه ...
22-صحيح مسلم ، جلد 2 ص 639، كتاب الجنائز، باب : الميت يعذب ببكاء اهله عليه . سنن نسائى ، جلد 4 ص 18، كتاب الجنائز، باب : النهى عن البكاء على الميت .
23-صحيح مسلم ، جلد 2 ص 639. صحيح ترمذى ، جلد 4 ص 222، كتاب الجنائز، باب 24. سنن ابن ماجه ، جلد 1 ص 508، كتاب الجنائز، باب : الميت يعذب بما نيح عليه .
24-صحيح مسلم ، جلد 2 ص 639. سنن نسائى ، جلد 4 ص 18.
25-صحيح مسلم ، كتاب الجنائز، باب 9 حديث 22 و 23. صحيح بخارى ، كتاب الجنائز، باب : يعذب الميت ببكاء اهله عليه ، جلد 1 ص 155 و 156. سنن نسائى ، جلد 4 ص 18، كتاب الجنائز، باب : النياحه على الميت . الاجابه لا يراد ما استدركته عايشه على الصحابه ، زركشى ، ص 82، باب : استدراكها على عمر بن الخطاب .
26-صحيح مسلم ، كتاب الجنائز، باب 9، حديث 25، صحيح بخارى ، جلد 1 ص 156، كتاب الجنائز، باب : الميت يعذب ببكاء بعض اهله . صحيح ترمذى ، كتاب الجنائز، باب 25، جلد 4 ص 226 و 227. موطا مالك ، جلد 1 ص 234، كتاب الجنائز، باب : النهى عن البكاء على الميت .
27-شرح صحيح مسلم ، الامام النووى ، جلد 6 ص 228، كتاب الجنائز.
28-عبارت نسائى را آورديم .
29-سنن نسائى ، جلد 2 ص 19، باب : الرخصه فى البكاء على الميت . مسند احمد جلد 2 ص 110، 273، 408، 444. سنن الن ماجه ، جلد 1 ص 505، كتاب الجنائز، باب : ما جاء فى البكاء على الميت ، حديث 1587.
30-مسند احمد، جلد 2 ص 273 و 408 و نزديك به آن در ص 333.

Share