صفات خداوند جليل در دو مكتب

برخى صفات خداوندى و منشاء اختلاف در آنها

برخى از مسلمانان چنين پندارد كه :

1 - خداوند آدم را به صورت خود آفريد:

در صحيح بخارى و صحيح مسلم و توحيد ابن خزيمه از ابوهريره روايت كنند كه گفت :
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند آدم را به صورت خود آفريد و طول قامت او شصت ذراع (1) بود، و پس از آفريدن به او فرمود: برو بر آن گروه فرشتگان نشسته سلام كن و سلام و تحيت آنان را بشنو كه آن ، تحيت و سلام تو و فرزندان تو باشد، آدم چنان كرد و به ايشان گفت : سلام بر شما. و آنان در پاسخش گفتند: سلام بر تو و رحمت خدا نيز، و كلمه رحمه الله را بر سلام او افزودند.

پس ، هر كه داخل بهشت مى شود به صورت آدم باشد. و از آن پس تاكنون ، همواره آدميان كوچك و كوچكتر مى شوند.(2)
و نيز، در صحيح مسلم و مسند احمد از ابوهريره روايت كنند كه گفت :
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر گاه يكى از شما با برادر خود در ستيز، از زدن بر چهره و صورت برگريزد كه خداوند آدم را به صورت خود آفريده است . (3)

 2 - يدالله در مكتب خلفا:

در صحيح بخارى و صحيح مسلم و سنن ابوداوود و توحيد ابن خزيمه از ابوهريره روايت كنند كه گفت :

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آدم و موسى با يكديگر مناظره كردند. موسى گفت : اى آدم ! تو پدر ما هستى ، نااميدمان كردى و از بهشت بيرونمان آوردى ، و آدم گفت : تو موسايى ! خداوند تو را به سخن گفتن با خود برگزيد و (تورات ) را با دست خود برايت نوشت . آيا مرا بر چيزى سرزنش مى كنى كه خداوند چهل سال پيش از خلقت من مقدر فرموده است ؟

 سپس پيامبر فرمود: آدم و موسى مناظره كردند و آدم بر موسى پيروز شد. (4)

و نيز، در صحيح بخارى و مسلم و سنن ترمذى و سنن ابوداوود و تفسير طبرى و تفسير ابن كثير و تفسير زاد المسير ابن جوزى و تفسير سيوطى از عبدالله بن مسعود روايت كنند كه گفت :

دانشمندان از يهود خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى محمد و اى ابوالقاسم ! خداوند تعالى در روز قيامت آسمانها را بر يك انگشت نگه مى دارد و سپس آنها را مى جنباند و مى گويد: منم مالك و صاحب اختيار. رسول خدا صلى الله عليه و آله از گفته اين دانشمند در شگفت آمد و خنديد و او را تصديق كرد و اين آيه را تلاوت فرمود:

و ما قدروا الله حق قدره و الارض جميعا قبضته يوم القيامه و السموات مطويات بيمينه سبحانه و تعالى عما يشركون  (5)

خدا را آنچنان كه شايسته مقام اوست ، نشناختند. زمين در روز قيامت يكجا در قبضه اوست و آسمانها در هم پيچيده در يد قدرت اويند. منزه است و برتر از آنچه شريك او مى پندارند. (6)

و نيز، در صحيح بخارى و كنزالعمال از ابوهريره روايت كنند كه گفت :

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: دست خدا پر و انباشته است و انفاق و برداشت شب و روز از آن نكاهد. و فرمود: مگر نه آنكه از ابتداى آفرينش آسمان و زمين انفاق كرده و چيزى از آنچه در دست اوست كاسته نشده است . و فرمود: عرش او بر آب قرار گرفته و به دست ديگر اوست ، و ميزان پايين و بالا مى رود. (7)

و نيز، از ابوهريره روايت كنند كه گفت :

از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: خداوند زمين را قبضه كرده و آسمانها را در يد قدرت خود در هم مى پيچد و مى گويد: منم سلطان و صاحب اختيار. پادشاهان و سلاطين زمين كجا هستند؟ (8)

و نيز، در كتاب توحيد ابن خزيمه در باب اثبات دست براى خداوند جليل آمده است : خداوند متعال - همان گونه كه در آيات محكم قرآنى ما را آگاه فرموده - داراى دو دست است . (9)

او سپس به مجموعه اى از آيات - از جمله آيات زير - استشهاد كرده است :

1 - و قالت اليهود يد الله مغلوله غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء

 و يهود گفتند دست خدا بسته است . دستهاى خودشان بسته باد كه با اين گفته ملعون گشتند. دستهاى خدا گشاده است . به هر گونه كه بخواهد انفاق و بخشش مى كند. (10)

2 - فسبحان الذى بيده ملكوت كل شى ء و اليه ترجعون

 پس ، پاك و منزه است آن خدايى كه ملكوت و زمام هر چيزى به دست اوست و همه به سوى او بازگردانده مى شويد. (11)

3 - تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك على كل شى ء قدير

 هر كه را بخواهى عزت بخشى و هر كه را بخواهى ذلت دهى . همه نيكيها به دست توست و تو بر هر كارى توانايى . (12)

 3 - ساق و قدم خداوند در مكتب خلفا:

در صحيح بخارى و صحيح مسلم و مسند احمد و توحيد ابن خزيمه و تفاسير طبرى و ابن كثير و سيوطى از ابوهريره  روايت كنند كه گفت :

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بهشت و جهنم با يكديگر به مناظره و مباهات پرداختند. جهنم گفت : من براى پذيرايى متكبران و جباران برگزيده شده ام ، و بهشت گفت : مرا چه شده كه تنها ضعيفان و عاجزان و افتادگان مردم وارد من مى شوند. خداوند به بهشت فرمود: تو رحمت من هستى ؛ و به وسيله تو هر يك از بندگانم را كه بخواهم ، مورد رحمت خويش قرار مى دهم . و به جهنم فرمود: تو عذاب من هستى ؛ و به وسيله تو هر يك از بندگانم را كه بخواهم ، عذاب خواهم كرد؛ و هر دوى شما پر و انباشته شويد ولى جهنم سير نمى گردد تا خداوند قدم خويش بر آن نهد و جهنم نداى : بس است ! بس است ! سر دهد. (13)

و نيز، در صحيح بخارى و صحيح مسلم و سنن ابى داوود و مسند احمد از ابوسعيد روايت كنند كه گفت : شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: پروردگار ما ساق خود را نمايان كند و همه مردان مومن و زنان مومنه سجده اش نمايند مگر آنكه در دنيا براى ريا و شهرت سجده كرده كه تا مى رود سجده كند، پشت او سيخ و راست گردد و نتواند سجده نمايد. (14)

مشروح اين روايت در صحيح بخارى ، كتاب التوحيد، از قول ابوسعيد خدرى چنين است :

گويد: به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرديم : آيا ما پروردگارمان را در روز قيامت مى بينيم ؟ فرمود: ... روز قيامت ندا كننده اى ندا مى دهد كه هر قومى بايد به سوى آنچه پرستش كرده برود... تنها خداپرستان - نيكوكار و بدكار - بر جاى مى مانند. بدانها گفته مى شود: چه چيز شما را نگه داشته ، همه مردمان كه رفتند. مى گويند: ما از آنها جدا شديم ، و ما امروز به او (خداوند) نيازمندتريم . ما شنيديم كه ندا كننده اى ندا در داد كه هر قومى بايد به آنچه پرستيده بپيوندد. و ما منتظر پروردگارمان هستيم . فرمود: پس از آن ، خداوند جبار نزد ايشان آيد و گويد: من پروردگار شما هستم . آنها مى گويند تويى پروردگار ما، و جز پيامبران با او سخن نگويند. گويد: آيا ميان شما و او نشانه اى هست كه با آن او را بشناسيد؟ مى گويند: ساق ! پس ‍ خداوند ساق خود را نمايان سازد و همه مومنان او را سجده نمايند. (15)

 4 - مكان خدا و عرش او در مكتب خلفا:

برخى از مسلمانان عقيده دارند كه خداوند داراى مكان بوده و از مكانى به مكان ديگر منتقل مى گردد و بر روى عرش خود مى نشيند و به زمين فرود مى آيد و به آسمان بالا مى رود:

در سنن ابن ماجه و سنن ترمذى و مسند احمد از  ابورزين روايت كنند كه گفت :

به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كردم : يا رسول الله ! پروردگار ما پيش از آنكه خلق خود را بيافريند، در كجا بود؟ فرمود: در عماء بود - يعنى چيزى با او نبود - پايين او هوا و بالاى او هوا بود و هيچ مخلوقى در آنجا نبود و عرش او بر آب قرار داشت . (16)

و در روايت ديگرى آمده است كه آن حضرت فرمود: عرش او بر بالاى آسمانها اينچنين است : - و انگشتان خود را به شكل قبه و گنبد در آورد - و فرمود: (بر اثر سنگينى خداوند بر آن ) همانند جهاز شتر به صدا در مى آيد. (17)

و در صحيح بخارى و صحيح مسلم و سنن ابوداوود و سنن ترمذى و ابن ماجه و دارمى و موطا مالك و مسند احمد از ابوهريره روايت كنند كه گفت :

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند در اواخر شب به آسمان دنيا فرود مى آيد و مى فرمايد: چه كسى از من درخواست مى كند تا اجابتش نمايم ، و چه كسى از من مى خواهد تا عطايش بخشم ...(18)

و نيز فرمود: در شب نيمه شعبان به آسمان دنيا فرود مى آيد و مى بخشد. (19)

و نيز، درباره قيامت فرمود:

به جهنم گفته مى شود: آيا سير و پر شدى ؟ مى گويد: آيا زيادتى هست ؟ كه خداوند متعال قدم خود را بر آن مى نهد و جهنم فرياد مى زند: بس ‍ است ! بس است !

و در روايت ديگرى است كه :
اما جهنم سير و پر نمى شود تا آنگاه كه خداوند قدم خود را بر آن نهد و جهنم فرياد زند: بس است ! بس است !
در اين هنگام سير و پر و درهم و برهم مى شود. (20)

 5 - ديده شدن خدا در قيامت و در بهشت :

راويان مكتب خلفا روايت كرده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در قيامت پروردگار خود را مى بيند. مى گويند: آن حضرت فرموده است : پس ‍ از آنكه پيامبران همه از شفاعت سرباز مى زنند، مومنان به نزد من مى آيند. و من نيز حركت كرده و براى ورود به درگاه پروردگارى كسب اجازه مى كنم و چون اجازه مى يابم و پروردگارم را مى بينم به سجده مى افتم ... تا آخر حديث .(21)

و نيز فرموده :
خداوند متعال در روز قيامت به سوى بندگان فرود مى آيد تا در ميان آنان قضاوت و داورى نمايد. (22)

و نيز فرموده :
شما به زودى پروردگار خود را آشكارا مشاهده مى كنيد. (23)

و نيز:
مسلمانان در روز قيامت پروردگار خود را مى بينند. همان گونه كه ماه را مى بينند و ازدحام و فشردگى ايجاد نمى كنند. (24)

و خداوند در آن روز مى فرمايد:

هر كس هر چه را پرستيده در پى آن برود. پس برخى به دنبال خورشيد مى روند و گروهى در پى ماه و برخى در عقب طاغوتها. و اين امت با منافقان خود بر جاى مى مانند كه خداوند با چهره اى ناشناس غير آنچه مى شناسد نزد آنان مى آيد و مى گويد: من پروردگار شما هستم . آنان مى گويند: از تو به خدا پناه مى بريم ! ما در اينجا بر جاى خود باقى مى مانيم تا پروردگارمان نزد ما آيد، و هر گاه بيايد او را مى شناسيم . پس ، خداوند با همان چهره اى كه او را مى شناسند نزد آنان آيد و گويد: من پروردگار شما هستم و آنان گويند: تو پروردگار مايى و پيرويش نمايند. (25)

و در روايت ديگرى گويد:

(هر كس به دنبال معبود خود رود) تا آنگاه كه جز عبادت كنندگان خدا - نيكوكار و بدكار - برجاى نمانند، پروردگار عالميان با صورتى نزديك به آنچه او را در آن ديده اند، نزد ايشان آيد و به آنان گفته شود: منتظر چه هستيد؟ هر امتى به دنبال آنچه مى پرستيده روان شود.

مى گويند:... ما منتظر پروردگار مورد پرستش خود هستيم . خداوند مى فرمايد: من پروردگار شما هستم . آنان دو يا سه بار مى گويند: ما چيزى را شريك خدا قرار نمى دهيم .

مى فرمايد: آيا ميان شما و او نشانه اى هست كه او را با آن بشناسيد؟ مى گويند:... ساق پس خداوند ساق را نمايان مى كند و آنان سجده مى كنند. سپس سرهاى خود را بر مى دارند و بى بينند خداوند به همان صورتى كه اول بار آنان مى گويند: تويى پروردگار ما. (26)

ديدار خدا در بهشت :

روايت كرده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره مومنان بهشتى فرموده است :
ميان مومنان و ديدار پروردگارشان در بهشت برين ، چيزى جز رداى كبرياى بر چهره خداوندى ، فاصله نباشد. (27)
و چون بهشتيان وارد آن شوند، خداوند متعال مى فرمايد:

چيز ديگرى مى خواهيد تا بر شما بيفزايم ؟ مى گويند: آيا روسفيدمان نكردى ؟ آيا در بهشت جايمان ندادى و از آتش نجاتمان نبخشيدى ؟ پس ، خداوند حجاب بگشايد، و نزد آنان چيزى محبوبتر از ديدار پروردگارشان نباشد. (28)

و روايت كرده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

در همان حال كه بهشتيان در نعمتهاى بهشتى غوطه ورند ناگهان نورى درخشان بر آنان مى تابد، سرها را كه بر مى دارند مى بينند پروردگار عالميان بر بالاى آنان قرار گرفته و مى فرمايد: درود بر شما اى بهشتيان ! فرمود: اين همان سخن خداوند در قرآن كريم است : سلام قول من رب رحيم و فرمود: پس از آن ، خداوند ايشان را نظاره مى كند و ايشان خدا را، و تا اين ديدار ادامه دارد، آنها متوجه هيچ يك از نعمتهاى بهشتى نمى شوند تا آنگاه كه از ديد آنان مستور گردد و نور و بركتش بر جاى ماند. (29)

و نيز فرموده است :

... گرامى ترين بهشتيان نزد خدا كسى است كه صبح و شب چهره او را نظاره مى كند. سپس ، رسول خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را تلاوت فرمود: وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره چهره هايى در اين روز خرسند و بشاشند و به سوى پروردگارشان نظاره گر. (30)

و روايت كرده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر داده و فرموده :

بهشتيان به زيارت خداى عزوجل روند و خداوند عرش خود را بر آنان چهره نمايد، و هيچ كس در آن مجلس نباشد مگر آنكه خداوند با او سخن گويد. تا آنجا كه برخى از شما گويد: فلانى آيا به ياد دارى كه در فلان روز چه و چه كردى ؟ او مى گويد: پروردگار! مگر مرا نبخشيدى ؟ مى فرمايد: چرا بخشيدم ... سپس به سوى منازل خود باز مى گرديم و زنانمان به ملاقات ما مى آيند و مى گويند: خوش آمدى ، صفا آوردى ،تو در حالتى بازگشته اى كه زيبايى و نور و عطر تو بسيار بيشتر از زمان رفتن توست ، و ما مى گوييم : ما امروز با پروردگار خويش بوده ايم ، و بايد هم اينچنين بازگرديم كه اين سزاوار ماست . (31)

 * * *
به همين اندازه از روايات كه در وصف اعضا و جوارح خداوند و ديده شدن او در قيامت آورديم ، بسنده مى كنيم . و اين مقدار را براى نمونه و مثال كافى مى دانيم . چه ، ما در صدد احصاء و گردآورى همه نيستيم . در بحث آينده پيرامون اختلاف در تاويل و معناى اين احاديث به بررسى مى پردازيم .

اختلاف در تاويل و معناى اين روايات

برخى از مسلمانان به پوسته و ظاهر اين احاديث ايمان آورده و ايمان به آن را ايمان به خداوند و دليل اعتقاد به توحيد او مى دانند. و ديگرانى را كه براى اين احاديث معنايى غير از معناى جسميت قائلند، معطله الصفات نامند، يعنى تعطيل كنندگان و مهمل گذاران صفات خداوندى !

مسلم اين احاديث را در كتاب الايمان صحيح خود تدوين كرده و بخارى التوحيد صحيح خويش .

ابن خزيمه در اين باره كتاب ويژه اى با نام توحيد و اثبات صفات پروردگار... تاليف كرده و همه روايات آن را صحيح دانسته و معتقد است اينها همه نقل عادل از عادل ديگر است و ايرادى بر ناقلان ثقه و مورد اعتماد آنها وارد نيست .(32)

فهرست ابواب كتاب ابن خزيمه چنين است :

اثبات نفس براى خداوند
اثبات وجه براى خداوند
 باب ذكر صورت پروردگار جليل
 باب ذكر اثبات چشم براى خداوند جليل
 باب اثبات السماع و الرويه براى خداوند جليل
 باب اثبات دست براى خالق جليل
باب اثبات پا براى خالق جليل
باب بيان اينكه همه مومنان خداى عزوجل را نظاره مى كنند.
باب بيان اينكه همه مومنان روز قيامت خدا را مى بينند

 و نيز، امام حافظ عثمان بن سعيد الدارمى ت 280 ه برخى ابواب كتابش در رد عقايد گروه جهميه را چنين آورده است :
باب نزول (خداوند) در نيمه شعبان
 باب نزول (خداوند) در روز عرفه
 باب نزول پروردگار در قيامت براى حساب
باب نزول خداوند براى بهشتيان
باب رويت خداوند(33)

و نيز، ذهبى (34) در تاليف خود به نام العلو العال للعطى الغفار آيات و احاديثى را آورده كه بنابر درك و دريافت پيروان مكتب خلفا از آنها، علو خداوند علو مكانى است .
او سپس به بيان اقوال صحابه و تابعين و علما محدثين در تاييد اين ديدگاه پرداخته است .

صفات خداوند در مكتب اهل البيت عليهم السلام

عقايد برخى از مسلمانان درباره صفات خداوند متعال را كه با استناد به روايات ابوهريره و غير او بود ياد آور شديم . اين گونه شبهات كه نتيجه ورود افكار توراتى يهود و تمسك به معانى ظاهرى و لفظى قرآن كريم است از سوى امامان اهل البيت عليهم السلام به خوبى رد و پاسخ داده شده است . آن چه در پى مى آيد بررسى اين روايات در پرتو هدايت اهل البيت عليهم السلام مى باشد.

661 - روايت خلق آدم به صورت او در مكتباهل البيت عليهم السلام :

امامان اهل البيت عليهم السلام حقيقت روايت ابوهريره در خلق آدم بر صورت او را بدين گونه كشف و بيان فرموده اند:

حسين بن خالد گويد: به امام رضا - عليه السلام - عرض كردم : اى فرزند رسول خدا! مردم روايت مى كنند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند آدم را به صورت خود آفريده است . امام - عليه السلام - فرمود: خدا آنها را بكشد كه اول اين حديث را حذف كرده اند. حقيقت آن است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از كنار دو نفر كه يكديگر را دشنام مى دادند عبور كردند و شنيدند كه يكى از آنها به ديگرى مى گويد: خداوند چهره تو و چهره هر كه شبيه توست را زشت گرداند. آن حضرت به او فرمود: اى بنده خدا! اين را به برادرت مگو، زيرا خداوند عزوجل آدم را به صورت او آفريده است . (35)

در روايت ديگرى - نزديك به روايت اول - از  ابوالورد بن ثمامه از امام على - عليه السلام - گويد:

پيامبر صلى الله عليه و آله شنيد كه مردى به مرد ديگرى گفت : خداوند چهره تو و چهره هر كه شبيه توست را زشت گرداند. آن حضرت به او فرمود: دست بردار و اين سخن را مگو كه خداوند عزوجل آدم را به صورت او آفريده است . (36)
و در روايت ديگرى گويد: به امام ابوالحسن موساى كاظم - عليه السلام - نامه نوشتم و از او درباره جسم و صورت  خدا پرسيدم . آن حضرت در پاسخم نوشت :

سبحان من ليس كمثله شى ء لا جسم و لا صوره .
منزه است خدايى كه هيچ چيزى همانند او نيست . نه جسم است و نه صورت . (37)

در بررسى اين حديث موارد ذيل آشكار مى گردد:

نخست : حذف ابتداى حديث :

در روايتى كه از ابوهريره آورديم ، ابتداى حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله حذف شده بود. يعنى اين عبارت كه : پيامبر صلى الله عليه و آله ديد و دو نفر همديگر را دشنام مى دهند و يكى به ديگرى مى گويد: خداوند روى تو و روى هر كه شبيه توست را زشت گرداند، و به او فرمود: اين را به برادرت مگو اينها همه حذف شده بود!

ابتداى اين حديث بسيار مهم حذف شده بود و تنها بخش پايانى حديث كه مى گفت : ان الله خلق آدم على صورته باقى مانده بود. و با اين حذف چنين توهم مى شود كه ضمير ها در كلمه صورته به خداوند باز مى گردد، و شنونده چنين تصور مى كند كه پيامبر فرموده : خداوند آدم را به صورت خود، يعنى به صورت خدا آفريده است .

دوم : دو اضافه در حديث ابوهريره :

الف - در ابتداى حديث دوم از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده بود كه : هر كس با برادر خود نزاع مى كند بايد كه از زدن بر چهره او اجتناب نمايد اين عبارت تحريف ديگرى از بخش حذف شده ابتداى حديثى بود كه به آن اشاره كرديم .

ب - در پايان روايت اول از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده بود كه ابوهريره گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند آدم را با طول قد شصت ذراع - حدود سى متر - آفريد كه اين سخن نيز با نتايج و داده هاى علمى روز دمساز نيست .

با دقت در اين بخش از حديث ابوهريره در مى يابيم كه او شديدا تحت تاثير افسانه هايى كه ابوهريره انبان خود را از آنها انباشته بود.

بنابراين ، مى توان گفت كه ابوهريره بخشى از حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله را حذف كرده و آن را چنان ساخته كه با روايات تورات بسازد. و بلكه اضافاتى از پيش خود بر آن افزوده تا با افسانه هاى تورات درباره پيدايش خلق مطابق و همگون گردد. چنانكه ممكن است دو روايت او در اصل از جمله روايات اسرائيلى وارد شده در فرهنگ مسلمانان باشد.

ولى چون اين حديث از صحابى نامدارى چون ابوهريره روايت شده ، پيروان مكتب خلفا به آن تمسك جسته و پنداشته اند خداوند نيز همانند انسان داراى اعضا و جوارح است . و بدين خاطر، هر جا در قرآن كريم لفظ وجه خدا آمده ، مانند: وجه ربك آن را به معناى لغوى اش كه عضوى از بدن انسان و حيوان است . تفسير و معنى كرده اند.

662 - يدالله در مكتب اهل البيت عليهم السلام

در روايات وارد از اهل البيت عليهم السلام يدالله چنين تفسير و معنى شده است :

محمد بن مسلم گويد از امام باقر - عليه السلام - پرسيدم : اينكه خداوند متعال فرموده : يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدى اى ابليس ! تو را چه مانع شد كه بر آنچه به قدرت خود آفريدم سجده نكردى ؟ (مقصود از يد خدا در آيه چيست ) امام - عليه السلام - فرمود: يد در زبان عرب به معناى قوت و توان و نعمت است . چنان كه فرموده : و اذكر عبدنا داوود ذالايد و به ياد آور بنده ما داوود توانمند را. و فرموده : و السماء بنيناها بايد و آسمان را با قوت بنيان نهاديم . و فرموده : و ايدهم بروح منه و با روحى از سوى خود قوتشان بخشيد. چنان كه گفته مى شود: لفلان عندى ايادى كثير فلانى بر من فضل و احسان بسيار كرده است . وله عندى يد بيضاء او مرا نعمت وافر بخشيده است . (38)

و نيز، محمد بن عبيده گويد: از امام رضا - عليه السلام - تفسير يد در اين آيه را پرسيدم كه خداوند عزوجل به ابليس مى فرمايد: يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدى استكبرت اى ابليس ! تو را چه مانع شد كه بر آن چه به يد خود آفريدم سجده نكردى ، آيا خود را بزرگ شمردى ؟ (39)

فرمود: يعنى به قدرت و قوت خود. (40)

و نيز، محمد بن عيسى بن عبيد گويد: از امام دهم ، على بن محمد عسكرى عليه السلام تفسير اين آيه را پرسيدم : و الارض جميعا قبضته يوم القيامه و السموات مطويات بيمينه  (41) فرمود: اين تعبير خداوند متعال براى آنانى است كه او را شبيه و مانند مخلوقات مى دانستند. مگر نديدى كه فرموده : ما قدروا الله حق قدره خدا را آنچنان كه شايسته مقام اوست نشناختند. يعنى چون مى گفتند: روز قيامت زمين در چنگ خدا و آسمانها در هم پيچيده در دست راست اوست . خداوند فرمود: خدا را آنچنان كه شايسته مقام اوست نشناختند. زيرا مى گفتند: ما انزل الله على بشر من شى ء  (42) خداوند بر هيچ بشرى چيزى نازل نكرده است . سپس خداى عزوجل خود را از قبضه و چنگ دست منزه دانسته و فرموده : سبحان الله و تعالى عما يشركون خداوند منزه و برتر است از آنچه شريك او مى سازند.(43)

خبرگان زبان و لغت عرب بيانات اهل البيت عليهم السلام در تفسير آيات و روايات گذشته را به خوبى درك كرده و آن را با موارد استعمال لغوى مطابق مى دانند.

راغب اصفهانى در كتاب مفردات القرآن و دانشمندان معاصر در معجم الفاظ القرآن كريم گويند: يد عضوى از بدن است كه گاهى در معانى ديگر مانند چيزى كه در اختيار ديگرى است استعمال مى شود. مثلا هر گاه گفته شود: فلان چيز در يد اوست يعنى تحت فرمان و اختيار اوست .

اين دانشمندان براى كلمه يد9 معناى مجازى بر شمرده اند كه از جمله آنها معناى يد در آيات سه گانه گذشته است و نيز، آيه بيده ملكوت كل شى ء كه مقصود از آن اين است كه ، زمام همه امور هستى در اختيار خداوند است و همه موجودات در نهايت خضوع و فروتنى تحت فرمان او هستند. و نيز، در جمله بيدك الخير كه مى گويد: همه خير و نيكيها در اختيار توست . و جمله يدالله مغلوله در نزد يهود، يعنى دست بسته بودن از حيث انفاق كه اگر مبسوطه باشد توان انفاق را دارد. و اين مانند آيه اى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله را مورد خطاب قرار داده و فرموده : و لا تجعل يدك مغلوله و خود را دست بسته مگردان .

و چه شگفت آور است روش پيروان مكتب خلفا كه كلمه  يد در آيه و لا تجعل مغلوله را كه در شان پيامبر صلى الله عليه و آله نازل گرديده به معناى مجازى تفسير كرده و آن را كنايه از بخيلى دانسته اند كه توان اخراج و انفاق چيزى از مال خود را ندارد. (44)

ولى هم آنان كلمه يد در آيه يدالله مغلوله را به عضوى از اعضاى بدن تفسير كرده اند! علت اين بدفهمى در نزد برخى از علماى مكتب خلفا چيست ؟

 با تحقيق و پژوهش و پيگيرى ، علت اصلى اين تفسير نادرست از كلمه يد دانسته مى شود. علت آن وجود احاديث روايت شده در مكتب خلفا از صحابه رسول الله صلى الله عليه و آله است .

چنان كه اين روش را در نسبت دادن پا و ساق به خداوند - معاذ الله - نيز پيموده اند.

663 - سارق و قدم  خدا در مكتباهل البيت عليهم السلام :

امامان اهل البيت عليهم السلام در بخشى از روايات ، مراد از ساق را چنين بيان كرده اند:

عبيد بن زراره گويد: از امام صادق - عليه السلام - درباره آيه يوم يكشف عن ساق  (45) پرسيدم . امام - عليه السلام - پرسيدم . امام عليه السلام با يك دست جامه از ساق خود برگرفت و دست ديگر بر سر نهاد و گفت : سبحان ربى الاعلى منزه است پروردگار والامقام من !

شيخ صدوق گويد: معناى سخن امام - عليه السلام - كه گفت : سبحان ربى الاعلى تنزيه خداوند عزوجل از داشتن ساق است .(46)

و نيز، محمد بن على حلبى روايت كند كه امام صادق - عليه السلام - درباره قول خداى عزوجل يوم يكشف عن ساق  فرمود: منزه و برتر است خداوند جبار (از اينكه مانند آدميان داراى ساق باشد) سپس به ساق پاى خود اشاره كرد و جامه از آن برگرفت و تلاوت فرمود: و يدعون الى السجود فلا يستطيعون به سجده خوانده شوند ولى نتوانند. (47) و فرمود: قوم بدكار مات و مبهوت گردند و هيبت و عظمت آن روز بر آنان چيره گردد به گونه اى كه ديدگان خيره و دلها به حنجره برسد. خاشعه ابصارهم ترهقهم ذله و قد كانوا يدعون الى السجود و هم سالمون ديدگانشان فروتن شده و ذلت بر آنان چيره گرديده ، (اينان آنانند كه ) پيش از اين نيز، در حال تندرستى ، به سجده فرا خوانده شده بودند. (48)
و نيز، حسين بن سعيد از امام هشتم - عليه السلام - درباره آيه يوم يكشف عن ساق و يدعون الى السجود  پرسيد. امام فرمود: حجابى از نور ظاهر و آشكار گردد مومنان همه به سجده در افتند ولى پشت منافقان در هم پيچيد و توان سجده را از دست بدهند. (49)

نقد و بررسى احاديث كشف ساق :

خداوند متعال در قرآن كريم فرموده : يوم يكشف عن ساق روزى كه آن واقعه عظيم پديدار شود. كشف ساق در زبان عرب كنايه از شدت امر و واقعه عظيم است .

در روايتى آمده است كه از ابن عباس درباره آيه  يوم يكشف عن ساق پرسيدند و او گفت : هر گاه فهم چيزى از قرآن كريم بر شما پوشيده ماند، آن را در شعر بجوييد كه آن ديوان (لغت و زبان ) عرب است . مگر سخن اين شاعر را نشنيده اى كه مى گويد:

و قامت الحرب بنا على ساق

 نبرد ما شديد شد در آفاق .

ابن عباس پس از آن گفت :

معناى يوم يكشف عن ساق اين است كه : روز قيامت امر شديد و حادثه عظيمى رخ مى نمايد.(50)

راغب اصفهانى لغت شناس خبير و آگاه و نيز، در كتاب مفردات القرآن آيه مذكور را همانند ابن عباس و پيروان او تفسير كرده است . (51)

همچنين دانشمندان معاصر مصرى در كتاب معجم الفاظ القرآن كريم گويند:

كشف ساق كنايه از شدت و سختى واقعه است .(52)

پس ، با بررسى اقوال و نظريات مفسران و لغت شناسان درباره اين آيه - از زمان صحابه تا به امروز - روشن مى شود كه معناى  كشف ساق معنايى كنايى است و اگر بگوييم  جنگ بر پا شد معنايش اين نيست كه جنگ هم به مانند انسان دست و پا دارد و روى پاى خود برخاسته است ! ولى چه سود كه در مقابل اين معناى مقبول و مشهور در زبان عرب ، روايات ابوهريره و ديگر صحابه در كتابهاى حديث و تفسير وارد شده و مى گويند: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آيه يوم يكشف عن ساق را چنين تفسير فرمود كه : خداوند متعال ساق پاى خود را نشان مى دهد و مومنان براى او سجده مى كنند.!

و برخى پيروان مكتب خلفا از اين حديث چنين فهميده اند كه خداوند نيز - نعوذ بالله - پا و ساق دارد.

664 - تفسير عرش و كرسى  در رواياتاهل البيت عليهم السلام

زراره گويد از امام صادق - عليه السلام - پرسيدم : اينكه خداوند عزوجل فرموده : وسع كرسيه السموات و الارض آيا آسمانها و زمين كرسى را در برگرفته اند يا كرسى آسمانها و زمين را در خود جاى داده است ؟ فرمود: كرسى نه تنها آسمانها و زمين را را در برگرفته ، بلكه عرش و هر چيز ديگرى نيز، در كرسى است .(53)

و داوود رقى گويد: از امام صادق - عليه السلام - درباره آيه كريمه و كان عرشه على الماء سوال كردم . فرمود: ديگران در اين باره چه مى گويند. عرض كردم : مى گويند: عرش بر روى آب قرار دارد و خداوند بر روى آن . فرمود: دروغ گفته اند. هر كس چنين پندارد خداوند را حمل شدنى دانسته و صفات مخلوقين را به او داده است ، و لازمه چنين ديدگاهى آن است كه آنچه او را حمل مى كند از وى قويتر باشد.(54)

ابوصلت ، عبدالسلام بن صالح هروى گويد: مامون خليفه عباسى از امام رضا - عليه السلام - تفسير اين آيه را پرسيد و هو الذى خلق السموات و الارض فى سته ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا اوست خداوندى كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كدامينتان بهتر عمل مى كنيد.(55)

امام - عليه السلام - فرمود:
خداوند متعال عرش و آب و فرشتگان را پيش از خلق آسمان و زمين بيافريد. (56)

ارزيابى و مقايسه روايات دو مكتب

نخست - معناى عرش و كرسى در مكتب خلفا:

واژه عرش خدا در قرآن كريم بيست مورد و واژه كرسى تنها يك بار آمده است : مانند: الرحمن على العرش استوى خداى رحمان بر عرش مستولى شد. و: وسع كرسيه السموات و الارض كرسى او آسمانها و زمين را در بر گرفته است .

برخى از دانشمندان مكتب خلفا مانند ابن خزيمه و ديگران عرش و كرسى  را اجسامى مادى پنداشته اند كه خداوند متعال - معاذالله - بر روى آنها مى نشيند، و بر اين اعتقاد خود به هفت آيه از قرآن كريم كه واژه عرش و استوى در آنها آمده ، استدلال كرده اند.

چنان كه پنداشته اند معناى آيه : وسع كرسيه السموات و الارض آن است كه : كرسى و تخت خداوند بگونه اى بزرگ است كه آسمانها و زمين در آن جاى مى گيرد.

ما در طى بحث و پژوهش خود چنين دريافتيم كه علت چنين برداشتى از اينگونه آيات در مكتب خلفا به موارد زير بر مى گردد:

1 - وجود روايتى از پيامبر صلى الله عليه و آله مبنى بر اينكه : عرش خدا پيش از خلق موجودات بر روى آب بود.

2 - روايت منسوب به پيامبر صلى الله عليه و آله كه مى گويد: زمين در زير آسمان اول است و آسمان اول زير آسمان دوم تا به هفت آسمان مى رسد و بالاى آسمان هفتم دريايى است كه روى آن هفت قوچ كوهى قرار گرفته اند و روى اين قوچها عرش خداوندى است و خدا بر روى عرش ‍ قرار گرفته است .

3 - روايت منسوب به پيامبر صلى الله عليه و آله كه مى گويد: عرش ‍ خداوند بالاى آسمانهاست . و خداوند بالاى آسمانها و عرش قرار گرفته و آنها از شدت سنگينى خداوند بر روى خود مى نالند و به صدا در مى آيند.

4 - روايت كرده اند كه خداوند بر روى كرسى قرار گرفته و اندام او از هر سو چهار انگشت بزرگتر كرسى است و...

اكنون بايد از راوى اين روايات پرسيد:

1 - آيا خداوندى كه در اين روايت توصيف شده - نعوذ بالله - واجد جهات چهارگانه - چهار گوش - است ؛ يا آنكه عرش  چهار گوش ‍ است ؟

2 - آيا اينكه در روايت گفته شده : خداوند از هر سو چهار انگشت بزرگتر از كرسى است ؛ اين با انگشتان آدمى است يا انگشتان بزرگتر؟ براستى كه خداوند برتر است از پندار جاهلان .

3 - در همه روايات مكتب خلفا آمده است كه عرش موجود بالاتر از آسمان هفتم و آسمان هفتم بالاتر از ششم و... آسمان اول بالاتر از زمين و بالاتر از همه اينها  عرش است و بالاى عرش جايگاه خداوند است - نعوذ بالله - همه اين روايات با علم هيئت و كيهان شناسى قديم دمساز است . علم هيئتى كه عالم وجود را داراى طبقات هفت گانه يا هشت گانه مى پنداشت . زمين را طبقه زيرين و آسمانها را بر بالاى آن قرار مى داد.

البته عقيده به وجود آسمانهاى هفت گانه عقيده اى توحيدى است ولى دانشمندان هيئت قديم از اين ديدگاه تصويرى مادى و متناسب با ذهن و پندار خويش ارائه داده اند.

اما با آنچه كه در علم كيهان شناسى امروز به اثبات رسيده و همه سيارات منظومه شمسى را كه به دور خورشيد مى گردند تنها منظومه اى از ميليونها منظومه كهكشانى مى داند كه آن هم تنها يكى از كهكشانهاى عالم هستى است ، آيا راهى براى تفسير اين گونه احاديث وجود دارد؟

 اين معناى عرش و  كرسى در آيات و روايات از ديدگاه مكتب خلفا بود.

دوم - معناى عرش و كرسى در مكتب اهل البيت عليهم السلام

رواياتى كه در پيش آورديم برخى از عالمان مكتب خلفا را بدانجا كشانيد كه عرش و  كرسى خداوند را كه در قرآن كريم آمده دو جسم مادى پندارند.

ولى امامان اهل البيت عليهم السلام اين ديدگاه را تاييد نكرده و فرموده اند: معناى آيه و كان عرشه على الماء  (57) اين است كه خداوند آب را پيش از آسمان و زمين آفريده و پيش از همه آنها به فرمان خداوند بوده است . و كرسى خدا، علم خداست . بنابراين : وسع كرسيه السموات و الارض  (58)

يعنى : علم خدا آسمان و زمين را در برگرفته است .

اما معناى عرش و  استوى و كرسى در لغت چنان است كه مى آيد:

1 - عرش : عرش در اصل جاى سقف دار است كه جمع آن را عروش ‍ گويند. چنان كه فرموده : و هى خاويه على عروشها  (59) و سقفهاى آن فرو ريخته بود. و نيز عرشت الكرم و عرشته يعنى : روى باغ و درخت انگور درابست سقف مانند زدم . تخت پادشاه و محل جلوس او را نيز، به اعتبار مقام و جايگاهش عرش سلطنت گفته اند كه كنايه از عزت و چيرگى و كشوردارى است .

2 - استوى : در قرآن كريم شش بار جمله استوى على العرش و يك بار نيز جمله الرحمن على العرش استوى آمده است .

راغب اصفهانى در مفردات قرآن كريم گويد: استوى هر گاه با لفظ على متعدى شود معناى استيلا و چيرگى دهد مانند: الرحمن على العرش استوى خداى رحمان بر عرش چيره و مستولى شد.
و نيز گفته شده : معناى استوى يعنى استوى له ما فى السموات و الارض يعنى : آنچه در آسمان و زمين است برخواسته و مراد خداوند متعال تنظيم و پرداخت شده است . چنان كه فرموده : ثم استوى على السماء فسويهن سبع سموات سپس به آسمانها پرداخت و آنها را هفت آسمان تنظيم فرمود.

استوى به معناى چيرگى و استيلا در اشعار عرب نيز آمده است . چنان كه اين شاعر در مدح بشر بن مروان فرماندار عراق گويد:

قد استوى بشر على العراق

 من غير سيف او دم مهراق

 بشر بدون شمشير و خونريزى بر عراق چيره و مسلط گرديد.(60)

 3 - كرسى : اصل كرسى به معناى علم است ، و بدين خاطر به جزوه و نوشته علمى ، كراسه و به عالمان كراسى گفته اند. چنان كه شاعر گويد:

يحف بهم بيض الوجوه و عصبته

كراسى بالاحداث حين تنوب 

يعنى : پيرامون ايشان را گروهى سفيد روى عالم به حوادث احاطه كرده اند. شاهد مثال در كراسى بالاحداث يعنى عالمان به حوادث امور و رويدادهاست .
و نيز، در زبان عرب اصل هر چيز را كرس  نامند. چنان كه گفته شده : فلان كريم الكرس يعنى كريم الاصل است .(61)
پس ، اينكه در آيه كريمه فرموده : وسع كرسيه السموات و الارض يعنى : وسع علمه السموات و الارض علم او آسمانها و زمين را در بر گرفته است .

و اين معنى در آيات پرشمار ديگرى آمده است . چنان كه در سوره انعام از زبان ابراهيم - عليه السلام - مى فرمايد: وسع ربى كل شى ء علما علم پروردگار من همه چيز را در بر گرفته است .(62)

و از زبان شعيب مى فرمايد: وسع ربنا كل شى ء علما علم پروردگار ما همه چيز را در بر گرفته است . (63)

و از زبان فرشتگان حامل عرش مى فرمايد: ربنا وسعت كل شى ء رحمه و علما پروردگار ما! تو با رحمت و علم خود همه چيز را بر گرفته اى .(64)

و از زبان موسى به قوم خود مى فرمايد: انما الهكم الله الذى الا اله الا هو وسع كل شى ء علما خداى شما تنها الله است كه هيچ خدايى جز او نيست و علم او همه چيز را در بر گرفته است .

اين مصطلحات و تفسير آنها، يكى از معركه هاى فكرى موجود در نزد پيروان دو مكتب بوده است . نكته آنكه اله تصوير شده در مكتب خلفا گاهى در مكان خاص قرار گرفته و از عرش آسمانها به زمين و از بهشت به جهنم نقل مكان كرده و پاى خود را بر جهنم مى نهد تا سير و پر گردد!

665 - نسبت مكان و حركت و انتقال به خداوند سبحان :

على بن الحسين بن على بن فضاله از پدرش روايت كند كه گفت :: از امام رضا - عليه السلام - درباره اين آيه پرسيدم : و جاء ربك و الملك صفا صفا (65) فرمود:: منزه و والاست خدايى كه به آمد و شد و جابجايى توصيف نگردد. مقصود از اين تعبير آمدن امر پروردگار است . (66)
و نيز، ابراهيم ابن ابى محمود گويد: به امام هشتم - عليه السلام - عرض ‍ كردم : اى فرزند رسول خدا! نظر شما درباره اين حديث كه از رسول الله صلى الله عليه و آله بدين گونه روايت مى كنند چيست ؟ مى گويند آن حضرت فرموده است : خداوند متعال هر شب به آسمان دنيا فرود مى آيد.
فرمود: لعنت خدا بر آنان باد كه سخن را از جايگاه خود منحرف مى كنند. به خدا سوگند رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين نفرموده است . آن حضرت فرموده است : خداوند متعال هر شب در ثلث آخر شب و شب جمعه اول شب ، فرشته اى را به آسمان دنيا فرو مى فرستد و به او فرمان مى دهد تا ندا كند: آيا سوال كننده اى هست تا او را عطا دهم ؟ آيا توبه كننده اى هست تا او را ببخشايم ؟ آيا استغفار كننده اى هست تا او را بيامرزم ؟ اى جوينده خير بشتاب ! اى جوينده شر كوتاه بيا!

آن فرشته همواره بدين گونه ندا در مى دهد تا صبح فرا رسد و با فرارسيدن صبح به جايگاه خود در ملكوت آسمان باز مى گردد. اين حديث را پدرم از جدم از رسول الله صلى الله عليه و آله برايم بيان داشت . (67)

و نيز، يونس بن عبدالرحمن گويد: به امام هفتم ، موسى بن جعفر عليهما السلام عرض كردم : خداوند براى چه پيامبرش را به  آسمان برد و از آنجا به سدره المنتهى و از آنجا به حجب النور و بعد در آنجا با او به نجوا و سخن پرداخت ؟ خداوند كه جا و مكان ندارد؟

 امام - عليه السلام - فرمود: خداوند متعال را نه مكانى در بر گيرد و نه زمانى بر او گذرد. بلكه ذات اقدس حق اراده فرمود تا بدين وسيله فرشتگان و آسمان نشينانش را شرافت و كرامت بخشد، و شگفتى هاى آفرينش و آفريننده را به او نشان دهد تا در فرود و بازگشت بازگو نمايد. و اين بدان گونه كه تشبيه كنندگان مى گويند، نيست . منزه است خداى متعال از آنچه شريك او مى سازند. (68)

و نيز، زيد بن على گويد: به پدرم سيد العابدين امام چهارم عرض كردم : پدر جان ! درباره جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله آگاهم كن ؛ چرا آنگاه كه به آسمان برده شد و خداى عزوجل پنجاه نماز براى او مقرر فرمود، چگونه خواستار تخفيف براى امت خود نشد تا موسى بن عمران به او گفت : نزد خدا بازگرد و درخواست تخفيف كن كه امت تو، توان اين را ندارد؟

 پدرم فرمود: پسرم ! رسول خدا صلى الله عليه و آله هيچ گاه بر خدا پيشى نمى گرفت و در فرمان خدا چون و چرا نمى كرد. ولى چون موسى عليه السلام چنان درخواستى از او نمود و بدين وسيله شفيع امتش گرديد، رد شفاعت برادرش موسى را روا ندانست . پس ، به سوى خداى عزوجل بازگشت و درخواست تخفيف كرد تا آن را به پنج نماز رسانيد.

زيد گويد گفتم : پدر جان ! چرا بعد از پنج نماز به سوى پروردگارش ‍ بازنگشت و درخواست تخفيف نكرد؟

 فرمود: آن حضرت چنين خواست كه امتش ، هم به تخفيف رسند و هم پاداش پنجاه نماز را دريابند. زيرا خداى عزوجل فرموده : من جاء بالحسنه فله عشر امثالها هر كس يك حسنه بياورد براى او ده برابر باشد.

مگر نمى دانى آن حضرت هنگامى كه به زمين فرود آمد جبرئيل بر او نازل گرديد و گفت : اى محمد! پروردگارت بر تو سلام مى رساند و مى فرمايد: اين پنج نماز به جاى پنجاه نماز است ما يبدل القول لدى و ما انا بظلام للعبيد سخن مرا تبديل و تغييرى نيست و من هرگز نسبت به بندگانم ستمكار نخواهم بود.

گويد گفتم : پدر جان ! مگر نه آنكه خداوند متعال توصيف ناپذير است ؟ فرمود: آرى ، خداوند منزه از توصيف است . گفتم : پس اين سخن موسى عليه السلام به رسول خدا صلى الله عليه و آله كه گفت : به سوى پروردگارت باز گرد به چه معنى است ؟ فرمود: معناى آن معناى سخن ابراهيم - عليه السلام - در قرآن است كه گفت : انى ذاهب الى ربى سيهدين من به سوى پروردگارم مى روم كه هدايتم نمايد. و نيز به معناى سخن خود موسى - عليه السلام - در قرآن است كه گفت : و عجلت اليك رب لترضى پروردگارا به سوى تو شتافتم تا خشنود شوى . و به معناى سخن خداوند عزوجل در قرآن است كه مى فرمايد: ففروا الى الله به سوى خدا بشتابيد. يعنى : قصد خانه خدا كنيد. پسرم ! كعبه خانه خداست و كسى كه قصد رفتن به خانه خدا كند، قصد رفتن به سوى خدا كرده است . و مساجد خانه هاى خدايند، و هر كس به سوى مساجد رود، مسلما به سوى خدا رفته و قصد او كرده است .

و نمازگزار تا زمانى كه در حال نماز است ، فراروى خداى عزوجل ايستاده است . و خداى متعال را در آسمانها مكانهايى است كه هر كس را بدانجا بالا برند، به سوى خدا بالا برده اند. مگر اين سخن خداى عزوجل را نشنيده اى كه مى فرمايد: تعرج الملائكه و الروح اليه فرشتگان و روح به سوى او بالا مى روند. و نيز، مى فرمايد: اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه سخنان پاكيزه به سوى او بالا مى روند و كار شايسته بالايش ‍ مى برد. (69)

جواب كلى در رد شبهه مكان داشتن خداوند

ابوبصير گويد: امام صادق - عليه السلام - فرمود: خداوند متعال با زمان و مكان و حركت و انتقال و سكون ، توصيف نگردد؛ بلكه او خود خالق زمان و مكان و حركت و سكون است .

براستى كه او منزه و برتر است از آنچه توصيفش كنند.(70)

بررسى و مقايسه اين روايات 

پيروان مكتب خلفا - بويژه سلفيان و وهابى ها - بر اثر اعتماد به روايات گذشته كه از كتب آنها آورديم ، چنين پنداشته اند كه خداوند جسمى مادى است - معاذ الله - و بر روى عرش و كرسى قرار گرفته است . همچنان كه پنداشته اند خداوند از جايى به جاى ديگر منتقل مى گردد.

بويژه با اعتماد به روايات ابوهريره كه به اشكال مختلف چنين تصوير مى كند كه خداوند پس از گذشت اندكى از شب يا در ثلث آخر شب ، از مكانى به آسمان اول فرود مى آيد و دستانش را مى گشايد و بندگانش را مويد خطاب قرار مى دهد و... و يا در روز عرفه فرود مى آيد و...

برخى از دانشمندان مانند ابن خزيمه به اين روايت ابوهريره كه گويد: فرشتگان نماز نمازگزاران را به سوى خدا بالا مى برند استدلال كرده كه خداوند در آسمان مكان مخصوص دارد.

همچنان كه اين گونه روايات منقول از ابوهريره سبب آن شده تا دانشمندان مكتب خلفا عبارات قرآن كريم مانند: و جاء ربك و  ياتيهم الله و... را بگونه اى تفسير و تاويل كنند كه گويا خداوند متعال را نيز آمد و شد باشد.

اما در مكتب اهل البيت عليهم السلام ديديم كه امام رضا - عليه السلام - آيه وجاء ربك را چنين تفسير كردند كه و جاء امر ربك يعنى حكم پروردگارت .

و ديديم كه حديث فرود آمدن خدا به آسمان دنيا را تكذيب كردند و آن را تحريف شده دانستند.

و ديديم كه وقتى راوى از امام هفتم - عليه السلام - مى پرسد: اگر خدا را مكان نباشد، چرا پيامبرش را به سوى سدره المنتهى بالا برد؟ جواب مى شنود كه :

خداوند پيامبرش را به آسمان برد تا فرشتگانش را با رسولش شرافت و كرامت بخشد و او نيز، عظمت آفرينش و آفريننده را دريابد و آن را براى زمينيان بازگو نمايد.

و امام زين العابدين - عليه السلام - در پاسخ سوال فرزندش زيد كه پرسيد: معناى سخن موسى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چيست كه گفت : به سوى پروردگارت بازگرد و درخواست تخفيف كن ؟ فرمود: اين سخن هم رديف سخن موسى در مناجاتش با خداست كه گفت : به سوى شتافتم تا خشنود گردى و اينكه ، كعبه خانه خداست ، و مساجد خانه هاى خدايند، و هر كس قصد رفتن به سوى خانه خدا كند همانند آن است كه قصد رفتن به سوى خدا كرده است . همچنين است حال نمازگزار و دعا كننده در روز عرفه كه تا وقتى در حال نماز و دعاست روبروى خداوند ايستاده است .

و امام صادق - عليه السلام - در يك بيان كلى مى فرمايد: خداوند متعال با زمان و مكان و حركت و سكون توصيف نگردد كه او خود آفريننده زمان و مكان و حركت و سكون است .

66 - رويت خدا در پرتو روايات اهل البيت عليهم السلام

ابوالحسن موصلى از امام صادق - عليه السلام - روايت كند كه فرمود: دانشمندى يهودى نزد اميرالمؤ منين - عليه السلام - آمد و پرسيد: اى امير مومنان ! آيا پروردگارت را در حال عبادت ديده اى ؟ فرمود: واى بر تو! من پروردگارى را كه نديده باشم عبادت نمى كنم . پرسيد: چگونه او را ديده اى ؟ فرمود: واى بر تو! چشمها با مشاهده او را نبينند؛ ولى دلها با حقيقت ايمان او را در مى يابند. (71)

صفوان بن يحيى گويد: ابوقره محدث از من خواست تا او را خدمت امام رضا - عليه السلام - ببرم . از امام اجازه خواستم موافقت فرمود. ابوقره بر امام - عليه السلام - وارد شد و سوال را از حلال و حرام و احكام شرعى آغاز كرد تا به توحيد رسيد و گفت : ما روايت داريم كه خداوند عزوجل رويت و كلام را ميان دو نفر تقسيم كرد. مكالمه و سخن گفتن با خود را به موسى بخشيد و رويت و ديدار خود را به محمد. امام رضا عليه السلام فرمود: پس چه كسى جن و انس را خبر داد كه : لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار  ديدگان او را درنيابند و او ديدگان را دريابد؟ (72) و و لا يحيطون به علما علم آنان او را در بر نگيرد؟ (73) و: ليس ‍ كمثله شى ء  هيچ چيز همانند او نيست ؟ (74) آيا محمد نبوده ؟ ابوقره گفت : چرا او بوده . فرمود: چگونه ممكن است مردى نزد مردم آيد و به آنان بگويد كه از سوى خدا آمده و آنان را به سوى خدا و حكم و فرمان خدا بخواند و بگويد: لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و: لايحيطون به علما و: ليس كمثله شى ء سپس بگويد: من خود او را با چشمانم ديده و با علمم دريافته ام . او به شكل بشر است . آيا شرم نمى كنيد؟ زنديقان دين ستيز نتوانستند چنين نسبتى را به او بدهند كه چيزى را از سوى خدا بياورد و سپس برخلاف آن را بگويد؟!

ابوقره گفت : خداوند خود فرموده : و لقد رآه نزله اخرى (پيامبر) او را ديگر بار هم بديد. (75) امام - عليه السلام - فرمود: آيه ديگرى خود مى گويد كه چه ديده است . زيرا فرموده : ما كذب الفواد ما راى دل آنچه را كه ديده بود دروغ نشمرد. (76) لقد راى من آيات ربه الكبرى البته كه او پاره اى از آيات بزرگ پروردگارش را بديد. (77) و روشن است كه آيات خداى عزوجل غير خداوند است . و خداوند فرموده : لا يحيطون به علما علم آنان او را در برنگيرد. (78)

و اگر ديدگان او را ببينند كه احاطه علمى به او پيدا كرده اند و شناخت حاصل شده است .

ابوقره گفت : شما روايات را تكذيب مى كنيد؟ امام - عليه السلام - فرمود: اگر روايات با قرآن مخالف باشد، آنها را تكذيب مى كنم . و آنچه همه مسلمانان بر آن اجماع و اتفاق نظر دارند اين است كه : احاطه علمى بر او ممكن نيست ، ديدگان او را در نيابند، و چيزى همانند او نباشد. (79)

در اين جا دو نوع رويت و ديدار مورد بحث است :

1 - رويت پيامبر صلى الله عليه و آله در زندگانى دنيا

2 - رويت مسلمانان در روز قيامت .

روايات مكتب خلفا درباره رويت پيامبر متفاوت است : در روايتى از كعب الاخبار گويد: خداوند رويت و كلام را ميان موسى و محمد تقسيم كرد. موسى را با كلام و سخن و محمد را با رويت و ديدار گرامى داشت .

درباره رويت  مسلمانان در روز قيامت نيز، ما تنها روايت (به اصطلاح ) صحيح و معتبر ابوهريره را آورديم كه مى گفت : شما خداوند را (در قيامت ) به گونه اى مى بينيد كه خورشيد و ماه را در دنيا و در آسمان صاف مى بينيد. و در اين روز هر كس به دنبال معبود خود مى رود و در جهنم با آنها محشور مى گردند، و تنها مسلمانان باقى مى مانند كه خداوند مى آيد و مسلمانان او را در سيمايى غير آنچه تصور مى كرده اند، مى بينند و او مى گويد: من پروردگار شمايم . و آنان مى گويند: از تو به خدا پناه مى بريم ! ما اينجا مى مانيم و از جاى خود تكان نمى خوريم تا پروردگارمان بيايد. ما او را مى شناسيم . سپس خداوند در سيمايى كه او را مى شناسند در جمع آنان در آيد و آنها گويند: آرى ، تو پروردگار ما هستى . پس به دنبالش روند و داخل بهشت گردند.

و در پايان اين روايت آمده است : مردى در محشر بر جاى مى ماند كه در حالى كه روى خود را به سوى جهنم كرده و به خدا نيرنگ مى زند، گام به گام از آن دور مى شود تا به در بهشت مى رسد. در اينجا خداوند مى خندد و به او اجازه مى دهد تا وارد بهشت گردد و چون بدانجا در آيد خداوند به او مى گويد: هر چه مى خواهى درخواست كن . او نيز هر چه مى خواهد درخواست مى كند و پس از پايان خواسته هايش ، خداوند دو برابر آنچه خواسته عطايش نمايد.

در اينجا پرسشهايى است كه ممكن است از معتقدان به صحت اين روايت بپرسيم :

1 - ابوهريره در روايتش مى گويد: خداوند شكل خود را تغيير مى دهد اين تغيير چگونه است ؟ آيا در هر بار كه تغيير شكل مى دهد با مرتبه پشين متفاوت است ؟
2 - ابوهريره مى گويد: خداوند سپس به شكلى كه او را مى شناسند مى آيد اين سخن دلالت دارد كه مسلمانان پيش از آن خداوند را ديده اند. حال مى پرسم : سيماى خداوندى را كه برادران اهل سنت ما ديده اند، چگونه است ؟
3 - ديگر اينكه ، آيا خداوند جسم است و همانند انسان شكل و اندازه خاص دارد و راه مى رود تا مومنان به دنبال او بروند؟
4 - آيا خداوند مى خندد و با خنده خود از بدكار درمى گذرد و او را وارد بهشت مى كند؟ بنابراين ، حساب روز قيامت چه مى شود؟ و پاداش و كيفر در كجاست ؟ و با اين حال چه فايده اى دارد؟ و شگفت آنكه دانشمندان حديث در مكتب خلفا امثال اين روايات را در كتابهاى ايمان و توحيد خود آورده اند!!

و در نتيجه اعتقاد به درستى اين روايات است كه  سلفيان و وهابيان خداى متعال را جسم مى دانند.

اين روايات مكتب خلفا درباره رويت خدا توسط مومنان بود. اما فشرده روايات مكتب اهل البيت و اوصياى پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره بدين گونه بود كه : در اولين دليل ، وصى پيامبر صلى الله عليه و آله رويت خدا را رويت قلبى دانستند و رويت با چشم را نفى كردند. و ما دريافتيم كه واژه رويه الله هرگاه در مصادر و مدارك اسلامى يافت گردد، مقصود از آن رويت قلبى  برخاسته از حقيقت ايمان است ، نه رويت با چشم سر. و با استناد به روايات شيخ صدوق از امام رضا عليه السلام مى گوييم :

رويت و ديدن اشيا با چشم سر، متعلق به اجسام مادى است . و موجوداتى كه جسم مادى ندارد - مانند روح - با چشم سر ديده نمى شوند بلكه تنها از راه آثار شناخته مى شوند.
و خداوند جليل جسم مادى حجم دار نيست تا با چشم سر ديده شود، بلكه ذات اقدس او تنها از راه آثار قدرت و علم و حكمت و ساير آثار صفات ربويى شناخته مى گردد.

و در روايت ديگرى ، امام رضا - عليه السلام - در پاسخ سوال كننده اى كه از درستى و نادرستى اين روايت مى پرسد كه : خداوند سخن گفتن و ديدار با خود را ميان موسى و محمد تقسيم كرد اين روايت را تكذيب مى كند و مى فرمايد: پس اين آيات خداوندى را چه كسى به جن و انس رسانيد كه : ديده ها او را درنيايند و او ديده ها را درك كند و مخلوقات از درك او عاجزند و هيچ چيز همانند او نيست ؟!

و آنگاه كه سائل سخن امام را تكذيب اين روايات مى داند، امام مى فرمايد: آرى ، هر روايتى را كه با قرآن در تعارض باشد تكذيب مى كنم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از سوى خداوند مامور گرديد تا قرآن و اهل البيت را مقياس و ميزان شناخت اسلام معرفى نمايد. اما برخى از مسلمانان (اگر چه ) اهل البيت را جزء اين مقياس ‍ نمى دانند، ولى همگى به اينكه قرآن كريم ميزان شناخت اسلام است ، اعتراف دارند.

با اين حال ، دانشمندان مكتب خلفا به جاى آنكه روايات را بر قرآن عرضه بدارند تا درستى و نادرستى آنها روشن گردد، قرآن را موافق با اين روايات تاويل و معنى مى كنند. يعنى ايشان احاديث  ابوهريره و كعب الاخبار و امثال آنها را ميزان و مقياس قرار داده و آن را سنت نبوى ناميده اند و خود را نيز اهل سنت مى نامند.

آنان آيات محكم قرآنى را از معناى ظاهرش منحرف كرده و با اين كار حرمت مقياس قرآنى را زير سوال برده اند.

ما ديديم كه امام رضا - عليه السلام - اصرار مى ورزيدند كه قرآن مقياس روايات است ، و اگر روايتى با قرآن در تعارض باشد نبايد مورد توجه قرار گيرد.
و در رد پندار كسانى كه رويت خدا را ممكن مى دانستند، قول خداى سبحان را تلاوت مى كنند كه : لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار ديده ها او را در نيابند و او ديده ها را دريابد.(80)
و درباره اين سخن خداى متعال كه فرموده : وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره صورتهايى در آن روز خرم و شادابند و به سوى پروردگارشان نظاره مى كنند.(81)
مى فرمايد: به سوى امر پروردگارشان نظر دارند. يعنى : منتظر امر و فرمان پروردگارند. و اين همانند سخن خداى متعال در نقل داستان اولاد يعقوب است كه به پدرشان گفتند: و اسئل القريه التى كنا فيها از قريه اى كه ما در آن بوديم سوال كن . (82) يعنى از اهل آن قريه سوال كن . و بدين گونه ساير آياتى كه ظاهر آنها دلالت بر جسم بودن خداوند متعال دارد، تاويل و معنى مى گردد.

معتقدان به اين اقوال را مجسمه و مشبهه گويند. زيرا پروردگار عالميان را جسم دانسته و او را به مخلوقاتش تشبيه مى كنند.

بارى ، امامان اهل البيت عليهم السلام تفسير چنين آياتى را بيان فرمودند و مقصود از ساق و يد و عرش و همانند آنها در آيات كريمه قرآن را، روشن نمودند، و از تحريف در روايت ان الله خلق آدم على صورته  (83) چنان كه گذشت - پرده برداشتند. و ما چون درصدد بيان و ايراد همه آنها نبوديم ، تنها به ذكر نمونه هايى از احاديث متعارض در صفات خداوند متعال در دو مكتب بسنده كرديم ، و نشان داديم كه هر مكتبى آيات قرآنى را از ديدگاه خاص خود تاويل و معنى مى كند، و اختلاف در صفات خداوندى بدين گونه پديد آمده است . والحمد لله رب العالمين

 توحيد شيخ صدوق و عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق مراجعه نماييد.

--------------------------------------------

1-ذراع فاصله آرنج تا سر انگشت دست و حدود پنجاه سانتى متر است . (مترجم )
2-صحيح بخارى ، كتاب الاستئذان ، باب بدء السلام ، جلد 2 ص 59. صحيح مسلم ، كتاب الجنه و صفه نعيمها، باب يدخل الجنه اقوام ... حديث 28 ص 2183 - 2184. و توحيد ابن خزيمه ، ص 40 - 41.
3-صحيح مسلم ، كتاب البر و الصله و الاداب ، باب النهى عن ضرب الوجه 112 - 116، ص 2016 - 2017. در مسند احمد جلد 2 ص 244 و 251 و 315 و 323 و 434 و 463 و 519 نزديك به اين معنى آمده است .
4-صحيح مسلم ، كتاب القدر، باب حجاج آدم موسى ، ص 2042 - 2043، حديث 13 و 14 و 15. صحيح بخارى ، كتاب القدر، باب تحاج آدم و موسى عندالله ، جلد 4 ص 98، كتاب التوحيد، باب قوله و كلم الله موسى تكليما جلد 4 ص 199. سنن ابوداوود، كتاب السنه ، باب فى القدر، جلد 4 ص 222. و توحيد ابن خزيمه ، ص 54 - 57.
5-سوره زمر / 67.
6-صحيح بخارى ، كتاب التفسير، جلد 3 ص 22 و كتاب التوحيد، جلد 4 ص 192. صحيح مسلم ، كتاب صفه القيامه ... حديث 19 و 20 و 24 و 25 ص 2147 - 2148. سنن ترمذى ، كتاب التفسير، جلد 5 ص 371. سنن ابوداوود، جلد 4 ص 234. و در تفسير طبرى و تفسير ابن كثير و ابن جوزى و سيوطى در تفسير آيه مذكور.
7-صحيح بخارى ، كتاب التوحيد، جلد 4 ص 186. كنز المعال ، جلد 1 ص 224 حديث 1130 و 1131. الترغيب و التذهيب ، جلد 2 ص 48. تفسير ابن كثير، جلد3 ص 126. تفسير قرطبى ، جلد 6 ص 122 و تفسير سيوطى ، جلد2 ص 526.
8-صحيح بخارى ، جلد 3 ص 122. صحيح مسلم ، كتاب صفات المنافقين ، حديث 23 ص 2148.
9-توحيد ابن خزيمه ، ص 53.
10-مائده / 64.
11-يس / 83.
12-آل عمران / 26.
13-صحيح بخارى ، كتاب التفسير، تفسير سوره ق و كتاب التوحيد، باب ان رحمه الله قريب من المحسنين جلد 4 ص 191. سنن ترمذى ، كتاب صفه الجنه ، جلد 4 ص 692. صحيح مسلم ، كتاب الجنه ، باب النار يدخلها الجبارون و... حديث 35 - 38 ص 2186 و 2187. توحيد ابن خزيمه ، ص 92 - 98. تفسير طبرى ، جلد 26 ص 105. تفسير ابن كثير، جلد 4 ص 226 - 228. و تفسير سيوطى ، جلد 6 ص 106.
14-صحيح بخارى ، كتاب التفسير، باب تفسير سوره القلم . صحيح مسلم ، كتاب الايمان ، باب معرفه طريق الرويه ، حديث 302 ص 167 - 168. سنن ابوداوود، كتاب الرفاق ، باب فى سجود المومنين يوم القيامه . جلد 2 ص 326. مسند احمد، جلد 3 ص 17. تفسير طبرى ، جلد 29 ص 24. تفسير ابن كثير، جلد 4 ص 407. و تفسير سيوطى ، جلد 6 ص 254 - 256.
15-صحيح بخارى ، كتاب التوحيد، باب قوله وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره جلد 4 ص 189.
16-سنن ابن ماجه ، حديث 182. سنن ترمذى ، تفسير سوره هود، حديث اول . مسند احمد، جلد 4 ص 11 و 12.
17-سنن ابوداوود، كتاب السنه ، حديث 4726. سنن ابن ماجه ، مقدمه . سنن دارمى ، كتاب الرفائق . و نيز مراجعه كنيد: كتاب التوحيد از محمد بن عبدالوهاب (ت 1206 ه ) و منهاج السنه ابن تيميه .
18-صحيح بخارى ، كتاب التهجد، باب الدعاء و الصلاه فى آخر الليل . و كتاب التوحيد، و كتاب الدعوات ، باب الدعاء نصف الليل . صحيح مسلم ، كتاب الدعاء، باب الترغيب فى الدعاء و الذكر فى آخر الليل . سنن ابوداوود حديث 4733. سنن ترمذى ، جلد 2 ص 233 و 235 و جلد 13 ص 30. سنن ابن ماجه ، حديث 1366. سنن دارمى ، كتاب الصلاه و موطا مالك ، كتاب القرآن ، باب 30. مسند احمد، جلد 2 ص 264، 267، 282، 419، 433، 487، 504، 521، و جلد 3 ص 34، و جلد 4 ص 16.
19-سنن ترمذى ، ابواب الصوم . سنن ابن ماجه ، كتاب اقامه الصلاه . مسند احمد، جلد 2 ص 433.
20-اين دو روايت از قول ابوهريره صحابى معروف است كه در تفسير سوره ق . صحيح بخارى ، جلد 3 ص 128، آمده است . و نيز در باب وجوه يومئذ ناضره از كتاب التوحيد همان كتاب ، جلد 4 ص 191.
21-صحيح بخارى ، كتاب التوحيد، جلد 4 ص 185 و با شرح بيشتر جلد 4 ص 190.
22-سنن ترمذى ، كتاب الزهد، جلد9 ص 229.
23-صحيح بخارى ، كتاب التوحيد، جلد 4 ص 188.
24-صحيح بخارى ، كتاب التوحيد، و كتاب الصلاه ، و كتاب التفسير. صحيح مسلم ، كتاب الصلاه ، سنن ترمذى ، جلد 10 ص 18 و 20.
25-صحيح مسلم ، كتاب الايمان ، صحيح بخارى ، كتاب التوحيد، جلد 4 ص 188.
26-صحيح مسلم ، كتاب الايمان ، حديث 229. صحيح بخارى در تفسير سوره نساء، جلد 3 ص 80 و كتاب التوحيد، جلد 4 ص 189.
كاش اين بينندگان خدا بر ما منت نهاده و صورت پروردگار خود را بدان گونه كه ديده اند و ساق او را كه علامت ميان آنها و پروردگارشان بوده ، براى ما توصيف مى كردند كه اين فضيلت بزرگى است و سزاوار سپاس و ستايش بسيار!
27-صحيح بخارى ، كتاب التوحيد، جلد 4 ص 191. صحيح مسلم ، كتاب الايمان حديث 296.
28-صحيح مسلم ، كتاب الايمان ، حديث 297.
29-سنن ابن ماجه ، مقدمه ، حديث 184.
30-سنن ترمذى ، كتاب صفه الجنه ، جلد 10 ص 18 - 19.
31-سنن ابن ماجه ، كتاب الزهد، حديث 4336 ص 1451 - 1452. سنن ترمذى ، ابواب صفه الجنه ، جلد 10 ص 16 - 17.
32-ابن خزيمه ، محمد بن اسحاق ، حافظ بزرگ و امام امامان در مكتب خلفا، متوفاى 311 هجرى ، در حديث استاد بخارى و مسلم است . كتاب او در سال 1378 ه در قاهره چاپ و منتشر گرديده است . شرح حال او را مقدمه كتاب بجوييد.
33-اين كتاب در سال (1960 م ) در ليدن به چاپ رسيده است .
34-امام حافظ شمس الدين محمد بن احمد عثمان بن قايماز الذهبى (ت 748 ه ) كتاب او به وسيله كتابفروشى سلفيه در مدينه منوره در سال 1388 هجرى با چاپ دوم منتشر شده است .
35-توحيد صدوق ، چاپ تهران 1378 هجرى قمرى ، ص 153.
36-همان ص 15.
37-همان ، ص 102، حديث 16.
38-توحيد صدوق ، ص 153، حديث اول .
39-ص / 75.
40-توحيد صدوق ، ص 153 - 154، حديث دوم .
41-زمر / 67.
42-انعام / 91.
43-همان ، ص 161، حديث اول .
44-تفسير قرطبى ، جلد 10 ص 250 در تفسير آيه . تفسير ابن كثير، جلد5 ص 63 كه در آن آمده است : آنچنان بخيل و خسيس مباش كه به هيچ كس چيزى ندهى . چنان كه يهود گفتند: دست خدا بسته است . يعنى خدا را بخيل دانستند.
45-قلم / 42.
46-توحيد صدوق ، ص 155، حديث سوم . بحارالانوار، جلد 4 ص 7، حديث 16.
47-قلم / 42.
48-قلم / 43.
49-عيون اخبار الرضا، تفسير نورالثقلين ، جلد 5 ص 395.
50-تفسير قرطبى ، جلد 6 ص 254.
51-مفردات راغب ، واژه سوق .
52-معجم الفاظ القرآن كريم ، واژه سوق .
53-توحيد صدوق ، ص 327، حديث 4و 5.
54-همان ، ص 319، حديث 1.
55-هود / 7.
56-توحيد صدوق ، ص 319، حديث 2.
57-هود / 7.
58-بقره / 255.
59-بقره / 259.
60-بشرين مروان برادر خليفه اموى عبدالملك مروان و فرماندار او (به سال 74 هجرى ) در عراق بود و در بصره از دنيا رفت .
61-تفسير طبرى ، جلد 3 ص 8. اساس البلاغه ص 390، ماده كرس .
62-انعام / 80.
63-اعراف / 89.
64-غافر / 7.
65-فجر / 22.
66-تفسير نورالثقلين ، جلد 5 ص 574، حديث 20 به نقل از عيون اخبار الرضا.
67-توحيد صدوق ، ص 176، حديث 7.
68-توحيد صدوق ، ص 175، حديث 2.
69-توحيد صدوق ، ص 176 - 177، حديث 8.
70-همان ، ص 183 - 184، حديث 20.
71-توحيد صدوق ، ص 109، حديث 6.
72-انعام / 103.
73-طه / 110.
74-شورى / 11.
75-نجم / 13.
76-نجم / 11.
77-نجم / 18.
78-طه / 110.
79-توحيد صدوق ، ص 110 - 112، حديث 9. بحارالانوار، جلد 4 ص 31، حديث 4. كافى ، كتاب التوحيد، باب ابطال الرويه ، حديث 2.
80-انعام / 103.
81-قيامت / 22 و 23.
82-يوسف / 82.
83-درباره صفات خداوند به كتابهاى : كافى كلينى ، كتاب التوحيد.

Share