علم زنده

بسم الله الرحمن الرحيم

علم زنده

آن روز بر دلم در معني گشوده شد
كز ساكنان درگه پير مغان شدم
 

حافظ در اين بيت پيام مهمي به ما مي دهد؛ مي خواهد بگويد براي اين كه با «وجودِ» معاني مرتبط شويم چيزي ماورای درس و بحث و مدرسه نياز است و راهش ارتباط با انسان كاملي است كه مجسمه علم است، ولي نه مجسمه علم حصولي، بلكه قلبش محل ريزش علم الهي است. باز در جاي ديگر مي گويد:

مردي ز كننده در خيبر پرس
اسرار كرم ز خواجه قنبر پرس
گر طالب فيض حق به صدقي حافظ
سرچشمه آن ز ساقي كوثر پرس

از ابن عباس منقول است كه: از علي(علیه السلام) حديثي شنيدم كه حل آن را نفهميدم و آن را انكار هم نكردم؛ از او شنيدم كه فرمود: «رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در بيماري اش كليد هزار باب از علم را به من پنهاني آموخت كه از هر بابي هزار باب باز مي شود.»[1] معلوم است كه آن علم، علمي است كه بايد به قلب تجلي كند و از آن طريق حقايق زيادي براي انسان روشن مي شود، چون از طريق قلب با خودِ حقايق ارتباط حاصل مي شو د، و آن علم غير از فضل و اطلاعات است.

«فضل»؛ يعني آن نوع اطلاع و آگاهي كه انسان از امور اجتماع و اقتصاد و طبيعت دارد و براي امرار معاش بايد در جريان آن امور و اطلاعات باشد. انسان براي زندگي تجربياتي احتياج دارد كه به كمك آن تجربه ها امور خود را بگذراند، بايد معماري و جاده سازي بداند، از طبابت براي درمان بدن آگاهي داشته باشد و قس علي هذا. اما بايد متوجه بود اين نوع آگاهي ها جايگاه خاصي در زندگي دارد كه با آگاهي به حقايق عالم فرق اساسي دارند. انسان براي جهت دادن به اصل زندگي و به ثمر رساندن آن بايد از حقايق عالم آگاه باشد، ولي از آن طرف آگاهي به حقايق عالم هم نبايد در حدّ مفاهيم باشد، بلكه بايد با «وجودِ» حقايق مرتبط بود تا به واقع از نور آن ها بتوانيم بهره مند شويم.

 پس يك بحث اين است كه فضل را از علم جدا بدانيم و يك بحث آن است كه نقش علم حصولي را با علم حضوري مساوي نگيريم. در قرآن وقتي سؤال مي فرمايد: آيا عالم با جاهل مساوي است؟ منظورش آن است كه آيا كسي كه متوجه حقايق شده با آن كسي كه متوجه حقايق نشده مساوي است؟! يك جا مي فرمايد:«وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ»؛[2] يعني انسان كور و بينا مساوي نيست، و انسان مؤمن را انسان بصير مي داند و كافر را كور به حساب مي آورد، سپس مي فرمايد: «وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ»؛[3] ظلمات و نور مساوي نيستند، سپس مي فرمايد: «وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاء وَلَا الْأَمْوَاتُ»؛[4] زنده و مرده مساوي نيستند. حال اين چه علمي است كه عين زنده بودن است، مسلّم آن علم مثل علوم رسمي در حوزه و دانشگاه نيست، چون مقابل علم، جهل است و نه  سواد. ممکن است انسان سواد داشته باشد ولي عالم نباشد، زيرا مقابل سواد، بي سوادي است و نه علم. اباذر عالم هست اما سواد ندارد، پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) عالم هستند اما سواد ندارند، چون همان طور كه عرض شد مقابل علم، جهل است نه بي سوادي، و آنچه ارزش و كمال است علم است، به شرطي که آن علم وسيلة هدايت انسان به سوي حقايق باشد و قلب را با حقايق مرتبط کند وگرنه علم داشتن به مفهوم حقايق به خودي خود کارساز نيست و خطر اين که براي قلب ما حجاب شود نيز هست.

حضرت امام خميني«رحمة الله عليه» مي فرمايند: «براي همه حجاب هاي زيادي هست كه غليظ تر از همه، همين حجاب علم است... آن علمي كه بايد انسان را هدايت كند مانع مي شود، و علم هاي رسمي همه همين طورند كه انسان را از آنچه بايد باشد، محجوب مي كنند»[5]

وقتي ما خود را در علم حصولي متوقف  كنيم همان علم حجاب مي شود و ما را به خود مشغول مي كند.

---------------------------------------------

[1] - وَجَدْتُ فِي كِتَابِ سُلَيْمِ  بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ يَقُولُ سَمِعْتُ مِنْ عَلِيٍّ(علیه السلام) حَدِيثاً لَمْ أَدْرِ مَا وَجْهُهُ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله وسلم) أَسَرَّ إِلَيَّ فِي مَرَضِهِ وَ عَلَّمَنِي مِفْتَاحَ أَلْفِ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ يَفْتَحُ كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَاب. ‏(بحارالأنوار، ج40، ص216 - ارشاد شيخ مفيد، ص 166).

[2] - سوره فاطر، آيه19.

[3] - سوره فاطر، آيه20.

[4] - سوره فاطر، آيه22.

[5] - «تفسير سوره حمد»، امام خميني«رحمة الله عليه» جلسه 3.

Share