عمل به عقيدة پاك، عامل سير به سوي عقيدة حضوري

چنانچه ملاحظه فرموديد؛ آية ذکر شده مي گويد: اي انسان ها! اگر مي خواهيد نتايج تلاش هايتان را براي خودتان حفظ كنيد، بايد عقيده اي صحيح و پاك و مبرا از باطل پيدا كنيد. عقيده صحيح همان عقيده توحيدي است، يعني قلب به چنين بصيرتي برسد كه اوست كه اوست، بقيه هيچ اند هيچ. چه كسي ساقي است؟ چه کسي محيي است؟ چه كسي سميع است؟ چه كسي بصير است؟ همه و همه اوست، «يك فروغ رخ ساقي است كه در جام افتاد» به قول آيت الله جوادي«حفظه  الله تعالي» لااقل سالي يك بار دعاي جوشن كبير را بخوانيد تا بفهميد هيچ كس جز خدا كاره اي نيست. دعاي جوشن كبير هزار اسم از اسماء الهيه را مطرح مي كند، هيچ نقشي براي غير خدا باقي نمي گذارد. چون عقيده توحيدي نقشي براي ديگري نمي گذارد، انسان به اميد سايه ها زندگي را از بين نمي برد و مي فهمد جداشدن از او كه همه كارة عالم است برابر است با ذلت مطلق، همان طور كه مقابل تري مطلق، چيزي جز خشكي و غير تري نيست. اين جاست كه مي گويد:

خس خسانه مي ر ود بر روي آب
آب صافي مي رود بي اضطراب
يعني بايد به صاحب عزت وصل شد و در اين اتصال هيچ چيز در ميان نباشد تا بدون اضطراب مسير رسيدن به حقيقت به خوبي طي شود.

عيسيِ روح تو با تو حاضر است
نصرت از وي خواه، کو خوش ناصر است
آنچنان بايد از نفس امّاره خود فاصله گرفت و خود را در شرايطي قرار داد كه هستِ انسان در تحت پوشش هستِ خداي صاحب عزت قرار گيرد و از خودْ ناكس و به حقْ كس شود. گفت:

من كسي در ناكسي دريافتم
پس كسي در ناكسي دريافتم
وقتي جان خود را در معرض نورِ وجود حضرت حق قرار دهي، ديگر هستي برايت نخواهد ماند. اگر عزت مي خواهي، بايد صاحب عزتِ مطلق را در صحنه جان خود به صحنه بياوري، جاي ديگر عزت نيست. مي خواهي به عزت نزديك شوي و از پوچ شدن نجات يابي، بايد عقيده صحيح پيدا كني، بصيرتِ توحيدي داشته باشي. توحيد كه به صحنه جان آمد، ديگر چيزي براي كسي نمي گذارد. در معني تجلي نور توحيد گفت:

روي بنماي و وجود خودم از ياد ببر
خرمن سوخته گان را تو بگو باد ببر
مي خواهي نجات پيدا كني، نجات مگر اين نيست كه آدم پوچ و نفله نشود؟ نجات از پوچي يعني ده سال نفس كشيدنم بي ثمر نباشد. مي گويد مي خواهي به نجات برسي، يك ربِّ با عزتي هست كه عين بقاء و پايداري و عدم فرسايش است، و عقيده توحيدي و مبرا از باطل به او نزديك مي شود و صاحب عقيده را به ميهماني ساحت الهي مي كشاند. بايد عقيده هايتان را توحيدي كنيد، خانه منيّت خود را ويران نماييد تا او به صحنه بيايد و به عزت و بقاءِ او، عزت و بقاء يابيد. گفت:

سايه اي بر دل ريشم فكن اي گنج مراد
كه من اين خانه به سوداي تو ويران كردم
حافظ خانه نظر خود را ويران كرد تا گنج مراد سايه اش را بر او انداخت و لذا حالا مي تواند بگويد:

هر دمش با من دلسوخته لطفي دگر است
اين گدا بين كه چه شايسته انعام افتاد

Share