سبب سوزي و رسيدن به توحيد ناب

حضرت ابراهيم(علیه السلام) بدون واسطة جبرئيل(علیه السلام) خواست تا خداوند از آتش نمرود نجاتش دهد، چون روايت است جبرئيل(علیه السلام) آمد كه آيا حاجتي از ما داري؟ حضرت ابراهيم(علیه السلام) گفتند «اَمّا اِلَيکَ فَلا» حاجت دارم اما نه به تو![1] اشكالي نداشت كه از جبرئيل(علیه السلام) كمك بگيرد، جبرئيل(علیه السلام) هم آن قدر قدرت دارد كه آتش را خاموش كند، خود قرآن در وصف او مي فرمايد: «ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ»[2] قدرتمندي است در نزد عرش پايدار الهي. مي تواند بر كلّ زمين حكومت كند، و مطمئناً اگر حضرت ابراهيم(علیه السلام) از جبرئيل(علیه السلام) خواسته بودند كه اين آتش را خاموش كند، به راحتي خاموش مي كرد. ولي آن وقت بين حضرت ابراهيم(علیه السلام) و حضرت حقU يك واسطه نوراني به نام حضرت جبرئيل بود. حضرت ابراهيم(علیه السلام) نزديکي بيشتري مي خواستند. ابراهيمي كه نور خدا را كه از كوكب و قمر و شمس به او رسيد، همه را پشت سر گذاشته، حالا مي خواهد ماوراء حجاب نورانيِ جبرائيلي با خدا مرتبط باشد، چون همه را جز حق، آفل و ناپايدار مي بيند، چگونه به چيزهايي كه عين بقاء و عزت نيستند نظر كند، لذا است كه فرمود: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»[3] من تمام جهت جان خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمان ها و زمين را پديد آورده است و من از مشركان نيستم. حضرت حق نيز خودش را و قدرتش را ماوراء حجاب نورانيِ جبرائيلي به حضرت ابراهيم(علیه السلام) نشان داد. وقتي حضرت ابراهيم(علیه السلام) حتي حضرت جبرئيل - كه يك حجاب نوري بود- را بين خود و خدا نخواست، خداوند هم خود را بيشتر به او نشان داد.

حساب كنيد اگر ما از پشت حجابِ مفاهيم با خدا باشيم چقدر عقب مي افتيم. آيه مي گويد اگر مي خواهي چنين عقيده توحيدي پيدا كني، بايد هر چه بيشتر پايبند به اعمال مطابق آن عقيده توحيدي باشي. مي خواهي با دل و قلب دعاي كميل بخواني و با خداي علي(علیه السلام) به گفتگو بنشيني، بايد عملِ مطابق عقيده توحيدي انجام دهي، بالأخره خداي دعاي كميل خداي مطرح در درس فلسفه و معارف اسلامي دانشگاه نيست. ارتباط با خداي دعاي كميل با عقيده نورانيِ همراه با عمل صالح ممكن است، يعني توجه قلبي به حق، همراه با 20 سال رعايت حرام و حلال.

همه اين مقدمات را عرض كردم براي جواب به اين سؤال که: بر فرض رسيديم به اين كه بايد «خداداري» را از «خداداني» جدا كنيم و بايد خودِ خدا را داشته باشيم و نه مفهوم آن را، حالا چه كار بايد كرد كه اين مقصد محقق شود؟ جواب اين است كه بايد سال هاي متمادي طبق اين عقيده آن هم به صورت حضوري آن، عمل كرد، وقتي طبق آن عقيده عمل كنيم، آن عقيده رشد مي كند، چون فرمود: «وَالْعَمَلُ الصَالِحُ يَرْفَعَه». كدام عقيده رشد مي كند؟ عقيده اي كه به رب العزه وصل است و در نتيجه ديگر عمرمان باطل نمي شود و از نظر روحي و قلبي در شرايطي قرار مي گيريم كه نفس كشيدنمان هم عبادت محسوب مي گردد، چون با آن عقيده و عملِ مطابق آن، وارد عالَم توحيدي شديم، عالَمي كه ربّ العزه ربوبيت ما را به عهده مي گيرد و بركات «خداداري»، خود را نشان مي دهد. به عبارت ديگر اگر كسي نتواند روح بازيگري در دين را در خود رشد بدهد، همين دانايي ها حجابش مي شود.

بحث به اين جا رسيد که ما فقط براي بندگي در اين دنيا آمده ايم و لذا هر كاري كه در فضاي بندگي انجام دهيم، عامل نجات از پوچي و بي معنايي است و اگر از فضاي بندگي بيرون بياييم، هر كاري، هر چقدر هم پرطرفدار باشد، موجب بي معنايي و پوچي ما مي شود. در فضاي بندگي علاوه بر اين كه خودمان معني پيدا مي كنيم، هر چيز، جايگاه مخصوص خود را مي نماياند و هيچ چيزي لغو و بيهوده نيست. گفت:

يا سبو يا خم مي يا قدح باده كنند
 

يك كف خاك در اين ميكده ضايع نشود
 

هميشه عنايت داشته باشيد كه يك خطر بزرگ ولي پنهان، برادران و خواهران را تهديد مي كند و آن عبارت است از اين كه ظاهر اعمالمان ديني باشد، نيت ها هم غيرديني نباشد، اما مقصد و هدف - چون راه را درست انتخاب نكرده ايم- پوچ و دنيايي باشد. مي خواهيم از طریق اقامه نماز، دينداري كنيم، اما چون راه قلب به سوي عالم قدس نيست، با همين نماز بازي مي كنيم، چون با گرفتاري در مفاهيم معنوي، به عالم قدس، آن طور كه مورد نظر دين است، توجه نشده است، و از شبه قدسي شدن اعمال غفلت مي كنيم.

بنده سعی می کنم آنقدر موضوع را از زواياي مختلف مورد بررسي قرار دهم كه دلم آرام شود مطلب را رسانده ام، إن شاءالله بعد از اين که چهره هاي گوناگون اعمال شبه قدسي روشن شد، روشن مي شود كه چه كار بايد بكنيم تا به خوبي وارد اعمال ديني شويم. بايد حواسمان جمع باشد كه:

دردم نهفته به ز طبيبان مدعي
 

باشد كه از خزانه غيبم دوا كنند
 

چون طبيبان مدعي فرصت ها را مي سوزانند و با اعمال به ظاهر قدسي، پوچي و بي ثمري را به بار مي آورند، نه چراغي در جلوي راه مي افروزند و نه جان ما را با حقيقتي يگانه مي  كنند که بحث آن به جلسة آينده موکول خواهد شد.

در جمع بندي مباحث اين جلسه ، مي توان نكات زير را مورد توجه قرار داد:

1- توجه به تفاوت علم حضوري با علم حصولي و اين كه علم حضوري نسبت به حقايق، بابي براي كشف حقايقِ بسيار گسترده و با بركت است و جايگاه فضل و اطلاعات، در حدّ رفع حوائج زندگي زميني است و نه بيشتر.

2- علاوه بر اين كه علم ما بايد علم به واقعيات باشد و نه تصورات وَهمي و خيالي، بايد در رابطه با واقعيات، به علم حصولي اكتفا نكرد و سعي نمود به «وجودِ» حقايق مرتبط گشت.

3- تلاش براي تحقق خداداري وظيفه سالک است تا بعد از آن كه راه را پيدا كرد، سعي كند مقام «تلوُّن» خود را به مقام «تمكّن» تبديل كند و از صاحبان اصلي مقامات معنوي يعني ائمه معصومين(علیهم السلام) مدد بگيرد.[4]

4- لازم است که به مظاهر اسم هادي و اسم مضلّ توجه شود و از اين كه شيطان مظهر اسم مضلّ خداوند است غفلت نشود و اين که خداوند بر اساس اسم جلال خود، آن كسي را كه شايسته قرب نيست، توسط شيطان از ساحتِ قرب دور مي كند.

5- توجه به شبه  قدسي كردن فعاليت ها و اين كه راه نجات از اين خطر بزرگ، توجه به حقيقت هر انسان يعني بندگي اوست و در راستاي چنين رويكردي، فعاليت هاي فرهنگي از پوچي و بي ثمري به سوي ثمردهي و كمال سير مي كند.

6- چه بسا يك فعاليت با توجه به بندگي يا عدم بندگي، دو نتيجه متفاوت مي دهد و لذا نبايد به صرف ظاهر اعمالِ مذهبي اكتفا كرد.

7- توجه به عقل قدسي كه منجر به عبادت بهتر مي شود و تفاوت آن عقل با عقل استدلالي. و طرح نمونه اي از حيات عقل قدسي و اين كه چگونه در عين هبوط مي توان با پذيرش شريعت الهي، فرمان «اَدْبِر» و برگشت به سوي خدا را در زندگي زميني محقق كرد و از اين طريق حجاب بين بنده و خالق را ضعيف و ضعيف تر نمود.

8- طرح بحث «عزت» به معني نجات از پوچي و اين که چگونه خداوند با نور عزت خود بندگانش را از خطر پوچ شدن مي رهاند.

9- توجه به نقش عمل به عقيده توحيدي و اين كه چگونه از اين طريق عقايد انسان حالت حضوري و وجودي پيدا مي كند، كه موضوع مهمي است و در جلسات آينده به آن پرداخته مي شود.

10- توجه به نقش عقايد توحيدي و اين كه چگونه مي توان به نور آن عقيده، ابراهيم وار سبب سوزي نمود و واسطه ها را بين خود و خدا سوزاند، و اين که اين كار با تقيّد به حرام و حلال الهي پس از سال ها استمرار به دست مي آيد.

«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»

----------------------------------------------

[1] - عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنِ النَّبِيِّ(صلی الله علیه وآله وسلم) عَنْ جَبْرَئِيلَ قَالَ لَمَّا أَخَذَ نُمْرُودُ إِبْرَاهِيمَ لِيُلْقِيَهُ فِي النَّارِ قُلْتُ يَا رَبِّ عَبْدُكَ وَ خَلِيلُكَ لَيْسَ فِي أَرْضِكَ أَحَدٌ يَعْبُدُكَ غَيْرُهُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى هُوَ عَبْدِي آخُذُهُ إِذَا شِئْتُ وَ لَمَّا أُلْقِيَ إِبْرَاهِيمُ(علیه السلام) فِي النَّارِ تَلَقَّاهُ جَبْرَئِيلُ(علیه السلام) فِي الْهَوَاءِ وَ هُوَ يَهْوِي إِلَى النَّارِ فَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَكَ حَاجَةٌ فَقَالَ أَمَّا إِلَيْكَ فَلَا وَ قَالَ يَا اللَّهُ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ يَا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ نَجِّنِي مِنَ النَّارِ بِرَحْمَتِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى النَّارِ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِيمَ (بحار الانوار، ج12، ص 39)

[2] - سوره تكوير، آيه20.

[3] - سوره انعام، آيه79.

[4] - در اين مورد به بحثي که در تفسير سوره واقعه شده است، رجوع فرماييد.

Share