جايگاه دين

اگر يک موضوع روشن شود مي توان از مهلکه شبه قدسي شدن فعاليت ها، نجات يافت و آن شناخت جايگاه عظيم دين در زندگي است و اين که ما از طريق دين و دين داري به کجا مي خواهيم برسيم. اگر تصور ما اين باشد که کمال ما در اين حدّ است که در دنيا خوب زندگي کنيم و به همديگر دروغ نگوييم، و اموال همديگر را تصاحب نکنيم، دين را هم در آن حدّ مي پذيريم تا در اين اهداف به ما کمک کند. ولي يک وقت براي خود اهداف بسيار عظيم تري را در نظر داريم و مي خواهيم همه حجاب هاي بين ما و خدا برطرف شود تا خدا را با همه اسماء اش بشناسيم و او را با همه اسماء اش عبادت کنيم. در حالت دوم جايگاه دين بسيار ارزشمند است، چون در اين حالت، تمام نظر به عالم قدس است و دين را و فعاليت هاي فرهنگي را براي رسيدن به اهدافي در نظر گرفته ايم که هرگز نمي توان در حدّ ظاهر از آن استفاده کرد، بلکه بايد عميق ترين لايه هاي دين را شناخت و بر آن اساس به دستورات آن عمل کرد تا حجاب هاي بين ما و خدا برطرف گردد. ولي اگر جايگاه دين را در اين حدّ نشناختيم، از واژه هاي دين استفاده مي کنيم بدون این که جهت گيري هاي ما در راستاي روح آن واژه ها قرار گيرد. به عنوان مثال نوع نگاه بعضي افراد نسبت به نظام جمهوري اسلامي طوري است که در عين به کار بردن واژه اسلاميت براي نظام ، هدف اين نظام را دنبال نمي كنند، در واقع از نظام جمهوري اسلامي همان چيزي را دنبال مي كنند که فرهنگ غربي براي نظام ليبرال دموکراسي دنبال مي کند. اين همان شبه قدسي كردن واژه ها است، چون به اعتبار واژة اسلاميت كه براي نظام جمهوري اسلامي به كار مي برند، نظام به ظاهر قدسي است، ولي به اعتبار هدفي که اين افراد براي نظام دنبال مي کنند، غير قدسي است. اگر نظام جمهوري اسلامي به جاي اين که بستري باشد براي زندگي صحيح، تا در عين ايجاد امنيت نظامي، اقتصادي، انسان ها را به خدا و غيب دعوت بكند، صرفاً به دنيا دعوت كند، به آن نظام و به فعاليت هاي آن مي گوييم شبه قدسي.

در سلوك الي الله بعضاً سالك متوجه مي شود چون در لايه هاي باطنيِ نفس خود انگيزه هاي دنيايي داشته به آن نتايج نهايي نرسيده است، و به جاي اين كه در فعاليت هاي خود به عالم قدس نظر داشته باشد، به آرامش روان و راحتي نفس امّاره نظر داشته است، و فعاليت هاي ديني و سلوك ديني او بريده از باطن قدسي بوده است. اين خطر بعضاً ممکن است براي نظام جمهوري اسلامي نيز پيش آيد و به جهت شبه قدسي شدن بعضي از کارها در مسیر خود ضربه هايي بخورد و نتايج ارزنده اي را که به کمک آن نظام مي توان به دست آورد، از دست بدهيم. چون در بعضي موارد طلب ما اسلامي و قدسي نمي باشد، هر چند ظاهر كارها اسلامي باشد. طلب و تمناي بعضي از مسئولان، ژاپن شدن نظام بود، حتّي آمدند و ژاپن را الگوي ما قرار دادند، چون در ژاپن به نظر و زعم آن  ها، سنت ها به ظاهر حفظ شده است، در حالي که ژاپن و آمريكا به جهت اهدافِ صرفاً مادي که براي زندگي قائل اند، فرقي نمي کنند. دو روي يک سكّه اند، اما چون ژاپن را مي توان در جنبه شبه قدسي وارد کرد، آن کشور را به عنوان نقطه هدف به ما معرفي کردند. آمريكا شبيه آن فعاليت هايي است که همه چيز آن را دنيايي مي کند و دين را هم صرفاً دنيايي تعريف مي کند. در نوع فعاليت هاي شبه قدسي هم هدف همان است ولي طوري موضوعات مطرح مي شود که ابتدا انسان متوجه امر نمي گردد در اين نوع فعاليت ها هم دنيا محور است، ولي واژه ها و ادعاها قدسي است، بدون آن که جهت گيري به سوي عالم معنا باشد. مردم در آن شرايط متوجه نمي شوند كه از اين طريق هرگز متدين نمي شوند و در اين مسير آن نتيجه اي را كه منتظر آن هستند به دست نمي آورند، چون آن فعاليت در زير سايه نظام اسلامي و به عشق اسلام انجام مي گيرد، ولي آن چه مدّ نظر قرار مي گيرد و مورد توجه است، هر چه بيشتر دنيايي شدن است.

Share