مکتب انبياء و چشم خدابين

سران قوم آمدند به حضرت نوح(علیه السلام) گفتند: اين عوام که دور تو را گرفته اند رها کن تا ما به طرف تو بياييم، حضرت در جواب فرمود:

«يَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَمَآ أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَلَكِنِّيَ أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ»؛[1]

اى قوم! من براي اين رسالت، از شما مالي درخواست نکردم، مزد من جز بر عهده خدا نيست و لذا كسانى را كه ايمان آورده اند طرد نمى كنم، آن ها قطعاً پروردگارشان را ديدار خواهند كرد، ولى شما را قومى مى بينم كه نادانى مى كنيد.

حضرت در توصيف مؤمنين فرمودند: «إِنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ»؛ اين افرادي که شما آن ها را به چيزي نمي گيريد، هم اکنون با خدا ارتباط دارند و با دين داري خود به ملاقات خدا مي روند، اين همان فرهنگي است كه امير المؤمنين(علیه السلام) به عنوان طلايه دار آن فرهنگ فرمودند: «مَا كُنْتُ اَعْبُدْ رَبّاً لَمْ اَرَهُ»؛[2] من پروردگاري را كه نمي بينم نمي پرستم. يا فرمود: «لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ»: ديدگان هنگام نظر افكندن به خدا، او را با چشم سر نمي بينند ولى دل ها با حقايق ايمان او را مي بينند.[3]

عرض بنده اين است که در چه فرهنگي ياران پيامبران رشد کرده اند که در فعاليت هاي ديني و فرهنگي شان به ملاقات خدا مي روند. معلوم است که آن ها در اثر تربيت انبياء چشم خدابين پيدا کرده اند، حال اگر کسي چشم خدا بين به دست آورد بيش از آن که به کتاب و علم حصولي همه زندگي خود را مشغول کند، راه هاي ارتباط با خدا را از طريق قلب به دست مي آورد. امام صادق(علیه السلام) در وصف اباذر مي فرمايند: «کَانَ اَکثَرُ عِبَادَةِ اَبِي ذَرِّ رَحِمَهُ اللهَ اَلتَّفَکُرُ وَ اِلاعتِبَار»[4] اکثر عبادت اباذر تفکر وعبرت گيري بود. اين تفکر همان سير از کثرت به سوي وحدت است و عبرت گيري يعني عبور از ظاهر به باطن. به قول مولوي:

چون دبيرستان صوفي زانو است
حل مشكل را به زانو جادو است
آن ها زانويشان را بغل مي كردند و به تفکر خاصي که همان سير از عالم کثرت به عالم وحدت است مشغول مي شدند و با حقايق عالم قدس مأنوس مي گشتند و در واقع به جاي نظر به عالم کثرت، به باطن عالم کثرت سير مي کردند، تا هم اساس عالم کثرت را بشناسند و هم عالم کثرت حجاب آن ها نباشد. منظور عرضم اين است که از طريق علم وکتاب و مطالعه و يا از طريقه هاي ديگر به عنوان مقدمه کار، به هر حال بايد وارد عالمي شد که بدون حجابِ کتاب و حجاب علم حصولي، با حقايق مرتبط گشت و به نوري رسيد که به کمک آن نور بتوانيم راه را طي کنيم و در همين رابطه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) مي فرمايند: «اِتَّقوُا فَرَاسَةَ المُؤمِنِ فَاِنَّهُ يَنظُرُ بِنوُرِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[5] بترسيد از هوشياري انسان مؤمن، زيرا او به نور خداي عزوجل مي نگرد. چنانچه ملاحظه مي فرماييد هدف دين، نوراني کردن انسان است به طوري که اگر کسي مؤمن شد آن چنان قلب و جانش نوراني مي شود که به نور الهي همه مسائل را مي بيند و ارزيابي  مي کند و به همين جهت قرآن مي فرمايد: «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»؛[6] قرآن، كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكي ها به سوى روشنايى بيرون آورى، به طرف راه خداي عزيز حميد. يعني هدف اصلي دين، نوراني کردن فهم و جان انسان ها است تا تحت  تأثير روزمرّگي ها قرار نگيرند، و اين همان نوري است که در قيامت ظاهر مي شود و جلو مؤمنين را روشن مي کند و قرآن در مورد آن مي فرمايد:

«يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»[7]

آن روز مردان و زنان مؤمن را مى بينى كه نورشان پيشاپيششان و به جانب راستشان در حركت است، به آنان گويند امروز شما را مژده باد به بهشت هايى كه از زير آن ها نهرها روان است، در آن ها جاودانيد، اين است همان كاميابى بزرگ.

اگر کسي در دنيا نتواند به چنين نوري برسد در آن دنيا به مؤمنان التماس مي کند که «انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ »[8] کمي به ما نظر کنيد تا بهره اي از نور شما برگيريم، آن ها در جواب خواهند گفت: «ارْجِعُوا وَرَاءكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا»[9] برگرديد به دنيا و از آن جا اين نور را به دست آوريد. چون بايد اين نور را از دنيا به آن جا برد.

------------------------------------------------------

[1] - سوره هود، آيه 29.

[2] - «كافي»، ج1 ص98.

[3] - «بحارالأنوار»، ج 4 ، ص 304 .

[4] - «وسائل الشيعه»، ج 15، ص197.

[5] - «الکافي»، ج 1 ، ص 318.

[6] - سوره ابراهيم، آيه 1.

[7] - سوره حديد، آيه 12.

[8] - سوره حديد، آيه 13 .

[9] - سوره حديد، ادامه آيه 13.

Share