در جستجوي راه

فکر مي کنم تا حدّي خطرات شبه قدسي کردن فعاليت ها براي عزيزان روشن شد و مشخص گرديد در فعاليت هاي شبه قدسي، هدفِ مورد نظر هدف مقدسي است و شما هم فكر مي كنيد به سوي آن هدف مقدس در حرکت هستيد، در حالي که به جاي ارتباط با واقعيت آن هدف با مفهوم آن مرتبط هستيد و اگر به اين موضوع با دقت هر چه بيشتر عنايت کنيد مي بينيد که گويا بسياري از فعاليت هاي فرهنگي - عبادي ما در زندگي، شبه قدسي است.

بحث در اين مرحله که خطرات شبه قدسي کردن فعاليت ها در ميان است، اين نيست که چون مي خواهيد با فعاليت هاي فرهنگي به دنيا برسيد، پس فعاليت هاي شما پوچ و بي ثمر است، اين موضوع ابتدا مورد بحث قرار گرفت. بحث در اين جا روي فعاليت هايي است كه مي خواهيد از آن طريق به خدا برسيد، ولي به خدايي مي رسيد كه خدا نيست، مفهوم خدا است و به اين اعتبار آن فعاليت شبه  قدسي است. شبه قدسي كه شد يک نوع دانايي به حقيقت است، نه اتصال به حقيقت و بهره بردن از انوار آن، چون ارتباط با حقيقت در کار نيست و به واقع اگر ارتباط و اتصال با نور در ميان نباشد، هيچ چيز نيست و از اين جهت پوچي است.

بايد به اين عزم برسيم که راهي غير از فکر نسبت به حقايق بايد در ميان آيد که آن راه در درون شما وجود دارد. عرض كردم مولوي از آن مرحله اي در زندگي خود از علمِ به مفهوم آزاد شد و مولويِ تدوین کننده مثنوی شد که متوجه حجاب مفاهيم بين خود و خدا گشت، چون توانست نقبي به درون جان خود بزند. اگر مي بينيد اكثراً مثنوي مولوي را مي خوانند، براي اين است که مولوي راه نشان مي دهد همان طور که روايات و آيات عميق تر از مثنوي، راه نشان

 إن شاالله با اين مقدمات و با توجه به آنچه در درون خود داريم، وارد عالم حضور شويم و آرام آرام به نور روايات و آيات رفع حجاب ها را شروع کنيم، در آن حال جاي دين در جان شما ظاهر مي شود، وقتي معني دين و دينداري ظاهر شد ما ديگر حرفي نخواهيم داشت، اگر بتوانيد درست با دين ارتباط برقرار كنيد فوق العاده با بركت خواهد بود. گفت:

فرصت شمر طريقه رندي که اين نشان
چون راهِ گنج بر همه کس آشکار نيست
نتيجه اش اين مي شود که چون علم و فضل خود را نديديم و متوجه شديم اين ها حکايت از حقيقت دارند ولي خود حقيقت نيستند و از اين طريق به فقر حقيقي خود پي برديم، چشم ما از خود برداشته مي شود و به او مي افتد و لذا گفت:

هر دمش با من دلسوخته لطفي دگر است
اين گدا بين که چه شايسته انعام افتاد
در اين جلسه در يك جمع بندي مختصر، موارد زير مورد بررسي قرار گرفت:

1- فرق نازل كردن موضوعات ديني در عين ارتباط آن ها با باطن قدسي آن موضوعات، با ناقص كردن مسائل ديني، و اين که در ناقص كردن مسائل ديني پوچي پيش مي آيد.

2- اگر جايگاه دين درست روشن شود و معلوم گردد دين وسيله اي است تا حجاب هاي بين بنده و خالق مرتفع شود، خطر شبه قدسي شدن فعاليت هاي ديني بسيار كاسته مي شود.

3- خطر جايگزيني اعتباريات به جاي حقايق که منجر به پوچي فعاليت هاي فرهنگي، ديني مي شود، و توجه به کثرت اين خطر در دنياي امروز و نقش تفسير الميزان توسط علامه طباطبايي«رحمة الله عليه» جهت توجه به جنبه هاي نفس الأمري اعتبارات دین.

4- آفات اين پندار  كه مي توان بدون رعايت قوانين هستي با هر كاري به هر نتيجه اي رسيد، و توجه به اين که نتيجه چنين تصوري جز پوچ كردن عميق فعاليت ها، چيز ديگري نيست و به تعبير قرآن؛ «با چيزي روبه رو مي شوند كه مي خواستند از آن فرار كنند.»

5- اگر رفاه نوع ژاپني مقصد جامعه شود و از نيازهاي متعالي خود غافل گردد، نتيجه اش روبه رو شدن با نسلي است كه نسبت به فعاليت هاي ديني، عبادي بي اعتناست.

6- چگونه بني اميه بدون آن كه قالب ها را عوض كنند، جهت هاي قلبي را تغيير دادند و نقش اهل البيت (علیهم السلام) در حفظ كردن جهت گيري قلب، تا دينداري در حدّ مفاهيم متوقف نشود و دستورات دين عامل اتصال انسان با عالم معنا گردد.

7- چگونگي سير از علم حصولي به علم حضوري.

8- طرح شواهدي از متون ديني مبني بر اين که چگونه دين بر ملاقات با حقايق تأكيد دارد و درصدد است كه دينداران را تا رؤيت قلبيِ حقايق جلو ببرد.

9- باطن انسان  مي تواند با باطن عالم ارتباط پيدا كند و از انوار عالم غيب بهره گيري كند، عمده آن است كه راه چنين ارتباطي شناخته شود، كه با هر چه بهتر شناختن فرهنگ اهل البيت(علیهم السلام) اين راه پيدا مي شود و لذا در جلسات آينده سعي مي شود با حوصلة زياد و به نحو گسترده فرهنگ اهل البيت(علیهم السلام) به منظور شناختن راه ارتباط با غيب مطرح گردد. إن شاء الله.

«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»

Share