سوره رعد

اشاره

ضرورت وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

(وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ)(1)

«و کسانی که کفر ورزیدند می گویند: چرا از طرف پروردگارش نشانه ای [آشکار و به دلخواه ما] بر او نازل نشده است؟ [ای پیامبر!] تو فقط بیم دهنده ای و برای هر قومی راهنمایی است

نکته ها:

1. از ابن عباس نقل شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دست مبارکشان را بر روی سینه گذاشتند و فرمودند: «انا المنذر» و آن گاه به علی بن ابی طالب علیه السلام اشاره کردند و فرمودند: «انت الهادی، بک یهتدی المهتدون بعدی».(2)

2. با آن که دیگر پیامبری مبعوث نمی شود، اما خداوند حجت خود را بر همه مردم تمام می کند و هرگز زمین از حجت خالی نمی ماند. (وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ)

3. طبق این آیه، در عصر حاضر نیز ما باید امام یا هادی زنده داشته باشیم.(3) امام صادق علیه السلام فرمود: «منذر، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و هادی، امیرالمؤمنین و ائمه بعد از وی هستند و این است معنی (وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ)، یعنی در هر زمانی امامی هدایتگر و روشنگر خواهد بود».(4)

4. به همان دلایلی که به پیامبر نیاز داریم، به امام هم نیاز داریم و ما پیش از این درکتاب _نبوت_، در این زمینه دلائلی را بیان کرده ایم که اینک آن ها را مرور می کنیم:


1- سوره رعد، آیه 7.

2- مفاتیح الغیب، ج 19، ص 14و احقاق الحق، ج 3، ص 87 .

3- در تفاسیر مجمع البیان و کنز الدقائق، 26 حدیث آمده که مراد از «هاد» را ائمه معصومین علیهم السلام بیان کرده اند.

4- تفسیر قمی، ج 1، ص 359.

 

_ آیا می توان قبول کرد که هدف از آفرینش انسان، رشد و کمال و قرار گرفتن در مسیر خدا باشد، ولی در این میان، هادی و راهنمایی در کار نباشد؟!

_ آیا می توان قبول کرد که انسان، عاشق رسیدن به مقام والای انسانی باشد، ولی در خارج چنین الگویی وجود نداشته باشد؟! مگر نه این است که برای هر نیاز و احساس درونی، یک واقعیت خارجی و بیرونی وجود دارد که آن احساس را اشباع می کند؟ اگر ما در درون، احساس تشنگی می کنیم و نیاز به آب داریم، برای رفع آن نیاز، آبی در خارج از بدن وجود دارد. حال چگونه قبول کنیم که علاقه به کمال و رسیدن به قله سعادت در انسان وجود دارد، اما چیزی که پاسخ گوی این نیاز باشد، در خارج از ذهن پیدا نمی شود؟!

_ چگونه می توان پذیرفت که میزبانی از مردم دعوت کند، ولی نشانی منزلش را ندهد یا راهنمایی نفرستد؟! به خصوص در مواردی که بدون راهنما، راه یابی ممکن نباشد و در مسیر، مواردی وجود داشته باشد که ممکن باشد مهمان را به بیراهه و انحراف از منزل میزبان بکشاند. در این جا بر میزبان لازم است تا راهنمایی با نام و نشانی روشن برای مهمان بفرستد تا هم راه را به او بنماید و هم با برخورد با موارد انحرافی، او را به مقصد برساند.

_ چگونه قبول کنیم که انسان در راه های ساده و محسوس زندگی، نیاز به راهنما دارد، اما در پیمودن راه های سعادت و معنویت و رسیدن به رشد واقعی _ که پیچیده تر هستند و علم انسان درباره آن ها کم تر و وسوسه های شیطانی در آن بیشتر است _ نیاز به راهنما نداشته باشد؟!

_ مگر نه آن ا ست که حیواناتی که زندگی دسته جمعی دارند، همچون زنبور عسل، برای خود ملکه ای را به طور غریزی می پذیرند؟ در تاریخ سیاست ها و جنگ ها کدام موفقیتی را سراغ دارید که نقش رهبر و فرمانده در آن نادیده گرفته شده باشد؟ جامعه بدون امام یعنی هرج و مرج؛ و کدام عقل و وجدان، آن را می پذیرد؟! حضرت علی علیه السلام می فرماید: «لابدّ للناس من امیر برّ کان او فاجرٍ؛(1) وجود رهبر برای مردم ضروری است، خواه نیکوکار باشد یا بدکار».

5. علاوه بر موارد فوق _ که میان نیاز به پیامبر و امام، مشترک است _ در خصوص نیاز به امام، دلایل دیگری نیز وجود دارد:

_ برای پیاده شدن دستورات الهی و حفظ احکام، قدرت و حکومت لازم است و قدرت و حکومت به امام و رهبری لایق نیاز دارد. مخصوصاً در صورتی که دسترسی به پیامبر امکان نداشته باشد و خاتمیت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را پذیرفته باشیم.

_ مگر می شود که خدا برای مردم پیامبری بفرستد و آن پیامبر، با خون دل، احکام و قوانینی بیاورد و بعد همه را رها کرده، از دنیا برود؟! آیا این کار حکیمانه است؟ آیا رها کردن امت با آن حرص و سوزی که از پیامبر سراغ داریم، سازگار است؟ کسانی که می گویند پیامبر مکتب و امتی را بنیان گذاری کرد و رفت، حکمت خدا و سوز پیامبر را چگونه توجیه می کنند؟ کدام مقام مسئول، این گونه بی تفاوت مردم را رها می کند که پیامبر چنین کند؟!

_ اساساً دین و مکتب، یا هماهنگ با خواسته های درونی و حوادث خارجی و به اصطلاح رشدآور و رشددهنده و به روز است یا فقط قوانینی مقطعی و خشک است که با مرور زمان به دست فراموشی سپرده می شود و به اصطلاح، ایستاست.

اگر در کنار مکتب، امامی با شرایط ویژه باشد، مکتب از نوع اول خواهد بود، وگرنه از نوع دوم خواهد شد و به همین دلیل امام رضا علیه السلام می فرماید: «انّ الامامه زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عزّ المؤمنین... انّ الامامه اسُّ الاسلام النامی؛(2) امامت و رهبری حق، زمام دین و مایه نظام بخشیدن به مسلمانان و صلاح امور دنیوی و عزت مؤمنین است... امامت، اساس اسلام رشدیافته است». یعنی چیزی که بتواند همه احتیاجات فردی و اجتماعی و مادی و معنوی انسان ها را تأمین کند، تنها امامت است.
امام رضا علیه السلام با تعبیر «الاسلام النامی» به ما می فهماند که اسلام بدون امام، نمو و رشدی ندارد و در معرض کهنگی و زوال است. جامعه انسانی هر آن در معرض حوادثی است که اگر حکم و دستور خدا از طریق وحی یا رهبری حق به انسان ها نرسد، مردم آرامش خود را از دست می دهند و هر کدام راهی را می پیمایند و هرج و مرج به وجود می آید. لذا در کنار مکتب، وجود امام و رهبر ضروری است.


1- نهج البلاغه، خطبه 40.

2- عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 216.


_ همان گونه که شنا در استخر، نیاز به مربی و ناجی دارد، گذر از دریا نیز نیاز به کشتی و ناخدا دارد؛ چنان که امام فرمود: «الدنیا بحر عمیق؛(1) دنیا دریای عمیق و پر تلاطم است» که به کشتی و کشتی بان نیاز دارد. این با کدام منطق و حکمت سازگار است که خداوند، شناوران ناتوان و ناآشنا را در دریای پرخطر به حال خود رها کند؟!

_ همان گونه که خداوند در کشور تن فرمانروایی به نام عقل قرار داده تا به وسیله آن، چشم و گوش و تمام اعضا از انحراف و خطا حفظ شوند، لازم است برای جامعه نیز امام و فرمانروایی قرار دهد تا مردم دچار تحیر و انحراف و هرج و مرج نشوند و به مقصد برسند.

6. پرسش: با وجود قرآن و کتاب آسمانی، دیگر چه نیازی به امام است؟

پاسخ: قرآن، کتاب قانون است و قانون به مفسّر و مجری نیاز دارد. در نظام امروز جهان نیز در کنار قوه مقننه، قوه مجریه و قضائیه وجود دارد؛ زیرا قانون به مجری و ضمانت اجرا نیاز دارد. این نیاز در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دست ایشان و پس از ایشان، توسط امامان علیهم السلام برطرف می شد.


1- کافی، ج 1، ص 15.

 

علاوه بر این، جزئیات همه چیز، مثلاً تعداد رکعات نماز یا تعداد شوط های طواف در قرآن ذکر نشده و بسیاری از مطالب جزئی و مقطعی در قرآن نیامده است؛ بلکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان علیهم السلام این موارد را برای مردم بیان می کردند. خود قرآن می فرماید: (ما آتاکم الرّسول فخُذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا)؛(1) «آنچه را پیامبر بیان می کند، بگیرید و آنچه را نهی می کند، رها کنید».

این آیه دلالت دارد که پیروی از سنت نبوی واجب است؛ زیرا پیروی از آن، در حقیقت، پیروی از خداست: (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه).(2) امامت و ولایت نیز پذیرش سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.

7. آفرینش به خاطر اولیای خداست. به خاطر گل است که همه علف ها و  آب می خورند. وجود اولیای خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باعث امنیت است. در احادیث متعددی آمده است که اگر حجت خدا نباشد، زمین به هم می ریزد. حق هم همین است. مثال زدم که اگر بچه درس نخواند، مدیر اصلاً درِ آزمایشگاه و کتابخانه را باز نمی کند.

8. امام رضا علیه السلام فرمود: «لا إِلَهَ إِلَّا اللَّه (توحید) دژ خداست». بعد مدتی صبر کرد و بعد از مدتی فرمود: «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا».(3) امام رضا علیه السلام می فرماید من از شروط توحید هستم، چون توحید بدون امام ارزش ندارد. شرط توحید، وجود یک رهبر لایق است و آن هم یک رهبر زنده. امام نمی گوید: «الامام من شروطها»، می گوید «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»، یعنی من که امام زنده ام، شرط توحید هستم. توحید همیشگی است، پس در هر زمان باید یک امام معصوم وجود داشته باشد. الآن هم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شرط توحید هستند.


1- سوره حشر، آیه 7.

2- سوره نساء، آیه 80 .

3- ثواب الأعمال، ص 6 .

 

9. درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می خوانیم: «أَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاء».(1) هستی به وجود او زنده است؛ مثل ناخدایی که اگر نباشد، کشتی غرق می شود.

10. اگر معتقد به وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نباشیم، در واقع می گوییم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم

_ نعوذ بالله _ دروغ گفته است. چون در حدیث ثقلین فرموده که قرآن و

اهل بیت علیهم السلام هیچ وقت از هم جدا نمی شوند. اکنون قرآن هست، پس اهل بیت علیهم السلام کجایند؟!

اگر بگوییم از دنیا رفته اند، یعنی این دو از هم جدا شده اند؛ در حالی که پیغمبر خدا می گوید این دو هیچ وقت از هم جدا نمی شوند. یعنی تا هر زمان که قرآن هست، باید یک نفر از اهل بیت هم باشد و او در زمان ما، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.


1- بحار الأنوار، ج 99، ص 106.

Share