بديهيات؛ امامِ معصومِ دروني

حال اگر عده اي عين عصمت شدند، نمونه کامل روشن کردن حق و باطل کارها مي باشند و به خودي خود نمايش خوبي ها هستند. همان طور که شما در نفس خود جهت تشخيص صحيح يا غلط بودن قضايا، بديهيات را داريد. بديهي عبارت است از معرفتي که آن چنان براي انسان روشن است که ديگر هيچ احتياج به اثبات ندارد، مثل اين که مي دانيد «جزء هر چيز از کُلّ آن چيز، کوچک تر است». اگر از شما بپرسند چرا اين چنين است؟ مي گوييد: چرا نمي خواهد، معلوم است! چون اگر درست تصور کنيم، تصديق مي کنيم، تصورش کافي است براي تصديقش. در علوم نظري اين را بديهي مي گويند و بر مبناي آن ها صحيح يا غلط بودن فكر يک شخص را تشخيص مي دهيد. حال علاوه بر بديهي نظري، بديهي هاي عملي هم داريم، و آن ها اماماني هستند كه تكويناً در مقام طهارت قرار دارند، آن ها عين عصمت اند و لذا خودشان ملاک حق و باطل كارها هستند. همين طور که خداوند در فطرت آدم يک عقلي را مي گذارد که آدم بتواند به کمک مقدماتِ بديهي به فهم برتر برسد، و ريشة همه استدلال هاي عقلي خود را بديهيات قرار دهد، در خارج هم يک عده اي بايد عين عصمت باشند تا ريشه شناخت حق و باطل کارها به کمک آن ها ممکن شود و انسان ها براي شناخت مصداق خوبي و بدي به چنين انسان هايي نياز دارند و قرآن ما را به سوي آن ها راهنمايي مي کند و مي فرمايند آن هايي که عين طهارت اند و مقامشان مقام فهم حقيقت قرآن است چه کساني اند، و شما اگر خواستيد ماوراء علم حصولي با حقيقت وجود عالم مرتبط باشيد بايد راه و رسم آن ها را بشناسيد. در واقع امامان معصوم(علیهم السلام) براي نجات از پوچيِ فعاليت ها، گمشده همه انسان ها هستند و جهان بدون امامان معصوم (علیهم السلام) حتماً به پوچي گرفتار مي شود و معرفت او در حد مفاهيم مي ماند و آن مي شود که اکنون هست:

ني صفا مي ماندش ني لطف و فر
ني به سوي آسمان راه سفر

در دعاي ندبه با خداوند به نجوا مي نشيني و در مورد مقام اهل البيت(علیهم السلام) مي گويي:

وَ قُلْتَ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اهل البيت وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا».[1]

اي خدا! در باره خاندان پيامبرخدا (صلی الله علیه وآله وسلم)فرمودي خداوند اراده کرده تا فقط شما اهل بيت را از هرگونه رجس و ناپاكي دور  سازد و آن هم پاك بودني خاص.

با دقت در آيه فوق يعني آية تطهير؛ نكات زير مورد توجه قرار مي گيرد:

اولاً : «رِجْس» از نظر لغت چون با «ال» آمده ، به معني هرگونه پليديِ جسمي و روحي است.

ثانياً: بيش از 70 حديث كه بيشتر آن از اهل سنّت است اقرار دارند كه «اهل البيت» شامل، رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و حضرت علي(علیه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و امام حسن و امام حسين«عليهماالسلام» مي باشد.[2]

ثالثاً: همان طور که قبلا عرض شد، چون خداوند اراده براي تطهير در آيه مذكور را منحصر به اهل البيت(علیهم السلام) كرده و گفته است «اِنَّما»، پس اولاً: اين تطهير، آن تطهير عمومي كه خداوند براي همه مسلمين اراده كرده است نمي باشد، و اگر همان تطهيري بود که براي عموم مردم اراده کرده بود، ديگر مقام خاصي براي اهل البيت(علیهم السلام) محسوب نمي شد. ثانياً: چون خداوند تشريعاً طهارت و تزكيه را براي همه خواسته است، پس اين طهارت، طهارت تشريعي نبوده، بلكه طهارت تكويني مي باشد. يعني طهارت و عصمت موهبي كه در اثرآن، نيروي فوق العادة باطنيِ عصمت در آن ها ايجاد شده است، تا آن ها نمونة كامل زندگي صحيح براي بشريت باشند و بشريت با اطمينان به عصمت آن ها   راه ارتباطِ وجودي با حقايق قرآني را بگيرند.

شما در آن فراز از دعاي ندبه متوجه طهارت خاص اهل بيت پيامبر(علیهم السلام) مي شويد و آن را اظهار مي داريد که خدايا! ما به چنين مسأله اي ايمان و اعتقاد داريم و سپس در فراز بعدي اظهار مي داريد:

«ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِي كِتَابِكَ فَقُلْتَ «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي»[3] وَ «قُلْتَ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ»[4] وَ «قُلْتَ مَا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَي رَبِّهِ سَبِيلا»[5] فَكَانُوا هُمُ السَّبِيلَ إِلَيْكَ وَ الْمَسْلَكَ إِلَي رِضْوَانِكَ»

آنگاه تو اي پروردگار! در قرآنت اجر و مزد رسالت پيغمبرت را محبت و دوستي امت نسبت به ذي القرباي آن حضرت، يعني اهل بيت قرار دادي، و به پيامبرت فرمودي که بگو: من از شما امت به عنوان اجر رسالت جز مودّتِ نزديکان و خويشاوندانم، چيز ديگري نمي خواهم و باز فرمودي: همان اجرِ رسالتي را هم كه خواستم به نفع شما خواستم، و باز فرمودي بگو: من از شما امت اجر رسالتي نمي خواهم جز آن كه شما راه خدا را پيش گيريد. پس اهل بيت رسول، همان طريق و مسير رسيدنِ بندگان به خوشنودي تو مي باشند.

ملاحظه مي کنيد که در مورد اهل بيت پيامبر(علیهم السلام)، مي گويي «هُمُ السَّبيل» يعني اهل البيت راه رسيدن به حقايق هستند و اين مقام غير از مقام يک معلمي است که با علم حصولي تعليم مي دهد. قرآن مي فرمايد: «قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَي رَبِّهِ سَبِيلاً»،[6] اي پيامبر بگو: در مورد قرآن و رسالتِ خود چيزي نمي خواهم مگر آن کسي که بخواهد راه پروردگارش را بگيرد، يعني اجر رسالت من همان کسي است که به سوي پروردگارش سير مي کند، و شکرانة اين کار از ناحية خدا، خود اين شخص است که راه پروردگار را پيشه کرده است. پس از طرفي فرمود: اجر رسالت من مَودة في القربي است، از طرفي ديگر مي فرمايد: اجر رسالت من آن کسي است که راه خدا را پيشه کند. پس معلوم است ذي القربي راه خدايند و هر کدام همان کسي هستند که به نحو مطلق راه الهي را پيشه کرده ، چون کسي که در حدّ محدودي راه الهي را پيشه کرده است نمي تواند اجر رسالت باشد، زيرا اجر رسالت و قرآن بايد چيزي در حدّ قرآن و رسالت باشد و کسي که تماماً و در تمام ابعاد اتخاذ سبيل اِلي رَبّه کرده باشد مصداق کامل اجر رسالت است که همان ائمه معصومين(علیهم السلام) و در حال حاضر حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند. به همين جهت قرآن در رابطه با مقام امام مي فرمايند: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ»؛[7] و آن ها را اماماني قرار داديم که به امر ما هدايت مي کنند و علاوه بر «هدايت به امر» فعل خيرات را به آن ها وحي کرديم و نيز اقامة صلات و ايتاء زکات را به آن ها وحي نموديم و آن ها براي ما عبادت کنندگان بودند.

چنانچه ملاحظه مي فرماييد؛ نمي گويد به آن ها گفتيم فعل خير انجام دهند يا نماز اقامه کنند، بلکه مي فرمايد فعل خير و اقامة نماز و ايتاء زکات را به آن ها وحي کرديم، و معني اين حرف آن است که فعل آن ها عين وَحي خدا است و سراسر وجودشان نمايش فعل خير است و لذاست که عرض مي شود اهل بيت پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) همان راه سير به سوي پروردگارند.

پس اهل البيت(علیهم السلام) همان راهي  هستند که هرکس مي خواهد «اِلَي رَبِّهِ» به سوي پروردگارش راهي بگشايد بايد آن ها را بشناسد، چون آن ها راه هستند. حالا چرا راه هستند چون مطهروني هستند که با اصل و حقيقت قرآن مرتبط اند و لذا هرکس مثل آنان عمل کند به همان اندازه با حقيقت قرآن مرتبط مي شود در آن صورت ديگر علم او به آن معناي فکري که علمِ مفهومي باشد و با خود معلوم ارتباط نداشته باشد، نيست. پس معلوم است اين ها راهشان يک راه ديگري است و با عقايد خاص و اعمال خاص به چنين مقامي رسيدند، خودشان مجسمه عيني عملي هستند که هرکس خواست به حقايق برسد بايد آن ها را در نظر داشته باشد.

قرآن هر وقت از امامت سخن به ميان آورده، از هدايت ويژه اي كه به امر الهي تحقق مي يابد ياد كرده است. مي فرمايد: «وَ جعلناهُمْ ائِمَّةً يَهْدوُنَ بِاَمْرِنا»[8] آنان - ابراهيم و اسحاق و يعقوب- را اماماني قرار داديم كه مردم را به « امر » ما هدايت كنند. از طرفي در آيه 83 سوره يس مي فرمايد: «اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَيْئاً اَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون، فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِه ملَكُوتُ كُلِّ شَيْئٍ » اَمر خدا اين است كه به شيي اي بگويد « باش » و مي شود. مي فرمايد: اشياء داراي جنبه اي ملكوتي هستند كه آن جنبه نزد حق است و لذا همين كه اراده كرد آن شيئ بشود، با يك اراده محقق مي شود، بدون هيچ مانعي. از طرفي مي فرمايد: «وَ ما اَمْرُنا الاّ واحدةٌ كَلَمْحِ الْبَصَر»[9] امر ما واحد بوده و تعدد بردار نيست، مثل يک چشم بهم زدن ، پس مادي و تدريجي نمي باشد. درنتيجه هدايت كنندگي امام به « امر» خدا با توجه به جنبه ملكوتي اشياء، عبارت است از تصرف در جان انسان ها براي رساندن آنها به كمال مطلوب و هدايت امام به ارائه طريق خلاصه نمي شود. وقتی در ادامه آيه 73 سوره انبياء مي فرمايد: «وَ اَوْحَيْنا اِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيرات وَ اَقامَ الصّلاةِ وَ ايتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لنا عابِدين» و به آن امامان، فعل كارهاي خير را وحي كرديم، و وحي كرديم اقامه صلاة و دادن زكات را وآنها از عبادت كنندگان ما بودند. نشان می دهد كه اين وَحيِ فعل خير، يك نحوه تصرف تكويني در جان آن هاست. چون مي فرمايد: فعل خير را به آن ها وحي کرديم ، و نگفت به آنها وحي کرديم كه فعل خير انجام دهند پس آن ها عين فعل خير و عين اقامه نماز وايتاء زکات هستند.

طبق مطالب فوق مبداء افاضه علم، قلب امام است كه به واسطه سيطره بر ملكوت به هر موجودي به قدر استعداد افاضه مي كند و طبق آيه «وَ جَعَلْناهُم اَئِمَّةً يَهْدونَ بِاَمْرِنا» اين هدايت ، رهبري افراد بشر است از راه ملكوت و نفوس آنها توسط امام ، در ضمن اين نکته نشان مي دهد بايد هميشه چنين امامي در عالم،حي وحاضر باشد تا چنين القاء روحاني بر مستعدين جريان يابد، و در اثر اتصال قلوب پيروان امام به قلب امام، معارف و علوم الهيه در قلب پيروان جاري گردد.

هنر اهل البيت (علیهم السلام) اين است که کاري مي کنند که ما گرفتار مفهوم نشويم، چون آنها در تمام اعمال و گفتار خود قلب شان را متوجه حقيقت مي کنند، نه اين که مشغول مفاهيم شوند، ارسطو و افلاطون که نيستند، خيلي فرق است بيت اهل البيت (علیهم السلام) و ارسطو و افلاطون.

گر هزاران گوش ها صف بر زنند
جمله محتاجان چشم روشن اند

وقتي متوجه شويم از نظر وجودي و تکويني عين ربط به حقيقت وجود يعني به حضرت الله هستيم، پس بايد راهي پيدا کنيم که در عقيده و عمل هم همان طوري باشيم كه در وجود تكويني هستيم، و در تشريع نيز عين ربط به حقيقت عالم باشيم، و از طريق ارتباط وجودي با خداوند از او فيض بگيريم. اهل البيت(علیهم السلام) با طهارتي که دارند جان خود را از هرگونه غيري به جز خدا منصرف کرد ه اند و جانشان را متصل به خدا نموده اند و با طهارت خود راه را نشان داده اند، پس به خداوند عرضه مي داري: «فَكَانُوا هُمُ السَّبِيلَ إِلَيْكَ وَ الْمَسْلَكَ إِلَي رِضْوَانِكَ»[10] آن ها راه به سوي تو و مسير رسيدن به رضايت تو هستند.

-----------------------------------------------------------------

[1] - سوره احزاب، آيه 33 .

[2] - به کتاب امام شناسي، ج 3، از آيت  الله سيدمحمدحسين حسيني تهراني رجوع شود.

[3] - سوره شوري، آيه 23.

[4] - سوره سبأ، آيه 47.

[5] - سوره فرقان، آيه 57.

[6] - سوره فرقان، آيه 57.

[7] - سوره انبياء، آيه 73.

[8] - سوره انبياء، آيه3 7.

[9] - سوره انعام، آيه75.

[10] - مفاتيح الجنان، دعاي ندبه

Share