توبه از نظر به خود، شرط حضور

هرچه خداوند به قلب انسان بيشتر تجلي كند خانه منيّت انسان بيشتر ويران مي شود و خداوند اين قاعده را با متلاشي كردن كوه به حضرت موسي(علیه السلام) نشان داد، قرآن مي فرمايد:

«وَ لَمَّا جَاء مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ».[1]

و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد پروردگارا! خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم، فرمود هرگز مرا نخواهى ديد ليكن به كوه بنگر پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى ديد، پس چون پروردگارش بر كوه جلوه نمود کوه را متلاشی کرد و موسى بي هوش و مدهوش بر زمين افتاد، و چون به خود آمد گفت: خدايا! تو منزهى، به درگاهت توبه كردم و من از نخستين مؤمنانم.

حضرت حق خواستند بگويند به همان اندازه كه من بر كوه تجلي كنم، كوه از منيّت خود متلاشي مي شود و لذا در راستاي همان تجلي بود كه «خرَّ  موسي صَعِقاًً» موسي(علیه السلام) از هوشياري و خوديتِ خود خارج شد و ديگر براي او منيتي نماند و لذا وقتي حضرت موسي(علیه السلام) بعد از محو، به صحو و هوشياري آمد، ديگر آن موسايِ قبلي نبود و به حق موجود شد و نه به خود، از آن بودن قبلي خود توبه كرد و عرضه داشت: «تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ» از آن «مَن» قبلي توبه كردم و به تو ايمان آوردم، زيرا وقتي بخواهم بنده تو باشم بايد ذره اي از خوديِ من در ميان نباشد، تا تماماً انگشت اشاره به حق باشم. اين است معني نفي هستي و نفي انانيت خود، در مقابل تجلي نور حق كه در موردش گفته اند:

پيش شيري آهويي مدهوش شد
هستي اش در هست او روپوش شد

اين كه گفته مي شود اهل البيت(علیهم السلام) نمايش توحيدند به همين معني است كه عرض شد و ما بايد حكمتي را دنبال كنيم كه ما را متوجه اين ذوات مقدس کند که توحيد مجسم اند و از طريق آن ذوات مقدسه، متوجه خداي وجودي و حضوري شويم كه اين مقصد اصلی ما و عامل نجات كامل از پوچي است.

با توجه به نكات فوق بايد عزيزان متوجه باشند انسان تا از خودش آزاد نشود هرگز با «وجودِ» حقايق نمي تواند مرتبط باشد و قرآن در راستاي همين قاعده مي فرمايد:

«لَكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا»[2] چون پدران كفّار و خود آن ها تلاش در نفي منيت خود نداشتند و با انواع متاع هاي دنيايي همواره جواب نفس امّاره خود را دادند، انسان هاي پوچ و بي ثمري شدند. بعد از تذکّر چند نكته در ادامه مي فرمايد:

«وَ قَالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوًّا كَبِيرًا»[3]

آن هايي که به قيامت و لقاء ما معتقد نيستند، بدون آن كه بخواهند منيّت خود را نفي كنند، در نهايت كبر و سركشي، انتظار ارتباط با خدا و ملائكه و حقايق قدسي را دارند در حالي كه؛

«يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَائِكَةَ لَا بُشْرَى يَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا »[4]

وقتي ملائكه براي آن ها تجلي مي كند، كوه انانيت آن ها به كلي متلاشي مي شود و براي اين هايي كه تمام وجود خود را همين وجود دنيايي مي دانند بسيار آزار دهنده است.

ولي در هر حال وقتي خود را آماده چنين ارتباطي نكرده باشند چون با سير به قيامت هيچ گونه شخصيتي كه توان ارتباط با عالم قدس را به نحو وجودي داشته باشد با خود نبرده اند با پوچي و پراكندگي روبه رو مي شوند و لذا فرمود:

«وَ قَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا»[5]

و بر كارهايى كه كرده اند مى پردازيم و آن را چون گردى پراكنده مى سازيم.

چنانچه عنايت فرموديد ابتدا در مورد اين ها فرمود: «وَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا كَبِيرًا»[6] آن هايي كه اميدي به لقاء خداوند ندارند مي گويند چرا براي ما ملائكه نازل نمي شوند و يا چرا پروردگار خود را نمي بينيم. خداوند اين افراد را چنين وصف مي كند كه از طرفي اميد لقاء ما را در مرتبه وجودي و غيبي ندارند و از طرفي در اوج كبر و سركشي طلب رؤيت خداوند و ملائكه را به صورت حسّي دارند. خداوند در اين آيه مي خواهد بفهماند براي اميدواري به لقاء الهي و لقاء حقايقِ عالم قدس راه كار و برنامه اي خاص نياز است كه اين ها در راستاي آن راه و آن برنامه يك قدم هم برنداشته اند. اين ها تصور صحيحي از لقاء حقايق قدسي ندارند و از طرفي با همان تصور باطل خود مي خواهند خدا و ملائكه را ببينند در حالي كه اين ها روحية کبر دارند، و خودشان را مي خواهند ببينند. در ادامه دارد «فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا» عمل آن ها را چون گرد پراكنده قرار مي دهيم، چون هيچ هستيِ قابل توجهي براي خود و زندگي خود ايجاد نکرده اند.

از طريق امثال آيات فوق ابتدا «نيست ها» را و جايگاه آن ها را از طريق قرآن درعالم بشناسيد، آن وقت دعوت قرآن به «هستي»، بسيار مؤثر و كارساز خواهد بود، قرآن مکرر مي فرمايد: اگر خارج از ايمان به خدا و ملائكه و قيامت زندگي کنيد، با پوچي روبه رو مي گرديد و با خلائي روبه رو مي شويد كه بسيار آزاردهنده است و بعد از ده ها سال که با پوچي و خلأ به سر برديم، دست هايمان از ارتباط با حقيقت خالي مي ماند.

-----------------------------------------------

[1] - سوره اعراف آيه 143.

[2] - سوره فرقان، آيه 18.

[3] - سوره فرقان، آيه 21.

[4] - سوره فرقان، آيه 22.

[5] - سوره فرقان، آيه 23.

[6] - سوره فرقان، آيه 21.

Share