چگونگي ارتباط با قرآن و روايات

سؤال: اولاً: چرا در بسياري موارد اين حالت سير و تفكر كه مي فرماييد در ما ايجاد نمي شود؟ ثانياً: چرا با خواندن كتاب احساس مي كنيم بيشتر استفاده مي كنيم تا با خواندن قرآن و روايات؟

جواب: اشكال در نوع برخورد ما با قرآن و روايات است، اولاً : راه ارتباط حضوري را تمرين نكرده ايم و لذا با قلبمان وارد عالم قرآن و روايات نمي شويم. ثانياً: دنبال آن هستيم كه از متون مقدس نكتة علمي به دست آوريم و ديگر هيچ، قرآن و روايات را دريچه كشف حقايق قلبي براي خود قرار نمي دهيم و لذا آن ها براي ما نور نمي شوند تا حقايق را به ما نشان دهند. شايد بحث هاي گذشته اين نتيجه را به وجود بياورد كه بايد نگاه خود را به متون مقدس درست كنيم. ثالثاً: روش ما عموماً در برخورد با قرآن و روايات غلط است، ما وقتي کتاب هاي ارسطو و پياژه و امثال آن ها را مي خوانيم هم مرتب مي خوانيم و هم در جوانب سخن آنها فکر مي کنيم و لذا در همان راستا استفاده هايي هم نصيب ما مي شود، ولي وقتي قرآن مي خوانيم انتظار داريم قرآن و روايات مثل اين كه يك كتاب داستان مي خوانيم، آن مطالب عميق را خيلي راحت در اختيار ما بگذارند، در حالي كه قرآن و روايات داراي بواطن و حقايق بسيار بلندي  هستند كه با تدبّر و آمادگي قلبي مي توان از آن ها استفاده كرد. خدا چنين شرطي با ما نکرده است كه بدون آمادگي، نور قرآن را به ما بدهد، بلكه برعكس، مي فرمايد: «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا »؛[1] آيا در قرآن نمى انديشند و تدبّر نمي کنند كه اگر از جانب غير خدا بود قطعا در آن اختلاف بسيارى مى يافتند. چنانچه ملاحظه مي فرماييد به ما دستور داده اند در قرآن تدبّر كنيم و از ظاهر الفاظ به عمق  آن ها سير كنيم و اگر با تدبّر در قرآن به سير خود ادامه دهيد يک نحوه اتّحاد و يگانگي در شخصيت آن مي يابيد، و توحيد را در آن متجلي مي بينيد. همچنان كه حضرت امير المؤمنين(علیه السلام) مي فرمايند: «... فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ...»،[2] پس خداوند در كتاب خود تجلي كرده و ليكن او را نمي بينند.

شما بناي خود را در رابطه با مطالعه قرآن اين طور بگذاريد که شرط اين کتاب بزرگ براي ارتباط با ما، تدّبر است پس بايد براي فهم آن وقت صرف کنيد. مگر شما براي فهم اسفار اربعه ملاصدرا«رحمة الله عليه» و يا مثنوي مولوي مي توانيد بي مقدمه وارد شويد و مقاصد بالاي انديشه آن ها را به دست آوريد؟ قرآن مقاصدش بالاتر است يا آن كتاب ها؟ تا به حال شده است زير اين آسمان کسي پيدا شود که بناي خود را تدبر در قرآن گذارده باشد و از عظمت آن حيران نشود و بعد بيايد بگويد دو سال وقت صرف کردم هيچ چيز نصيبم نشد؟[3] نمي شود كه فرهنگ و آداب ورود به قرآن و روايات را رعايت نكرد و انتظار نتيجه داشت، بايد درست وارد شد و نتيجه لازم را به دست آورد. اين پروانه ها را ديده ايد كه دور شمع مي گردند، يك كمي به نور نزديك مي شود مي بيند مي سوزد، عقب مي آيد، ولي دلش به طرف نور است و نمي تواند از آن دل بكند، دوباره به طرف نور مي رود و باز مي سوزد و عقب مي زند، ولي جهت خود را از نور برنمي گرداند، تا اين که مي بيند فايده ندارد که همين طور برود به طرف نور و برگردد، اين کار مسئله اي را حل نمي کند، بالأخره با تمام عزم و اراده به طرف شمع مي رود، هرچه بادا باد، سوختم كه سوختم و خود را به آتش مي زند، و لذا بدنش جزء شعله شمع مي شود. شهدا رفتند داخل اين نوري كه متذکّر فرهنگ اهل البيت(علیهم السلام) بود، ديدند تا كي نظاره گر آن نور باشند. حالا ما هم تا كي با علم حصولي و بدون به كار انداختن قلب، بخواهيم از پشت حجابِ مفاهيم، با حقايق مرتبط باشيم؟ با متوقف شدن در علم حصولي از خيلي چيزها محروم مي گرديم و به واقع هيچ وقت آن طور كه بايد و شايد با قرآن مرتبط نمي شويم و آن را نخواهيم شناخت.

معرفت به امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را که ظهور محضِ همه حقايق قدسي است و حضور محض در مقام ارتباط با خداوند است، تبديل کردند به يک فکر حصولي و اين كه مي دانيم آن آقا هستند و يك روز مي آيند. آيا امام زماني که امام خميني«رحمة الله عليه» مي شناخت با امام زماني كه انسان های عادی مي شناسند يكي است و يك نقش را در تاريخ دارد؟

آري وقتي نظر به حقايق را يادگرفتيم ديگر وجود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) يك نقش حضوري در زندگي ما خواهند داشت و به پشتيباني اين امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود كه امام خميني«رحمة الله عليه» چنين انقلابي را به وجود آورد، ولي امام زمان انجمن حجتيه اي ها وسيله تقويت شاه و ظلمات آخر الزمان بود.

با مباحثي كه گذشت، إن شاءالله روشن شد که وقتي فعاليت هاي فرهنگي حضوري و وجودي شود چه اندازه بركت دارد. اين که عرض مي كنم شما حساس باشيد راهي را پيدا کنيد که فعاليت هايتان باطن پيدا كند و در حدّ مفاهيم متوقف نشويد، به جهت آن است كه اگر كار و فعاليت و عبادت حضوري شد، در ما شور و نشاط به وجود مي آيد و انسان در كار خود به ثمر مي رسد. عرايض بنده بدين معنا نيست که از فردا بتوانيم به نحو حضوري با قرآن مرتبط شويم بلكه عرض بنده آن است كه جهت گيري را درست كنيد تا حقايق به مرور- به اندازة آمادگي ما- تجلّيات خود را بر قلب ما شروع كنند و باور ها کاربردي و «وجودي» شود. اگر شما باور ها را کاربردي ننماييد به خودي خود کاري از آنها نمي آيد، هنر ما آن است كه قلب را آماده سير كنيم و عادتمان را در جمع آوري اطلاعات و متوقف شدن در مفاهيم تغيير دهيم و جلسات مذهبي طوري باشد كه انسان در حضور قرار گيرد. حتماً شما توجه داشتيد كه ما از اول اين جلسه و حتي از اول اين سلسله بحث ها چيزي كه اطلاعاتي بر اطلاعات شما بيفزايد نگفتيم، اتفاقاً درس ما در اين مدت تمرين آزاد شدن از حجاب  اطلاعات بود و لذا هيچ اطلاعي هم به شما نداديم. ما گفتيم که مواظب باشيد مقصد را گم نکنيد. إن شاءالله وقتي سراغ قرآن و روايت مي رويد با به صحنه آوردن قلب خود، شكل کاربردي مباحث را پيدا مي کنيد. امام خميني«رحمة الله عليه» کتابي به نام «شرح حديث جنود عقل و جهل» دارند که فوق العاده عالي است، در ابتداي کتاب مي فرمايند: اکثر كتاب هاي اخلاق نسخه است و نه دارو. ايشان سعي مي كنند با به حضور بردن مخاطب از طريق روايات، نور محقق شدن انسان را در اخلاق فاضله عملي سازند، به طوري كه پس از مدتي مأنوس شدن با آن كتاب و آن روايات، احساس مي كنيد عزم شما در انتخاب هايتان عزم جديدي است، همان كه قبلاً عرض كردم، سنگِ وجود شما به طلا تبديل مي شود، نه اين كه سنگي باشيد كه طلا گرفته اند. إن شاء الله.

از بهاران کي شود سرسبز سنگ
خاک شو، تا گل برويي رنگ  رنگ
سال ها تو سنگ بودي دل خراش
آزمون را، يک زماني خاک باش

در يك جمع بندي، مباحث زير در اين جلسه مورد بررسي قرار گرفت:

1- براي ارتباط با «وجود» مي توان با معرفت نفس كار را شروع كرد و هستِ خود را آزاد از اسم و رسم احساس نمود و از آن طريق به صورت حضوري، تفكيكِ بين «وجود» از «ماهيت» را شروع کرد.

2- براي سير از مفهوم و ماهيت به «وجود» و «حقيقت» يك نوع سلوك و توجه قلبي نياز است و نبايد انتظار نتيجه سريع داشت ولي بايد قلب را همواره در حضورِ وجود نگه داشت تا اين سير عملي گشته و سرعت بگيرد.

3- از طريق توجه به معاد به عنوان واقعيت موجود، مي توان از مفاهيم به سوي حقايق سير كرد و زندگي را از محدوديت ماهيات به گستردگي وجود منتقل نمود.

4- نكته قابل توجه اين كه از طريقِ احساسِ «هستِ خود» مي توان به «هست مطلق» مرتبط شد و همه عالم را تجلي «وجود مطلق» ديد و از پرتو حضرت رب العالمين در همه مظاهر وجود، بهره مند شد.

5- با توجه به مقام «يَهْدِي اِلَي الْحَقّ» كه مربوط به ائمه معصومين است كه علم لدني دارند، مي توان پذيرفت که آن مقام در راستاي ارتباط «وجودي» با حقايق حاصل مي شود و نه در راستاي ارتباط مفهومي.

6- نبايد به اسم ارتباط با «وجود» و فاصله گرفتن از حجاب «مفهوم» از فلسفه نيز به كلي فاصله گرفت و شعار تفكيك و جدايي نقل از عقل را سر داد، که خطر «تفكيك» و اخباري گري و حسّ گرايي، بسيار بيشتر از فلسفه زدگي است، بلكه راه كارِ عبور از فلسفه با آگاهي از تاريخ فلسفه است، تا به ساحت خوف اِجلال و ترس آگاهي و مرگ آگاهي وارد شويم و حكمت متعاليه جناب ملاصدرا«رحمة الله عليه» بستر و مسير خوبي است براي رسيدن به حكمت اُنسي و ورود به عالَم روايات و آيات.

7- براي گذر از موانعِ راه براي ارتباط با حقايق، بايد از خود توبه كرد، همچنان كه حضرت موسي(علیه السلام) با تجلي پروردگار بر كوه، كوه انانيّت خود را مُنْدَك نمود و در آن مكتب اولين مؤمن به حق شد. بحث استكبارِ كساني كه مي خواستند در عين بقاء بر نفس امّاره خود، مفتخر به رؤيت حق و ملائكه شوند مي تواند ماية عبرت باشد و اين كه چگونه صاحب چنين تفكري به پوچي و بي  ثمري گرفتار مي شود.

در مورد اين كه از كجا آغاز كنيم بحث اين  است كه ابتدا بفهميم چه چيزهايي فعاليت فرهنگي به معني واقعي كلمه نيستند و اگر بتوان در اين مرحله موفق و از اين حجاب آزاد گشت، مرحله دوم، خود به خود پيش مي آيد و انسان وارد نگاه به جنبه وجودي عالم و آدم مي شود و ارزش تفكر شيعه كه سعي دارد خداي خود را خداي مفهومي و انتزاعي قرار ندهد، از اين جا ظاهر مي شود و دوريِ فرهنگ  وهّابي گري از حقيقت و غفلت از ملكوت عالم از اين جا روشن مي گردد.

9- چگونه بايد «علم اليقين» را به دست آورد و آن  را تا «عين اليقين» جلو برد.

10- در ابتدا نبايد انتظار داشت چنين تفكري عمومي و همه گير باشد، ولي مسلّم آن عده كمي هم كه با حقيقت مرتبط شوند، تاريخ ساز خواهند بود و همان «فئة قليله» اي هستند كه قرآن متذكر نقش آن ها در تاريخ مي باشد.

11- اگر توانستيم «وجود» را احساس كنيم، تفكر ما عين سلوك خواهد بود و در چنان فضايي مي توان از يک ساعت تفکر بهره اي بيشتر از يک سال عبادت برد، ولي شرط آن داشتن نور توحيد و گذر از مفاهيم و ماهيات است، در چنين نگاهي است كه قرآن و روايات با انسان سخن مي گويند و تدبر در قرآن و روايات بهترين سلوك خواهد بود. إن شاء الله.

«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»

-------------------------------------------------------------

[1] سوره نساء، آيه 82.

[2] - «نهج البلاغه»، خطبه 147.

[3] - دکتر مادريس به دستور وزارت خارجه و وزارت فرهنگ فرانسه 63 سوره از قرآن را در مدت نُه سال با رنج و زحمت متوالي به فرانسه ترجمه کرده است که در سال 1926 منتشر شده. وي در مقدمه اش مي نويسد: «اما سبک قرآن بي گمان کلام خداوند است، زيرا اين سبک مشتمل بر کُنه وجودي است که از آن صادر شده، محال است که جز سبک و روش خداوندي باشد ... از کارهاي بيهوده و کوشش هاي بي نتيجه است که انسان در صدد باشد تأثير فوق العاده اين نثر بي مانند را به زبان ديگر ادا کند» (کتاب ترجمة وحي محمدي، ص 14).

Share