صلح عقل و عشق

15- قبلاً عرض شد که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در وصف بعضي از عالمان دين مي فرمايند:

«فَكَأَنَّمَا أُدْرِجَتِ النُّبُوَّةُ بَيْنَ جَنْبَيْهِ وَ لَكِنَّهُ لا يُوحَى إِلَيْه  »[1]

او آنچنان با حقايق مرتبط است که گويا نبوت در بين دو پهلوي او درج شده، هرچند به او وحي نمي شود.

مقام اين افراد به جهت درست راه بردن عقل و قلب است تا آن جا که عقلشان عين قلب و قلبشان عين عقل شده، درست برعکس آن هايي که قرآن در وصف آن ها مي فرمايد: «لَهُمْ قُلُوبٌ لايعْقِلُونَ بِها».[2] آن ها را قلبي است که تعقل نمي کنند، در حالي که شايسته بود قلبي را به صحنه آورند که در عين رؤيت حقايق، نسبت به آن ها تعقل هم داشته باشند. به عبارت ديگر علم اليقين آنان، عين اليقين شده باشد و لذا اگر با تعقل به سوي قرآن مي روند، با چشم قلب از انوار قرآن بهره  بگيرند و با آن مأنوس  شوند، زيرا که؛ «اگر تنها راه ارتباط با قرآن علم حصولي و مبادي مفهومي آن باشد، ممکن است کلام الهي در دل استقرار نيابد و بر اثر برخي سوانح، رخت بر بندد».[3]

در حالت سير علم اليقين به عين اليقين، آنچنان انسان در درک حقايق به وحدت مي رسد که عقل نظري و عقل عملي و قلب، همه و همه در مقام يگانگي قرار مي گيرند، و آثار امثال ملاصدرا و امام خميني و علامه طباطبايي«رحمة الله عليهم» نشان مي دهد که آن بزرگان در چنين مقامي بودند. در آن مقام ديگر بين مفاهيم عقلي و حقايق قلبي دوگانگي نيست، چون آنچه عقل مي فهمد قلب مي يابد و آنچه قلب مي يابد عقل مي فهمد و در اين حالت انسان، فاتح جنگ بين عقل و عشق شده و ديگر عقل در نور عشق مستغرق گشته است. اگر چنين شرايطي را مي خواهيد بايد سعي کنيد که از حجاب مفاهيم آزاد شويد، اين آزادي بزرگ ترين آزادي است که هر انساني مي تواند قبل از مرگ در خود ايجاد کند و در آن حال، عهد جديدي بين انسان و حقيقت شروع مي شود که نسبت او با عالَم و آدم، نسبتي قدسي خواهد بود، نسبتي که در روح و عمل او ظاهر مي گردد و ديگر فضاي قطع علاقه از دوست، به فضاي قطع علاقه از غير دوست، تبديل مي شود و بشر صاحب «وقت» و «عالَم» مي شود. چنين بشري ديگر از افسردگي و پوچي فاصلة زيادي گرفته است.

----------------------------------------------------

[1] - «کافي»، ج 2، ص 604.

[2]- سوره حج، آيه 46.

[3] - «شمس الوحي تبريزي»، آيت الله جوادي آملي، ص 87.

Share