11: سؤال درباره کوهها

11: سؤال درباره کوهها

 

اشاره

آیه شریفه 105 تا 112 سوره طه موضوع یازدهمین سؤال قرآنی مورد بحث ماست به این آیه شریفه و آیات بعدی که مرتبط با آن است توجّه فرمایید:
«وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً* فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً لاتَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً* یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لاعِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلاتَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً* یَوْمَئِذٍ لاتَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا* یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لایُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً* وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً* وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلایَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً»؛
و از تو درباره کوهها سؤال میکنند؛ بگو: « (در پایان جهان) پروردگارم آنها را به کلی (متلاشی کرده) بر باد میدهد!* سپس زمین را صاف و هموار و بیآب و گیاه رها میسازد.* در آن، هیچ پستی و بلندی نمیبینی»!* در آن روز، همه از دعوتکننده الهی که هیچ انحرافی ندارد پیروی میکنند، (و همگی از قبرها برمیخیزند) و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع میشود؛ و جز صدای آهسته چیزی نمیشنوی.* در آن روز، شفاعت (هیچ کس) سودی نمیبخشد، جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده، و از او راضی است.* خداوند آنچه را پیش رو دارند، و آنچه را (در دنیا) پشت سر گذاشتهاند میداند؛ در حالی که آنها به او احاطه علمی ندارند!* و (در آن روز) همه چهرهها در برابر خداوند زنده پاینده، خاضع میشود؛ و آن که بار ستمی بر دوش دارد مأیوس (و زیانکار) است* (اما) آن کس که کارهای شایسته انجام دهد، در حالی که مؤمن باشد، نه از ستمی میترسد، و نه از کمبود (حقّش)».

 

حوادث هولانگیز قیام قیامت

از آنجا که در آیات گذشته، سخن از حوادث مربوط به پایان دنیا و آغاز قیامت بود، آیات مورد بحث، نیز همین مسأله را پیگیری میکند.
از نخستین آیه چنین برمیآید که: مردم از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره سرنوشت کوهها به هنگام پایان گرفتن دنیا سؤال کرده بودند، شاید از این جهت که باور نمیکردند، موجودات با عظمتی که ریشههای آن در اعماق زمین فرو رفته و سر به آسمان کشیده، قابل تزلزل بوده باشد، و اگر بخواهد از جا کنده شود کدام باد و طوفان چنین قدرتی دارد؟
لذا میگوید: از تو درباره کوهها سؤال میکنند؛ «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ».
در پاسخ: بگو پروردگار من آنها را از هم متلاشی و تبدیل به سنگریزه کرده، سپس بر باد میدهد»؛ «فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً».(1)

1- مادّه« نَسْف» در لغت از ریشه در آوردن و به معنای ریختن دانههای غذایی در غربال و تکان دادن و باد دادن آن است تا پوست از دانه جدا شود و در اینجا اشاره به متلاشی شدن و خرد شدن کوهها و سپس بر باد رفتن آنها است.
از مجموع آیات قرآن در مورد سرنوشت کوهها چنین استفاده میشود: آنها در آستانه رستاخیز مراحل مختلفی را طی میکنند:
نخست به لرزه در میآیند «یَوْمَ تَرْجُفُ الْا رْضُ وَ الْجِبالُ».(1)
در مرحله دیگر به حرکت درمیآیند «وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً».(2)
در سومین مرحله از هم متلاشی شده، و به صورت انبوهی از شن درمیآیند «وَکانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا».(3)
و در آخرین مرحله آن چنان طوفان و باد آنها را از جا حرکت میدهد و در فضا میپاشد که همچون پشمهای زده شده به نظر میرسد «وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ».(4)
آیه بعد میگوید: با متلاشیشدن کوهها و پراکندهشدن ذرّات آن، «خداوند صفحه زمین را به صورت زمینی صاف، مستوی و بیآب و گیاه درمیآورد» «فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً».(5)
آن چنان که در آن هیچ گونه اعوجاج، پستی و بلندی مشاهده نخواهی کرد «لاتَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً».(6)

1- سوره مزمل، آیه 14.

2- سوره طور، آیه 10.

3- سوره مزمل، آیه 14.

4- سوره قارعه، آیه 5.

5- « قاع» زمین صاف و مستوی( بدون کوه و جنگل) است، و بعضی آن را به محلّی که آب در آن جمع میشود، تفسیر کردهاند.
و امّا« صَفْصَف» به معنای زمین صاف است، و از این دو وصف استفاده میشود: در آن روز، کوهها و گیاهان، همگی از صفحه زمین محو شده، و زمینی صاف و ساده باقی میماند.

6- « عِوَج» به معنای کجی و گودی است، و« أَمْت» به معنای زمین مرتفع و تپه است، بنابراین آیه مجموعاً چنین معنا میدهد: در آن روز هیچ گونه پستی و بلندی در زمین دیده نمیشود.
در این هنگام دعوت کننده الهی، مردم را به حیات و جمع در محشر و حساب دعوت میکند، و همگی بیکم و کاست، دعوت او را لبّیک گفته و از او پیروی مینمایند؛ «یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لاعِوَجَ لَهُ».
آیا این دعوت کننده «اسرافیل» است، یا فرشته دیگری از فرشتگان بزرگ خدا؟
در قرآن دقیقاً مشخّص نشده است، ولی هر کس باشد آن چنان فرمانش نافذ است که هیچ کس قدرت تخلّف از آن را ندارد.
جمله: لاعِوَجَ لَهُ: «هیچ انحراف و کجی ندارد» ممکن است توصیف برای دعوت این دعوتکننده بوده باشد، و یا توصیفی برای پیروی کردن دعوت شدگان، یا هر دو.
جالب توجّه این که همان گونه که سطح زمین آن چنان صاف و مستوی میشود که کمترین اعوجاجی در آن نیست، فرمان الهی و دعوتکننده او نیز آن چنان صاف و مستقیم، و پیروی از او آن چنان مشخّص است که هیچ انحراف و کجی در آن نیز راه ندارد.
«در این موقع اصوات در برابر عظمت پروردگار رحمان خاضع میگردد و جز صدای آهسته، چیزی نمیشنوی»؛ «وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلاتَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً».(1)
این خاموشی صداها یا به خاطر سیطره عظمت الهی بر عرصه محشر است که همگان در برابرش خضوع میکنند، و یا از ترس حساب و کتاب و نتیجه اعمال و یا هر دو.

1- « هَمْس» بر وزن« لمس» آن چنان که« راغب» در« مفردات» میگوید: به معنای صدای آهسته و پنهان است.
و بعضی آن را به صدای آهسته پا( پاهای برهنه) تفسیر کردهاند.
و بعضی به حرکت لبها، بی آن که صدایی از آن شنیده شود تفسیر کردهاند، که تفاوت زیادی با هم ندارند.
از آنجا که ممکن است بعضی گرفتار این اشتباه شوند که: ممکن است غرق گناه باشند و به وسیله شفیعانی شفاعت شوند، بلافاصله اضافه میکند: «در آن روز شفاعت هیچ کس سودی نمیدهد، مگر کسانی که خداوند رحمان به آنها اجازه شفاعت داده، و از گفتار آنها در این زمینه راضی است»؛ «یَوْمَئِذٍ لاتَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا».
اشاره به این که: شفاعت در آنجا بیحساب نیست، بلکه برنامه دقیقی دارد هم در مورد شفاعت کننده، و هم در مورد شفاعت شونده، و تا استحقاق و شایستگی برای شفاعت شدن در افراد وجود نداشته باشد، شفاعت معنا ندارد.
حقیقت این است که: گروهی پندارهای غلطی از شفاعت دارند و آن را بی شباهت به پارتیبازیهای دنیا نمیدانند، در حالی که شفاعت از نظر منطق اسلام یک کلاس عالی تربیت است، درسی است برای آنها که راه حق را با پای تلاش و کوشش میپیمایند، و احیاناً گرفتار کمبودها و لغزشها میشوند، این لغزشها ممکن است گرد و غبار یأس و نومیدی بر دلهاشان بپاشد.
در اینجاست که شفاعت به عنوان یک نیروی محرّک، به سراغ آنها میآید و میگوید: مأیوس نشوید، راه حق را همچنان ادامه دهید و دست از تلاش و کوشش در این راه برندارید، و اگر لغزشی از شما سر زده، شفیعانی هستند که به اجازه خداوند رحمان که رحمت عامش همگان را فرا گرفته، از شما شفاعت میکنند.
شفاعت، دعوت به تنبلی، یا فرار از زیر بار مسئولیت، و یا چراغ سبز در برابر ارتکاب گناه نیست، شفاعت دعوت به استقامت در راه حق و تقلیل گناه در سر حدّ امکان است.
گر چه بحث شفاعت نیاز به طرح مطالب فراوان دارد که اینجا جای آن نیست ولی به داستان جالبی در این زمینه توجّه فرمایید، تا معلوم شود شفاعت هم  بیحساب و کتاب نیست.(1)
یکی از علمای محترم تهران که رحمت خدا بر او باد چنین نقل میکرد، شاعری به نام «حاجب» که در مسأله شفاعت گرفتار اشتباهات عوام شده بود شعری به این مضمون میسراید:
حاجب اگر معامله حشر با علی استمن ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن!! 
شب هنگام امیرمؤمنان علی علیه السلام را در حالی که عصبانی و خشمگین بوده در خواب میبیند، میفرماید: شعر خوبی نگفتی!
عرض میکند: چه بگویم؟
میفرماید: شعرت را این چنین اصلاح کن:
حاجب اگر معامله حشر با علی استشرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن! 
در آیه بعد، چنین اضافه میکند: «خداوند آنچه را که آنها در پیش دارند و آنچه را در دنیا پشت سر گذاشتهاند، همه را میداند، و از تمام افعال، سخنان و نیّات آنها در گذشته و پاداش و کیفری را که در آینده در پیش دارند، از همه با خبر است، ولی آنها احاطه علمی به پروردگار ندارند» «یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لایُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً».
و به این ترتیب، احاطه علمی خداوند، هم نسبت به اعمال آنهاست و هم نسبت به جزای آنها، و این دو در حقیقت دو رکن قضاوت کامل و عادلانه است، که قاضی هم از حوادثی که رخ داده کاملًا آگاه باشد و هم از حکم و جزای آن.

1- مشروح مطالب مربوط به شفاعت را در تفسیر نمونه، ج 1، ذیل آیات 47 و 48 سوره بقره، و ج 2، ذیل آیه 255 سوره بقره مطالعه فرمایید.


و در آیه بعد میفرماید: «در آن روز همه مردم در برابر خداوند حیّ قیّوم، کاملًا خاضع میشوند» «وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ».
«عَنَت» از مادّه «عنوة» به معنای خضوع و ذلّت آمده، لذا به اسیر «عانی» گفته میشود، چرا که در دست اسیرکننده، خاضع و ذلیل است.
و اگر میبینیم در اینجا خضوع به «وجوه» (صورتها) نسبت داده شده، به خاطر آن است که آثار همه پدیدههای روانی از جمله خضوع، نخستین بار، در چهره انسان ظاهر میشود.
این احتمال را نیز بعضی از مفسّران دادهاند که «وجوه» در اینجا به معنای «رؤساء»، سردمداران و زمامداران است، که در آن روز همگی در پیشگاه خدا ذلیل و خاضع میشوند (ولی تفسیر اوّل مناسبتر به نظر میرسد).
انتخاب صفت «حیّ و قیّوم» از میان صفات خدا به خاطر تناسبی است که این دو صفت با رستاخیز، که روز حیات و قیام همگان است دارد.
و در پایان آیه، اضافه میکند: «مأیوس و نومید از ثواب الهی کسانی هستند که بار ظلم و ستم بر دوش کشیدند» «وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً».
گویی ظلم و ستم همچون بار عظیمی است که بر دوش انسان سنگینی میکند و از پیشرفت او به سوی نعمتهای جاویدان الهی بازمیدارد، ظالمان و ستمگران چه آنها که بر خویش ستم کردند، یا بر دیگران، از این که در آن روز، با چشم خود میبینند، سبکباران به سوی بهشت میروند، اما آنها زیر بار سنگین ظلم در کنار جهنم زانو زدهاند، ناامیدانه به آنها نگاه میکنند و حسرت میبرند!.
و از این نگاه که روش قرآن غالباً بیان تطبیقی مسائل است بعد از ذکر سرنوشت ظالمان و مجرمان در آن روز، به بیان حال مؤمنان پرداخته، میگوید: «امّا کسانی که اعمال صالحی انجام دهند، در حالی که ایمان دارند، آنها نه از ظلم و ستمی میترسند و نه از نقصان حقشان» «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلایَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً».(1)
تعبیر به «مِنَ الصَّالِحاتِ» اشاره به این است که: اگر نتوانند همه اعمال صالح را انجام دهند، لااقل بخشی از آن را به جا میآورند؛ چرا که ایمان بدون عمل صالح، درختی است بدون میوه، همانگونه که عمل صالح بدون ایمان، درختی است بیریشه، که ممکن است چند روزی سر پا بماند امّا سرانجام میخشکد، به همین دلیل، بعد از ذکر عمل صالح، قید «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» آمده است.
اصولًا «عمل صالح» نمیتواند بدون ایمان، وجود پیدا کند، و اگر هم گاهی افراد بیایمان، اعمال نیکی انجام دهند بدون شک، محدود و ضعیف و استثنایی خواهد بود. و به تعبیر دیگر برای این که عمل صالح به طور مستمر، ریشهدار و عمیق انجام گیرد، باید از عقیده پاک و اعتقاد صحیحی سیراب گردد.

 

فرق «ظلم» و «هضم»

در آخرین جمله آیات مورد بحث، خواندیم مؤمنان صالح، در آن روز نه از ظلم میترسند، و نه از هضم.
بعضی از مفسّران گفتهاند: ظلم اشاره به این است که آنها در آن دادگاه عدل هرگز از این بیم ندارند که ستمی بر آنها شود و به خاطر گناهی که انجام ندادهاند مؤاخذه گردند، و هضم اشاره به آن است که از نقصان ثوابشان نیز وحشتی ندارند؛ چرا که میدانند پاداش آنها بیکم و کاست داده میشود.

1- « هَضْم» در لغت به معنای« نقص» است، و اگر جذب شدن غذا را به بدن هضم میگویند، به خاطر آن است که غذا ظاهراً کم میشود و تفالههای آن باقی میماند.

ص: 211
بعضی دیگر احتمال دادهاند: اوّلی اشاره به آن است که از نابود شدن کل حسناتشان بیم ندارند، و دومی اشاره به آن است که حتّی از نقصان مقدار کمی از آن نیز وحشتی به خود راه نمیدهند؛ چرا که حساب الهی دقیق است.
این احتمال نیز وجود دارد که: این مؤمنان صالح احتمالًا لغزشهایی نیز داشتهاند، یقین دارند این لغزشها را بیش از آنچه هست درباره آنها نمینویسند و از ثواب اعمال صالحشان نیز چیزی نمیکاهند.
تفسیرهای فوق در عین حال با هم منافاتی ندارند، و ممکن است جمله بالا اشاره به همه این معانی باشد.

 

مراحل رستاخیز

در آیات فوق، به یک سلسله از حوادث که در آستانه رستاخیز و بعد از آن تحقّق مییابد اشاره شده است:
1- مردگان به حیات بازمیگردند «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ».
2- گنهکاران جمع و محشور میشوند «وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ».
3- کوههای زمین متلاشی و سپس همه جا پراکنده میشوند و صفحه زمین صاف و کاملًا مستوی میگردد «یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً».
4 و 5- همگان به فرمان دعوتکننده الهی گوش فرا میدهند، و همه صداها خاموش و آهسته میگردد «یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ ...».
6- در آن روز شفاعت بیاذن خدا مؤثر نیست «یَوْمَئِذٍ لاتَنْفَعُ الشَّفاعَةُ ...».
7- خداوند با علم بیپایانش همه را برای حساب آماده میکند «یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ ...».
8- همگی در برابر حکم او سر تسلیم فرود میآورند «وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِ  الْقَیُّومِ».
9- ظالمان مأیوس میگردند «وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً».
10- و مؤمنان به لطف پروردگار امیدوارند «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ

Share