تربیت واژه ای اسرار آمیز

تربیت واژه ای اسرار آمیز

 

تربیت

پروردگار بزرگ، اوّلین مربّی انسان ها است. او انسان را به وسیله حوادث و رویدادهای طبیعی، تربیت می کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: «اَدَّبَنی رَبّی فَاَحْسَنَ تَأْدیبی (1). هنگامی که ما خود را در محضر خدا می بینیم، به عنایت او تربیت خواهیم شد؛ زیرا «لا مُؤَثِّرَ فی الوجود اِلّا اللَّه»(2)، همه اثرها از سوی او است. بنابراین، همه کارها، تحوّل افراد، تغییر رفتارها، دگرگونی قلب ها و بینش ها به دست او است: «یا مُقِلّبَ القُلُوب وَ الأبْصارِ»(3).
اگر در سیره ائمه اطهارعلیهم السلام نیک بنگریم، درمی یابیم که آنان نیز برای تربیت خویش از خداوند متعال مدد می جستند، در حالی که خود، الگوی تربیت بودند. امام سجّادعلیه السلام در دعای 25 صحیفه سجّادیه می فرماید: «وَ أَعِنّی عَلی تَرْبیَتهِم وَ تَأدیبِهِمْ وَ بِرِّهِمْ»؛ «و مرا در پرورش و تأدیب و نیکی کردن به ایشان (فرزندانم) یاری فرما».
امام سجادعلیه السلام برای تربیت فرزندان خود ازخداوند متعال مدد می جوید و حتی محبّت آنان به خود را از خدا می طلبد: «وَ اجْعَلْهُمْ لی مُحِبّینَ»؛ آنان را برای من دوستدار و مهربان قرار ده (یعنی محبّت من را در دل فرزندانم قرار ده)».
.بنابراین، ما نیز باید در امر تربیت به ائمّه اطهارعلیهم السلام توسّل و تمسّک جوییم و به این وسیله، هم خود تربیت شویم و هم بتوانیم دیگران را تربیت کنیم امروزه نگرانیِ مهم مربّیان دلسوز این است که چگونه نوجوانان و جوانان را از جاده های پرپیچ و خم زندگی، که پوشیده از سنگلاخ ها و ناهنجاری های اجتماعی است، به سلامت عبور دهند و چگونه ارزش های معنوی را در ضمیر آنان نهادینه کنند، به گونه ای که جوانِ امروز بتواند پس از گذشت زمان و دور شدن از مربیان و والدین خود، به رشد و روند تکاملی در جهت کسب فضایل اخلاقی خویش ادامه دهد و به تنهایی قادر به حلّ مشکلات خود باشد.
گر به محیط پیرامون خود و سیر تغییر و تحوّل آن نیک بنگریم، در می یابیم که با گذشت زمان، تربیت نسل جوان دشوارتر می گردد و گویی تنها با لطف خداوند یکتا می توان در تربیتِ خود و دیگران موفّق و سربلند شد؛ زیرا تعلیم و تربیت، امری الهی و کاری پیامبرانه است؛ چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: «إِنّی بُعِثْتُ معلّماً»(4) و نیز در جای دیگر می فرماید: «إِنّی بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَّ مَکارِمَ الْاَخْلاق»؛ «من مبعوث شدم تا فضایل اخلاقی را (در وجود انسان) به کمال برسانم».

 

معلّمی

کار معلّمی، کاری معنوی و برگرفته از ایمان و تقوا است. امامان معصوم ما همگی معلّم و مربّی بودند و ما که به این عنوان در این راه گام نهاده ایم، به کار بزرگی دست زده ایم و گرایشمان به این امر معنوی و الهی، حاکی از لطف و عنایت خاصّ پروردگار متعال است. بنابراین، باید این موهبت الهی را ارج نهیم و دشواری ها و محرومیت های ناشی از این امر خطیر را با جان و دل پذیرا شویم؛ زیرا هر کس پذیرای رسالت و ارزش های بیش تری است، محنت و سختی او نیز افزون تر است.
هر که در این بزم مقرّب تر است جام بلا بیش ترش می دهند
بنابراین، باید در مسؤولیت معلّمی کار را با یاد و ذکر خداوند متعال آغاز کرد و همواره رابطه خود را با معبود ازلی حفظ نمود. یاد خدا و ایمان به او، موجب لطافت روح می گردد و میزان اثر بخشی را افزون می سازد. معلّم و مربّی، زمانی که با دانش آموز رو به رو می شود، پیش از هر چیز، با او ارتباط معنوی برقرار می کند و هر قدر روح لطیف تر باشد، تأثیر و هدایت، بیش تر خواهد بود. البته فراگیران نیز باید زمینه و قابلیت لازم را دارا باشند؛ امّا آن چه حائز اهمیّت است، تأثیر و نفوذ روحی و معنویِ مربّی بر متربی می باشد که به تغییر و تحوّل متربّی می انجامد و اثرهای ناخودآگاه جانبی، زمینه تحوّل را ایجاد می کند.

 

تربیت کلامی

یکی از کارشناسان تعلیم و تربیت می گوید: تربیتِ کلامی، امروزه چندان کاربرد ندارد و تأثیر چندانی در فراگیران به جا نمی گذارد؛ یعنی تربیت کلامی که بدون زمینه سازی و آمادگی روحی و روانی باشد، تأثیر بسیار اندکی داشته و تغییر و تحوّل چندانی در پی نخواهد داشت. متأسفانه با این که اندک بودن تأثیرات تربیت کلامی آشکار شده، بسیاری از ما هنوز هم متّکی به این نوع تربیت هستیم؛ امّا باید به این نکته توجه نمود که اگر رفتار، فقط قالبی از تربیت کلامی و فاقد زمینه سازی روحی و عاطفی باشد، فاقد اعتدال بوده و نتیجه مطلوبی در بر نخواهد داشت.(5) نصایح کلامی به تنهایی چندان کارساز نبوده و با موفقیّت همراه نمی باشد. این شیوه، چه در نظام آموزشی و چه در نظام خانواده و اجتماع، خیلی مؤثر نیست و باید به طور جدّی در مورد آن تجدید نظر شود تا به تأثیر مطلوب و موفقیّت در تربیت بینجامد.

 

حفظ شخصیت

در برخورد دو انسان، و بهتر بگوییم، در برخورد دو روح، تعامل حفظ شخصیت، که سرمایه وجود آدمی است، زمینه ساز رشد فرد می شود، در حالی که متأسّفانه رشد شخصیّت فراگیران، آن طور که باید، جدّی گرفته نمی شود و توجه چندانی به عزّت و کرامت نفس آنان نمی شود. مگر نه این است که عزّت و کرامت نفس، سرمایه اصلی و جوهره وجود هر انسانی است که از طرف خدا به او عطا گردیده و یک موهبت الهی است؟ «وَ نَفَخَتُ فیهِ مِنْ رُوحی .(6)
بنابراین، فراهم ساختن زمینه تربیت و پرورش معنوی انسان، تنها در گرو توجه به این سرمایه گران قدر وجودی و رشد و اعتلای آن است؛ زیرا توجه به عزّت و کرامت نفس، زمینه ساز رشد ایمان و گرایش به تقوا است. این گوهر گران سنگ نباید لکه دار شده و آسیب بیند. با تأسف و اندوه بسیار باید بگوییم که بعضی از والدین، معلّمان، مربیان و برنامه ریزان آموزشی به شخصیت دانش آموزان آسیب فراوان وارد می کنند. آنان با برخوردهای نامناسب و ارزشیابی های نادرست، برجسته کردن نقطه ضعف های فرد در بین جمع وتشویق ها و تنبیه های نا به جا موجب تضعیف روحیه و لطمه زدن به شخصیت آنان می شوند، هرچند خود از این امر آگاه نباشند. حال آن که شخصیت دانش آموز، همان سرمایه وجود او است که در این ارتباطها باید حفظ و تقویت شود، رشد یابد و ره کمال را بپوید. اگر این گوهر گران قدر آسیب نبیند، رشد یافته و شکوفا می شود و درخشش آن فزونی می یابد.
اگر شخصیت فرد تحقیر نشده و به آن ارج نهاده شود و زمینه رشد و اصلاح آن فراهم گردد، کمال می یابد و به انحراف و فساد کشیده نمی شود. عزّت و کرامت نفس و سعه صدر مانع انجام گناه و معصیت می گردد؛ چنان که امیرمؤمنان، علی علیه السلام می فرماید: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هانَتْ عَلَیْهِ شَهَواتُهُ»؛(7) «آن کس که صاحب عزّت و کرامت نفس است، تمایلات شهوانی اش در نظر او خوار و بی مقدار می نماید».
و نیز می فرماید: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ لَمْ یُهِنْها بِالْمَعْصیَهِ»؛(8) «هر کس که شخصیتش نزد او ارزشمند است، با پلیدی گناه، خوارش نخواهد ساخت». هم چنین آن حضرت درباره تحقیر نفس چنین می فرماید: «مَنْ هانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلا تَأْمَنْ شَرُّهُ»؛(9) «هر کس که نفسش در نظرش خوار شود، از شرّش ایمن نباش» بنابراین، در امر تربیت باید به عزّت نفس و شخصیت فراگیران توجه کرد تا زمینه رشد و هدایت و رسیدن به کمال مطلوب فراهم گردد؛ امّا در این جا این پرسش مطرح می گردد که تربیت را چگونه باید آغاز کرد؟ پاسخ این است که لازمه تربیت هر فرد، شناختِ او است. ما باید ویژگیهای مورد تربیت خود را به خوبی بشناسیم.

 

تربیت جوان

امیرمؤمنان علی علیه السلام خطاب به فرزند بزرگوارش، امام حسن علیه السلام می فرماید: «وَإنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ کاَلْارْضِ الْخالیَهِ ما اُلقی فیها مِنْ شیْ ءٍ قَبِلَتْهُ فَبادَرْتُکَ بِالْاَدَبِ قَبْلَ أنْ یَقْسُوَقَلْبُکَ وَ یَشْتَغِلَ لُبُّک»؛(10) قلب جوان نوخاسته، هم چون زمینی خالی است، هر بذری که در آن افکنده شود می پذیرد. پس من پیش از آن که دلت سخت شود و فکرت مشغول گردد، به ادب و تربیت تو مبادرت نمودم.
در روایت مذکور، امام بر دو جنبه بسیار مهم در امر تربیت تأکید می ورزد: قلب و ذهن. «قلب» مرکز عواطف و احساسات، و «ذهن» مرکز اندیشه و تفکّر است. پس برای تربیت و برای راهیابی به شخصیت نوجوان و جوان، پیش از هر چیز باید به قلب او راه یافته و سپس به ذهن و اندیشه او دست یافت.
مقدّم دانستن قلب، که مرکز عواطف و احساسات است، بر ذهن، که مرکز اندیشه و تعقّل است، بی حکمت نیست. این همان نکته ای است که ما، در امر تربیت و پرورش از آن غافلیم؛ زیرا برای پرورش دینی و معنوی نوجوانان و جوانان، نخست از راه استدلال و عقاید وارد می شویم، حال آن که مهم ترین اصل در تربیت، زمینه سازی روانی از راه عواطف، احساسات و محبت قلبی است. همین بی توجهی، به عدم موفقیّت می انجامد. چه بسیارند مربّیانی که در امر تربیت ابتدا می خواهند از راه استدلال خشک عقلی (مطرح کردن عقاید و دلایل) به قلب و عواطف فراگیران تربیت راه یابند، اما در این تلاش خود، چندان موفق نیستند. امام علی علیه السلام می فرماید: پیش از این که عواطف و احساسات خدشه دار شود و شخصیت لطمه بیند و قلب از احساس لطیف عشق و محبت تهی گردد و سخت شود،(11) باید تربیت و پرورش را آغاز کرد.

 

امام

محمّد باقرعلیه السلام می فرماید: «لا فَقْرَکَفَقْرِ القَلْبِ و لاغِنی کَغِنی النَّفْسِ»؛(12) زهیچ فقری هم چون فقر قلب نیست و هیچ بی نیازی یی چون بی نیازی نفس نیست.» امام علیه السلام در این روایت، به این نکته مهم اشاره می فرماید که تهی بودن قلب از عواطف، احساسات، عشق، محبت و دوستی، از فقر و بدبختی بدتر است و بی نیازی و غنای نفس و عزّت و کرامت شخصیت، بهترین ثروت است؛ زیرا «غنای نفس» و احیای شخصیت، اساس تربیت اسلامی و عامل گرایش مذهبی و رشد معنوی انسان است. امام حسین علیه السلام در دعای روز عرفه می فرماید: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنایَ فی نَفْسی ؛ بارخدایا! بی نیازی من را در نفس من قرار ده، (نه در مال و ثروت و...).»

 

برخوردها در مدرسه

متأسّفانه شیوه هایی که در تعلیم و تربیت به کار می رود، باعث تخریب شخصیت فراگیران است. نحوه ارزشیابی ها، برخوردها، تشویق و تنبیه ها، بدون رعایت تفاوت های فردی و توانایی های ذهنی و میزان تلاش دانش آموزان، به عزّت نفس و احساسات و شخصیت آنان لطمه می زند. این شیوه ها که در گذشته هم اِعمال می شده، چندان مفید و کارساز نیست. بنابراین، در آموزش و پرورش، نیاز به بازبینی اساسی و تجدید نظر در جهت اصلاح شیوه های برخوردهای رسمی (در آموزشگاه و مدرسه) و غیر رسمی (در خانه و اجتماع) به چشم می خورد. در این بازنگری، شرایط، سنجیده شده و زمان و موقعیّت تشخیص داده شود و به اقتضای زمان و موقعیّت موجود و نیز تکیه بر ارزش های مکتبی حرکت کرد. امّا این بازنگری کجا و چگونه باید صورت پذیرد؟
در حال حاضر باید بدانیم که در ذهن فرزندان و دانش آموزان ما چه می گذرد. باید با حساسیّت آنان در هردوره، آشنا شویم، نیازها، خواسته ها و تمایلات عاطفی و ذهنی آنان را درک نموده و بدانیم که ذهن آن ها درگیر چه مسائلی است. باید بتوانیم به شکل صحیح و مناسب، با آنان ارتباط برقرار کنیم و لازمه ایجاد ارتباط، شناخت و درک احساسات، گرایش ها و درگیری های ذهنی و عاطفی آنان است. تا شناخت صورت نگیرد، ارتباط برقرار نمی شود و تا ارتباط برقرار نشود، راهنمایی و هدایت میسّر نخواهد بود.
نتیجه نبودن ارتباط درست با دانش آموزان این است که آنان هرچند در خانه و مدرسه، با والدین و مربّیان رابطه فیزیکی دارند، اما در دنیای دیگری سیر می کنند و ذهن و احساسات آنان درگیر مسائلی است که ما از آن ها غافلیم. ما به چیزی می اندیشیم و آنان به چیز دیگری. راه آنان از راه ما جدا است و هر لحظه بیش تر از ما فاصله می گیرند. گویی دیواری بلند میان ما و آنان است. این دوری و جدایی، ناشی از عدم شناخت و نداشتن رابطه صحیح با آنان است. البته ممکن است این دوری در ابتدا برای معلم و مربّی و والدین چندان محسوس نباشد، اما با گذشت زمان، عواقب و نتایج تلخ آن آشکار می گردد.
زمانی که جوان وارد اجتماع شد و به دلایلی هم چون پذیرفته شدن در دانشگاه و ادامه تحصیل، از خانواده دور گردید، گرایش و عملکرد او آشکار می شود و مشخص می گردد که او در چه دنیایی سیر می کرده و چه افکار و تصوّراتی در ذهنش ریشه دوانیده است. همه تلاش خانه و مدرسه بر این بوده که ذهن او را از معلومات دینی و محفوظات درسی انباشته سازند، بدون این که به عملکرد خود توجه داشته باشند و شرایط و زمینه های احساس و درک و دریافت و درونی شدن ارزش ها را برای او فراهم سازند. بی توجهی والدین و مربیان به مسائل تربیتی فرزندان، در نظر نگرفتن عواطف و تمایلات و گرایش های آنان و بی اهمیّتی به شخصیت و استعدادهای نهفته در آنان به کاهش ارتباط و سرانجام به عدم درک متقابل والدین و فرزند، معلّم و دانش آموز و مربّی و متربّی منجر می شود و موجب دور شدن جوان از حیطه ارزش ها و سیر در وادی دیگر می گردد. چنین فردی سرگشته و حیران به راهی ناشناخته قدم می نهد، اسیر تندباد حوادث و ناملایمات می شود، اعتماد به نفس خود را از دست می دهد، از ارزش ها بریده، سرگردان در گذرگاهی ناهموار قدم بر می دارد، با وزش هر نسیمی می لرزد و با هر غریبه ای رفیق راه می گردد. آموخته ها را که چون کوله باری بردوشش سنگینی می کند، به کناری می افکند و به دیده حقارت به آن ها می نگرد، با رفیقانِ رنگ و ریا و فریب همراه می شود و سرانجام از ناکجاآباد سردر می آورد.
آیا شایسته نیست که به فرزندان و دانش آموزانمان بیش تر توجه کنیم؟ آنان هم چون گوهری پاک و درخشان به دست ما سپرده شده اند. آیا سزاوار است که با امانت الهی چنین رفتار شود و این گوهر پاک، زنگار آلودگی و حقارت و بی توجهی را به خود بگیرد؟ به راستی ما با امانت بزرگ الهی، یعنی روح انسان که نفخه روح خدا است، چه کردیم؟ جز این که گوهر روح و شخصیت جوانان خود را به دست فراموشی سپرده و گم کرده ایم.
اوّلین گام برای تربیت، «شناخت» موضوع تربیتی است. باید نوجوانان و جوانان خود را بشناسیم.
باید بدانیم که ذهن و روح آنان درگیر چه مسائلی است، علایق، تمایلات، عواطف و حساسیّت های آنان را بشناسیم تا بتوانیم ارتباط درستی با آنان برقرار کنیم.
گام دوم، «زمینه سازی» برای تربیت است. بدون زمینه سازی و آمادگی، هر پند و سخنی بی اثر و عقیم خواهد ماند. نخست باید جوانان از نظر روانی و عاطفی آماده شوند و سپس ذهن آنان درگیر مسائل علمی و ارزش های مذهبی گردد. باید زمینه درگیری ذهن را برای آنان فراهم ساخت، در غیر این صورت، در امر تربیت موفق نخواهیم بود. بنابراین، باید با روحیّات و عواطف آنان از نزدیک آشنا شویم، مشکلات و خواسته های آنان را درک نماییم و با ایجاد ارتباط صمیمانه و محبت آمیز، خود را به آن ها نزدیک سازیم تا آنان بی پرده و با صراحت، نیازها و مشکلات خود را با ما در میان بگذارند. ما زمانی موفق خواهیم شد که بدانیم از طریق بحث و گفتگو، تبادل نظر و احترام به شخصیت می توانیم به نیازها و خواسته های فراگیران پی ببریم.
برای فراهم ساختن زمینه رشد و پرورش معنوی، باید بدانیم که چه ویژگی هایی را باید در جوانان و نوجوانان رشد دهیم. آیا باید عقاید آنان را قوّت بخشیم یا این که احساسات و عواطف آن ها را تقویت کرده و به آن ها جهت دهیم؟ کار اساسی ما از کجا و با چه زمینه ای باید آغاز گردد تا در پرورش روح معنوی به موفقیّت دست یابیم؟

 

مهم ترین شاخص رشد و موفقیت

کارشناسان تعلیم و تربیت و روان شناسان، زمانی بر این عقیده بودند که هر کس که از هوش و استعداد بیش تری برخوردار باشد، در زندگی خود موفّق تر است. از این رو، شاخص پیروزی یا شکست هر فرد را میزان قدرت و توانایی هوشی در او می دانستند. کارشناسان بر اساس معیاری به نام «ضریب هوشی» (13))I.Q( میزان موفقیّت و شکست افراد را می سنجیدند. آنان بر این عقیده بودند که هر کسی دارای ضریب هوشی بیش تری باشد، موفّق تر است. چنین فردی به راحتی می تواند از عهده مشکلات و سختی ها برآمده و به اصطلاح، گلیم خود را از آب بیرون بکشد؛ اما از دهه 1980 میلادی به بعد، این نظریه با تردید و شکست رو به رو شد. در این زمان، دولت فرانسه رسماً از یک روان شناس بزرگ، به نام بینه(14) خواست که درباره علّت عدم موفقیّت دانش آموزانِ با هوش تحقیق کند. بینه پس از تحقیق درباره این موضوع، افراد ناموفّق را به دو دسته تقسیم کرد: دسته اوّل، افرادی هستند که به دلیل داشتن ظرفیت هوشی پایین، ناموفّقند. به این گروه، اصطلاحاً «عقب مانده ذهنی» گفته می شود. دسته دوم، افرادی هستند که با این که از ظرفیت هوشی بالایی برخوردارند، اما ناموفقند. بینه علّت عدم موفقیّت این گروه را «ضعف ارتباط عاطفی و احساسی»، یعنی عدم ظرفیت روحی می دانست.
بنابراین، بحث از مسائل عاطفی و احساسی برای اوّلین بار به وسیله بینه مطرح گردید. او معتقد بود که شاخص های موفقیّت و شکست افراد، عبارتند از: هوش و ظرفیت عاطفی و احساسی.
بر این اساس، تحقیقات گسترده ای در سال 1985 میلادی صورت گرفت.(15) یکی از این تحقیقات، در باره ارزیابی و سنجش ظرفیت هیجانی و به بیانی دیگر، «ظرفیت عاطفی» نوجوانان بود که در آن، نقش بسیار مؤثرِ ظرفیتِ عاطفی «سعه صدر»، در موفقیّت و یا شکست افراد ثابت گردید. این عامل، همانند ظرفیت هوشی، حائز اهمیت

 

بسیار است و نباید نادیده گرفته شود.

بنابراین، هر فردی دارای دو ظرفیت «هوشی» (16))I.Q( و «هیجانی» (17))E.Q( است؛ امّا میزان آن در افراد متفاوت است. افرادی که از هوش بالایی برخوردارند، ولی به دلیل پایین بودن ظرفیت هیجانی خود نمی توانند از این نعمت الهی بهره گیرند، با عدم موفقیّت و شکست روبه رو می شوند؛ مثلاً ممکن است کودکی از ظرفیت هوشی بالایی برخوردار باشد، امّا در کارهای خود عجله نموده و بدون فکر کردن به نتایج کار، به انجام آن مبادرت ورزد. عجول بودن، که ناشی از ضعف ظرفیت عاطفی است، به شکست او می انجامد. کسی که دارای ظرفیت عاطفی بالایی است، در کارهای خود، صبر و حوصله پیشه می کند و با در نظر گرفتن جوانب کار و با توجه به عواقب و نتایج احتمالی آن، به انجام کار اقدام می کند. چنین فردی از دشواری ها و مشکلات نمی هراسد و با تحمّل سختی ها به موفقیّت می رسد. این فرد ممکن است حتی از هوش متوسطی هم برخوردار باشد، امّا فردی موفق است. بنابراین، افرادی در زندگی موفّق هستند که از ضریب هوشی و ظرفیت هیجانی بالایی برخوردار باشند.
در فرهنگ اسلامی، از ظرفیت هیجانی، به «شرح صدر» و «سعه صدر» تعبیر شده است که خداوند به عنوان موهبتی بزرگ به پیامبر خود عنایت نموده و در قرآن به آن اشاره می کند:

«ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک وَوَضَعْنا عَنکَ وِزْرَک».
آیا برای تو سینه ات را نگشادیم؟ و بار گرانت را از [دوش تو بر نداشتیم؟
خداوند در آیه مذکور بر پیامبر خود منّت می نهد و به او یادآور می شود که ما به تو شرح صدر عطا کردیم و به واسطه همین سعه صدر، دشواری ها و مصائب بر تو آسان و قابل تحمّل گردید.
شرح صدر، از ایمان و اتّکال به پروردگار، اعتماد به نفس، شجاعت و استقلالِ شخصیت حاصل می شود. کسی که شرح صدر دارد، از مشکلات و حوادث نمی هراسد و در شرایط سخت، تسلیم حوادث نمی شود. زمانی که در موقعیت های دشوار زندگی اجتماعی و سیاسی قرار می گیرد، جوانب مختلف کار را می سنجد و از راهبردهای متفاوتی استفاده می کند،(18) مسائل مختلف را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و بدون تأمّل و اندیشه، کاری نمی کند و سخنی نمی گوید. کسی که دارای شرح صدر است، قلبی آرام و اندیشه ای مطمئن و ضمیری پاک داشته و در برابر تمایلات و خواسته های نفسانی خود می ایستد. چنین فردی خود نگهدار است و قابلیت انطباق و انعطاف با شرایط را دارد. او انسانی با گذشت، آزادمنش، مستقل، عزیز و خردمند است، نه فردی تن پرور و کم ظرفیت و دمدمی مزاج.
سعه صدر، سرمایه وجودی انسان مؤمن، صبور و آزادمنش است، سرمایه ای که با هیچ گوهری برابری نمی کند. بنابراین، هدف نظام تربیتی اسلامی، رشد چنین ویژگی یی در افراد است. مؤمن باید دارای چنین صفتی باشد تا بتواند در برابر مشکلات قد عَلَم نموده و از امتحانات دشوار زندگی، سربلند و پیروز بیرون آید و با همه وجود، در برابر دشمنان ایستاده و سر تسلیم در برابر آنان فرود نیاورد. جامعه اسلامی ما نیازمند چنین افرادی است، افرادی که دارای عزّت، کرامت نفس، گذشت، سعه صدر، بردباری و پایداری بوده و در برابر وسوسه ها و افسون های مال و مقام، سست نگردند و فریب رنگ و ریای روزگار را نخورند.


ویژگیِ فردی که از ظرفیت هیجانی بالایی برخوردار

است، داشتن سعه صدر است. اهمیّت صبر و استقامت در مکتب اسلام، به اندازه ای است که از آن به عنوان «سر» برای بدن یاد شده و حتی اساس ایمان مذهبی و دینی تلقّی شده است: «الصّبر فی الأمور بمنزله الرّأس فی الْجَسَد؛ صبر در امور، به منزله سر در بدن است.» هم چنین در روایت آمده است که «یا أیُّهَا النّاسُ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَاِنَّهُ لادینَ لِمَنْ لا صَبْرَلَهُ »؛(19) «ای مردم! بر شما است که صبر و استقامت پیشه کنید. همانا کسی که صبر و حوصله ندارد، دین ندارد».
هم چنین صبر یکی از پایه های اساسی خداپرستی است. خداوند در قرآن می فرماید:«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبّنا اللَّه ثُمَّ اسْتَقامُوا تتَنَزَّلَ علَیْهِمُ الْمَلائِکَه أَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزنُوا وَ أَبْشرُوا بالْجَنَّهِ الَّتیِ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(20)؛
«آنان که گفتند: پروردگار ما خدا است و در این راه، استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آن ها نازل شوند و مژده دهند که هیچ ترس و اندوهی به خود راه ندهید؛ بشارت باد شما را به همان بهشتی که به شما وعده داده شده بود» دست یابیم؟


مهم ترین شاخص رشد و موفقیت

کارشناسان تعلیم و تربیت و روان شناسان، زمانی بر این عقیده بودند که هر کس که از هوش و استعداد بیش تری برخوردار باشد، در زندگی خود موفّق تر است. از این رو، شاخص پیروزی یا شکست هر فرد را میزان قدرت و توانایی هوشی در او می دانستند. کارشناسان بر اساس معیاری به نام «ضریب هوشی» (13))I.Q( میزان موفقیّت و شکست افراد را می سنجیدند. آنان بر این عقیده بودند که هر کسی دارای ضریب هوشی بیش تری باشد، موفّق تر است. چنین فردی به راحتی می تواند از عهده مشکلات و سختی ها برآمده و به اصطلاح، گلیم خود را از آب بیرون بکشد؛ اما از دهه 1980 میلادی به بعد، این نظریه با تردید و شکست رو به رو شد. در این زمان، دولت فرانسه رسماً از یک روان شناس بزرگ، به نام بینه(14) خواست که درباره علّت عدم موفقیّت دانش آموزانِ با هوش تحقیق کند. بینه پس از تحقیق درباره این موضوع، افراد ناموفّق را به دو دسته تقسیم کرد: دسته اوّل، افرادی هستند که به دلیل داشتن ظرفیت هوشی پایین، ناموفّقند. به این گروه، اصطلاحاً «عقب مانده ذهنی» گفته می شود. دسته دوم، افرادی هستند که با این که از ظرفیت هوشی بالایی برخوردارند، اما ناموفقند. بینه علّت عدم موفقیّت این گروه را «ضعف ارتباط عاطفی و احساسی»، یعنی عدم ظرفیت روحی می دانست بنابراین، بحث از مسائل عاطفی و احساسی برای اوّلین بار به وسیله بینه مطرح گردید. او معتقد بود که شاخص های موفقیّت و شکست افراد، عبارتند از: هوش و ظرفیت عاطفی و احساسی.
بر این اساس، تحقیقات گسترده ای در سال 1985 میلادی صورت گرفت.(15) یکی از این تحقیقات، در باره ارزیابی و سنجش ظرفیت هیجانی و به بیانی دیگر، «ظرفیت عاطفی» نوجوانان بود که در آن، نقش بسیار مؤثرِ ظرفیتِ عاطفی «سعه صدر»، در موفقیّت و یا شکست افراد ثابت گردید. این عامل، همانند ظرفیت هوشی، حائز اهمیت بسیار است و نباید نادیده گرفته شود.
بنابراین، هر فردی دارای دو ظرفیت «هوشی» (16))I.Q( و «هیجانی» (17))E.Q( است؛ امّا میزان آن در افراد متفاوت است. افرادی که از هوش بالایی برخوردارند، ولی به دلیل پایین بودن ظرفیت هیجانی خود نمی توانند از این نعمت الهی بهره گیرند، با عدم موفقیّت و شکست روبه رو می شوند؛ مثلاً ممکن است کودکی از ظرفیت هوشی بالایی برخوردار باشد، امّا در کارهای خود عجله نموده و بدون فکر کردن به نتایج کار، به انجام آن مبادرت ورزد. عجول بودن، که ناشی از ضعف ظرفیت عاطفی است، به شکست او می انجامد. کسی که دارای ظرفیت عاطفی بالایی است، در کارهای خود، صبر و حوصله پیشه می کند و با در نظر گرفتن جوانب کار و با توجه به عواقب و نتایج احتمالی آن، به انجام کار اقدام می کند. چنین فردی از دشواری ها و مشکلات نمی هراسد و با تحمّل سختی ها به موفقیّت می رسد. این فرد ممکن است حتی از هوش متوسطی هم برخوردار باشد، امّا فردی موفق است. بنابراین، افرادی در زندگی موفّق هستند که از ضریب هوشی و ظرفیت هیجانی بالایی برخوردار باشند.
در فرهنگ اسلامی، از ظرفیت هیجانی، به «شرح صدر» و «سعه صدر» تعبیر شده است که خداوند به عنوان موهبتی بزرگ به پیامبر خود عنایت نموده و در قرآن به آن اشاره می کند «ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک وَوَضَعْنا عَنکَ وِزْرَک». آیا برای تو سینه ات را نگشادیم؟ و بار گرانت را از [دوش تو بر نداشتیم؟
خداوند در آیه مذکور بر پیامبر خود منّت می نهد و به او یادآور می شود که ما به تو شرح صدر عطا کردیم و به واسطه همین سعه صدر، دشواری ها و مصائب بر تو آسان و قابل تحمّل گردید.
شرح صدر، از ایمان و اتّکال به پروردگار، اعتماد به نفس، شجاعت و استقلالِ شخصیت حاصل می شود. کسی که شرح صدر دارد، از مشکلات و حوادث نمی هراسد و در شرایط سخت، تسلیم حوادث نمی شود. زمانی که در موقعیت های دشوار زندگی اجتماعی و سیاسی قرار می گیرد، جوانب مختلف کار را می سنجد و از راهبردهای متفاوتی استفاده می کند،(18) مسائل مختلف را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و بدون تأمّل و اندیشه، کاری نمی کند و سخنی نمی گوید. کسی که دارای شرح صدر است، قلبی آرام و اندیشه ای مطمئن و ضمیری پاک داشته و در برابر تمایلات و خواسته های نفسانی خود می ایستد. چنین فردی خود نگهدار است و قابلیت انطباق و انعطاف با شرایط را دارد. او انسانی با گذشت، آزادمنش، مستقل، عزیز و خردمند است، نه فردی تن پرور و کم ظرفیت و دمدمی مزاج.
سعه صدر، سرمایه وجودی انسان مؤمن، صبور و آزادمنش است، سرمایه ای که با هیچ گوهری برابری نمی کند. بنابراین، هدف نظام تربیتی اسلامی، رشد چنین ویژگی یی در افراد است. مؤمن باید دارای چنین صفتی باشد تا بتواند در برابر مشکلات قد عَلَم نموده و از امتحانات دشوار زندگی، سربلند و پیروز بیرون آید و با همه وجود، در برابر دشمنان ایستاده و سر تسلیم در برابر آنان فرود نیاورد. جامعه اسلامی ما نیازمند چنین افرادی است، افرادی که دارای عزّت، کرامت نفس، گذشت، سعه صدر، بردباری و پایداری بوده و در برابر وسوسه ها و افسون های مال و مقام، سست نگردند و فریب رنگ و ریای روزگار را نخورند.

 

ویژگیِ فردی که از ظرفیت هیجانی بالایی برخوردار

است، داشتن سعه صدر است. اهمیّت صبر و استقامت در مکتب اسلام، به اندازه ای است که از آن به عنوان «سر» برای بدن یاد شده و حتی اساس ایمان مذهبی و دینی تلقّی شده است: «الصّبر فی الأمور بمنزله الرّأس فی الْجَسَد؛ صبر در امور، به منزله سر در بدن است.»هم چنین در روایت آمده است که «یا أیُّهَا النّاسُ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَاِنَّهُ لادینَ لِمَنْ لا صَبْرَلَهُ »؛(19) «ای مردم! بر شما است که صبر و استقامت پیشه کنید. همانا کسی که صبر و حوصله ندارد، دین ندارد» هم چنین صبر یکی از پایه های اساسی خداپرستی است. خداوند در قرآن می فرماید:«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبّنا اللَّه ثُمَّ اسْتَقامُوا تتَنَزَّلَ علَیْهِمُ الْمَلائِکَه أَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزنُوا وَ أَبْشرُوا بالْجَنَّهِ الَّتیِ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(20)؛ «آنان که گفتند: پروردگار ما خدا است و در این راه، استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آن ها نازل شوند و مژده دهند که هیچ ترس و اندوهی به خود راه ندهید؛ بشارت باد شما را به همان بهشتی که به شما وعده داده شده بود».

 

Share