1. آیه (تحکیم پیوندهای الهی و خانوادگی)
الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ
(فاسقان آنها هستند که) پیمان خدا را پس از آن که محکم ساختند، میشکنند و پیوندهایی را که خدا دستور داده، برقرار سازند، قطع مینمایند و در جهان فساد میکنند، اینها زیانکاران هستند. (27 / بقره)
شرح آیه از تفسیر نمونه
در این جا این سؤال پیش میآید که؛ پیمان، یک امر دوجانبه است، ما هرگز به خاطر نداریم که پیمانی با پروردگارمان درگذشته در این زمینهها بسته باشیم. ولی با توجه به یک نکته، پاسخ این سؤال روشن میشود و آن این که؛ خداوند در عمق روح و باطن سرشت انسان، شعور مخصوص و نیروهای ویژهای قرار داده که از طریق هدایت آن، میتواند راه راست را پیدا کند و از شیطان و هوای نفس تبعیّت ننماید، به دعوت رهبران الهی پاسخ مثبت داده و خود را با آن هماهنگ سازند. قرآن از این فطرت مخصوص، تعبیر به عهد خدا و پیمان الهی میکند، در حقیقت این یک «پیمان تکوینی» است نه تشریعی و قانونی، در آیات 60 و 61 سوره یس آمده:
«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ:
ای فرزندان آدم، مگر از شما پیمان نگرفتم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شما است و مرا پرستش کنید که راه راست همین است». پیدا است که این آیه اشاره به همان فطرت توحید و خداشناسی و عشق به پیمودن راه تکامل است. شاهد دیگر برای این سخن، جملهای است که در نخستین خطبه نهج البلاغه از امیر مؤمنان علی میخوانیم:
«فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ اِلَیْهِمْ اَنْبِیائَهُ لِیَسْتَاْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِه: خداوند پیامبران خویش را یکی پس از دیگری به سوی مردم فرستاد تا از آنها بخواهند که به پیمان فطری خویش عمل کند». به تعبیر روشنتر خدا هر موهبتی به انسان ارزانی میدارد، همراه آن عملاً پیمانی با زبان آفرینش از او میگیرد، به او چشم میدهد، یعنی با این چشم، حقایق را ببین، گوش میدهد، یعنی صدای حقّ را بشنو … و به این ترتیب هرگاه انسان از آن چه در درون فطرت او است، بهره نگیرد و یا از نیروهای خداداد در مسیر خطا استفاده کند، پیمان خدا را شکسته است. آری فاسقان همه یا قسمتی از این پیمانهای فطری الهی را زیر پا میگذارند. سپس به دوّمین نشانه آنها اشاره کرده، میگوید:
«آنها پیوندهایی را که خدا دستور داده، برقرار سازند، قطع میکنند» (وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ). فاسقان پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار بماند، قطع میکنند، این پیوندها شامل پیوند خویشاوندی، پیوند دوستی، پیوندهای اجتماعی، پیوند و ارتباط با رهبران الهی و پیوند و رابطه با خدا است و به این ترتیب نباید معنی آیه را منحصر به قطع رَحِم و زیر پا گذاشتن رابطههای خویشاوندی دانست. نشانه دیگر فاسقان، فساد در روی زمین است که در آخرین مرحله به آن اشاره شده؛ «آنها فساد در زمین میکنند» (وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ). آنها که خدا را فراموش کرده و سر از اطاعت او بر تافتهاند و حتّی نسبت به خویشاوندان خود، رحم و شفقت ندارند، پیدا است با دیگران چگونه معامله خواهند کرد؟ آنها در پی کامجویی و لذّتهای خویش و منافع شخصی خود هستند، جامعه به هرجا کشیده شود، برای آنها فرق نمیکند، هدفشان بهره بیشتر و کامجویی افزونتر است و برای رسیدن به این هدف، از هیچ خلافی پروا ندارند، پیدا است که این طرز فکر و عمل چه فسادهایی در جامعه به وجود میآورد. قرآن مجید در پایان آیه میگوید:
«آنها همان زیانکاران هستند» (أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ). راستی چنین است؟ چه زیانی از این برتر که انسان همه سرمایههای مادّی و معنوی خود را که میتواند بزرگترین افتخارها و سعادتها را برای او بیافریند، در طریق فنا و نیستی و بدبختی و سیهروزی خود به کار برد؟ کسانی که به مقتضای مفهوم «فسق» از حوزه اطاعت خداوند بیرون رفتهاند، چه سرنوشتی غیر از این میتوانند داشته باشند؟
اگرچه آیه فوق از احترام به همه پیوندهای الهی سخن میگفت، ولی بدون شکپیوند خویشاوندی، یک مصداق روشن آن است. اسلام نسبت به صله رحم و کمک و حمایت و محبّت نسبت به خویشاوندان، اهمیّت فوقالعادهای قائل شده است و قطع رحم و بریدن رابطه از خویشان و بستگان را شدیدا نهی کرده است. اهمیّت صله رحم تا آن جا است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله میفرماید:
«صِلَةُ الرَّحِمِ تَعْمُرُ الدِّیارَ وَ تَزیدُ فِی الاَْعْمارِ وَ اِنْ کانَ اَهْلُها غَیْرُ اَخْیارٍ: پیوند با خویشاوندان، شهرها را آباد میسازد و بر عمرها میافزاید، هر چند انجام دهندگان آن، از نیکان هم نباشند». (1)
در سخنان امام صادق میخوانیم:
«صِلْ رَحِمَکَ وَ لَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ ماءٍ وَ اَفْضَلُ ما یُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الاَْذی عَنْها: پیوند خویشاوندی خویش را حتی با جرعهای از آب، محکم کن و بهترین راه برای خدمت به آنان این است که (لااقل) از تو آزار و مزاحمتی نبینند». (2)
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
«عَهْد» به مفهوم «قرارداد» و «پیمان» است؛ و عهد خدا نیز سفارش و فرمان اوست. قرآن میفرماید:
«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ …» (3) (هان ای فرزندان آدم! مگر با شما پیمان نبسته بودم که شیطان را نپرستید؟ …)
«میثاق» به معنای پیمان استواری است که مورد اطمینان باشد.
«یَقْطَعُونَ» از واژه «قَطْع» به معنای «جدا کردن دو چیز از یکدیگر» گرفته شده است.
«اَمْر» به مفهوم فرمانی است که فرد برتر و عالی رتبه به فروتر صادر میکند.
«یُوصَل» از «وَصْل» گرفته شده و به معنای «پیوند میان دو چیز» است، بر خلاف «فَصْل».
«خاسِرُونَ» مأخوذ از «خُسْران» و به معنای «نابودی» و «زیان» است.
خدای جهان آفرین پس از معرفی گناهکاران، به ترسیم ویژگیهای زشت آنان میپردازد و روشن میسازد که یکی از خصلتهای منفی آنان، پیمانشکنی است: «الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ …».
*****
1- «سفینة البحار» ، جلد 1، صفحه 514.
2- «سفینةُ الْبِحار» ، جلد 1، صفحه 514.
3. سوره یس، آیه 60.
در اینکه مقصود از این پیمان چیست، دیدگاهها متفاوت است:
1. بعضی بر آنند که منظور از پیمان خدا، همین شعور، وجدان و فطرت توحیدگرایانه است. آنان در پرتو این نعمتهای خدا داده، همه دلایل و برهانهای توحیدگرایی و عدل خدا و رسالت پیامبران و اعجاز آنان را که سندِ صداقت آنان است، مینگرند و درمییابند؛ امّا به همه پشت پا میزنند و حق را نمیپذیرند.
2. برخی گفتهاند منظور از عهد خدا، دستورات و هشدارهایی است که خداوند از طریق پیامآوران خویش به سوی مردم فرستاده است؛ و منظور از شکستن عهد خدا، نادیده گرفتن دستورات و هشدارهای اوست.
3. طبری صاحب تفسیر معروف طبری میگوید:
منظور از شکنندگان عهد خدا، کافران اهل کتابند؛ و عهد خدا با آنان، همان واقعیّتی است که در کتابهایشان آمده، یعنی اینکه «به رسالت آخرین و برترین پیامبر خدا ایمان آورند» ؛ امّا آنان با شناخت آن پیامبر، عهد خود را با خدا شکستند و آن را با بهایی ناچیز مبادله کردند.
4 و آخرین دیدگاه اینکه منظور، پیمانی است که خدا از فرزندان آدم، آنگاه که در پشت پدر اصلی خویش بودند، گرفت. که البتّه این اعتقاد، ضعیف به نظر میرسد؛ زیرا انسان چگونه میتواند به عهد و پیمانی که در خاطرش نیست و جز از طریق آیات و روایات و یا داستانها از آن خبر ندارد، پایبند باشد؟
«وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَل»
در بیان آنچه پیمان شکنان به پیوند با آن فرمان یافته بودند، امّا آنها را گسستند، نظرهایی ارائه شده است:
1. پیوند با پیامبر و پیروان او؛
2. صله رحم و پیوند دوستانه با نزدیکان؛
3. پیوستگی به پیامآوران و کتابهای آسمانی و ایمان به همه آنان و کتابهایشان؛
4. پیوند عملی میان گفتار و عملکرد؛
5. پیوند با خوبان و دوستان خدا و گسستن از ظالمان و دشمنان خدا؛ که در میان همه دیدگاهها، این سخن جامعتر و بهتر به نظر میرسد.
«وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ»
و در زمین به تباهی میپردازند
تباهی و فساد گناهکاران، به یکی از این سه نظریه تفسیر شده است:
1. دعوت به کفر و بیداد؛
2. راهزنی و ایجاد هرج و مرج و ناامنی؛
3. عهدشکنی؛
که به باور ما، همه اینها را شامل میشود.
«أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ»
آنانند که خود زیانکارند
و به سان کسانی هستند که سرمایه وجود خویش را از کف دادهاند.
ابن عبّاس میگوید: در قرآن شریف هر جا که ضرر و زیان به کافران و مشرکان و منافقان نسبت داده شده، منظور زیان معنوی است؛ و آنجا که به توحیدگرایان نسبت داده شده، منظور زیان مادّی و این جهانی است.