5 . استقلال مرد و زن در اسلام

5 . استقلال مرد و زن در اسلام
 

استقلال و حریت انسان

آفرینش انسان بر پایه آزادی جان ، و بر اساس استقلال در امور حیات ، و اختیار در انتخاب است .

احدی حق ندارد کسی را به بردگی و بندگی و رقّیت خود درآورد ، و وی را برای خواسته های خود به اسارت بگیرد .

سلب آزادی و حریت ، و استقلال و اختیار از هر انسانی گناه کبیره و خیانت عظیم و جنایت بزرگ است .

آزادی و اختیار و استقلال و حریت با خمیر وجود انسان آمیخته است ، و سرشت و طبیعت آدمی با این حقیقت آفریده شده ، آزادی و استقلال از بزرگترین نعمت های حق بر وجود انسان ، و عالیترین منبع برای رشد و کمال و رسیدن به مقامات عالیه ظاهری و باطنی است .

فضای آزادی عالیترین فضا ، و حال و هوای اختیار و حریت زیباترین حال و هوا برای انسان است .

از موارد بسیار مهم ظلم ستیزی اسلام ، در همین جهت است . اسلام با کسی که بنای استعمار و استثمار دارد و می خواهد انسانهای آزاد آفریده شده را در مدار بندگی و بردگی خود قرار دهد جنگی تمام عیار دارد ، و دستورات اکید اسلام در مسئله جهاد ، برای شکستن شاخ ستم و ستمکاران است ، آنان که به آزادی و استقلال هجوم دارند .

تمام خسارت هائی که در طول تاریخ حیات به میدان حیات وارد شده ، نتیجه سلب آزادیها ، و هجوم به حریت و استقلال انسانهاست .

حرف زور شنیدن و زیر بار زور رفتن ، و قبول ستم ، و آزادی و حریت خود را فروختن از اعظم گناهان ، و موجب دور شدن از رحمت حق ، و به خطر افتادن منافع مادی و معنویست .

آزادی و حریت و بنای انتخاب و اراده ای که حضرت حق برای رشد و کمال ، و شکوفائی استعداد به انسان عنایت فرموده حفظش واجب ، و به هنگام هجوم خطر باید از آن گرچه به قیمت از دست دادن جان باشد جانبداری کرد .

 

حکایتی عجیب در حریّت

در تاریخ آمده یزید یا عامل او در راه سفر حج وارد مدینه شد ، به دنبال شخصی از قریش فرستاد ، چون به مجلس آن ستمگر آمد به او گفت ، به بردگی و بندگیت نسبت به من اقرار کن . اگر خواستم ترا به عنوان غلام حلقه به گوش به فروش می رسانم ، اگر نخواستم به عنوان برده تو را نگاه می دارم ، پاسخ داد به خدا قسم از نظر ریشه و اصالت و حسب و نسب ازمن بزرگوارتر نیستی ، و پدرت در جاهلیت و اسلام بهتر از پدر من نبود ، و در دین و ایمان خودت از من برتر نیستی ، و در خوبی فضیلتی بر من نداری ، با این همه خصوصیتی که در من است چگونه به بندگی و غلامی خود نسبت به تو اقرار کنم ؟ !

ستم گر به او گفت اگر به این مسئله اقرار نکنی فرمان قتلت را می دهم ، پاسخ داد کشتن من بزرگتر از کشتن حضرت حسین(علیه السلام) نیست ، چون برخورد به اینجا رسید فرمان قتلش صادر ، و به خاطر حفظ حریت و آزادی و اراده و اختیار به فیض باعظمت شهادت رسید . [72]

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

<< أَیُّهَا النّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عَبْداً وَ لا أَمَهً وَ إِنَّ النّاسَ کُلَّهُمْ أَحْرارٌ >>. [73]
ای مردم ، آدمیزاد برده و کنیز به دنیا نیامد ، به حقیقت که تمام مردان و زنان آزادند .

و نیز آن حضرت فرمود:

<< لا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً >>. [74]
برده کس مباش ، در صورتی که خداوند ترا آزاد آفریده .

باید توجه داشت که منظور از آزادی ، آزادی وجود انسان از قید بردگی و عیودیت نسبت به هم نوع ، در برابر شهوات و غرائز غلط ، و آلودگی های اخلاقی است .

انسان وقتی به دنیا می آید پاک و پاکیزه ، و گوهری گرانبها ، و موجودی والا ، و آزاد از بردگی غیر ، و دارای کرامت نفس ، و شرافت وجود ، و در یک کلمه آزاد از رذائل و پلیدیها ، و دارای اراده و اختیار است هدایت حضرت حق ، همراه با
عقل و فطرت و نبوت انبیاء و امامت امامان و قرآن مجید ، و آگاهان و بینایان ، برای بکار گیری این آزادی و اراده و اختیار ، او را دنبال می کند ، تا در سایه این همه لطف و عنایت پروردگار از آزادی خود استفاده کند ، و به انتخاب امور
احسن برخیزد ، و از این راه به سعادت دنیا و آخرت برسد .

انسان اگر توجه به این معنا نکند ، و از هدایت حق روگردان شود ، بدون شک گوهر آزادی و اراده و اختیار را در برابر فرعون منشان ، و طواغیت زمان و آز و حرص و کبر و حسد و غرائز و شهوات از دست خواهد داد ، و برده دنیا و بنده
دیگران و عبد شهوات و غرائز ، و اسیر حرص و طمع خواهد شد ، و از نمد کرامت و سعادت ، و خیر دنیا و آخرت کلاهی نخواهد برد .

آنان که به هر عمل خلافی دست می زنند ، و به هر شهوت و گناهی خود را آلوده می کنند ، و مطیع و فرمانبر هر کسی می شوند و نام این بی قیدی و بی بند و باری را آزادی می گذارند برده ای جاهل ، و غلامی پست و عبدی ذلیل و موجودی بیچاره اند .

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

<< مَنْ تَرَکَ الشَّهَواتِ کانَ حُرّاً >>.
آنکه خواسته های نامشروع را رها کند آزاد است .

و نیز فرموده:

<< الدُّنْیا دارُ مَمَرٍّ وَ النّاسُ فیها رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ فَأَوْبَقَها ، وَ رَجُلٌ إِبْتاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَها >>.
دنیا گذرگاه است و مردم در آن دو دسته اند: آنکه خود را به شهوات و مادیات و آلودگیها فروخت ، پس وجودش را در معرض هلاکت و نابودی قرار داد ، و آنکه خود را از این همه خرید ، پس وجودش را از هر شری در دنیا و هر عذابی در آخرت آزاد کرد .

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

<< خَمْسُ خِصال مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ خَصْلَهٌ مِنْها فَلَیْسَ فیهِ کَثیرُ مُسْتَمْتَع: أَوَّلُها الْوَفاءُ ، وَ الثّانِیَهُ التَّدْبیرُ ، وَ الثّالِثَهُ الْحَیاءُ ، وَ الرّابِعَهُ حُسْنُ الْخُلْقِ ، وَ الْخامِسَهُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخِصالَ: الْحُرِّیَّهُ >>. [75]
پنج خصلت است ، کسی که یک خصلت از آن را دارا نباشد در او چیز زیادی نیست که بتوان از او بهره مند شد ، اول آن وفا و دوم آن عاقبت اندیشی ، و سوم آن حیا ، و چهارم خوش خلقی ، و پنجم از آن که همه این خصلت ها را در انسان جمع می کند حریّت و آزادی است .

علی(علیه السلام) فرمود:

<< لا یَسْتَرِقَّنَّکَ الطَّمَعُ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً >>. [76]
طمع ترا به بردگی نگیرد ، در صورتی که خداوند ترا آزاد آفریده .

و نیز آن جناب فرمود:

<< مِنْ تَوْفیقِ الْحُرِّ إِکْتِسابُ الْمالِ مِنْ حِلِّهِ >>. [77]
کسب مال از طریق حلال از توفیق الهی انسان آزاد است .

 

مسئله ای مهم

با توجه به حقیقت و معنای آزادی ، و ارزش اراده و اختیار ، واینکه انسان وقتی در سایه هدایت حق از آزادی و حریت ، و اراده و اختیار بهره گرفت ، به مقامات عالی و درجات کافی ، و واقعیات غیر قابل تصور می رسد ، سعی کنیم حریت خود را در تمام طول عمر ، و در کنار تمام حوادث و بلاها حفظ کرده ، که نگاهداشتن حریت موجب رسیدن به خوشنودی و رضایت پروردگار است .

می دانید که اتم مرکب از دو هسته مرکزی و یک تا چند الکترون است .

الکترونها با نظمی خاص ، و با سرعتی معین به اراده حضرت حق بر محور هسته مرکزی خود در حالی که جذب آن هستند می گردند ، تا وقتی که این گردش و سرعت در سایه آن نظام خاص و از برکت آن جذب و انجذاب برقرار است اتم در هر جائی که هست ، و عهده دار هر برنامه ای که می باشد جز سوددهی و پخش منفعت برنامه ای ندارد ، ولی زمانی که این جذب و انجذاب برداشته شود ، و الکترونها از نظم خاص خود درآیند ، و بین آنها و هسته مرکزی جدائی افتد کاری غیر از تخریب و فساد و ایجاد ضرر و زیان نخواهند داشت .

انسان همانند یک اتم است ، هسته مرکزی وجود او فطرت و توحید و خداخواهی و خداجوئی است ، و قِوام وجودش به این است که تمام اعضاء ظاهر و حالات باطنش مجذوب حق و برابر فرمان و خواسته های پروردگار در حرکت باشد ، و هرگز در حرکات و سکناتش از عشق به حق ، فرمانبری از خداوند جدا نباشد ، که جدائی از حق ، و بیرون رفتن از حوزه جاذبه معرفت و عشق دوست ، و بریدن از خدامحوری ، مساوی با تولید فساد و افساد در اعضاء و جوارح و در باطن و ظاهر انسان است .

قرآن مجید می فرماید

<< فامّا الّذین کفروا فاعذّبهم عذاباً شدیداً فی الدّنیا و الاخره و ما لهم من ناصرین >>. [78]
و اما آنان که کافر به حق شدند ، و بین خود و خدا حجاب قرار دادند ، از معرفت و محبت به پروردگار بریدند ، و از خدامحوری درآمدند ، و نسبت به حق به غفلتی سنگین دچار شدند ، و به این خاطر منبع فساد و افساد گشتند ، و اسیر طاغوت و برده شهوات ، و غلام سیئات اخلاقی شدند ، در این جهان و آن جهان به عذابی شدید گرفتار می کنم ، و برای نجات آنان از عذاب امروز و فردا یاری نیست .

از جمله عوامل کنترل کننده انسان از قسمتی از مفاسد برنامه بسیار مهم ازدواج است .

انسان وقتی از شایستگی لازم یعنی ایمان و اخلاق و عمل در حدّ و توان و وسع خویش برخوردار باشد ، و همسری شایسته هم کفو خودش نصیب او شود ، تا حدودی ظاهر و باطنش کنترل می شود ، و آزادی و حریّتش حفظ می گردد ، و از بردگی نسبت به شهوات حرام ، و برنامه های آلوده ، و دوستان ناباب در امان می رود .

چه بسیار مردانی که به توسط ایمان و اخلاق و کرامت خود ، همسران خویش را به مقامات الهیه و کرامات انسانیه رساندند ، و چه بسا زنانی که در سایه بیداری خود و بینائی و بصیرت خویش مردان خود را به درجات والای انسانی ، و مقامات بزرگ ملکوتی نشاندند .

 

همسری شایسته و باکرامت

در سال شصتم هجرت زهیر بن قین بجلیّ با تنی چند از کسانش به سفر حج رفت ، و مناسک را بجا آورد ، کاروان کوچکی بود که کاروان سالار زهیر بود ، که از خانه خویش به سوی خانه خدا رفته بودند ، و از خانه خدا به سوی خانه خویش باز می گشتند .

زهیر نیز چنین می پنداشت که به سوی خانه اش باز می گردد ، ولی سرنوشت چنین نبود ، زهیر از خانه خدا به سوی خدا می رفت ولی خود از این حقیقت آگاه نبود .

کاروان کوچک زهیر ، هنگام بازگشت از حج میل نداشت با کاروان بزرگ حسین(علیه السلام) هم منزل گردد!!

و این رودخانه شیرین و گوارا که از کوهستان مکه سرازیر شده بود به دریا متصل شود .

اگر کاروان حسینی در منزلی فرود می آمد ، کاروان زهیری از آنجا می گذشت و در منزل بالاتر فرود می آمد ، و اگر حسین از منزلی می گذشت زهیر در آنجا فرود می آمد وبه آسایش می پرداخت و با تمام قدرت می کوشید که با حسین روبرو نشود و چهره به چهره نگردد چرا ؟

موقعیت اجتماعی زهیر ایجاب می کرد که چنین کند ، چونکه از یاران علی و آل علی بشمار نمی رفت ، و با این خاندان سر و کاری نداشت ، وی از هواخواهان عثمان بود و از نزدیکان حکومت یزیدی و از یاران دستگاه حاکمه به شمار می رفت .

از طرفی حسین را خوب می شناخت ، و برای خاندان علی احترامی بسزا قائل بود و نمی خواست در قتل پسر علی سهمی داشته باشد ، او می خواست بی طرف بماند ، دوستی خود را با امویان حفظ کند ، و با حسین ستیزه ننماید ، چهره به چهره شدن با حسین خلاف این روش بود ، گزارش به یزید داده می شد که زهیر با حسین ملاقات کرده ، اگر حسین از وی کمک بخواهد چه کند ، به حسین کمک کند از دوستان و همگامان خود بریده ، اگر کمک نکند نافرمانی حسین روا نیست .

پسر علی است ، پسر فاطمه است ، بزرگوار است ، تنها یادگار پیغمبر اسلام است ، چگونه می شود فرمان او را اطاعت نکرد ، جواب خدا را چه بدهد ، با آتش دوزخ چه کند ؟ !

بی طرفی بهترین راه است ، پس بایستی کاروان زهیری در جائی فرود آید که احتمال روبرو شدن با حسین در آنجا نباشد ، زهیر چیزی را می خواست و سرنوشت چیز دیگر .

بیابان خشک و گرم عربستان منزل های دور و دراز دارد ، کاروانیان را مجبور می سازد که در منزلی فرود آیند ، بخواهند یا نخواهند ، و کاروان زهیر مجبور شد در سرزمینی فرود آید ، و با کاروان حسین هم منزل گردد ، سرزمینی که از عثمانی علوی آفرید ، و از یزیدی حسینی ساخت!!

خیمه های زهیریان در جائی زده شده بود ، و سراپرده های حسینیان در کناری افراشته گردیده بود .

حسین می دانست که زهیر دلیر است ، جوانمرد است ، سرشناس است ، سخنور است ، توانا است ، دانا است ، پس حیف است که با این همه شایستگی از انسانها دور باشد ، و در زیر پوشش جانورانی چون بنی امیه قرار گیرد ، و آزاده ای

از آزادی برخوردار نشود ، و شایسته نیست گوهری گرانبها در ویرانه ای جای داشته باشد ، و بشری شایسته افراشته نگردد .

در این منزل نیز زهیر احتیاط را از دست نداد ، به قدر توانائی کوشید که از حسین دور باشد و به وی نزدیک نشود ، حسین بر ضد حکومت قیام کرده و زهیر از یاران حکومت است ، حکومتِ وقت از یاران خود انتظار دارد ، با دشمنانش دشمنی کنند ، و سرکشان را بکوبند ، و نزدیک شدن به آنها بزرگترین جرم حساب می شود .

زهیر در خیمه اش نشسته بود ، و بستگانش به غذا خوردن مشغول بودند که ناگاه قامت رعنای فرستاده حسین پیدا شد و سلام کرد و گفت:

زهیر ابو عبدالله حسین بن علی ترا می خواهد!!

زهیر از آنچه می ترسید با آن روبرو گردید ، از وحشت نتوانست سخنی بر زبان بیاورد ، راه اندیشیدن بر وی بسته شده بود ، چنین وضعی را پیش بینی نکرده بود ، متحیر شد چه کند ، پیام حسین را نادیده انگارد ، و از فرمان وی سرپیچی کند ، یا به یزید پشت کرده به سوی حسین برود ، هر دو کار خلاف بی طرفی است که هدف او بوده ، اکنون جائی است که نقشه بی طرفی قابل اجرا نیست .

سکوتی عمیق حاضران را فراگرفت ، لقمه ها از دهان افتاد ، غذا فراموش شد ، سخن فراموش شد ، قاصد حسین ایستاده وضع را می نگرد ، و در حیرت فرو رفته از خود می پرسد این سکوت چیست چرا زهیر نمی آید و چرا نمی گوید

نمی آیم ؟ فشاری که از طرف حسین در کار نیست ، زهیر که در پاسخ گفتن آزاد است .

دقیقه ای چند بدین منوال گذشت و زهیر نتوانست تصمیم بگیرد لا بگوید یا نعم ، آری یا نه .

روزنه ای از نور باید تا زهیر را از تاریکی تحیّر و دودلی نجات بخشد و تصمیم بگیرد .

حساس ترین ساعت عمر زهیر بود ، ساعتی که بر سر دوراهی مرگ و زندگی قرار گرفته بود ، زهیر از قدرت حکومت خبر داشت یاران حسین را هم شناخته بود ، می دانست که حسین کشته خواهد شد ، و هرکس با حسین باشد کشته می شود ، می دانست که حرم حسین به اسارت خواهد رفت ، و می دانست که حسین وی را برای چه می خواهد ، می دانست که راه حسین راه بهشت است و راه یزید راه دوزخ ، آن سعادت است و این شقاوت .

ناگهان برقی زد و بانوئی سکوت را شکست ، و قدرت تصمیم گرفتن را به زهیر بازگردانید ، این بانو بجز دلهم همسر زهیر کسی نبود .

دل هم گفت: زهیر پسر رسول خدا ، ترا می خواهد و تو نمی روی ؟ !

سبحان الله!! برو ببین چه می گوید ، سخنش را بشنو و بازگرد وه که زن خوب چه چیز خوبی است .

زهیر بزودی از جای برخاست و به سوی حسین روان گردید . دیری نپائید که بازگشت ، لبخندی بر لبانش نقش بسته بود ، غم از چهره اش زدوده شده بود ، گونه هایش شاداب گردیده بود ، ظلمت رفته بود و نور بازآمده بود ،

بی طرفی رفته بود و یک طرفی برگشته بود .

کس ندانست که در آن مدت کوتاه حسین با زهیر چه گفت و زهیر چه شنید .

زهیر که بخرگاه خود رسید گفت: خیمه مرا ببرید و در کنار خیمه حسین بزنید .

رودی به دریا پیوست ، و زهیر یزیدی حسینی گردید ، از تنگنای ظلم بیرون شد ، و در فراخنای عدل قرار گرفت ، عثمانی رفت و علوی بازآمد ، وه که سعادت چگونه به سراغ آدم می آید .

زهیر یاران را مخاطب قرار داده گفت: هر کس از من پیروی می کند با من خواهد بود وگرنه ساعت وداع است .

سلمان بجلی پسر عموی زهیر به زهیر پیوست ، و حسینی گردید و روز شهادت پس از آنکه نماز ظهر را با حسین خواند شهید شد ، زهیر از دنیا و مافیها چشم پوشید و به حسین پیوست و با حسین بود و با حسین جان داد ، هم اکنون در آن جهان نیز با حسین است . زهیر با همسر عزیز خود وداع کرده گفت: بایستی نزد خویشانت بروی تا از جانب من به تو آسیبی نرسد و مال و منال زن را به وی پس داد و زن را با پسر عمویش به قبیله اش روان کرد .

دلهم بگریست و با شوهر عالیقدر خود وداع کرد گفت: خدا یار و یاورت باشد و برای تو خیر بخواهد ، درین دم آخر یک خواهش از تو دارم روز قیامت هنگامی که به حضور رسول خدا جدّ حسین شرفیاب شدی مرا یاد کن و از یاد مبر . [79]

آری ، حریت و آزادی وحسن انتخاب و اراده زهیر به وسیله امویان به غارت رفته بود ولی همسر شایسته او موجب برگشت آنها به زهیر شد ، و زهیر در سایه آزاد شدن از بندگی طاغوت به آغوش سعادت ابدی رفت!!

بنابراین اگر گفته شود ازدواج ضامن حریت و اختیار ، یا موجب بازگرداندن آزادی و آزادگی به انسان است مطلبی به گزاف گفته نشده .

با ازدواج روح خدائی را در خود حفظ کنیم ، و مقام خلافت از جانب حق را از دستبرد شهوات و مفاسد در امان بداریم ، و بر رشد ایمان و عمل صالح خود بیفزائیم ، و نصف دین خود را دریافته و نصف دیگر آن را با تقوا و پرهیز از محرمات از آسیب نگاه داریم .

مرد در فضای ازدواج سهیم در شکوفائی کمالات زن ، و زن شریک رشد مقامات مرد است .

زن موجودی فرزانه و لایق و قابل است ، تا جائی که بزرگان فرموده اند موجب ظهور حقایق در وجود مرد است ، و مرد موجودی شریف و اصیل و باکرامت است ، تا جائی که در حق او گفته اند ، باعث رسیدن زن به درجات عالیه است .

علی(علیه السلام) می فرماید اولین زنی که از زنان جهان قدمش به بهشت می رسد خدیجه است ، و این معنا دلیل بر روح الهی زن ، و مقام خلافت وی از حق ، و داشتن مایه های عالی و سرمایه های انسانی و اخلاقی و ایمانی است .

آری زن آزاد از هوا و هوس و آزاد از اسارت طاغوت ، و آزاد از شهوات و تمایلات حرام ، و همچنین مرد آزاد ، دو گوهر پرارزش و دو حقیقت والا در این پهنه باعظمت آفرینش و خلقت است .

امام حسین(علیه السلام) حریت و آزادی حرّ بن یزید را به مادر باکرامت آن شهید نسبت می دهد ، و امیرالمؤمنین عظمت مالک اشتر را جلوه دامن پاک و الهی مادر او می داند .

مرد در خانه باید اسوه و سرمشق خوبیها برای زن ، و زن برای مرد باشد ، و هر دو اسوه حسنه و سرمشق نیکو برای فرزندان خود .

 

استقلال مرد و زن در ازدواج

پدران و مادران باید توجه داشته باشند که حق انتخاب همسر همراه با شرایط مهمی که اسلام عزیز فرموده با خود فرزند است .

پدر و مادر حق ندارند در مسئله ازدواج دختری را که فرزندشان نمی پسندد به او تحمیل کنند ، و او را به زور وادار به ازدواج با او کنند .

همچنین پدر و مادر حق ندارند کسی را که دختر نمی پسندد ، وی را به زور وادار به ازدواج با او کنند ، آنان در انتخاب همسر از جانب حق دارای حریت و استقلال اند .

در روایت بسیار مهمی درباره انتخاب در ازدواج آمده:

<< قالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنّی أُریدُ أَنْ أَتَزَوَّجَ إِمْرَأَهً وَ إِنَّ أَبَوَیَّ أَرادا غَیْرَها ، قالَ: تَزَوَّجِ الَّتی هَوَیْتَ وَ دَعِ الَّتی هَوی أَبَواکَ >>. [80]
ابن ابی یعفور می گوید به حضرت صادق عرضه داشتم ، من برای ازدواج زنی را انتخاب کرده ام و پدر و مادرم دیگری را ، تکلیف من چیست ؟ فرمود: آن را که خودت دوست داری اختیار کن ، و آن را که پدر و مادر پسندیده اند رها کن .

در رساله عملیه

مراجع بزرگ شیعه در باب ازدواج می خوانیم:

اگر همسر مناسبی برای دختر پیدا شود و بخواهد با او که شرعاً و عرفاً هم کفو او می باشد ازدواج کند و پدر و جدّ پدری مانع می شوند و سختگیری می کنند در این صورت اجازه آنان لازم نیست . [81]

بنابراین پسری که دختری را هم کفو خود می داند ، و دختری که پسری را هم کفو خود می شناسد رضایت و عدم رضایت پدر و مادر شرط نیست ، و می تواند با اجازه اسلام و رضایت حق ازدواج کنند .

بر پدران و مادران است که هوا و هوس ، و خواسته های صنفی و قبیله ای خود را در ازدواج پسران و دختران خود اعمال نکنند ، که زورگوئی در اسلام حرام و قبول زور هم حرام است .

دو رویه زیر نیش مار خفتن

دو پشته روی نیش مور رفتن

تن روغن زده با زحمت و زور

میان لانه زنبور رفتن

میان لرز و تب با جسم مجروح

زمستان زیر آب شور رفتن

به کوه بیستون بی رهنمائی

شبانه با دو چشم کور رفتن

به نزد من هزاران بار بهتر

که یک جو زیر بار زور رفتن[82]

مرد و زن در انتخاب کار مشروع نیز آزاد و مستقل هستند ، و محصول کار آنان از خود آنان است و مالکیت آنان بر درآمد خود یک مالکیت مشروع است ، و زن حقی به اموال مرد جز با اجازه مرد ، و مرد حّقی به اموال زن جز با اجازه زن ندارد ، توجه داشته باشیم که استقلال مرد و زن باید در تمام جوانب حیات محفوظ بماند .

(علی نساء العالمین )

« آل عمران/ 42 »

Share