2. آسیب های فکری و اعتقادی

1 _2. عدم درک صحیح از اضطرار به حجت

با نگاهی گذرا به تاریخ پیامبران و اوصیای آنان، به خوبی روشن می شود که بسیاری از افراد به دلیل نا آگاهی و عدم درک صحیح از اضطرار به حجت، همانند مهربانی، منطق، حکمت و دیگر آثار حضور و قیام آن حضرت، نه از سر عناد و لجاجت، بلکه به دلیل عدم درک، با او به دشمنی پرداختند؛ یعنی به دلیل عدم شناخت جایگاه حضرت و حل نشدن مسأله اضطرار به حجت، به دشمنی بر می خیزند. اینان از آنجا که به سرای دیگر قائل نیستند و این دنیا را فقط برای رسیدن به امور حیوانی تصور کرده اند، نیازی به آل محمد: احساس نمی کنند. جایگزینی قدرت ها و نظام هایی چون لیبرال دموکراسی در دیدگاه هایی نظیر فوکو یاما، هانتینگتون و … به عنوان تنها راه به جای منجی و نظام الهی و دینی، از غرور ناشی از عدم نیاز به امام سرچشمه می گیرد(1) در همین رابطه حضرت علی علیه السلام فرمود:

حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف غیبتی خواهد داشت که جاهل گوید: « به آل محمد: نیازی نیست». (2)

جایگزین کردن تجربه دینی وعقل، ابزاری به جای وحی، همه و همه از این توهم سر چشمه می گیرد. البته این عدم درک صحیح ازاضطرار به حجت، بیشتر به سبب تعجب بی جا است که از شنیدن حق و پذیرفتن آن، امتناع می ورزند.


1- مهدی ستیزان، ص11-13.

2- غیبت طوسی، فصل 5، ص 341.

امام صادق علیه السلام فرمود:

 ... اذا خرج القائم لم یبق مشرک بالله العظیم و لاکافر الا کره خروجه؛ وقتی قائم قیام کند، مشرکان و کافران، قیام او را ناخوشایند دانند(1)

2 _2. برداشت انحرافی از مفهوم غیبت

مسأله غیبت امام دوازدهم شیعیان از زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مطرح بوده و به وسیله خود آن حضرت بارها و بارها به تعابیر مختلف بیان شده است؛ برای مثال، گفتار جابر بن عبدالله انصاری از اصحاب با وفای پیامبر در این زمینه جالب توجه است. او نقل می کند: وقتی آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ»(2) بر رسول گرامی نازل شد، به ایشان عرض کردم: «ای رسول خدا! ما خدا و رسولش را شناختیم، اما «اولوالامر» که خداوند، اطاعت از آن ها را با اطاعت از شما قرین کرده است، چه کسانی هستند؟» در پاسخ فرمود:

ای جابر! آن ها جانشینان من و پیشوایان مسلمانان بعد از من هستند. نخستین ایشان، علی بن ابی طالب است، سپس حسن و حسین سپس علی بن حسین سپس محمد بن علی _ که در تورات


1- تفسیر عیاشی، ج2ص73؛ بحار الانوار، ج52، ص346.

2- سوره نساء ( 4 ): 59 .

به عنوان «باقر» (شکافنده علوم) معروف است _ و تو ای جابر! او را درک خواهی کرد؛ پس هرگاه او را ملاقات نمودی، از جانب من به او سلام برسان _ سپس صادق جعفر بن محمد سپس موسی بن جعفر سپس علی بن موسی سپس محمد بن علی سپس علی بن محمد سپس حسن بن علی سپس هم نام و هم کنیه من، حجت خداوند در زمینش و باقی نگه داشته شده خدا میان بندگانش، فرزند حسن بن علی است. او همان کسی است که خدای متعال شرق و غرب زمین را به دستانش فتح می کند. او همان کسی است که از شیعیان و دوستانش غایب می شود؛ غیبتی که در آن، جز کسانی که خداوند دل هایشان را به ایمان آزموده است، بر امامت ایشان ثابت قدم نمی مانند(1)

وضعیت و ماهیت این غیبت در روایات دیگری به تصویر کشیده شده است؛ از جمله امیرالمؤمنین علیه السلام ضمن خبردادن از فتنه غیبت و شرایط سخت آن، به وضعیت حضور امام غایب و رابطه او با مردمان اشاره می کند:

او کسی است که مردم را می شناسد؛ اما شناخته نمی شود و از آنجا که زمین از حجت خدا خالی نیست، خداوند به دلیل ظلم و گناه و اسراف مردم بر خودشان، آنها را در باره او نابینا ساخته است. نیز وضعیت او به مانند وضعیت یوسف نسبت به برادران او است(2)

همچنین از دو نوع این غیبت سخن به میان آمده و بر همین اساس


1- کمال الدین، ج1، ص253.

2- غیبت نعمانی، ص142.

غیبت صغرا و غیبت کبرا برای امام غایب درنظر گرفته شده است(1) آنچه غیبت صغرا را از غیبت کبرا متمایز می سازد _ جدای از تفاوت در مدت زمان آن ها _ به وضعیت حضور امام و نوع رابطه او با مردم باز می گردد. چه در متن روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده، به این نکته اشاره شده است که:

در غیبت صغرا سفیرانی به عنوان نواب خاص امام واسطه ایشان و مردم منصوب شده و انجام وظیفه می کنند؛ اما در غیبت کبرا باب چنین نیابت و وساطتی بسته شده است و مردم از این گونه ارتباط با امام زمان خود محروم می شوند(2)

از زمان پایان گرفتن غیبت صغرا در سال 328 یا 329(3) آغاز شده و تا اکنون ادامه دارد.

وضعیتی که در زمان غیبت کبرا به وجود می آید، به سبب آنکه هم امام معصوم و هم نشانه و واسطه ای که به او می رسد، از دسترس مردمان بیرون می رود، (4) به بروز شرایطی ناگوار می انجامد که به غیبت، و دورشدن بیشتر امام از مردم در نظر آنان منجر می شود. شدت یافتن


1- کافی، ج1، ص340.

2- کافی، ج1، ص341.

3- شیخ صدوق سال وفات نائب چهارم را سال 328 نقل فرموده است ( کمال الدین و تمام النعمه، باب 45، ح32 ) و شیخ طوسی سال 329 نقل کرده است (غیبت طوسی، ص394، ح364 ) .

4- کافی، ج1، ص159.

غیبت و کاهش دسترسی به امام، در غیبت کبرا محقق شده و در توقیعی که از ناحیه مقدسه نیز صادر شده، به این نکته اشاره گردیده است؛ اما آسیبی که در این میان امکان بروز می یابد، فرض کناره گیری امام از جامعه انسانی و انفعال او برابر مردم است. در چنین فضایی ممکن است تصور شود امام به جغرافیای دیگری از عوالم مهاجرت کرده است و هنگام ظهور، از آن عالم مراجعت می کند که خیال بافی هایی از این دست با آنچه در روایات و آموزه های اسلامی درباره غیبت و ماهیت آن ذکر شده است، در تغایر می باشد.

مکتب شیخیه که در اوایل قرن سیزدهم به وسیله احمد بن زین الدین معروف به «شیخ احمد احسایی» (1166 _ 1241ق) پدید آمد، نمونه ای از این جریانات انحرافی بود که نه تنها خود دستخوش تحولات زیاد گردید، بلکه باعث به وجود آمدن تحولات بسیار مذهبی، اجتماعی و حتی نظامی در کشور ایران شد و در نهایت به شکل گیری بابیت و بهائیت انجامید. یکی از مهم ترین اندیشه های شیخ احمد احسایی _ که مدعی بود در فراگیری علوم، شاگرد کسی نبوده و آنچه را می داند، تنها از راه غیر طبیعی به دست آورده است _ اعتقاد به «بدن هورقلیایی» است که این بدن در شهر «جابُلقا» و «جابُلسا» قرار دارد. او به گمان خود، با طرح این نظریه، سه مسأله مهم دینی و عمیق فلسفی (معراج جسمانی رسول خدا، حیات امام زمان در طول بیش از ده قرن و نیز معاد جسمانی) را تفسیر کرده است و از این رو هر سه این مسأله را از یک باب می دانست. او نه تنها زمین محشر را هورقلیایی فرض کرده بود،

بلکه معتقد بود امام زمان علیه السلام با بدنی غیر عنصری و تنها هور قلیایی و در شهر جابلقا و جابلسا زندگی می کند.

 به احتمال قوی، شیخ احمد سه واژه «هورقلیایی»، «جابلقا» و «جابلسا» را از شیخ اشراق گرفته باشد؛(1) هرچند این کلمات در بعضی روایات نیز به کار رفته و بعید نیست شیخ احمد _ که گرایش اخباری گری داشته و برخی از اصطلاحات فلسفی را مطالعه کرده بود _ به تلفیق و ترکیب آن ها پرداخته باشد. همچنین او از اندیشه های باطنی مذهب اسماعیلیه نیز کمک گرفت و از مجموع آن ها مذهب «کشفیه» را بنا نهاد(2)

شیخ احمد احسایی، امام زمان علیه السلام را زنده و در عالم هورقلیا می دانست. وی معتقد بود:

هورقلیا ملک آخر است که دارای دو شهر جابلسا که در مغرب قرار دارد و جابلقا که در مشرق واقع است، می باشد؛ پس حضرت قائم در دنیا در عالم مثال نیست؛ اما تصرفش به گونه ای است که به


1- فرهنگ فرق اسلامی، ص266.
 

2- در مذهب اسماعیلیه و حتی اندیشه های مسیحی نیز نوعی گرایش به جسم لطیف یا جسم پاک یا مفاهیمی از این قبیل وجود دارد. هانری کربن معتقداست: «ارض ملکوت هورقلیا، ارض نورانی آیین مانوی در عالم ملموس اما ورای حس است و با عضوی که خاص چنین ادراکی باشد، شناخته می شود و به نوعی از مسیحیت و اندیشه مسیحیان درباره جسم لطیف داشتن عیسی متأثر است » . تاریخ فلسفه اسلامی، ص105.

صورت هیکل عنصری می باشد و با مثالش در مثال، و با جسدش در اجساد، و با جسمش در اجسام، و با نفس خود در نفوس، و با روحش در ارواح است(1)

او همچنین بیان می کرد که امام زمان، هنگام غیبت در عالم هورقلیا است و هرگاه بخواهد به اقالیم سبعه تشریف بیاورد، صورتی از صورت های اهل این اقالیم را می پوشد و کسی او را نمی شناسد. جسم و زمان و مکان ایشان، لطیف تر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال است.(2)

نیز در جواب ملا محمد حسین اناری که از لفظ هورقلیا سؤال کرده بود، گفت:

هورقلیا به معنای ملک دیگر است که حدّ وسط میان عالم دنیا و ملکوت بوده و در اقلیم هشتم قرار دارد و دارای افلاک و کواکبی مخصوص به خود است که به آن ها جابلقا و جابلسا می گویند(3)

شیخیه در معارف دینی، فقط به چهار رکن توحید، نبوت، امامت و شیعه کامل (رکن رابع) که نیابت خاصه امام زمان 7مخصوص او است، اعتقاد داشته، معتقد بودند طریق نیابت خاصه پس از نواب چهارگانه در غیبت صغرا _ عثمان بن سعید عمروی، ابوجعفر محمد بن عثمان، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی و ابوالحسن علی بن محمد سمری _برخلاف اعتقاد فقیهان و محدثان شیعه، مسدود نشده و همچنان راه نیابت خاصه مفتوح است.


1- جوامع الکلم، رساله دمشقیه، قسمت 2، ص 103 .

2- جوامع الکلم، رساله رشتیه، قسمت 3، ص 100.

3- جوامع الکلم، رساله به ملا محمد حسین، رساله 9، ص1؛ شرح عرشیه، ج 2، ص 62.

این گونه سخنان شیخ احمد، به پیدایش مذاهب ضالّه بابیت و بهائیت انجامید. چه اینکه پیروان فرقه شیخیه پس از مرگ شیخ احمد احسایی، پیرامون سید کاظم رشتی گرد آمدند. با مرگ سید کاظم رشتی، بر سر جانشینی او، اختلاف شد و همراه با ایجاد فرقه های کریم خانیه، باقریه و…، ادعای جانشینی وی از سوی میرزا علی محمّد شیرازی اعلام شد که با استقبال برخی عالمان شیخی و شاگردان سید مواجه شد. این ادعا و این اعلام حمایت نامیمون، منشأ بسیاری از انحرافات عقیدتی گردید. در واقع ادعای وجود «شیعه ی کامل» یا «رکن رابع» و «ناطقیت» میان فرقه شیخیه، زمینه ساز ادعای «بابیت» و پذیرش آن از سوی جمعی طرفداران این فرقه شد که خود، فرقه مستقل دیگری را تشکیل داده، و به نام «بابیت» شناخته شده اند. ادعای دروغین «بابیت» هر از چند گاهی، از زمان ائمّه علیهم السلام تا قرن حاضر، کم و بیش رواج داشته؛ اما هیچ یک از مدعیان دروغین آن به اندازه میرزا علی محمّد باب جامعه اسلامی را به انحراف نکشاند.

ادعای «بابیت» زمانی آغاز شد که سید کاظم رشتی از دنیا رفت و علی محمّد شیرازی جانشین وی شد. شیخیّه، شیخ احمد و سپس سید کاظم رشتی را نایب خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می دانستند و نیز معتقد بودند امام زمان 7 در عالم موهومی به نام «هورقلیا» زندگی می کند و آن گاه که پروردگار اراده فرماید، از آنجا نزول کرده، به وظیفه اصلاح عالم از مفاسد، قیام می کند.

 بعد از وفات سید کاظم رشتی در سال 1259 یا 1260ق، ابتدا معلوم نبود چه کسی جانشین وی در رکن رابع (شیعه کامل) خواهد بود. در این میان، ملا حسین بشرویه که مجذوب لباس زهد و پرهیزکاری ظاهری سید علی محمّد شیرازی شده بود، قرار گذاشت که نامِ او را بلند کند. او نیز خود را «باب» امام دوازدهم شیعیان (واسطه میان مردم و امام زمان علیه السلام ) معرفی کرد و بر این اعتقاد اصرار داشت که برای پی بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدّس ازلی و ابدی، باید مردم به ناچار از «در» بگذرند و به حقیقت رسند.

بررسی اعتقادات و تفاسیری که این جریان فکری از مفهوم غیبت و وضعیت حضور و ارتباط امام در زمان غیبت کبرا به دست می دهد، گویای بطلان آن ها نزد علمای امامیه است و طبق نصوص قطعی، مهدی موعود علیه السلام در همین عالم خاکی و در بدن عنصری است و به زندگی طبیعی خود به حفظ الهی، ادامه حیات می دهد؛ تا آنکه مشیت خداوند بر قیام و ظهور او تعلّق گیرد.

روشن است که شیخ احمد احسایی، اصطلاحاتی را از مباحث فلسفه وام گرفته و بدون آنکه به عمق آن ها پی ببرد، آنها را مشخصه های اصلی آیین و مذهب خود قرار داده است. پیروان مکتب او نیز در توجیه این کلمات، به تناقض گویی مبتلا شده اند؛ تا آنجا که این تهافت گویی در کلمات شیخ احمد و رمز و تأویل و باطن گرایی در آنان، باعث شد فرزندان او به نام های محمد و علی که از عالمان و فرهیختگان بودند، به انکار روش پدر و بلکه گاهی استغفار بر او و گاهی به تکفیر او مشغول شوند(1)

در حقیقت، تحلیل بدن هورقلیایی و اعتقاد به حیات امام زمان علیه السلام با بدن هورقلیایی، به معنای انکار حیات مادی امام زمان علیه السلام بر روی این زمین است. چه اگر مراد آن است که آن حضرت در عالم مثال و برزخ _ چه برزخ اول یا برزخ دوم _ زندگی می کند، آن چنان که آنان قبر را از عالم هورقلیا می دانند؛ پس آن حضرت، حیات با بدن عنصری ندارد و حیات او مثل حیات مردگان، در عالم برزخ است. این ادعا، هیچ مبنای روایی و مستند دینی نداشته، با روایات معروف و اصیلی که استمرار زندگی زمین و هستی را منوط به حضور حجت خدا در آن می داند(2) به هیچ روی، سازگار نیست.

 علاوه بر آنکه اعتقاد به این گونه حیات برای امام زمان علیه السلام مثل اعتقاد به حیات تمام مردگان در عالم برزخ است و این عقیده با عقیده به نفی حیات مادی هیچ منافاتی ندارد. گذشته از آن، این سخن که حضرت مهدی علیه السلام با بدن هورقلیایی زندگی می کند، صرفاً یک ادعای بدون دلیل است و هیچ دلیل عقلی یا نقلی بر آن اقامه نشده است.


1- روضات الجنات، ج1، ص92؛ دائره المعارف تشیع، ج1، ص502.

2- کافی، ج1، ص179، باب ان الارض لاتخلو من حجه، چهار روایت پایانی اشاره به همین مضمون دارد.
 

مشاهده می شود یکی از آسیب های مهم که در حیطه آموزه های مهدویت و به طور خاص مفهوم غیبت ایجاد شده است، برداشت ناصحیحی است که رابطه امام با مردم و حتی جهان هستی را به کل قطع کرده و آن حضرت را از صحنه حیات، دور می داند؛ در حالی که بنا به روایات اهل بیت علیهم السلام امام در زمان غیبت زنده است، اما مکان حضور ایشان برای مردمان مشخص نیست(1) همچنین در روایت دیگری که با استفاده از تشبیه غیبت امام عصر به ماجرای یوسف پیامبر و برادرانش، کیفیت حضور ایشان در عصر غیبت را توضیح می دهد، چنین آمده است:

صاحب الامر، میان مردم رفت و آمد می کند، به بازارهایشان می رود و بر فرش هایشان قدم می نهد؛ ولی او را نمی شناسند(2)

در روایت دیگری نیز آمده است:

صاحب الامر، هر سال در مراسم حج حاضر می شود، مردم را می بیند و آن ها را می شناسد؛ ولی مردم او را با آنکه می بینند نمی شناسند(3)


1- بحارالأنوار، ج52، ص380. جالب آنکه این روایت غیبت امام را به مانند گم شدن ایشان می داند و گویی مردم در زمان غیبت او را گم می کنند؛ یعنی می دانند او حضور دارد؛ اما مکان دقیق حضور او بر ایشان پوشیده است.

2- غیبت نعمانی، ص164.

3- کمال الدین، ج2، ص441.  برخی روایات گفته اند حضرت دیده نمی شود؛ ولی راه جمع این روایات با روایاتی که در آن ها به دیده شدن حضرت اشاره شده، این است که حضرت دیده می شود؛ ولی توسط مردم شناخته نمی گردد، چنان که مرحوم مجلسی (ذیل روایت) و تاریخ الغیبه الکبری، ص31 همین وجه را پذیرفته است.
 

از این رو تمام برداشت هایی که کیفیت حضور حضرت در زمان غیبت کبرا را به چیزی غیر از مختصات روایی تفسیر می کنند، تحریف این مسأله شناخته می شوند و اصل ایجاد تفاسیری از این دست، از آسیب های فکری جامعه منتظر محسوب می شوند؛ خواه این تفاسیر، حکم به عدم حیات مادی حضرت دهند، خواه اینکه حضرت را به سرزمین های عجیب دوردست یا همچون حضرت عیسی علیه السلام به آسمان ارجاع دهند.

3 _2. برداشت انحرافی از مفهوم انتظار

اگر مفاهیم صحیح و واقعی واژه ها درک شود، اشتباهات و سوء تفاهماتی که در شناخت مذهب و اهداف آن برای عده ای پیش آمده یا می آید، مرتفع و اهداف واقعی مکتب، روشن می شود. در مقابل، اگر در فهم معنای واژگان و مفاهیم دینی احتمالات دیگری مطرح شود و مانع فهم معنای صحیح گردد، تحریف(1) رخ می دهد؛ لذا شناخت معنای


1- تحریف از ریشه «حرف» است. در لغت نامه های فارسی ذیل واژه تحریف این معانی آمده است: «تغییر دادن، تبدیل کردن، وارونه ساختن، جابه جا نمودن، کم و زیاد کردن، از حالت اصلی درآوردن و به طرز و وضع دیگری انداختن، کج ساختن، تقلب کردن و ... » ( فرهنگ پیشرو آریان پور، ج4، ص 3770-3771؛ فرهنگ علوم انسانی، ج4، ص 265). تحریف کلام، در اصطلاح آن است که آن را در گوشه ای از احتمال قرار بدهی؛ آن چنان که بتوان بیش از یک معنا (یک معنای اصلی) را به آن باز نمود ( p.521 Dictionary,see: Arthurs Reber, ). تحریف ممکن است لفظی یا معنوی باشد. تحریف لفظی این است که ظاهر یک چیز را عوض کنند؛ اما تحریف معنوی این است که در لفظ تصرف نمی شود و به همان صورت باقی می ماند؛ ولی این لفظ به گونه ای معنا می شود که چیزی خلاف مقصد و مقصود گوینده از آن فهم گردد.واقعی کلمات به خطر می افتد.

از مفاهیمی که برداشت های مختلفی از آن در ادبیات و آموزه های مهدوی مطرح شده است، انتظار ظهور و فرج مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. به واسطه همین تعدد برداشت ها و اختلاف تفاسیر، امکان بروز آسیب دیگری برای افراد و جامعه منتظر به وجود می آید که در آن، مفهوم انتظار از معنای اصلی خود تهی شده و معنای دیگری درک و فهم گردد. در این صورت موجودیت و هویت جامعه منتظر به خطر افتاده و اساساً با فرض بروز این آسیب، دیگر نمی توان عنوان «فرد و جامعه منتظر» را برای آن جامعه و افراد آن به کار برد.

در بررسی لغوی مفهوم انتظار که از ریشه«نظر» گرفته شده است، درمی یابیم که نوعی پیچیدگی در این واژه نهفته است. انتظار، از یک سو به معنای چشم به راه بودن، امید به آینده داشتن و آماده شدن است و از سوی دیگر به درنگ در امور، نگهبانی و مراقب بودن واستقامت ورزیدن اشاره دارد؛ به عبارت دیگر، انتظار(1) در وجهی از معنای خود به توقف، تلوم و تلبث می رسد و با مهمل گذاردن، مترادف می گردد(2) و در وجه دیگری از معنا به تهیأ، توقع، تجهیز و آماده باش دلالت می کند(3) بر این اساس، هم می توان انتظار را به معنای توقف کردن و خطر نکردن و صبر و تأمل ورزیدن معنا کرد و هم می توان آن را به معنای آماده شدن و متوقع بودن و به استقبال رفتن گرفت.


1- التَّنَظُّرُ: تَوَقَّع الشی ء _ ابن سیده: و التَّنَظُّرُ تَوَقُّعُ ما تَنْتَظِرُهُ. (لسان العرب، ج5، ص218) النَّظَرُ: الانتظار و النَّظَرُ: الفکر فی الشی ء تُقَدِّره و تقیسه منک. (لسان العرب، ج5، ص217) یقال: نَظَرْتُ فلاناً و انْتَظَرْتُه بمعنی واحد، فإِذا قلت انْتَظَرْتُ فلم یُجاوِزْک فعلک فمعناه وقفت و تمهلت. (لسان العرب، ج5، ص216.)

2- قوله: و ما کانوا إذاٌ منظرین؛ [سوره حجر(15): 8]ای مؤخرین، و المعنی لا نمهلهم ساعه من النظره بکسر الظاء للتاخیر، یقال أنظرته ای أخرته، و استنظرته ای استمهلته. قوله: و لا تنظرون[سوره یونس(10): 17]ای لا تمهلون. قوله: أنظرنی إلی یوم یبعثون ]سوره اعراف (7): 14] ای أمهلنی و أخرنی فی الأجل إلی یوم یبعثون. و یقال: نَظَرْتُ فلاناً و انْتَظَرْتُه بمعنی واحد، فإِذا قلت انْتَظَرْتُ فلم یُجاوِزْک فعلک فمعناه وقفت و تمهلت. (لسان العرب، ج5، ص217 _ و تَلَوَّمَ فی الأَمر: تمکث و انتظر. (لسان العرب، ج12، ص557).

3- و التَّوَقُّعُ: تَنَظُّرُ الأَمْرِ، یقال: تَوَقَّعْتُ مَجِیئَه و تَنَظَّرْتُه و تَوَقَّعَ الشی ءَ و اسْتَوْقَعَه: تَنَظَّرَه و تَخَوَّفَه. (لسان العرب، ج8، ص406) _ فی القاموس توقع الأمر انتظر کونه. (بحارالأنوار، ج64، ص379 ) توقع أمر صاحبک لیلک و نهارک فإن الله کلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ لا یشغله شأن عن شأن. (بحارالأنوار، ج95، ص159) عند تناهی الشدائد یکون توقع الفرج. (غررالحکم، ص102).

 

این دو معنا، در روایات نیز به چشم می خورند. همان گونه که دسته ای از روایات، لزوم توقف و احتیاط در زمان غیبت کبرا را گوشزد می کنند، روایات دیگری نیز به لزوم آمادگی و استقبال همیشگی از امر ظهور دعوت می نمایند.

در مجموعه ای از روایات، این چنین آمده است که معصومان، امر فرموده اند در زمان غیبت و در رویارویی با حیرتی که از عدم ظهور امام ناشی می شود، مردم به همان اموری که تاکنون وجود داشته، تمسک جویند؛ تا آنکه امور دیگر برایشان واضح شود. نیز آمده است که آنچه تاکنون می پسندیده اند را دوست بدارند و از آنچه مبغوض می داشته اند، دوری کنند و در همین حال به انتظار ظهور باشند. در روایتی دیگر آمده است که به آنچه در دست دارند تمسک جویند تا آنکه امر برای ایشان روشن شود و ستاره هدایت بر ایشان طلوع کند.(1)

دسته ای دیگر از روایات به جست و جوی امر ظهور و توقع آن در نزدیکی اشاره داشته و شیعیان را به توقع امر فرج ترغیب می کند. نیز آنان را از بی توجهی و بی مبالاتی در باره امر ظهور و آمادگی نسبت به آن برحذر داشته و این امر را مورد غضب خداوند تلقی کرده اند(2)


1- غیبت نعمانی، ص159.

2- بحارالأنوار، ج51، ص160؛ کافی، ج1، ص334.

دو معنای سلبی و ایجابی درباره انتظار، به دو گونه تفسیر و برداشت از آن انجامیده است که بیش از بعد فردی، به ایجاد تفاوت هایی در ابعاد اجتماعی انتظار انجامیده است. در انتظار منفعلانه، فرد و جامعه منتظر، دست روی دست می گذارند و با تحمل وضعیت فعلی، به امید آینده مطلوب، فقط انتظار می کشند. چنین فرد و جامعه ای، از حرکت های اصلاحی کناره می گیرند و با بی اعتنایی به جریان های دینی و اجتماعی، هیچ گونه مسؤولیت دینی برای قیام را نمی پذیرند؛ چرا که برقرار ساختن حکومت همه جانبه را وظیفه امام منتظَر دانسته، وظیفه خود را ماندن بر مسیر قبلی و تأمل تا ظهور موعود می دانند. در طرف مقابل و در انتظار فعالانه و سازنده، انتظار مایه حرکت، پویایی، عمل و آمادگی وسیع تر می شود. در این دیدگاه، بیشتر بر ابعاد عملی و کارکردگرایانه انتظار تأکید می شود و فرد و جامعه منتظر در صدد است تا با آمادگی یافتن برای ظهور، به نزدیکی آن کمک کند و از طریق اصلاح مداوم، گام به گام به وضعیت ایده آل نزدیک شود.

این دو تفسیر از انتظار، در جنبه های گوناگونی از زیست جامعه منتظر تفاوت ایجاد کرده و راه حل های متفاوتی را برای مسایل متعددی که حادث می شوند، پیشنهاد می دهند؛ اما یکی از بزرگ ترین مسایلی که این دو تفسیر در آن با یک دیگر برخورد می کنند و شاید بتوان آن را عمده ترین اختلاف این دو رویکرد دانست، مسأله تشکیل حکومت قبل از ظهور امام موعود است. گروهی که انتظار را به معنای صبر و تحمل روزگار غیبت دانسته، روی خوشی به حرکت های اصلاحی و ایجابی نشان نمی دهند، با تمسک به روایاتی که بر افراشته شدن هرگونه قیام و

پرچمی را قبل از ظهور امام محکوم و باطل می دانند و(1) تلاش برای برپایی حکومت اسلامی در عصر غیبت را برنتافته، این مسأله را جزء شؤون امام می دانند و به زمان ظهور ایشان موکول می کنند.

در بررسی این دو دیدگاه، نکات ظریف و مهمی وجود دارد که می باید مورد توجه قرار گیرد. آنچه مسلم است، انتظار به عنوان بهترین واکنش و عکس العملی که مردمان در عصر غیبت کبرا می توانند و می باید از خود بروز دهند، از ارزش بسیار بالایی برخوردار است که البته در روایات بسیاری به این ارزشمندی اشاره شده است؛ برای مثال، فردی در حالی که نوشته ای همراه خود داشت، خدمت حضرت امام باقر علیه السلام رسید. حضرت قبل از آنکه او نوشته اش را باز کند، فرمود: «این نوشته کسی است که سؤال می کند درباره آن دینی که عمل در آن پذیرفته است». آن شخص گفت: «خدا شما را رحمت کند! این همان چیزی است که می خواهم». حضرت فرمود:

 


1- غیبت نعمانی، ص115.
 

گواهی دادن به توحید پروردگار و اینکه محمد بنده و فرستاده اوست و اقرار به آنچه از جانب خداوند آمده است و پذیرفتن ولایت ما اهل بیت و بیزاری جستن از دشمن ما و تسلیم شدن نسبت به امر ما و ورع و فروتنی و در انتظار قیام قیام کننده ما بودن؛ چرا که برای ما دولتی است که هر گاه خداوند بخواهد، آن را محقق می سازد(1)

در روایت دیگری آمده است که روزی امام صادق علیه السلام فرمود: «آیا شما را خبر ندهم به آنچه خدا هیچ عملی را از بندگان جز به سبب آن نمی پذیرد؟» و در ادامه همچون روایت قبلی پس از ذکر اقرار به توحید، نبوت و ولایت از انتظار حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نام می برد(2)

روایات بسیاری در فضیلت و اهمیت انتظار وارد شده و به سبب دشواری و عظمت آن، اجر بزرگی برای آن درنظر گرفته شده است(3) علاوه بر این، انتظار همچون یک فریضه و امر واجب در زمان غیبت کبرا مطرح شده است. از امام جواد علیه السلام نقل است که فرمود:

همانا قیام کننده از ما، همان مهدی است که انتظار او در زمان غیبتش واجب است(4)

با این وجود توجه به ماهیت انتظار، در شناخت بهترین مسأله راه گشا خواهد بود. آنچه در این رابطه از روایات اسلامی برداشت می شود، گویای آن است که انتظار، یک عمل و یک اقدام است:« أفضل أعمال


1- کافی، ج2، ص23.

2- غیبت نعمانی، ص201.

3- ...عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال : المنتظر لأمرنا ک المتشحط بدمه فی سبیل الله. ( کمال الدین، ج2، ص645 ) .

4- کمال الدین، ج2، ص377.
 

شیعتنا انتظار الفرج »(1) و صرفاً به یک حالت روحی و روانی محدود نمی شود؛ از این رو فروکاستن انتظار به وضعیتی منفعلانه که با نفی هر گونه اصلاح و تغییر همراه باشد، با روح این آموزه که می باید در عمل محقق شود، منافات دارد.

همچنین برای درک عمیق و بنیادین مسأله انتظار، تفکیک حوزه اراده الهی و اراده انسانی ضروری است. در حقیقت آنچه در مسأله غیبت و انتظار رخ داده است، از یک سو به اراده الهی و خواست قطعی پروردگار بازمی گردد که چنین وضعیتی را رقم زده است، و از سوی دیگر به واکنش مردمان بازمی گردد که بسته به اقبال و ادبار آنان و منتظرشدن و بی توجه بودن آن ها شرایط متفاوت می شود. این تفکیک میان اراده الهی و انسانی، در روایات باب انتظار به چشم می آید و توجه به آن در بازشناسی تفاسیر دوگانه ای که از مفهوم انتظار به عمل آمده است، اهمیت بسیار دارد. در واقع وظیفه انسان منتظر، تطبیق خواست و اراده خود با خواست و اراده الهی است و در این مسیر، همواره می باید برابر اراده الهی تسلیم باشد و منتظر آنچه خداوند اراده کرده است، قرار گیرد(2)


1- کمال الدین، ج2، ص377.

2- تأویل الآیات الظاهره، ص432. در قطعه پایانی این تفسیر، امام معصوم علیه السلام به ضرورت تسلیم برابر اراده الهی و به انتظار اوامر و نواهی او بودن اشاره می فرماید.
 

سنت های الهی و تجربه های امت های پیشین در رابطه با انتظار موعود، گویای آن است که در صورت تسلیم اراده مؤمنان و منتظران برابر خواست خدا و استقبال از آن، امر ظهور، نزدیک تر شده و شدت و محنت غیبت از بین می رود(1)

از این رو در مسأله انتظار و برداشت صحیح از آن، می باید توجه داشت روایاتی که به تأمل، صبر و اعراض از امور ایجابی اشاره دارند، در مقام انذار و هشدار درباره اراده الهی هستند و از خطر دوری از مسیری که خداوند اراده کرده است، بر حذر می دارند؛ به بیان دیگر مضمون این روایات بر ثبات هرچه بیشتر افراد و جامعه منتظر، بر آموزه ها و سنت های دینی تأکید می کند که ماندن بر صراط مستقیم و مسیر هدایت را به دنبال دارد.

 در طرف مقابل، دسته ای دیگر از روایات که به توقّع و تهیأ و زمینه سازی مربوط می شوند و بر ابعاد ایجابی انتظار تأکید می کنند، به حوزه اراده انسانی مربوط می شوند و گویای این مهم هستند که خواست خداوند بر غیبت امام تعلق گرفته است؛ اما انسان های مؤمن می باید با حفظ اعتقاد صحیح خود و رعایت ورع، به انجام واجبات و ترک محرمات فردی و اجتماعی _ که از مهم ترین آن ها امر به معروف و نهی از منکر است و در گسترده ترین معنای خود به لزوم ایجاد حکومت و ساختارهای منسجم اجتماعی می انجامد _ بپردازند و از زیر بار این


1- مستدرک الوسائل، ج5، ص224.

مسؤولیت بزرگ شانه خالی نکنند. در نظر گرفتن این تفکیک جمع میان این روایات در قالب آن نه تنها به فهم عمیق تر آموزه انتظار کمک می رساند، بلکه فرد و جامعه منتظر را از آسیب های افراط و تفریط در این زمینه برکنار می سازد.

به نظر می رسد عدم توجه به اراده الهی مبنی بر آزمایش بندگان و رقم زدن دوران غیبت و نیز وظایفی که بر عهده مردمان منتظِر _ به خصوص در بعد اجتماعی و سیاسی _ گذاشته شده است، به برداشتی از مفهوم انتظار می انجامد که به عنوان یک آسیب درباره این آموزه قابل شناسایی و بررسی است. مسیر درستی که می باید با قرارگرفتن در آن از این آسیب مصون ماند، همانا توجه به سختی ها و محدودیت های عصر غیبت در کنار ضرورت انجام وظایف و تکالیف فردی و اجتماعی است. این نکته در روایتی که بیانگر تلاش شیعیان برای کسب تکلیف از امام معصوم درباره زمان غیبت است، به خوبی روشن می شود و از رهگذر مقایسه دینداری در پنهانی و همراه با امام غایب با وضعیت ظهور امام و دین داری در محضر او، رهیافت های قابل توجهی به دست می آید(1)

همچنین درباره روایاتی که به نهی از قیام قبل از ظهور امام، اشاره می کنند باید گفت: این روایات به معنای شرکت نکردن در قیام های باطل با انگیزه های غیر الهی یا حرکت هایی است که به عنوان قیام مهدوی شروع می گردد، و قیام ها و انقلاب هایی که به هدف اصلاح و


1- کافی، ج1، ص335.

احیای امر به معروف و نهی از منکر انجام می شود را در بر نمی گیرد. دلیل این مدعا نیز برگرفته از متن روایات است؛ چه اینکه با مطالعه روایت: «کل رایه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت»(1) مشخص می شود که این دسته از روایات در کنار روایاتی که به بطلان ادعای مدعیان امامت و مهدویت اشاره می کنند، قرار گرفته و این، گویای آن است که منظور، پرچم ها و قیام هایی است که ادعای امامت و مهدویت دارند، نه آن ها که به زمینه سازی برای ظهور و حکومت معصوم دعوت می کنند؛(2) از این رو می باید برابر این آسیب که به شبهه نامشروع بودن حکومت های اسلامی و شیعی در زمان غیبت منجر می شود، آگاه بود و در صدد توضیح و تبیین آن برآمد.

4 _2. آمیختگی نشانه های ظهور با شرایط ظهور

ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شرایط و نشانه هایی دارد که از آن ها به عنوان زمینه های ظهور و علایم آن یاد می شود. تفاوت این دو آن است که زمینه ها در تحقق ظهور، تأثیر واقعی دارند؛ به گونه ای که با فراهم شدن


1- غیبت نعمانی، ص31.

2- برای مثال، فصل پنجم از کتاب غیبت نعمانی تحت عنوان«باب ما روی فیمن ادعی الإمامه و من زعم أنه إمام و لیس بإمام و أن ک ل رایه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت» باب بندی شده است و در ضمن روایاتی که به مجازات مدعیان دروغین امامت اشاره می کند، روایات مربوط به برافراشتن پرچم ها قبل از قیام قائم نیز آورده می شود.

آن ها، ظهور امام اتفاق می افتد و بدون آن ها ظهوری نخواهد بود؛ ولی علایم در وقوع ظهور نقشی ندارند؛ بلکه تنها نشانه هایی هستند که به وسیله آن ها می توان به اصل ظهور یا نزدیک شدن آن پی برد.

با توجه به تفاوت یاد شده به خوبی می توان دریافت که زمینه ها و شرایط، نسبت به علایم ونشانه ها، از اهمیت بیشتری برخوردارند؛ بنا براین لازم است بیش از آن که به دنبال علائم باشیم، به زمینه ها توجه کنیم و در حد توان خود در تحقق آن ها بکوشیم.

یکی از آسیب های فکری در جامعه منتظر، خلط میان این دو مقوله است؛ یعنی امت منتظر دچار برداشت غلط می شوند و به جای فراهم کردن شرایط و زمینه های ظهور، به دنبال پی گیری علایم ظهور می باشند که تنها جنبه اعلام و کاشفیت دارند؛ در حالی که هر پدیده ای در جهان با فراهم آمدن شرایط و زمینه های آن به وجود می آید و بدون تحقق زمینه ها، امکان وجود برای هیچ موجودی نخواهد بود؛ یعنی باید شرایط را ایجاد کنیم تا مشروط بیاید، همانند فراهم کردن شرایط لازم برای به دست آمدن محصول خوب. قیام و انقلاب جهانی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که بزرگ ترین حرکت جهانی است، پیرو همین اصل می باشد؛ یعنی تصور نشود که حرکت اصلاحی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف فقط از راه معجزه و بدون اسباب و عوامل مادی به سر انجام می رسد؛ بلکه بر اساس تعالیم قرآن و پیشوایان معصوم: سنت الهی بر این قرار گرفته که

امور عالم از مجرای طبیعی و علل و اسباب عادی انجام گیرد.(1)

در روایت است که شخصی به امام باقر علیه السلام عرض می کند: « می گویند زمانی که امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام می کند همه امور بر وفق مراد او خواهد بود.

حضرت فرمودند:

هر گز چنین چیست! قسم به آن کس که جانم در دست او است! اگر بنا بود کارها برای کسی، خود به خود درست شود، همانا برای رسول خدا چنین می شد(2)

بنا براین جامعه منتظر باید زمینه های ظهور را بشناسد و در راه تحقق آن، گام بر دارد؛ نه آنان که وقت خود را صرف پیدا کردن تعدادی از حوادث کنند؛ مانند: خروج سفیانی، خسف بیداء، خروج یمانی، صیحه آسمانی، دجّال، قتل نفس زکیه که هیچ نقشی در وقوع ظهور ندارند؛ لذا میان شرایط و علایم، فرق های زیادی وجود دارد.

5 _2. زمینه سازی از راه گسترش ظلم و فساد

در ادامه برداشت غلطی که از مفهوم انتظار صورت می گیرد و حرکت و اقدام را از انتظار سلب می کند، شبهه دیگری امکان بروز می یابد که ناشی از همان بی دقتی و انحراف از اصل انتظار است؛ اما به سبب اینکه

درباره آن، حساسیت و پرسش زیادی وجود دارد و تأثیر مخرب و غیر قابل کنترل از این آسیب ناشی می شود، نیازمند بررسی مجزا می باشد.


1- امام صادق علیه السلام فرمودند: «یأبی الله الا اَنِ تجری الامور باسبابها» خداوند امتناع دارد. از اینکه امور اجز از راه اسباب آن فراهم آورد.» شرح اصول کافی، ج3، ص178.

2- غیبت نعمانی، باب 15، ح 2، ص284؛ بحارالانوار، ج52، ص358.این گزاره که «ظهور امام موعود با اصلاح جهان از فسادها و ظلم ها همراه خواهد بود و پایان این تباهی ها و نابهنجاری ها به دست ایشان رقم خواهد خورد» سبب شده است برخی گمان برند، قبل از ظهور ایشان هر تلاش و کوششی برای اصلاح امور و مقابله با ظلم ها و فسادها بی نتیجه بوده است؛ از این رو نسبت به این گونه مسایل حساسیتی ابراز ندارند. این بی توجهی سبب به وجود آمدن این ذهنیت شده که منتظران ظهور امام برابر تباهی ها و ناهنجاری های پیش آمده در عصر غیبت و فتنه های آخرالزمان، وظیفه ای ندارند و این رویه تا آنجا ادامه یافته که شایعه ای مبنی بر ترغیب به ترویج بدی ها و زشتی ها، برای ایجاد زمینه ظهور موعود، از سوی عده ای افراد جاهل و منحرف شنیده شده است.

آسیبی که متوجه مسأله «پرشدن دنیا از عدل و داد پس از پرشدن آن از ظلم و جور»(1) شده، مربوط به اشتباهی است که میان واقعیات و وظیفه ها رخ می دهد. در واقع، اینکه ظهور حضرت پس از پرشدن دنیا از ظلم و جور است، با عملکرد منتظران ارتباط منطقی ندارد و به نظر می رسد نوعی مغالطه در این میان به وجود آمده است؛ به عبارت دیگر ظهور حضرت پس از پرشدن عالم از ظلم و جور است؛ اما عکس این

 


1- من لایحضره الفقیه، ج4، ص177.

گزاره صحیح نیست و نمی توان معتقد شد راه تحقق ظهور امام، گسترش ظلم و جور می باشد و بر این اساس با ترویج ظلم و فساد، به استقبال ظهور شتافت.

در باره مسأله مورد بحث نیز باید گفت پرشدن دنیا از ظلم و جور، جزوه علایم و نشانه های ظهور است و با علت ظهور ارتباطی ندارد. بر این اساس، تفسیری که درباره بی تفاوتی در میان شیوع ظلم و فساد و یا کمک به ترویج آن شکل گرفته است، از این پندار ناشی شده که شیوع ظلم، علتِ ظهور و نه نشانه آن است؛ حال آنکه علّت ظهور به فراهم شدن مقدمات و از بین رفتن موانع این واقعه مبارک مربوط می شود و به طور کلی در اختیار و در گرو اراده پروردگار است.

برای توضیح تفاوت نشانه ها و شرایط (علل) ظهور امام مهدی علیه السلام و به طور کلی تفکیک مفهوم علامتِ شیء و علّت شیء می توان از یک تمثیل بهره برد؛ فرض کنید در یک ایستگاه قطار، تابلویی درست کرده اند که چند دقیقه قبل از ورود هر قطار به ایستگاه، آمدن آن را اعلام می کند و البته بعد از این اعلام، قطار به ایستگاه وارد می شود. این اعلام، علامت آمدن قطار است و نه علت آمدن آن و اگر ما بخواهیم به آمدن قطار کمک کنیم، باید به موتور محرک آن و از بین بردن موانعی که در مسیر آن وجود دارد و نه به دست کاری کردن در تابلوی مذکور بیندیشیم. هر قدر این تابلو، تغییر داده شود، به خودی خود، در آمدن قطار، تغییری ایجاد نمی شود.

 بحث شیوع ظلم نیز این گونه است و مواردی از این دست، مانند

فتنه دجال و مدعیان دروغین مهدویت در همین چارچوب، قابل فهم و ارزیابی است؛ به عبارت دیگر، تأکید بر علامت های ظهور امام مهدی علیه السلام تلاشی بیهوده و غیرمفید برای نزدیک ساختن ظهور است و به جای پیگیری وقوع آن ها، باید در انجام تکالیف و وظایفی کوشید که بر عهده منتظران است.

در روایاتی که به سختی های دوران غیبت اشاره می کنند و از عمق بلاها و آزمون های سرنوشت ساز آن سخن می گویند، همواره میان دو گروه از انسان ها _ دسته ای که برابر این مصائب تسلیم شده اند و دسته ای دیگر که با پرهیزگاری و بصیرت، برابر این آسیب ها مصون مانده اند _ مرزبندی شده است(1) این دسته از روایات گویای آن است که میان کسانی که در انتظار ظهور امام به سر می برند و از آزمون تشیع و ولایت سربلند بیرون آمده اند نیز دو دستگی و امتحان دیگری ایجاد خواهد شد تا آن ها که در برابر شبهات و آسیب ها مصون مانده اند، از دیگران مشخص شوند(2) و این نکته، وجود انسان هایی پرهیزگار در آخرالزمان را گوشزد می کند.

 بر این پایه، به نظر می رسد شبهه زمینه سازی از راه گسترش ظلم و جور نیز همچون آزمونی سخت در زمانه غیبت، معیار سنجش افراد و جماعات منتظر راستین از مدعیانی است که درصدد توجیه وضع موجود می باشند.

 


1- کافی، ج1، ص338.

2- کافی، ج1، ص371.

این سؤال اساسی در مسیر مبتلایان به این آسیب خطرناک وجود دارد که در صورت رضایت و مشارکت در ظلم و گناه، چه تفاوتی میان به اصطلاح منتظران و افراد آلوده به معاصی و مظالم وجود خواهد داشت؟ دیگر اینکه بر فرض، ظهور امام از طریق گسترش ظلم و فساد محقق شود، در این صورت باید پرسید که امام با افرادی که در سیاهی ها و ظلمت های عصر غیبت مشارکت جسته اند، چگونه برخورد خواهد کرد؟

جالب آنکه این نوع نگاه به مسأله انتظار و ظهور امام مهدی علیه السلام ، امری نوظهور بوده، در هیچ یک از ادوار تاریخی به آن اشاره نشده است؛ از این رو چنین برداشتی، نوعی بدعت محسوب می شود که در فرهنگ تشیع از ابتدای غیبت کبرا تا قرون اخیر نمی توان نشانی از آن به دست آورد.

 به نظر می رسد این تفسیر از انتظار، ناشی از شکست های اجتماعی مسلمانان و شیعیان در سده های اخیر بوده و در رویارویی با جریان تجدد و استعمار و تأثیرات مخرب اجتماعی و روانی ناشی از آن ایجاد شده است؛ از این رو با رشد حرکت های اصلاحی و نهضت های سازنده اسلامی در قرن اخیر – و در رأس آن ها انقلاب اسلامی ایران _ که بر پایه احساس مسؤولیت جامعه اسلامی نسبت به تحولات جدید شکل گرفته اند، گام هایی در جهت اصلاح این آسیب برداشته شده است(1)


1- بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی  ;در نقد این دیدگاه فرموده است: «ما اگر دستمان می رسید و قدرت داشتیم، باید برویم تمام ظلم ها و جورها را از عالم برداریم. تکلیف شرعی ماست. منتهی ما نمی توانیم. این که هست، این است که حضرت، عالم را از عدالت پر می کند ؛ نه شما از این تکلیفتان دست بردارید، نه این که شما دیگر تکلیف ندارید». آن مرحوم همچنین در ادامه بیانات خود فرموده است: «آیا ما بر خلاف آیات شریف قرآن دست از نهی از منکر برداریم؟ دست از امر به معروف برداریم و گناهان را توسعه بدهیم برای اینکه حضرت بیایند؟!». (صحیفه نور، ج20، ص197).آموزه های قرآنی بر این مطلب اشاره دارند که جریان مقابله با ظلم و طاغوت می باید توسط خود انسان ها انجام پذیرد. «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ،» (1) و این آن ها هستند که باید برابر ظلم بایستند و به اقامه عدل و قسط مشغول شوند. جریان اصلاح نهایی و ریشه ای و فراگیر ظلم و ستم در هستی، تنها به دست امام موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف محقق خواهد شد؛ اما تلاش برای احقاق حق و از بین بردن ظلم و ستم و عمل به فریضه امر به معروف و نهی از منکر، وظیفه ای است که متوجه افراد و جامعه منتظر می باشد. نباید همچون یهودیانی که جهاد را به پیامبر و خدای او حواله می دادند، (2) 


1- «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ». (سوره حدید(57): 25).

2- « قالُوا یا مُوسی إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّک فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُون » َ. (سوره مائده(5): 24 ) .

از زیر بار تکلیف شانه خالی کرد و کاری که بر عهد منتظران است را به ظهور موعود موکول کرد(1)

همچنین برپاکردن قسط در نگاه قرآنی، یک امر جمعی است و خداوند سبحان به همه مؤ منان دستور می دهد در تحقق بخشیدن به این امر اجتماعی و انسانی، بسیج شوند و بر آفت بی توجهی به آن هشیار باشند(2) پرواضح است این امر بدون مدیریت اجتماعی و توجه جدی به محیط جامعه، امکان پذیر نیست. نیز خداوند به مؤ منان دستور اقامه دین داده و از تفرق پرهیز داده است(3) این مهم می باید در همه حوزه های زندگی فردی و اجتماعی مدنظر قرار گیرد و محدود به زمینه ای خاص و گروهی اندک نباشد که در این وضعیت می توان به بسیج نیروها پرداخت و برای ظهور امام آماده شد(4)


1- شایسته است که خطاب منتظران درباره اصلاح امور و تلاش برای مبارزه با ظلم به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مانند سخن یاران راستین رسول خدا در غزوه بدر باشد. ( بحارالأنوار، ج19، ص248).

2- « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الأَْقْرَبِینَ إِنْ یَکنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیراً فَاللَّهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً » . (سوره نساء(4): 135 ) .

3- « شَرَعَ لَکمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْک وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کبُرَ عَلَی الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ » . (سوره شوری(42): 13 ) .

4- « وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ ءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ » . (سوره انفال(8):60).

6 _2. توقیت

 از آسیب هایی که به طور جدی افراد و جوامع منتظر را تهدید می کند و صریحاً در روایات اهل بیت علیهم السلام به آن اشاره شده، « توقیت» است. این مفهوم از نظر لغوی به معنای مشخص کردن زمان و محدود نمودن آن برای یک شیء می باشد(1) و در اصطلاح به تعیین زمان ظهور امام غایب گفته می شود. پیش تر گفتیم که زمان ظهور امام مشخص نیست و علم آن تنها در اختیار خداوند متعال است. از تفاوت های غیبت کبرا با غیبت صغرا، به نامحدود بودن زمان آن در مقایسه با اتمام زمان غیبت صغرا مربوط می شود.

آسیبی که در مسأله توقیت نهفته است، همچون برداشت انحرافی از انتظار، به خلط و دخالت اراده الهی و اراده انسانی مربوط می شود. در واقع، همان گونه که رقم خوردن وضعیت غیبت به اراده الهی مربوط می شود هنگامه قیام و ظهور حضرت صاحب علیه السلام نیز تنها بر اساس اراده الهی مشخص شده و به صورت ناگهانی و دفعی به وقوع خواهد پیوست.(2)


1- فالتَّوْقِیتُ و التَّأْقِیتُ: أَن یُجْعَل للشی ءِ وَقْتٌ یختض به، و هو بیانُ مقدار المُدَّه . ( لسان العرب، ج2، ص107) _ و التَّوْقیت: تحدیدُ الأَوقات.( لسان العرب، ج2، ص108).

2- قابل توجه است که در روایات معصومان این چنین آمده که زمان وقوع امر فرج برای امامان معلوم بوده است که با تغییر آن و حصول بداء در این باره، زمان دیگری برای ایشان مشخص نشده و علم آن تنها در اختیار خداوند است. ( کافی، ج1، ص368).

بی زمانی و دفعی بودن زمان ظهور، به طور صریح در روایات ذکر شده است که در قالب انتظار صبح و شام از آن یاد شده(1) است. نیز در ادعیه ای که در باب فرج و انتظار موعود وارد شده، به مانند هنگامه قیامت و مشابه با آن، اشاره شده است(2) در این راستا، واکنش صحیح این است که برابر اراده الهی تسلیم بوده و به جای سعی در دخالت و تغییر مقدرات پروردگار به وظایف خود مشغول شد و در مسیر فهم و به کار بستن اوامر و دستورات خداوند قرار گرفت.

در کنار وضعیت مطلوب تسلیم برابر اراده خداوند، درباره موضوع ظهور و زمان وقوع آن، می توان از عکس العمل توقیت نام برد که در روایات به شدت از آن نهی شده است _ کتاب کافی، به نام کراهیه التوقیت به وجود آمده است _ و ضمن بیان اینکه اهل بیت علیهم السلام نیز زمانی را برای ظهور مشخص نمی کنند، به عاملان این امر نسبت دروغ داده شده است؛ برای مثال، هنگامی که ابوبصیر از امام صادق علیه السلام در باره قائم سوال می کند، امام در پاسخ می فرماید:


1- غیبت نعمانی، ص159.

2- مصباح کفعمی، ص177.
 

تعیین کنندگان وقت دروغگو هستند و ما خاندانی هستیم که تعیین وقت نمی کنیم(1)

علاوه بر این، معصومان علیهم السلام امر فرموده اند که هر کس چنین نسبتی به آنان روا داشت، تکذیب شود(2) ایشان ضمن خودداری از تعیین وقت، امر ظهور را موکول به زمانی دانسته اند که نشانه هایی پدیدار شود و از این رو باب توقیت و تحدید زمان را بسته اند(3)

در نگاهی دیگر اساساً توقیت، هیچ گاه به نتیجه نخواهد رسید؛ چرا که تعیین کنندگان وقت ظهور، سعی در مشارکت در علم الهی داشته، آنچه در محدوده علم پروردگار است و دست آدمیان از آن کوتاه می باشد را طلب می کنند. از سوی دیگر، سنت های الهی و اصل آزمایش بندگان در جریان است و خداوند از طریق تغییر در زمان هایی که توسط مردم مشخص می شوند و توقع وقوع امر پروردگار در آن ها بیشتر است، به آزمایش ایشان می پردازد و زمان تعیین شده را تغییر می دهد(4)

در روایتی از امام باقر علیه السلام آمده است: هنگامی که حضرت موسی علیه السلام برای​ بر این اساس بداء صورت می گیرد و زمان واقعی یک امر به آگاهی بندگان نمی رسد تا با رسیدن به آن زمان و عدم وقوع آن امر، مردمان آزمایش شده و مؤمنان از کافران جدا شوند.


1- کافی، ج1، ص368.

2- غیبت نعمانی، ص289.

3- غیبت نعمانی، ص290.4- کافی، ج1، ص368؛ غیبت نعمانی، ص290.

پیغام بردن نزد پروردگار خود رفت، قوم خود را به سی روز وعده داد و چون خداوند ده روز بر این ایام افزود، قوم او گفتند: «موسی با ما خلف وعده کرد» و از این رو به انحراف گراییدند. پس از ذکر این مطلب، امام باقر علیه السلام فرمود:

 اگر ما به شما خبری دادیم و طبق گفته ما شد، بگویید خدا راست فرموده است و اگر به شما خبری گفتیم و برخلاف گفته ما واقع شد، بگویید خدا راست فرموده تا دو پاداش گیرید(1)

مشاهده می شود که امام معصوم، ضمن این بیان به اراده الهی و نحوه رویارویی با انکشاف این اراده، اشاره فرموده اند.

توقیت در زمان غیبت امام غایب هیچ ثمره مفیدی نخواهد داشت و در نهایت به هلاکت شخص وقت گذار منتهی می شود و با گذشت زمان، تکذیب آنان را همراه خواهد داشت. در روایات نیز آمده است غیبت، به حیرت جاهلان، هلاکت مبطلان و تکذیب وقّاتون می انجامد(2) و تنها راه نجات از تکذیب و هلاکت و رسیدن به نجات، تسلیم برابر اراده الهی است(3)


1- کافی، ج1، ص369.

2- بحارالانوار، ج51، ص160.

3- کمال الدین، ج2، ص379.

آسیب توقیت، علاوه بر تعیین زمان مشخص برای ظهور، در قالب تطبیق علایم ظهور بر مصداق های خاص نیز واقع می شود. برخی ازافراد، مستقیماً به تعیین وقت نمی پردازند؛ اما با توجه به نشانه هایی که برای ظهور امام مهدی علیه السلام بیان شده است و معمولاً کیفیت دقیق و خصوصیات آن ها روشن نیست، آن ها را به بستری برای تحلیل ها و تفسیرهای شخصی و احتمالی خود بدل کرده و هر از چند گاهی، در پی تطبیق علایم ظهور بر پدیده های حادث شده بر می آیند و بدین وسیله از نزدیکی ظهور خبر می دهند. چنین جریانی غالباً به توقیت می انجامد و از آنجا که نشانه های ذکر شده برای ظهور در بستر زمانی مشخصی پیش گویی شده اند، تطبیق یک حادثه با نشانه ای از ظهور، در بستر این تقویم زمانی به توقیت می انجامد.

جریان توقیت، از عمده ترین آسیب های جامعه منتظر است که به روشن ترین وجه ممکن به یأس و ناامیدی از ظهور می انجامد و در درازمدت به تزلزل و تردید در اعتقادات و باورهای جامعه منجر می شود. با این حال بعضی آگاهانه یا ناآگاهانه برای ظهور تعیین وقت می کنند که کمترین اثر آن بروز احساس ناامیدی برای کسانی است که این وعده های دروغین را باور کرده ولی خلاف آن را مشاهده کرده اند.

 آسیب توقیت برای کسانی که اهل سوء استفاده نبوده و واقعاً مشتاق ظهور امام هستند، ناشی از نا آرامی ای است که با افزودن بر میزان معرفت امام، قابل درمان است. بر این اساس مجموعه ای از روایات معصومان وارد شده است که معرفت امام را راه درمان تشویش و نگرانی از تقدیم و تأخیر امر ظهور می داند. امام معصوم به منتظران دستور می دهند که امام خود را بشناسید؛ چرا که اگر شناختید، تقدم یا تأخر

این امر به زیان شما نخواهد بود(1) چنین منتظرانی با دیرشدن زمان ظهور، چیزی از دست نمی دهند و در جهاد بزرگ امام، همراه او خواهند بود(2)

7 _2. تطبیق

تطبیق نشانه های ظهور بر مصادیق خاص نیز از آسیب هایی است که پیوسته بعد از غیبت امام عصر علیه السلام وجود داشته است. تطبیق یعنی مطابقت دادن نشانه های ظهور بر وضعیت هر زمان؛ به این معنا که عده ای با خواندن یا شنیدن چند روایت در علایم ظهور، آن ها را بر افراد یا حوادثی خاص تطبیق می دهند، بدون تشخیص صحیح بودن آن ها و بدون بررسی آیات و روایات دیگر، آسیبی که همواره سلامت جامعه منتظر را تهدید می کند. البته خود تطبیق روایات برحوادث، آفت وآسیب نیست. ؛ بلکه آفت، مطالب و ادعاهایی است که افرادی به صرف خواندن یک یا دو روایت و بدون بررسی آیات و روایات ومطالب تاریخی و قدرت تشخیص صحیح و ناصحیح، به اظهار نظر می پردازند با اینکه در روایات، تشخیص نشانه ها وعلایم سپاه حق و باطل، به عهده علمای راستین گذاشته شده است؛ همان ها که درعصر غیبت کبرا به عنوان نواب عام، عهده دار امور گشتند.


1- کافی، ج1، ص371.

2- کافی، ج1، ص371.
 

متأسفانه در زمان ما، هر از چند گاه، به بهانه ایجاد شوق ظهور، موجی انحرافی فضای فکری و رفتاری مردم را دچار تشویش کرده، با ایجاد برخی انتظارات و توقعات کاذب، آسیب جدی به جامعه منتظر می زند.

مباحث مهدویت، مانند دیگر معارف دینی، از پشتوانه عقلی و نقلی برخوردار است وکسی در نقل روایات حق ندارد بدون توجه به ضعف سند و اشکال در محتوا ومتن حدیث، آن را دستمایه حرف های خود قرار داده و نشانه های ظهور را [بدون در نظر گرفتن نشانه های حتمی و غیر حتمی] برافراد مختلف وحوادث زمان تطبیق دهد.

به نقل روزنامه جمهوری اسلامی، کتاب دهه ظهور در سه هزار نسخه در سال 84 ش نوشته شده و مجوز چاپ می گیرد. در آن کتاب، سید حسنی، سید خراسانی، یمانی وسفیانی بر افراد مختلف تطبیق داده می شود وگفته می شود که تا پایان دهه (80) امام ظهور خواهد کرد. دهه 80 به پایان رسید ودهه 90 شروع شده است. اکنون نویسنده آن کتاب چه پاسخی برای مردم دارد؟ تکلیف باورها واعتقادات مردم چه می شود؟ شخص دیگری در تریبون عمومی به صراحت به مردم خطاب می کند: «شما را به خدا قسم! وقتی خدمت آقا مشرّف می شوید سلام ما را هم به ایشان برسانید». این، مصداق بارز جنگ نرم است؛ جنگ نرم، جنگی است که ریشه اعتقادات را سست می کند و مقوله مهم و بزرگ وسرنوشت سازی مانند اعتقاد به وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را تا این اندازه کوچک و سست جلوه می دهد و راه را برای دشمنان دین باز می کند(1)

بار دیگر فیلم یک ساعت وپانزده دقیقه ای تهیه می شود وبه صورت لوح فشرده در سطح کشور پخش می گردد و برای اثبات اینکه در چند سال آینده ظهور اتفاق می افتد، نشانه های ظهور را بر افرادی تطبیق می کند؛ برای مثال، شعیب بن صالح را در این فیلم، به فردی منطبق می کند که قبل از این در طی سی سال بعد از انقلاب اسلامی ایران، بر سه نفر تطبیق داده شده است و معلوم نیست در آینده به چه اشخاصی نسبت داده خواهد شد؟در صورتی که درباره شعیب بن صالح که به عنوان نشانه ظهور مطرح شده است، حتی یک روایت صحیح و قابل اعتماد به صورت تفصیلی نداریم. آیا طرح این گونه سخنان ومباحث غیر ضروری، باعث ناامیدی و بی اعتمادی مردم نمی شود؟ تطبیق به عنوان قطع ویقین مشکل است. ما اصولاً منتظرامام هستیم، نه منتظر علامات؛ به خصوص اگر از علایم ونشانه های غیر حتمی باشد (یعنی امکان عدم وقوع آن باشد). به یقین این اتفاقات، مصداق بارز حوادث واقعه است که طبق دستور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باید به علما ومراجع رجوع کرد. نظر مبارک آنان، ملاک عمل است و علما هم به اجماع، این گونه مسائل تطبیقی را برای امت اسلام خطری بزرگ دانسته اند.

روایاتی که فرمان می دهند مردم در امور گوناگون باید به فقها رجوع کنند، بیانگر این راهکارند که در باره علایم و اشخاص بیان شده در روایات، باید به آنان مراجعه کرد و از تطبیق ناصواب دوری جست. امام هادی علیه السلام جایگاه شیعیان را در عصر غیبت چنین بیان می کند:


1- روزنامه جمهوری اسلامی، شماره9155، سال سی ودوم، شنبه27فروردین1390.سرمقاله «جنگ نرم این است».

لولا من یبقی بعد غیبه قائمکم7من العلماء الدّاعین الیه والدّالّین علیه والذابّین عن دینه بحجج الله ... لما بقی احدٌ الّا ارتدّ عن دین الله عزوجل؛(1)

اگر بعد از غیبت قائم شما، نبودند علمایی که مردم را به سوی او می خوانند و به سوی او راهنمایی می کنند یا برهان های الهی از دین او را پاسداری می کنند… هر آینه کسی باقی نمی ماند، مگر اینکه از دین خداوند عزوجل بر می گشت.

تطبیق، پیامدهایی چون توقیت و تعجیل دارد. همچنین یأس به دلیل عدم تحقق تطبیق های مطرح شده، باعث بی اعتقادی افراد به اصل ظهور می گردد و افراد، در اصل ظهور و روایات، به شک و تردید می افتند. ریشه ها و زمینه های این آسیب، توهم زدگی است. هوا و هوس و دخالت افراد غیر متخصص در مسائل فنی وعدم روشنگری کافی توسط علما، عدم تبیین علایم حتمی و نداشتن واکنش مناسب در مقابل مدعیان می باشد.

امام رضا علیه السلام در برابر تطبیق ناصواب یارانشان درباره ظهور سفیانی در عصر بعد از بنی العباس فرمود:


1- احتجاج، ج1، ص18.
 

کذبوا انه لیقوم و ان سلطانهم لقائم؛(1)

دروغ می گویند. او قیام می کند؛ در حالی که سلطنت آنان بر پا است.

همچنین روایات «رایات سود» (پرچم های سیاه) که از نشانه های ظهور است، بعضاً بدون عنوان مهدی آمده است؛ مثل روایات «کعب الاحبار» که از نظر اهل سنت هم متهم می باشد؛ از جمله آورده است: «روزگار به پایان نمی رسد مگر پرچم های سیاه بنی عباس از مشرق بیرون آید…». که این نوعی تطبیق ناصواب است.

در بعضی از متون علمای عصر صفویه، مطالبی به چشم می خورد که بیانگر تطبیق ناصواب است؛ یعنی بعضی از روایات را به طور صریح بر دولت صفوی تطبیق داده است؛ مثلاً آورده است:«در اثنای جمع احادیث، دو حدیث به نظر قاصر رسید که ائمّه: به اتصال این سلطنت به دولت قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، شیعیان را بشارت فرموده اند».

حدیث اول از قول نعمانی (محدث بزرگ) در کتاب غیبت، از امام باقر علیه السلام آورده است که ترجمه آن چنین است:

گویی می بینم گروهی را که از جانب مشرق ظاهر شوند و دین حق را از مردم طلب کنند و مردم را به آن دعوت نمایند. پس، از ایشان قبول نکنند. پس بار دیگر طلب نمایند و قبول نکنند. پس چون این آیه[نشانه عدم اطاعت] را ببینند، شمشیرها را بردوش ها گذارند


1- غیبت نعمانی، ص303، ح12.
 

و جهاد کنند؛ پس مردم به دین حق درآیند. پس ایشان به این راضی نشوند تا اینکه بر ایشان پادشاه و والی شوند و پادشاهی ایشان بماند وبه کسی ندهند مگر به صاحب شما [یعنی حضرت صاحب الزمان] عجل الله تعالی فرجه الشریف، هر کس با ایشان کشته شود، در جنگ شهید شده است و ثواب شهیدان را دارد.

آن گاه آن عالم، در ذیل حدیث می گوید:

بر صاحب بصیرت ظاهر است که از جانب مشرق، کسی که دین حق را طلب نمود و مردم را به دین حق دعوت کرد و پادشاهی یافت، به غیر سلسله صفویه نبود و در این حدیث شریف، شیعیان خصوصاً اعوان و انصار این دولت، توأمان را بشارت هاست که بر عاقل پوشیده نیست.(1)

 البته از این دست تطبیق ها درگذشته ایام، موارد دیگری هم داشته است؛ برای مثال، علی بن یوسف، برادر بزرگ علامه حلی (ره) در حدود هفتصدسال قبل در کتابش می آورد:


1- به نقل از وبلاگ «خبر آنلاین»، رسول جعفریان _ سه شنبه 16 فروردین 1390، کد مطلب 140938. البته در کتاب بحارالانوار، ج52، ص243 اشاره کوتاه به حدیث اول و تطبیق آن بر صفویه دارد، با این عبارت: (لا یبعد ان یکون اشاره الی الدوله الصفویه).
 

قَدظَهر مِن العلامات عدَّهٌ کَثیرهٌ مثلُ خراب حائطِ مسجد الکوفه وَقَتل اهل مِصرَ اَمیرَهُم وَزَوال مُلکِ بنی العباس علی یَد رجلٍ خرج علیهم مِن حیث بدا مُلکهم وَ مُلک عبدالله اخر مُلوک بَنی العباس (مُستعصم) وَخراب الشامات وَمَدِّ الجِسر ممّا یلی الکَرخَ ببغداد کُلُّ ذالک فی مُدهٍ یَسیره وانشِقاق الفرات وسیصل الماء اِن شاءاللهُ الی اَزِقَّه الکوفَه؛(1)

همانا تعداد زیادی از علامات (نشانه های ظهور)ظاهر شده است. مثل خراب شدن دیوار مسجد کوفه وکشتن اهل مصر پادشاهشان را و از بین رفتن پادشاهی بنی عباس به دست مردی که بر ضد ایشان قیام کرد، از همان جایی که فرمانروایی شان شروع شد و مرگ عبدالله آخرین پادشاه بنی عباس (مستعصم) وخراب شدن شامات(2) وکشیده شدن (ساخته شدن) پلی که پایین دست منطقه کرخ بغداد است. همه این ها در مدت کمی اتفاق می افتد و همینطور به دو نیم شدن فرات و اگر خدا بخواهد به زودی آب به کوچه های کوفه متصل می شود.

جالب است که ایشان نیز گمان می کرد نشانه ها در مدت کمی جمع شده اند؛ اما تاریخ ثابت کرد گمان وی صحیح نبوده و جمع شدنی در کار نبوده است.

8 _2. طرح مباحث غیرضروری

از آسیب هایی که ممکن است جریان آموزش و ترویج معارف دینی و به طور خاص، آموزه های مهدوی را تحت تأثیر قرار دهد، طرح مباحث و جزئیات غیرضروری و اصرار بر پی جویی آنان است. به طور کلی از آنجا که گستره علوم و دانش ها بسیار وسیع و عمر و ظرفیت آدمی محدود است، به حکم عقل باید به مهم ترین و مفیدترین علوم پرداخت و درصدد کسب آن ها برآمد.


1- عددالقویه، ص77.

2- طبق نقل مورخان، مثل ذهبی، به دلیل زلزله، مناطق شامات تخریب شد.

 از این رو دسته ای از علوم و آگاهی ها برای انسان مفید نیستند، در عین اینکه به کسب مجموعه ای از دانستنی ها می انجامد، در مقایسه با مسایل اصلی و کلی، پیگیری آن ها نه تنها سودی نداشته که ممکن است به سبب اتلاف وقت آسیب زا باشد(1) در روایتی آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد مسجد شد و مشاهده کرد جماعتی گرد مردی را گرفته اند. فرمود: «چه خبر است؟» گفتند: «علامه ای است». فرمود: «علامه چیست؟» گفتند: «داناترین مردم به دودمان عرب و حوادث ایشان و نیز به روزگار جاهلیت و اشعار عربی است».

 پیامبر فرمود:

این ها علمی است که نادانش را زیانی ندهد و عالمش را سودی نبخشد. سپس فرمود: همانا علم سه چیز است، آیه محکم، فریضه عادله و سنت پا برجا و غیر از این ها فضل است(2)

در روایات دیگر نیز از علم بی فایده نام برده شده و آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از علم بی فایده (علم لاینفع) به خدا پناه برده اند(3)


1- نهج البلاغه، ص394؛ بحارالأنوار، ج1، ص219.

2- کافی، ج1، ص33.

3- کنزالفوائد، ج1، ص385؛ مستدرک الوسائل، ج5، ص70.
 

علم غیر مفید و آنچه پیامبر در روایت پیشینیان را «لایُضُّر من جهله ولایُنفِع من عَلِمَه»(1) نامید، اشاره به مباحثی دارد که پرداختن به آن ها مانع از پرداختن به مسایل مهم و اساسی خواهد شد؛ از این رو به بروز آسیب هایی منتهی می شود. در جریان آموزش و ترویج فرهنگ مهدوی نیز، معارف فراوانی وجود دارد که به عنوان اصل و اساس و ضروریات این آموزه، پرداختن به آن ها یک ضرورت شمرده می شود و نقش اساسی برای آگاهی بخشی به شیعیان دارد و برای ترسیم نحوه عملکرد آنها در زمان غیبت، بسیار مهم است.

 در مقابل، مسایل دیگری وجود دارد که نه تنها به پرکردن خلأ علمی در این زمینه کمک نمی کند که فایده ای عملی و احساسی نیز نداشته و پرداختن به این مسایل، اذهان جامعه منتظر را به مسایل غیرضروری و انحرافی سوق می دهد؛ برای نمونه، پرداختن به مباحثی چون مکان دقیق زندگی امام در عصر غیبت، جزئیات مربوط به ازدواج و خانواده ایشان، و پیگیری جزئیات مربوط به سلاح و ادوات جنگی و شکل و شمایل یاران و دشمنان ایشان و مسایلی از این قبیل، فرهنگ انتظار را از روح اصلی خود که بر اساس معرفت امام و اراده الهی در هدایت تاریخی بشر شکل گرفته است، جدا می سازد.

دامن زدن به چنین مباحثی، از آنجا که منابع و گزاره های دقیقی در این باره وجود ندارد و صحبت از این ها در حد ظنون و اوهام غیرعلمی باقی می ماند، باعث می شود آموزه های اصلی فرهنگ مهدوی، رفته رفته


1- امالی، ص268.

در حاشیه قرار گرفته و به سبب جذابیت کاذبی که این مسایل به وجود می آورد، آسیب ها و انحرافاتی در سطح جامعه منتظر ایجاد شود. ترغیب و تشویق فراوان و به شکل افراطی به این موضوع، پیامدهای ناگواری دارد، حال آنکه در هیچ روایتی از معصومان علیهم السلام به شناخت این مسایل و اصرار در پرداختن به آن ها اشاره نشده است و بر عکس به لزوم کسب معرفت به امام و ارتقای بصیرت در برابر فتنه ها و شرایطی که در زمان غیبت به وجود آمده، تأکید شده است.

مهم، تبیین وظایف منتظران، در عصر غیبت امام است تا اگر توفیق ملاقات با امام دست داد، در حالت رضایتمندی آن بزرگوار باشد. اینکه گاهی افراد و مجموعه ها در قالب گفتار و مقاله ها و نشریات و حتی کنفرانس ها به بحث هایی روی می آورند که هیچ ضرورتی برای طرح آن ها احساس نمی شود و حتی گاهی سبب ایجاد شبهه ها و سؤالات انحرافی در ذهن و اندیشه منتظران می گردد، مفید به نظر نمی رسد و ممکن است به بروز آسیب هایی بینجامد. عمده ترین و کلی ترین آسیبی که در این زمینه به وجود می آید، عدم رعایت نظم و رتبه بندی در اهمیت دادن به مباحث مهدوی است که ممکن است پرداختن به این مسایل بی اهمیت، باعث کم اهمیتی مسایل اساسی دیگری شود؛ چرا که فرموده اند هیچ بدعتی رخ نمی دهد، مگر آنکه به ترک سنتی می انجامد(1)


1- کافی، ج1، ص59.
 

بر این اساس شایسته است پرداختن به مباحثی از قبیل ازدواج حضرت یا وجود فرزند برای آن بزرگوار یا محل زندگی حضرت و مانند آن _ که از نمونه های بحث های غیر ضروری به شمار می روند _ جای خود را به مباحث کاربردی و تأثیرگذار بدهد؛ برای مثال گفت و گو درباره شرایط و زمینه های ظهور، بر بحث های علایم ظهور که عموماً برای تطبیق علایم با اوضاع فعلی صورت می گیرد، تقدم یابد؛ از این رو آشنایی با شرایط ظهور، مشتاقان امام را به حرکت در راستای تحقق آن شرایط ترغیب کند.

 در طرح مباحث مهدویت، جامع نگری لازم است و مقصود این است که هنگام گفت و گو درباره یک موضوع، مجموعه معارف مهدویت مورد مطالعه قرار گیرد؛ زیرا گاهی بعضی افراد، با مطالعه برخی روایات و بدون در نظر گرفتن روایات دیگر، تحلیل های نادرستی از جریان مهدویت بیان می کنند.


1- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.

9 _2. کوتاهی متولیان در ارائه معارف ناکامی بشر، از نابالغی او سرچشمه می گیرد و از آن جایی که «لم یُمتثل امرُ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من الهادین بعد الهادین»(1)دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دربارۀجانشینانش، یکی پس از دیگری پیروی نکردند. بلکه «والاُمّۀ مُصرّۀٌ علی مَقته»(1) و امت به دشمنی با آنان پافشاری ورزیدند و «مُجتمعه علی قَطیعه َرحِمِه و اِقصاء وُلده»(2) بر قطع رحم او و دور کردن مقام و منزلت فرزندانش یک پارچه شدند. با این نابالغی، محرومیت و ناکامی خود را رقم زدند و در غربت عصر غیبت هبوط کردند.

از این رو با غیبت آن وجود لطیف آسمانی، فترت و فاصله ای از حجت الهی به وجود آمد. این فترت به دنبال خود حیرت زایی خواهد داشت و مردم را در گرداب و سرگردانی ها به بازی خواهد گرفت و تا سرحد تهاجم (فتنه ها) خواهد کشاند؛ به گونه ای که انبوه فتنه ها او را به حصار خود در آورده، به بند خواهد کشید و تا او را به تاریکی ها و شب دیجور (یأس)، ننشاند، آرام نخواهد گرفت.

با نگاهی گذرا به مجموع روایات، چالش های چهارگانه «فترت»، «حیرت»، «فتنه» و «یأس» را در عصر غیبت می توان به تأمل و دقت کشانید. از این رو عالمان دینی براساس راهبردهای چهارگانه ای که در عصر غیبت، فراسویشان است، به مصاف چالش های چهارگانه عصر غیبت می روند تا از این معبر به سوی مهندسی بلوغ اجتماعی راه بگشایند.


1- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.

2- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
 

عالمان در عصر غیبت با «دعوت» خویش به مصاف «فترت» می روند و در حد و اندازۀ خود آن را پوشش می دهند و با «دلالت» خویش به مصاف «حیرت ها» می روند و حیرت زدایی می کنند و با «ذبّ و دفاع» به مصاف فتنه ها می روند و گره های کور آن را از ذهن، دل و دست و پای مردم می گشایند، تا امواج طوفان فتنه ها ایشان را در شهوات و شبهات فرو نبرند، و با «انقاذ و نجات» خویش به مصاف «یأس» می روند تا آن ها را از قعر هلاکت برهانند.

بدین سان، نظام راه بردی عالمان دینی در عصر غیبت براساس فقه آنان شکل می گیرد. ماجرای فقه و تفقه را می توان از بار مفهومی این کلید واژه دریافت که به معنای «فهم، دقت و تأمل» است. لذا ناچار از مهندسی بلوغ اجتماعی هستیم تا زمینه های ظهور آن موفورالسرور را فراهم کنیم. این مهم میسور نشود، مگر آنکه طلایه داران این ساحت و فقهای عظیم الشأن به این عرصه درآیند و زمام قلوب و اندیشه جامعه را به دست گیرند و با این سکان داری خویش آنان را به ساحل رشد و بلوغ و بالندگی رهنمون شوند.

امام هادی علیه السلام فرمود:

بحجج الله والمنقذین لضعفاء عبادالله من شباک ابلیس و مروته و من فخاخ النواصب لما بقی احد الّا ارتد عن دین الله و لکنّهم الذین یُمسکون ازمّۀ قلوب ضعفاءِ الشیعه کما یُمسک صاحب السّفینۀ سکّانها اولئک هُمُ الافضلون عندالله عزّوجل؛(1)


1- احتجاج، ج2، ص498.
 

اگر در روزگار غیبت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف عالمانی نبودند که ظهور و فرج او را یاد کنند و مردم را به سوی او راه نمایند و از دین او، با استدلال های محکم، به دفاع برخیزند و کسانی را که ایمان سستی دارند، از تور ابلیس و پیروانش و از شکار ناصبیان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام رهایی بخشند، هیچ کس باقی نمی ماند، مگر آنکه راه ارتداد پیش می گرفت؛ ولی آنان زمام دل های شیعیان را در دست می گیرند، چونان ناخدای کشتی، سکان کشتی را، اینان نزد خداوند عزوجل برترین مردم هستند.

لذا وظیفه عالمان در عصر غیبت، ترویج و توسعه معارف مهدویت و گل واژۀ انتظار است. تا به وسیلۀ دعوت و دلالت به حجت خدا، از مرزهای دین امام خویش دفاع کنند و جوامع بشری به میزان فاصله ای که از فرهنگ وحیانی پیدا می کنند، به قعر مشکلات و فتنه های خطرناک فرو نروند.

یکی از شایع ترین و مهم ترین آسیب هایی که ریشه در عدم کارکرد مطلوب جریان ترویج فرهنگ مهدوی دارد، معرفی امام قهر به جای امام مهر می باشد که به ترسیم چهره ای خشن و نامعقول از امام عصر می انجامد. این مسأله از یک سو به پالایش نشدن روایات مهدوی مربوط شده، و مسأله ای تخصصی قلمداد می شود و از سوی دیگر به بررسی درون متنی و برون متنی این روایات ارتباط می یابد که نیازمند بررسی و امعان نظر است.

روایات فراوانی از پیشوایان معصوم درباره دادگستری ومعنویت گرایی حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وارد شده است؛ اما روایات مجعول و موهومی از سوی افراد مجهول یا غیرموثق جعل شده است که با روایات اصیل مهدویت خلط شده و شخصیت بی نظیر آن امام را زیر سؤال برده است؛ لذا در نگاه و برداشت عمومی مردمان منتظر از سیمای آن امام همام، چهره ای خشن، خون ریز و سنگ دل ترسیم کرده است. این دسته روایات، یا بر اثر جعل و انتشار احادیث افرادی کذاب، حقه باز و طردشده از جامعه تشیع حاصل شده و یا توسط افراد مجهول و ناشناخته، به مجامع روایی راه یافته و یا از سوی افراد وابسته به مذاهب باطل رواج یافته است.

برای مثال، دسته ای از این روایات به فعالیت شخصی به نام محمد بن علی کوفی ملقب به ابوسمینه بازمی گردد که چهره ای ناموجّه و منحرف است. مرحوم نجاشی از پیشوایان علم رجال درباره او می نویسد:

مردی بسیار ضعیف و فاسدالعقیده است. در هیچ چیز نمی توان به او اعتماد کرد. پس از آنکه در کوفه به دروغ پردازی شناخته شد، وارد قم گردید و مدتی بر احمد بن محمد عیسی وارد بود و سپس به غالی بودن مشهور شد و مورد آزار قرار گرفت. احمد بن عیسی او را از قم بیرون کرد…. (1)


1- رجال نجاشی، ص333.
 

تعدادی از روایاتی که ابوسمینه آن ها را نقل کرده، در کتاب غیبت نعمانی آمده که از این قرار است؛ زراره می گوید: «از امام باقر علیه السلام پرسیدم آیا قائم از سیره پیامبر پیروی می کند؟» فرمود: «نه! هرگز با سیره آن حضرت رفتار نمی کند». گفتم: «چرا جانم به فدایت؟» فرمود: «رسول خدا، میان امت با منت نهادن بر اسیران و آزادکردن آنان رفتار نمود تا میان مردم الفت ایجاد کند؛ ولی قائم با کشتار رفتار می کند. در نامه ای که در دست اوست، به او امر شده که کشتار را پیشه سازد و توبه احدی را نپذیرد. وای بر کسی که با او به دشمنی برخیزد». (1)

 امام صادق علیه السلام از قول حضرت علی علیه السلام فرمود: «من حق داشتم فراری ها را بکشم و زخمی ها را از پای درآورم؛ ولی برای مصلحت اصحابم این کار را انجام ندادم؛ تا اگر زخمی شدند؛ کشته نشوند؛ ولی برای قائم روا است که فراری را بکشد و زخمی را از پای درآورد». (2)

امام باقر علیه السلام فرمود: «اگر مردم می دانستند [حضرت قائم]، هنگام خروج چه رفتاری دارد، بیشتر دوست داشتند که هرگز آن روز را نمی دیدند؛ به دلیل کشتاری که انجام می دهد. او از قریش آغاز می کند. فقط شمشیر مبادله می کند، تا جایی که بسیاری از مردم گویند او از آل محمد نیست؛ اگر از آل محمد بود، رحمی بر دل داشت». (3)


1- غیبت نعمانی، ص232.

2- غیبت نعمانی، ص232.

3- غیبت نعمانی، ص234.
 

امام باقر علیه السلام فرمود: «حضرت قائم با فرمانی جدید، کتابی جدید و داوری جدید قیام می کند. پذیرفتنش بر عرب بسیار سخت است. اوکاری جز شمشیر ندارد. توبه احدی را نمی پذیرد. از نکوهش کننده ای پروا ندارد».(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: «آن هنگام که شخصی بالای سر حضرت قائم مشغول امر و نهی است، فرمان می دهد که او را بچرخانند. پس او را به طرف پیش روی آن حضرت می آورند، و دستور می دهد او را گردن بزنند. پس دیگر کسی در شرق و غرب جهان نمی ماند، جز اینکه از او می ترسد». (2)

در بررسی این احادیث و روایات مشابه درمی یابیم که از مجموع حدود پنجاه حدیثی که امام موعود را مرد خون و شمشیر معرفی می کند و هر یک از آنان به گونه ای عدالت و عطوفت موعود را مورد حمله قرار می دهند، بالغ بر سی حدیث، حاصل دروغ پردازی شخص محمد بن علی کوفی است که البته وضعیت اعتبار او نزد علمای رجال گذشت. علاوه بر مشکلات سندی این گونه روایات که به تنهایی برای رد آن ها کافی است، محتوای درون متنی آنان نیز قابل خدشه است. روایاتی که سیره امام را همان سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم معرفی می کنند، (3) روایاتی که سیره معصومان را مهربانی با مجروحان و فراریان در جنگ


1- غیبت نعمانی، ص234.

2- غیبت نعمانی، ص240.

3- کمال الدین، ج2، ص351 و411؛ غیبت نعمانی، ص231.
 

می داند، (1) روایاتی که شوق و شادمانی جهانیان از ظهور امام را گزارش می کنند،(2) احادیثی که امام را پذیرنده توبه کافران و بدکاران معرفی می کند و بیانگر این هستند که از این رو هیچ طالح و کافری در زمان ایشان نمی ماند، (3) گویای کذب مدعای چنین روایاتی به شمار می روند.

بخش دیگری از روایات مجعول، به فعالیت افرادی مجهول بازمی گردد که نام و نشان درستی از آنان میان راویان حدیث به چشم نمی آید؛ برای مثال، از احمد بن محمد ایادی به صورت مرفوعه در ضمن یک حدیث طولانی از امام باقر علیه السلام نقل شده است که فرمود: «گروهی از بنی امیه از لشکر قائم شکست خورده به پادشاه روم پناهنده می شوند. آن ها به این شرط به آن ها پناه می دهند که به آیین مسیحیت وارد شوند، صلیب بر گردن بیفکنند، زنار به کمر ببندند، از گوشت خوک استفاده نمایند، مشروب بخورند و با آن ها ازدواج کنند … حضرت قائم، آن ها را از چنگ مسیحیان در می آورد، مردانشان را می کشد و شکم زنان حامله شان را می شکافد و صلیب هایشان را بر فراز نیزه می زند». (4)


1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص228؛ کافی، ج5، ص12؛ نهج البلاغه شریف رضی، نامه14.

2- کمال الدین، ج2، ص653.

3- احتجاج، ج2، ص291.

4- بحارالأنوار، ج52، ص389.
 

بیان و انتشار روایاتی از این دست که نه تنها از نظر رجالی از درجه اعتبار ساقط است، بلکه محتوای قبیح و دروغینی دارد، (1) برخاسته از عدم توجه متولیان امر به پالایش روایات مهدویت است و زمینه بروز آسیب های فکری و ذهنی در جامعه منتظران را به وجود می آورد.

نیز احمد بن محمد ایادی به صورت مرفوعه در ضمن یک حدیث طولانی از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: «قائم به قدری می کُشد که به سوق برسد». (2) در باره کلمه «سوق» دو احتمال داده اند؛ نخست آنکه جمع ساوق به معنای ساق پا باشد و دیگر آنکه جمع سوقه، به معنای افراد معمولی قلمداد گردد. بر این اساس اگر معنای اول را درنظر بگیریم، باید گفت امام به حدی می کشد که خون به ساق پا می رسد و اگر معنای دوم را لحاظ کنیم، معنای روایت چنین می شود که امام به قدری می کشد که نوبت به افراد عادی و غیرنظامی می رسد. بدیهی است که با وجود و انتشار چنین روایتی که علاوه بر ضعف سندی (راوی روایت، مجهول است) به کلی با سیره امام مهدی و سایر معصومان علیهم السلام در تعارض است، (3) ذهنیت ها و شبهه های بسیاری در سطح افراد جامعه منتظر به وجود می آید و چهره واقعی امام، به کلی مخدوش می شود.


1- این رویه در جنگ، در واقع مربوط به عملکرد سفیانی است که به سوی مدینه آمده، قریش را قتل عام می کند و شکم ها را می شکافد و کودکان را از دم تیغ می گذراند. ر.ک: الملاحم و الفتن، ص57، ب107.

2- بحارالأنوار، ج52، ص387.

3- هدف کلی قیام موعود، اصلاح و ارشاد است، نه قتل و فساد. علاوه بر این، اوج شادمانی مردمان از ظهور موعود حاکی از نوع برخورد رحیمانه و کریمانه امام با آن هاست؛ چه اینکه مؤمنان در قبر نیز از ظهور ایشان خشنود می شوند. ( کمال الدین، ج2، ص653).
 

در کنار آسیب هایی که با توجه روایات جعلی و برداشت های انحرافی از آنان در سطح جامعه منتظر امکان وقوع می یابند، ضعف و ناکارآمدی روش های انتقال پیام و عدم بهره گیری از ابزارهای نوین ارتباطی و اطلاع رسانی در جهت فرهنگ سازی مهدویت می تواند در جایگاه یک آسیب، حیات پویای جامعه منتظر را تحت تأثیر قرار دهد؛ از این رو شایسته است متولیان امر شناخت و ترویج فرهنگ مهدوی در این زمینه نیز کوشا بوده، به نوآوری و اصلاح روش های گذشته بپردازند.

Share