80.«قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ ...
آیه
«قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ»
ترجمه
گفتند:
اگر او را گرگ بخورد با این که ما گروه نیرومندی هستیم ما از زیانکارترین خواهیم بود (و هرگز چنین چیزی ممکن نیست). (14 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
البته برادران پاسخی برای دلیل اول پدر نداشتند، زیرا غم و اندوه جدایی یوسف چیزی نبود که بتوانند آن را جبران کنند و حتی شاید این تعبیر آتش حسد برادران را افروختهتر میساخت. از سوی دیگر این دلیل پدر از یک نظر پاسخی داشت که چندان نیاز به ذکر نداشت و آن این که بالاخره فرزند برای نمو و پرورش، خواه ناخواه از پدر جدا خواهد شد و اگر بخواهد همچون گیاه نورستهای دائما در سایه درخت وجود پدر باشد، نمو نخواهد کرد و پدر برای تکامل فرزندش ناچار باید تن به این جدایی بدهد، امروز گردش و تفریح است، فردا تحصیل علم و دانش و پس فردا کسب و کار و تلاش و کوشش برای زندگی، بالاخره جدایی لازم است. لذا اصلاً به پاسخ این استدلال نپرداختند، بلکه به سراغ دلیل دوم رفتند که از نظر آنها مهم و اساسی بود و «گفتند:
چگونه ممکن است برادرمان را گرگ بخورد در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم، اگر چنین شود ما زیانکار و بدبخت خواهیم بود». یعنی مگر ما مردهایم که بنشینیم و تماشا کنیم گرگ برادرمان را بخورد، گذشته از علایق برادری که ما را بر حفظ برادر وامیدارد، ما در میان مردم آبرو داریم، مردم درباره ما چه خواهند گفت، جز این که میگویند یک عده زورمند گردن کلفت نشستند و بر حمله گرگ به برادرشان نظاره کردند، ما دیگر میتوانیم در میان مردم زندگی کنیم؟ آنها در ضمن به این گفتار پدر که شما ممکن است سرگرم بازی شوید و از یوسف غفلت کنید، نیز پاسخ دادند و آن این که مسأله، مسأله خسران و زیان و از دست دادن تمام سرمایه و آبرو است، مسأله این نیست که تفریح و بازی بتواند انسان را از یوسف غافل کند، زیرا در این صورت ما افراد بیعرضهای خواهیم شد که به درد هیچ کار نمیخوریم. در اینجا این سؤال پیش میآید که چرا یعقوب از میان تمام خطرها تنها انگشت روی خطر حمله گرگ گذاشت؟ بعضی میگویند:
بیابان کنعان بیابانی گرگ خیز بود و به همین جهت خطر بیشتر از این ناحیه احساس میشد. بعضی دیگر گفتهاند که این به خاطر خوابی بود که یعقوب قبلاً دیده بود که گرگانی به فرزندش یوسف حمله میکنند، این احتمال نیز داده شده است که یعقوب با زبان کنایه سخن گفت و نظرش به انسانهای گرگ صفت همچون بعضی از برادران یوسف بود. ولی به هر حال با هر حیله و نیرنگی بود، مخصوصا با تحریک احساسات پاک یوسف و تشویق او برای تفریح در خارج شهر که شاید اولین بار بود که فرصت برای آن به دست یوسف میافتاد، توانستند پدر را وادار به تسلیم کنند و موافقت او را به هر صورت نسبت به این کار جلب نمایند.
نیاز فطری و طبیعی انسان به پرکردن اوقات فراغت
جالب این که یعقوب پیامبر در برابر استدلال فرزندان نسبت به نیاز یوسف به گردش و تفریح هیچ پاسخی نداد و عملاً آن را پذیرفت، این خود دلیل بر این است که هیچ عقل سالم نمیتواند این نیاز فطری و طبیعی را انکار کند. انسان مانند یک ماشین آهنی نیست که هر چه بخواهند از آن کار بکشند، بلکه روح و روانی دارد که همچون جسمش خسته میشود، همانگونه که جسم نیاز به استراحت و خواب دارد روح و روانش نیاز به سرگرمی و تفریح سالم دارد. تجربه نیز نشان داده که اگر انسان به کار یکنواخت ادامه دهد، بازده و راندمان کار او بر اثر کمبود نشاط تدریجا پایین میآید و اما به عکس، پس از چند ساعت تفریح و سرگرمی سالم، آن چنان نشاط کار در او ایجاد میشود که کمیّت و کیفیّت کار هر دو فزونی پیدا میکند و به همین دلیل ساعاتی که صرف تفریح و سرگرمی میشود کمک به ساعات کار میکند. در روایات اسلامی این واقعیت به طرز جالبی به عنوان دستور بیان شده است، آن جا که علی میفرماید:
«لِلْمُؤْمِنِ ثَلاثُ ساعاتٍ فَساعَةٌ یُناجی فیها رَبَّهُ وَ ساعَةٌ یَرُمُّ مَعاشَهُ وَ ساعَةٌ یُخَلّی بَیْنَ نَفْسِه وَ بَیْنَ لَذَّتِها فیما یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ: زندگی فرد باایمان در سه قسمت خلاصه میشود، قسمتی به معنویات میپردازد و با پروردگارش مناجات میکند و قسمتی به فکر تأمین و ترمیم معاش است و قسمتی را به این تخصیص میدهد که در برابر لذاتی که حلال و مشروع است آزاد باشد». (1) جالب این که در حدیث دیگری این جمله اضافه شده است «وَ ذلِکَ عَوْنٌ عَلی سائِرِ السّاعاتِ: و این سرگرمی و تفریح سالم کمکی است برای سایر برنامهها». به گفته بعضی تفریح و سرگرمی همچون سرویس کردن و روغن کاری نمودن چرخهای یک ماشین است گرچه این ماشین یک ساعت متوقف برای این کار میشود، ولی بعدا قدرت و توان و نیروی جدیدی پیدا میکند که چند برابر آن را جبران خواهد کرد، به علاوه بر عمر ماشین خواهد افزود. اما مهم این است که سرگرمی و تفریح، «سالم» باشد وگرنه مشکلی را که حل نمیکند، بلکه بر مشکلها میافزاید، چه بسیار تفریحات ناسالمی که روح و اعصاب انسان را چنان میکوبد که قدرت کار و فعالیت را تا مدتی از او میگیرد و یا لااقل بازده کار او را به حداقل میرساند. این نکته نیز قابل توجه است که در اسلام تا آن جا به مسأله تفریح سالم اهمیت داده شده است که یک سلسله مسابقات حتی با شرط بندی را اسلام اجازه داده و تاریخ میگوید که قسمتی از این مسابقات در حضور شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و با داوری و نظارت او انجام میگرفت. حتی گاه شتر مخصوص خود را برای مسابقه سواری در اختیار یاران میگذاشت. در روایتی از امام صادق میخوانیم که فرمود:
«اِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله اَجْرَی الاِْبِلَ مُقْبِلَةً مِنْ تَبُوکَ فَسَبَقَتِ الْغَضْباءُ وَ عَلَیْها اُسامَةُ، فَجَعَلَ النّاسُ یَقُولُونَ سَبَقَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وَ رَسُولُ اللّهِ یَقُولُ سَبَقَ اُسامَةُ: هنگامی که پیامبر از تبوک برمیگشت، میان یاران خود مسابقه سواری برقرار ساخت، اسامه که بر شتر معروف پیامبر صلی الله علیه و آله به نام «غَضْباء» سوار بود از همه پیشی گرفت، مردم به خاطر این که شتر از آنِ پیامبر صلی الله علیه و آله بود صدا زدند رسول اللّه پیشی گرفت، اما پیامبر صدا زد اسامه پیشی گرفت و برنده شد» (اشاره به این که سوار کار مهم است نه مرکب و چه بسا مرکب راهواری که به دست افراد ناشی بیفتد و کاری از آن ساخته نیست). (2) نکته دیگر این که همانگونه که برادران یوسف از علاقه انسان مخصوصا نوجوان به گردش و تفریح برای رسیدن به هدفشان سوء استفاده کردند در دنیای امروز نیز دستهای مرموز دشمنان حق و عدالت از مسأله ورزش و تفریح برای مسموم ساختن افکار نسل جوان سوء استفاده فراوان میکند، باید به هوش بود که ابرقدرتهای گرگ صفت در لباس ورزش و تفریح، نقشههای شوم خود را میان جوانان به نام ورزش و مسابقات منطقهای یا جهانی پیاده نکنند. فراموش نمیکنیم در عصر «طاغوت» هنگامی که میخواستند نقشههای خاصی را پیاده کنند و سرمایهها و منابع مهم کشور را به بهای ناچیز به بیگانگان بفروشند، یک سلسله مسابقات ورزشی طویل و عریض ترتیب میدادند و مردم را آن چنان به این بازیها سرگرم میساختند که نتوانند به مسائل اساسی که در جامعه آنها جریان دارد بپردازند.
*****
1- «نهج البلاغه» ، کلمات قصار، کلمه 390.
2- «سفینة البحار» ، جلد 1، صفحه 596.
نه قصاص و نه اتهام قبل از جنایت
در این فراز از داستان به خوبی مشاهده میکنیم که یعقوب با این که از حسادت برادران نسبت به یوسف آگاهی داشت و به همین دلیل دستور داد خواب عجیبش را از برادران مکتوم دارد هرگز حاضر نشد آنها را متهم کند که نکند شما قصد سویی درباره فرزندم یوسف داشته باشید، بلکه عذرش تنها عدم تحمل دوری یوسف و ترس از گرگان بیابان بود. اخلاق و معیارهای انسانی و اصول داوری عادلانه نیز همین را ایجاب میکند که تا نشانههای کار خلاف از کسی ظاهر نشده باشد او را متهم نسازند، اصل، برائت و پاکی و درستی است، مگر این که خلاف آن ثابت شود.
به دشمن خود راه کار نشان ندهید
نکته دیگر این که در روایتی در ذیل آیات فوق از پیامبر صلی الله علیه و آله میخوانیم که:
«لا تُلَقِّنُوا الْکَذّابَ فَتَکْذِبُ فَاِنَّ بَنی یَعْقُوبَ لَمْ یَعْلَمُوا اَنَّ الذِّئْبَ یَأْکُلُ الاِْنْسانَ حَتّی لَقَّنَهُمْ اَبُوهُمْ: به دروغگو تلقین نکنید تا به شما دروغ گوید، چرا که پسران یعقوب تا آن موقع نمیدانستند که ممکن است گرگ به انسان حمله کند و او را بخورد و هنگامی که پدر این سخن را گفت از او آموختند». (1) اشاره به این که گاه میشود طرف مقابل توجه به عذر و بهانه و انتخاب راه انحرافی ندارد، شما باید مراقب باشید که خودتان با احتمالات مختلفی که ذکر میکنید، راههای انحرافی را به او نشان ندهید. این درست به این میماند که گاه انسان به کودک خردسالش میگوید توپ خود را به لامپ چراغ نزن، کودک که تا آن وقت نمیدانست میشود توپ را به لامپ بزند، متوجه این مسأله میشود که چنین کاری امکانپذیر است و به دنبال آن حس کنجکاوی او تحریک میشود که باید ببینم اگر توپ را به لامپ بزنم چه میشود و به دنبال آن شروع به آزمایش این مسأله میکند، آزمایشی که به شکستن لامپ منتهی خواهد شد. این تنها یک موضوع ساده درباره کودکان نیست، در سطح یک جامعه بزرگ نیز گاهی امر و نهیهای انحرافی سبب میشود مردم بسیاری از چیزهایی را که نمیدانستند یاد بگیرند و سپس وسوسه آزمودن آنها شروع میشود، در اینگونه موارد حتی الامکان باید مسائل را به طور کلی مطرح کرد تا بد آموزی در آن نشود. البته یعقوب پیامبر روی پاکی و صفای دل این سخن را با فرزندان بیان کرد، اما فرزندان گمراه از بیان پدر سوءاستفاده کردند. نظیر این موضوع روشی است که در بسیاری از نوشتهها با آن برخورد میکنیم که مثلاً کسی میخواهد درباره ضررهای «مَوادّ مُخَدِّر» یا «استمناء» سخن بگوید، چنان این مسائل را تشریح میکند و یا صحنههای آن را به وسیله فیلم نشان میدهد که ناآگاهان به اسرار و رموز این کارها آشنا میگردند، سپس مطالبی را که در نکوهش این کارها و راه نجات از آن بیان میکند به دست فراموشی میسپارند، به همین دلیل غالبا زیان و بدآموزی این نوشتهها و فیلمها به مراتب بیش از فایده آنها است.
*****
1- «نور الثقلین» ، جلد 2، صفحه 415.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
پدر جان! اگر با این حال که ما گروهی نیرومند و پشتیبان یکدیگریم و با قدرت و شهامت از برادرمان دفاع میکنیم، باز هم نتوانیم گرگ را از او دور سازیم و گرگ سر رسد و او را بخورد، راستی که در آن صورت از زیانکاران روزگار خواهیم بود و حال و روز ما به کسانی میماند که بر خلاف خواست و میل خود سرمایه خویشتن را از دست دادهاند.
به باور پارهای مفهوم آخر آیه این است که:
در آن صورت ما مردمی ناتوان و وامانده خواهیم بود.
و به باور پارهای دیگر منظور این است که:
در آن صورت ما او و یا حق او را ضایع و تباه ساختهایم.
«حسن» در این مورد میگوید:
به خدای سوگند که آنان برای یوسف خطرناکتر از گرگ درنده بودند.