84. «وَ جاؤُ عَلی قَمیصِهِ ...
آیه
«وَ جاؤُ عَلی قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ»
ترجمه
و پیراهن او را با خونی دروغین (نزد پدر) آوردند، گفت:
هوسهای نفسانی شما این کار را برایتان آراسته، من صبر جمیل میکنم (و ناسپاسی نخواهم کرد) و از خداوند در برابر آن چه شما میگویید یاری میطلبم. (18 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
جمله «سَوَّلَتْ» از ماده «تَسْویل» به معنی تزیین میباشد گاهی آن را به معنی «تَرْغیب» و گاهی به معنی «وَسْوَسَة کردن» نیز تفسیر کردهاند که تقریبا همه به یک معنی باز میگردد. یعنی هویهای نفسانی شما این کار را برای شما زینت داد. اما از آن جا که دروغگو حافظه ندارد و از آن جا که یک واقعه حقیقی پیوندهای گوناگونی با کیفیتها و مسائل اطراف خود دارد که کمتر میتوان همه آنها را در تنظیم دروغین آن منظم ساخت، برادران از این نکته غافل بودند که لااقل پیراهن یوسف را از چند جا پاره کنند تا دلیل حمله گرگ باشد، آنها پیراهن برادر را که صاف و سالم از تن او بدر آورده بودند خون آلود کرده نزد پدر آوردند، پدر هوشیار پرتجربه همین که چشمش بر آن پیراهن افتاد، همه چیز را فهمید و گفت:
شما دروغ میگویید «بلکه هوسهای نفسانی شما این کار را برایتان آراسته» و این نقشههای شیطانی را کشیده است (بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً). در بعضی از روایات میخوانیم او پیراهن را گرفت و پشت و رو کرد و صدا زد پس چرا جای دندان و چنگال گرگ در آن نیست؟ و به روایت دیگری پیراهن را به صورت انداخت و فریاد کشید و اشک ریخت و گفت:
این چه گرگ مهربانی بوده که فرزندم را خورده ولی به پیراهنش کمترین آسیبی نرسانده است و سپس بیهوش شد و به سان یک قطعه چوب خشک به روی زمین افتاد، بعضی از برادران فریاد کشیدند که ای وای بر ما از دادگاه عدل خدا در روز قیامت، برادرمان را از دست دادیم و پدرمان را کشتیم و پدر همچنان تا سحرگاه بیهوش بود ولی به هنگام وزش نسیم سرد سحرگاهی به صورتش، به هوش آمد. (1) و با این که قلبش آتش گرفته بود و جانش میسوخت اما هرگز سخنی که نشانه ناشکری و یأس و نومیدی و جزع و فزع باشد بر زبان جاری نکرد، بلکه گفت:
«من صبر خواهم کرد، صبری جمیل و زیبا، شکیبایی توأم با شکرگزاری و سپاس خداوند» (فَصَبْرٌ جَمیلٌ) و سپس گفت:
«من از خدا در برابر آن چه شما میگویید یاری میطلبم» (وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ). از او میخواهم تلخی جام صبر را در کام من شیرین کند و به من تاب و توان بیشتر دهد تا در برابر این طوفان عظیم، خویشتنداری را از دست ندهم و زبانم به سخن نادرستی آلوده نشود. او نگفت از خدا میخواهم در برابر مصیبت مرگ یوسف به من شکیبایی دهد، چرا که میدانست یوسف کشته نشده، بلکه گفت در مقابل آن چه شما توصیف میکنید که نتیجهاش به هر حال جدایی من از فرزندم است صبر میطلبم.
*****
1- «تفسیر آلوسی» ، ذیل آیه.
تسویل نفس
اشاره به این که هنگامی که هوسهای سرکش بر روح و فکر انسان چیره میشود زشتترین جنایات همچون کشتن یا تبعید برادر را در نظر انسان آن چنان زینت میدهد که آن را امری مقدس و ضروری، تصور میکند و این دریچهای است به یک اصل کلی در مسائل روانی که همیشه تمایل افراطی نسبت به یک مسأله مخصوصا هنگامی که توأم با رذائل اخلاقی شود، پردهای بر حس تشخیص انسان میافکند و حقایق را در نظر او دگرگون جلوه میدهد. لذا قضاوت صحیح و درک واقعیات عینی بدون تهذیب نفس، امکانپذیر نیست و اگر میبینیم در قاضی، عدالت شرط شدهاست، یکی از دلایلش همین است و اگر قرآن مجید در سوره بقره آیه 282 میگوید:
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّه: تقوی را پیشه کنید و خداوند به شما علم و دانش میدهد» باز اشارهای به همین مطلب است.
دروغگو کم حافظه است
سرگذشت یوسف و داستان او با برادرانش بار دیگر این اصل معروف را به ثبوت میرساند که دروغگو نمیتواند راز خود را برای همیشه مکتوم دارد، چرا که واقعیتهای عینی به هنگامی که وجود خارجی پیدا میکند، روابط بیشماری با موضوعات در اطراف خود دارد و دروغگو که میخواهد صحنه نادرستی را با دروغ خود بیافریند، هر قدر زیرک و زبردست باشد نمیتواند تمام این روابط را حفظ کند، به فرض که چندین رابطه دروغین در پیوند با مسائل پیرامون حادثه درست کند، باز نگهداری همه این روابط ساختگی در حافظه برای همیشه کار آسانی نیست و کمترین غفلت از آن موجب تناقض گویی میشود، به علاوه بسیاری از این پیوندها مورد غفلت قرار میگیرد و همانها است که سرانجام واقعیت را فاش میکند و این درس بزرگی است برای همه کسانی که به آبرو و حیثیت خویش علاقهمندند که هرگز گِرد دروغ نروند و موقعیت اجتماعی خویش را به خطر نیفکنند و خشم خدا برای خود نخرند.
صبر جمیل چیست؟
شکیبایی در برابر حوادث سخت و طوفانهای سنگین نشانه شخصیت و وسعت روح آدمی است، آن چنان وسعتی که حوادث بزرگ را در خود جای میدهد و لرزان نمیگردد. یک نسیم ملایم میتواند آب استخر کوچکی را به حرکت درآورد، اما اقیانوسهای بزرگ همچون اقیانوس آرام، بزرگترین طوفانها را هم در خود میپذیرند و آرامش آنها بر هم نمیخورد. گاه انسان ظاهرا شکیبایی میکند ولی چهره این شکیبایی را با گفتن سخنان زننده که نشانه ناسپاسی و عدم تحمل حادثه است زشت و بدنما میسازد. اما افراد باایمان و قوی الاراده و پر ظرفیت کسانی هستند که در اینگونه حوادث هرگز پیمانه صبرشان لبریز نمیگردد و سخنی که نشان دهنده ناسپاسی و کفران و بیتابی و جزع باشد بر زبان جاری نمیسازند، صبر آن ها، «صبر زیبا» و «صبر جمیل» است. اکنون این سؤال پیش میآید که در آیات دیگر این سوره میخوانیم یعقوب آن قدر گریه کرد و غصه خورد که چشمانش را از دست داد، آیا این منافات با صبر جمیل ندارد؟ پاسخ این سؤال یک جمله است و آن این که:
قلب مردان خدا کانون عواطف است، جای تعجب نیست که در فراق فرزند، اشکهایشان همچون سیلاب جاری شود، این یک امر عاطفی است، مهم آن است که کنترل خویشتن را از دست ندهند یعنی سخن و حرکتی بر خلاف رضای خدا نگویند و نکنند. از احادیث اسلامی استفاده میشود که اتفاقا همین ایراد را به هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر مرگ فرزندش ابراهیم اشک میریخت به او کردند که شما ما را از گریه کردن نهی کردی اما خود شما اشک میریزید؟ پیامبر در جواب فرمود:
«چشم میگرید و قلب اندوهناک میشود ولی چیزی که خدا را به خشم آورد نمیگویم» (تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَ یَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لا نَقُولُ ما یُسْخِطُ الرَّبَّ) و در جای دیگر میخوانیم فرمود:
«لَیْسَ هذا بُکاءً اَنَّ هذا رَحْمَةٌ: این گریه (بیتابی) نیست، این رحمت (گریه عاطفی) است». (1) اشاره به این که در سینه انسان قلب است نه سنگ و طبیعی است که در برابر مسائل عاطفی واکنش نشان میدهد و سادهترین واکنش آن جریان اشک از چشم است، این عیب نیست این حسن است، عیب آن است که انسان سخنی بگوید که خدا را به غضب آورد.
ضرورت توجه و مراقبت دائمی
ابوحمزه ثمالی از امام سجاد نقل میکند که من روز جمعه در مدینه بودم، نماز صبح را با امام سجاد خواندم، هنگامی که امام از نماز و تسبیح، فراغت یافت به سوی منزل حرکت کرد و من با او بودم، زن خدمتکار را صدا زد، گفت:
«مواظب باش هر سائل و نیازمندی از در خانه بگذرد، غذا به او بدهید، زیرا امروز روز جمعه است». ابوحمزه میگوید:
گفتم هر کسی که تقاضای کمک میکند، مستحق نیست. امام فرمود:
«درست است، ولی من از این میترسم که در میان آنها افراد مستحقی باشند و ما به آنها غذا ندهیم و از در خانه خود برانیم و بر سر خانواده ما همان آید که بر سر یعقوب و آل یعقوب آمد». سپس فرمود:
«به همه آنها غذا بدهید (مگر نشنیدهاید) برای یعقوب هر روز گوسفندی ذبح میکردند، قسمتی را به مستحقان میداد و قسمتی را خود و فرزندانش میخورد، یک روز سؤال کننده مؤمنی که روزهدار بود و نزد خدا منزلتی داشت، عبورش از آن شهر افتاد، شب جمعه بود بر در خانه یعقوب به هنگام افطار آمد و گفت:
*****
1- «بحار الانوار» ، طبع جدید، جلد 22، صفحه 157 و 151.
به میهمان مستمند غریب گرسنه از غذای اضافی خود کمک کنید، چند بار این سخن را تکرار کرد، آنها شنیدند و سخن او را باور نکردند، هنگامی که او مأیوس شد و تاریکی شب، همه جا را فراگرفت برگشت، در حالی که چشمش گریان بود و از گرسنگی به خدا شکایت کرد، آن شب را گرسنه ماند و صبح همچنان روزه داشت، در حالی که شکیبا بود و خدا را سپاس میگفت، اما یعقوب و خانواده یعقوب، کاملاً سیر شدند و هنگام صبح مقداری از غذای آنها اضافه مانده بود». امام سپس اضافه فرمود:
«خداوند به یعقوب در همان صبح، وحی فرستاد که:
تو ای یعقوب بنده مرا خوار کردی و خشم مرا بر افروختی و مستوجب تأدیب و نزول مجازات بر تو و فرزندانت شدی … ای یعقوب من دوستانم را زودتر از دشمنانم توبیخ و مجازات میکنم و این به خاطر آن است که به آنها علاقه دارم». (1) قابل توجه این که به دنبال این حدیث میخوانیم که ابوحمزه میگوید از امام سجاد پرسیدم یوسف چه موقع آن خواب را دید؟ امام فرمود:
«در همان شب». (2) از این حدیث به خوبی استفاده میشود که یک لغزش کوچک و یا صریحتر یک «ترک اولی» که گناه و معصیتی هم محسوب نمیشد، (چرا که حال آن سائل بر یعقوب روشن نبود) از پیامبران و اولیای حق چه بسا سبب میشود که خداوند، گوشمالی دردناکی به آنها بدهد و این نیست مگر به خاطر این که مقام والای آنان ایجاب میکند، که همواره مراقب کوچکترین گفتار و رفتار خود باشند. جایی که یعقوب آن همه درد و رنج به خاطر بیخبر ماندن از درد دل یک سائل بکشد باید فکر کرد، که جامعهای که در آن گروهی سیر و گروه زیادی گرسنه باشند چگونه ممکن است مشمول خشم و غضب پروردگار نشوند و چگونه خداوند آنها را مجازات نکند.
*****
1- «تفسیر برهان» جلد 2 صفحه 243 و «نورالثقلین» جلد 2، صفحه 411.
2- «تفسیر برهان» جلد 2، صفحه 243 و «نورالثقلین» جلد 2، صفحه 411.
دعای گیرای یوسف
در روایات اهلبیت علیهمالسلام و در طرق اهل تسنن میخوانیم:
هنگامی که یوسف در قعر چاه قرار گرفت، امیدش از همه جا قطع و تمام توجه او به ذات پاک خدا شد، با خدای خود مناجات میکرد و به تعلیم جبرئیل راز و نیازهایی داشت، که در روایات به عبارات مختلفی نقل شده است. در روایتی میخوانیم با خدا چنین مناجات میکرد:
«اَللّهُمَّ یا مُونِسَ کُلِّ غَریبٍ وَ یا صاحِبَ کُلِّ وَحیدٍ وَ یا مَلْجَأَ کُلِّ خائِفٍ وَ یا کاشِفَ کُلِّ کُرْبَةٍ وَ یا عالِمَ کُلِّ نَجْوی وَ یا مُنْتَهی کُلِّ شَکْوی وَ یا حاضِرَ کُلِّ مَلاَءٍ یا حَیُّ یا قَیُّومُ اَسْئَلُکَ اَنْ تَقْذِفَ رَجائَکَ فی قَلْبی حَتّی لا یَکُونَ لی هَمٌّ وَ لا شُغْلٌ غَیْرُکَ وَ اَنْ تَجْعَلَ لی مِنْ اَمْری فَرَجا وَ مَخْرَجا اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ …».
«بار پروردگارا! ای آن که مونس هر غریب و یار تنهایانی، ای کسی که پناهگاه هر ترسان و برطرف کننده هر غم و اندوه و آگاه از هر نجوی و آخرین امید هر شکایت کننده و حاضر در هر جمع و گروهی، ای حی و ای قیوم، از تو میخواهم که امیدت را در قلب من بیفکنی، تا هیچ فکری جز تو نداشته باشم و از تو میخواهم که از این مشکل بزرگ، فرج و راه نجاتی، برای من فراهم کنی که تو بر هر چیز توانایی».
جالب این که در ذیل این حدیث میخوانیم:
فرشتگان صدای یوسف را شنیدند و عرض کردند:
«اِلهَنا نَسْمَعُ صَوْتا وَ دُعاءً: اَلصَّوْتُ صَوْتُ صَبِیٍّ وَ الدُّعاءُ دُعاءُ نَبِیٍّ:
پروردگارا! ما صدا و دعایی میشنویم، آواز، آواز کودک است، اما دعا، دعای پیامبری است». (1) این نکته نیز قابل توجه است هنگامی که یوسف را برادران به چاه افکندند پیراهن او را درآورده بودند و تنش برهنه بود، فریاد زد که لااقل پیراهن مرا به من بدهید تا اگر زنده بمانم تنم را بپوشانم و اگر بمیرم کفن من باشد، برادران گفتند:
از همان خورشید و ماه و یازده ستارهای را که در خواب دیدی بخواه که در این چاه مونس تو باشد و لباس در تنت بپوشانند (و او به دنبال یأس مطلق، ازغیر خدا دعای فوق را خواند). (1) از امام صادق نقل شده است که فرمود:
*****
1- «تفسیر قرطبی» ، جلد 5، صفحه 3373.
«هنگامی که یوسف را به چاه افکندند، جبرئیل نزد او آمد و گفت:
کودک، اینجا چه میکنی؟ در جواب گفت:
برادرانم مرا در چاه انداختهاند، گفت:
دوست داری از چاه خارج شوی؟ گفت:
با خداست اگر بخواهد مرا بیرون میآورد، گفت:
خدای تو دستور داده این دعا را بخوان تا بیرون آیی: گفت:
کدام دعا؟ گفت؛ بگو:
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلَکَ بِاَنَّ لَکَ الْحَمْدُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْمَنّانُ، بَدیعُ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ، ذُو الْجَلالِ وَ الاِْکْرامِ، اَنْ تُصَلِّیَ عَلی محَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَجْعَلَ لی مِمّا اَنَا فیهِ فَرَجا وَ مَخْرَجا: پروردگارا! من از تو تقاضا میکنم ای که حمد و ستایش برای تو است، معبودی جز تو نیست، تویی که بر بندگان نعمت میبخشی، آفریننده آسمانها و زمینی، صاحب جلال و اکرامی، تقاضا میکنم که بر محمد و آلش درود بفرستی و گشایش و نجاتی از آنچه در آن ستم برای من قرار دهی» (2) مانعی ندارد که یوسف همه این دعاها را خوانده باشد.
*****
1- «تفسیر قرطبی» ، جلد 5، صفحه 3373.
2- «نور الثقلین» ، جلد 2، صفحه 416.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
«دَمٍ کَذِبٍ»: خون دروغین.
«تَسْویل»: آراستن و جلوه دادن هوای نفس آن چیزی را که آراستگی و زیبایی ندارد.
دروغی رسوا و احمقانه
آنان برای تحمیل دروغ و نیرنگ خود به پدر و خاندان خویش و پوشیده داشتن جنایت زشت و بیرحمانه ی خود نقشه شوم و احمقانه دیگری کشیدند و دروغی رسوا و حساب نشده برای فریب دیگران سرهم بندی نمودند و پیراهن یوسف را که به خونی دروغین آغشته بودند، به همراه خود آوردند و گفتند:
پدر، این خون برادرمان یوسف است که به هنگام گرفتار آمدن در چنگال گرگ به پیراهنش ریخته است.
«حَسَن» میگوید:
پدر گفت:
پیراهن او را بدهید، هنگامی که آن را سالم دید، گفت:
به خدای سوگند که تاکنون گرگ آدمخواری بردبارتر از این گرگ ندیدهام؛ چرا که به گونهای آرام و با تدبیر کودک محبوب مرا خورده، که پیراهن او را را ندریده است.
و در روایت است که یعقوب آن پیراهن را بر چهره افکند و گفت:
پسرم یوسف! گرگ مهربانی تو را گرفت و با اینکه میگویند تو را دریده و گوشت بدنت را خورده، پیراهنت را پاره نکرده است.
«شعبی» میگوید در جامه و پیراهن یوسف سه نشانه از راستی و عظمت او جلوهگر شد:
1 آنگاه که به وسیله آن بانوی کاخ، از ناحیه پشت شکافته شد.
2 آنگاه که آن را بر چهره و دیدگان پدرش افکندند و او بینا شد.
3 زمانی که پیراهن او را با خونی دروغین نزد پدرش آوردند.
و پارهای دیگر آوردهاند که وقتی پیراهن یوسف را به پدرش دادند، گفت:
اگر گرگ فرزندم را خورده بود، پیراهن او سالم نمیماند.
آنان در یک لحظه خود را باختند و گفتند:
ممکن است راهزنان او را کشته باشند.
پدر گفت:
چگونه او را کشتند، امّا جامه ارزشمند او را نبردند؟
قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً
یعقوب که به آنان بد گمان شده بود گفت:
نه گرگ فرزندم را خورده است و نه به وسیله راهزنان کشته شده، بلکه هوای نفس شما این کار زشت و ظالمانه را در نظرتان آراسته است.
فَصَبْرٌ جَمیلٌ
پس شکیبایی من در برابر این رویداد غمبار، شکیبی نیکو و زیباست؛ از این رو نه بیتابی و بیقراری میکنم و نه به مردم شکایت میبرم.
به باور پارهای منظور این است که:
شکیبایی زیبا، بهتر و نیکوتر از آن بیتابی است که سودی در پی ندارد.
سید مرتضی میگوید:
شکیبایی به هنگامی زیبا و نیکوست که تنها برای خدا باشد و چون شکیبایی یعقوب در هجران یوسف اینگونه بود، به این صورت وصف شد و در قرآن و دیگر منابع مذهبی شکیبایی زیبا عنوان یافت.
وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ.
و من در برابر آنچه شما میگویید و وصف میکنید، از خدای توانا یاری میجویم.
و ممکن است منظور این باشد که:
من در تحمّل تلخی و دشواری شکیبایی در برابر این رویداد غمبار، از خدا یاری میجویم و پس از این جریان یوسف سه روز در آن چاه بود.
پرتوی از آیاتی که گذشت
پرتوی از آیات
از آیات چند گانهای که ترجمه و تفسیر آنها گذشت، این درسهای آموزنده نیز دریافت میگردد:
1 ابعاد وجود انسان و نیازهای گوناگون او
(1) انسان یک ماشین بیاحساس نیست تا هماره کار کند، همانگونه که یک جوک هندی هم نیست که همه ارزشهای زندگی مادی را کنار گذارد و به جنگ سازمان وجود خویش و کششهای غریزی و طبیعی خود بر خیزد و نیز تنها از بعد معنوی والهی پدید نیامده است تا هماره به نیایش و پرستش و عبادت خدا روزگار بگذراند، بلکه موجودی شگرف و شگفتانگیز با دنیای خاصّ خود و ابعادی چند گانه است که هم نیاز به پاسخگویی به ندای فطرت خداجوی خویش دارد و هم به سوی وجدان و ارزشهای انسانی کشیده میشود؛ هم نیاز به غذا دارد و هم تفریح و هم جستجوگر و حقیقت جو است.
1. مترجم.
از این رو یعقوب به نیاز فرزندانش به تفریح و سرگرمیِ سالم و استدلال آنان بر نیاز یوسف پاسخ منفی نداد.
حضرت کاظم علیهالسلام در این مورد میفرماید:
«اَجْتَهِدُوا فی اَنْ یَکُونَ زَمْانُکُمْ اَرْبَعَ ساعاتٍ:
ساعَةٌ لِمُناجاةِ اللّهِ، وَ ساعَةٌ لاِءَمْرِ الْمَعاشِ
وَ ساعَةٌ لِمُعاشَرَةِ الاِْخْوانِ الثِّقاتِ الَّذینَ یَعْرِفُونَ عُیُوبَکُمْ …
وَ ساعَةٌ فیها لِلَذّاتِکُمْ فی غَیْرِ مُحَرَّمٍ …» (1)
شما پیروان ما بکوشید تا ساعتهای شبانه روز خویش را به چهار بخش تقسیم کنید و از زندگیِ درست بهرهور گردید:
بکوشید بخشی را برای نیایش با خدا قرار دهید؛
بخش دوّم را برای تأمین معاش و اقتصاد جامعه کوچک خانه و خانواده،
بخش سوم را برای صله رحم و پیوندها و نشستهای آموزنده و انسان ساز و همفکری و همکاری با یاران مورد اعتماد و دارای سه ویژگی امانت، شناخت و اخلاص،
و چهارمین بخش را برای تفریح سالم بگذارید و به هوش باشید که تفریح سالم، به شما نشاط و شادابی میبخشد و شما را برای انجام وظایف و به دوش کشیدن بار مسئولیت در بخشهای دیگر زندگی توان میبخشد.
1. بِحارالانوار، ج 17، ص 203.
2 فرزند خود را با سختیها آشنا کنید
چه بسیار استعدادها و نبوغهای طبیعی که بر اثر امواج عواطف پدر و مهروزی بسیار مادر و محبتهای سرشار اطرافیان کودک نه تنها میدان ظهور و بروز نمییابد و شکوفا نمیگردد، بلکه به سوی خمودی و افسردگی پیش میرود و تن پروری بر جای مینهد. به همین دلیل است که مربیّان شایسته و پدران و مادران آگاه باید در کنار مهر و عاطفه و محبّت منطقی و بجا، کودک را با روح استقلال جویی بار آورند و بگذارند همگام با موج عواطف، فشارهای زندگی را نیز بچشد و برای رویارویی با آنها ابتکار به خرج دهد و به گونهای او را همراهی کنند که به طور خودکار سردی و گرمی روزگار، دوست و دشمن، عوامل موفقیت و شکست، فراز و نشیبها و موانع رشد و تعالی را بشناسد و راه برخورد درست با هر کدام را از خود بروز دهد، در غیر این صورت عزیز دردانه و لوس بار آمده و در بستر زمان و در کوره آزمایشها و رخدادهای زندگی از چشم روزگار میافتد. (1)
1. نگارنده.