90. «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ...
آیه
«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ»
ترجمه
آن زن قصد او را کرد و او نیز، اگر برهان پروردگار را نمیدید، قصد وی را مینمود، این چنین کردیم تا بدی و فحشاء را از او دور سازیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود.
(24/یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
همسر عزیز مصر تصمیم بر کامجویی از یوسف داشت و نهایت کوشش خود را در این راه به کار برد، یوسف هم به مقتضای طبع بشری و این که جوانی نوخواسته بود و هنوز همسری نداشت و در برابر هیجانانگیزترین صحنههای جنسی قرار گرفته بود. چنین تصمیمی را میگرفت هر گاه برهان پروردگار یعنی روح ایمان و تقوی و تربیت نفس و بالاخره مقام «عصمت» در این وسط حائل نمیشد. بنابراین تفاوتی میان «هَمّ» (قصد) همسر عزیز و یوسف این بود، که از یوسف، مشروط بود به شرطی که حاصل نشد (یعنی عدم وجود برهان پروردگار) ولی از همسر عزیز مطلق بود و چون دارای چنین مقام تقوا و پرهیزکاری نبود، چنین تصمیمی را گرفت و تا آخرین مرحله پای آن ایستاد تا پیشانیش به سنگ خورد. نظیر این تعبیر در ادبیات عرب و فارسی نیز داریم، مثل این که میگوییم:
افراد بیبند و بار تصمیم گرفتند میوههای باغ فلان کشاورز را غارت کنند، من هم اگر سالیان دراز در مکتب استاد تربیت نشده بودم، چنین تصمیمی را میگرفتم. بنابراین تصمیم یوسف مشروط به شرطی که حاصل نشد و این امر نه تنها با مقام عصمت و تقوای یوسف منافات ندارد بلکه توضیح و بیان این مقام والا است. طبق این تفسیر از یوسف، هیچ حرکتی که نشانه تصمیم بر گناه باشد سر نزده است، بلکه در دل تصمیم هم نگرفته است. جالب این که:
در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا همین تفسیر در عبارت بسیار فشرده و کوتاهی بیان شده است آن جا که «مأمون» خلیفه عباسی از امام میپرسد آیا شما نمیگویید پیامبران معصومند؟ فرمود:
«آری» گفت:
پس این آیه قرآن تفسیرش چیست؟ «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِه وَ هَمَّ بِها لَوْلا اَنْ رَّءَا بُرْهنَ رَبِّه». امام فرمود:
«لَقَدْ هَمَّتْ بِه وَ لَوْلا اَنْ رَّءَا بُرْهنَ رَبِّه لَهَمَّ بِها کَما هَمَّتْ بِه، لکِنَّهُ کانَ مَعْصُوما وَ الْمَعْصُومُ لایَهِمُّ بِذَنْبٍ وَ لا یَأْتیهِ … فَقالَ الْمَأْمُونُ لِلّهِ دَرُّکَ یا اَبَاالْحَسَنِ: همسر عزیز تصمیم به کامجویی از یوسف گرفت و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمیدید، همچون همسر عزیز مصر تصمیم میگرفت، ولی او معصوم بود و معصوم هرگز قصد گناه نمیکند و به سراغ گناه نمیرود» مأمون (از این پاسخ لذت برد) و گفت:
«آفرین بر تو ای ابوالحسن». (1)
منظور از برهان پروردگار چیست؟
«بُرْهان» در اصل مصدر «بَرِهَ» به معنی سفید شدن است و سپس به هر گونه دلیل محکم و نیرومند که موجب روشنایی مقصود شود، برهان گفته شده است، بنابراین برهان پروردگار که باعث نجات یوسف شد، یک نوع دلیل روشن الهی بوده است که مفسران درباره آن احتمالات زیادی دادهاند، از جمله:
1 علم و ایمان و تربیت انسانی و صفات برجسته
2 آگاهی او نسبت به حکم تحریم زنا
3 مقام نبوت و معصوم بودن از گناه
4 یک نوع امداد و کمک الهی که به خاطر اعمال نیکش در این لحظه حسّاس به سراغ او آمد.
5 از روایتی استفاده میشود که در آنجا بتی بود، که معبود همسر عزیز مصر محسوب میشد، ناگهان چشم آن زن به بت افتاد، گویی احساس کرد با چشمانش خیره خیره به او نگاه میکند و حرکات خیانت آمیزش را با خشم مینگرد، برخاست و لباسی به روی بت افکند، مشاهده این منظره طوفانی در دل یوسف پدید آورد، تکانی خورد و گفت:
*****
1- «نور الثقلین» ، جلد 2، صفحه 421.
تو که از یک بت بیعقل و شعور و فاقد حس و تشخیص، شرم داری، چگونه ممکن است من از پروردگارم که همه چیز را میداند و از همه خفایا و خلوتگاهها باخبر است، شرم و حیا نکنم؟ این احساس، توان و نیروی تازهای به یوسف بخشید و او را در مبارزه شدیدی که در اعماق جانش میان غریزه و عقل بود کمک کرد، تا بتواند امواج سرکش غریزه را عقب براند. (1) در عین حال هیچ مانعی ندارد که تمام این معانی یکجا منظور باشد زیرا در مفهوم عام «بُرْهان» همه جمع است و در آیات قرآن و روایات، کلمه «بُرْهان» به بسیاری از معانی فوق اطلاق شده است. اکنون به تفسیر بقیه آیه توجه کنید:
قرآن مجید میگوید:
(کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ). اشاره به این که اگر ما امداد غیبی و کمک معنوی را به یاری او فرستادیم، تا از بدی و گناه رهایی یابد، بیدلیل نبود، او بندهای بود که با آگاهی و ایمان و پرهیزکاری و عمل پاک، خود را ساخته بود و قلب و جان او از تاریکیهای شرک، پاک و خالص شده بود و به همین دلیل شایستگی چنین امداد الهی را داشت. ذکر این دلیل نشان میدهد که اینگونه امدادهای غیبی که در لحظات طوفانی و بحرانی به سراغ پیامبرانی همچون یوسف میشتافته، اختصاصی به آنها نداشته، هر کس در زمره بندگان خالص خدا و عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ وارد شود، او هم لایق چنین مواهبی خواهد بود.
جهاد با نفس برترین نوع جهاد است
میدانیم در اسلام برترین جهاد، جهاد با نفس است، که در حدیث معروف پیامبر صلی الله علیه و آله «جِهاد اکبر» خوانده شده یعنی برتر از جهاد با دشمن که «جِهاد اَصْغَر» نام دارد، اصولاً تا جهاد اکبر به معنی واقعی در انسان پیاده نشود در جهاد با دشمن پیروز نخواهد شد. در قرآن مجید صحنههای مختلفی از میدان جهاد اکبر رابطه با پیامبران و سایر اولیای خدا ترسیم شده است، که سرگذشت یوسف و داستان عشق آتشین همسر عزیز مصر یکی از مهمترین آنها است، گرچه قرآن مجید تمام زوایای آن را به خاطر اختصار تشریح نکرده ولی با یک جمله کوتاه (وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ)
*****
1- «نور الثقلین» جلد 2 صفحه 422 و «تفسیر قرطبی» جلد 5 صفحه 3398.
شدت این طوفان را بیان کرده است. یوسف از میدان این مبارزه روسفید درآمد به سه دلیل: نخست این که خود را به خدا سپرد و پناه به لطف او برد (مَعاذَ اللّه) و دیگر این که توجه به نمک شناسی نسبت به عزیز مصر که در خانه او زندگی میکرد و با توجه به نعمتهای بیپایان خداوند که او را از قعر چاه وحشتناک به محیط امن و آرامی رسانید، وی را بر آن داشت که به گذشته و آینده خویش بیشتر بیندیشد و تسلیم طوفانهای زود گذر نشود، سوم این که خودسازی یوسف و بندگی توأم با اخلاص او که از جمله «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ» استفاده میشود به او قوت و قدرت بخشید که در این میدان بزرگ در برابر وسوسههای مضاعفی که از درون و برون به او حملهور بود زانو نزند و این درسی است برای همه انسانهای آزادهای که میخواهند در میدان جهاد نفس بر این دشمن خطرناک پیروز شوند. امیر مؤمنان علی در دعای صباح چه زیبا میفرماید:
«وَ اِنْ خَذَلَنی نَصْرُکَ عِنْدَ مُحارَبَةِ النَّفْسِ وَ الشَّیْطانِ فَقَدْ وَکَلَنی خِذْلانُکَ اِلی حَیْثُ النَّصَبِ وَ الْحِرْمانِ: اگر به هنگام مبارزه با نفس و شیطان از یاری تو محروم بمانم این محرومیت مرا به رنج و حرمان میسپارد و امیدی به نجات من نیست». در حدیثی میخوانیم:
«اِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله بَعَثَ سَرِیَّةً فَلَمّا رَجَعُوا قالَ مَرْحَبا بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهادَ الاَْصْغَرَ وَ بَقِیَ عَلَیْهِمُ الْجِهادُ الاَْکْبَرُ، فَقیلَ یا رَسُولُ اللّهِ مَا الْجِهادُ الاَْکْبَرُ قالَ جِهادُ النَّفْسِ: پیامبر صلی الله علیه و آله گروهی از مسلمانان را به سوی جهاد فرستاد هنگامی که (با تنهای خسته و بدنهای مجروح) بازگشتند فرمود:
آفرین بر گروهی که جهاد اصغر را انجام دادند، ولی وظیفه جهاد اکبر بر آنها باقی مانده، عرض کردند:
ای رسول خدا جهاد اکبر چیست؟ فرمود:
جهاد با نفس». (1) علی علیهالسلام میفرماید:
«المجاهد من جاهد نفسه: مجاهد حقیقی کسی است که با هوسهای سرکش نفس بجنگد». (2) و از امام صادق علیهالسلام نقل شده:
*****
1- «وسائل الشیعه» ، جلد 11، صفحه 122.
2- «وسائل الشیعه» ، جلد 11، صفحه 122.
«مَنْ مَلَکَ نَفْسَهُ اِذا رَغِبَ وَ اِذا رَهِبَ وَ اِذَا اشْتَهی وَ اِذا غَضِبَ وَ اِذا رَضِیَ، حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَهُ عَلَی النّارِ: کسی که بر خویشتن در چند حالت مسلط باشد به هنگام تمایل و به هنگام ترس و به هنگام شهوت و به هنگام غضب و به هنگام رضایت و خشنودی از کسی (آن چنان بر اراده خویش مسلط باشد که این امور، او را از فرمان خدا منحرف نسازد) خداوند جسد او را بر آتش حرام میکند». (1)
پاداش اخلاص، امداد غیبی است
قرآن مجید نجات یوسف را از این گرداب خطرناک که همسر عزیز بر سر راه او ایجاد کرده بود به خدا نسبت میدهد و میگوید:
ما سوء و فحشاء را از یوسف برطرف ساختیم. ولی با توجه به جمله بعد که میگوید او از بندگان مخلص ما بود این حقیقت روشن میشود که خداوند بندگان مخلص خود را هرگز در این لحظات بحرانی تنها نمیگذارد و کمکهای معنوی خود را از آنان دریغ نمیدارد، بلکه با الطاف خفیه خود و مددهای غیبی که توصیف آن با هیچ بیانی ممکن نیست، بندگان خود را حفظ میکند و این در واقع پاداشی است که خدای بزرگ به اینگونه بندگان میبخشد، پاداش پاکی و تقوا و اخلاص. ضمنا تذکر نکتهای نیز لازم است که در آیات فوق یوسف از بندگان مخلَص به صورت اسم مفعولی ذکر شده یعنی خالص شده، نه به صورت مخلِص به صورت اسم فاعلی که به معنی خالص کننده است. دقت در آیات قرآن نشان میدهد که مخلِص (به کسر لام) بیشتر در مواردی به کار رفته است که انسان در مراحل نخستین تکامل و در حال خودسازی بوده است،
«فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ: هنگامی که بر کشتی سوار میشوند خدا را با اخلاص میخوانند»
(65 / عنکبوت)
وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ: به آنها فرمان داده نشد مگر این که خدا را با اخلاص پرستش کنند»
(5 / بینه).
ولی مخلَص (به فتح لام) به مرحله عالی که پس از مدتی جهاد با نفس، حاصل میشود گفته شده است، همان مرحلهای که شیطان از نفوذ وسوسهاش در انسان مأیوس میشود، در حقیقت بیمه الهی میگردد، «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ: شیطان گفت به عزتت سوگند که همه آنها را گمراه میکنم مگر بندگان مخلصت را» (82 و 83 / ص) و یوسف به این مرحله رسیده بود که در آن حالت بحرانی، همچون کوه استقامت کرد و باید کوشید تا به این مرحله رسید.
*****
1- «وسائل الشیعه» ، جلد 11، صفحه 122.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
«هَمّ»: این واژه به چند معنا آمده است:
1 به مفهوم آهنگ و تصمیم بر کاری نظیر این آیه: إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ … (1)
2 به مفهوم گذشتن اندیشهای در خاطر، اگر چه تصمیم بر انجام آن نیز گرفته نشود؛ نظیر این آیه شریفه إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما … (2)
3 به مفهوم نزدیک شدن به انجام کاری، وقتی گفته میشود: هَمَّ فُلانٌ أَنْ یَفْعَلَ کَذا، منظور و مفهوم این است که نزدیک بود فلانی این کار را انجام دهد.
4 به مفهوم دلخواه و خواست دل، نظیر «هذا اَهَمُّ الاَْشْیاءِ عِنْدی» این، نزدیکترین چیزها نزد من است. در آیه شریفه جز به مفهوم نخست به هر یک از سه معنا میتوان تفسیر کرد.
در ادامه سخن در این مورد و ترسیم شکوه معنوی و شکست ناپذیری قهرمان بهترین داستانها در برابر جاذبهها و وسوسهها میفرماید:
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ
و آن زن کاخ نشین آهنگ یوسف کرد و او نیز اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ آن زن میکرد …
دو دیدگاه
در تفسیر این فراز در مرحله نخست دو نظر است:
1 به باور بیشتر مفسّران از یوسف هیچ لغزش و گناهی حتی گناه صغیره سر نزد و آهنگ آن را نیز نکرد تا از انجام آن پشیمان و رویگردان گردد.
2 امّا دیدگاه دیگری بر آن است که او آهنگ بر کار گرفت، امّا بیدرنگ از آن روی گردانید.
1. سوره مائده، آیه 11.
2. سوره آل عِمران، آیه 122.
و از دیدگاه پارهای دیگر همچون «حَسَن» میتوان دو واژه «هَمَّ بِها» را به خواسته غریزی و کشش طبیعی انسان که خدا در وجود او آفریده است و به خودی خود گناه نیست معنا کرد و گفت:
آنچه آن زن آهنگ آن را نمود و میخواست، زشتترین خواستهها بود، امّا آنچه یوسف میخواست، همان چیزی بود که خدا در وجود هر مردی کشش به سوی جنس مخالف آفریده است و نه فراتر از آن که گناه است و مقام یوسف از آن بسی والاتر و بالاتر است.
از «ابن عبّاس» در این مورد آوردهاند که گفت:
آهنگ آن زن، آهنگ به گناه و زشتی بود، امّا آهنگ یوسف این بود که دلش میخواست که زن زیبایی چون زلیخا، همسر قانونی و مشروع او باشد، که در این صورت نیز متعلق «لولا» حذف شده است.
با اینکه واژه «هَمَّ» در آیه مورد بحث به یک سبک و سیاق آمده است، چگونه میتوان متعلّق آن را دوگونه گرفت و بر این، باور بود که آهنگ آن زن به سوی گناه و زشتی بود، امّا آهنگ یوسف به سوی کاری جز گناه و زشتی؟!
واقعیت این است که از ظاهر آیه شریفه نمیتوان چنین برداشتی نمود و متعلّق آن دو آهنگ و یا «هَمَّ» را دریافت؛ از این رو باید این نکته را از دیگر آیات و دلایل به دست آورد.
به باور ما بر اساس گواهی قرآن و روایات میتوان متعلّق آهنگ آن زن را گناه و زشتی گرفت که این دریافت با دلایل عقلی نیز ناساز گاری ندارد، امّا به گواهی قرآن و روایات و دلایل عقلی نمیتوان متعلق آهنگ یوسف را گناه و لغزش گرفت، برای نمونه:
1 قرآن به روشنی و صراحت نشان میدهد که آن زن آهنگ گناه داشت:
«وَ راوَدَتْهُ الَّتی هُوَ فی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ …» (1)
2 و نشان میدهد که زنان کاخنشین نیز از این عشق سوزان و آهنگ و تصمیم او خبر داشتند و وی را سرزنش میکردند:
«وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَةِ امْرَأَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ …» (2)
1. سوره یوسف، آیه 23.
2. سوره یوسف، آیه 30.
3 و روشنگری میکند که آن زن سرانجام به پاکی و قداست یوسف و گناه خود اعتراف کرد:
«الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ …» (1)
4 و این حقیقت را در محفلی که برای زنان آراسته بود به صراحت بر زبان آورد: «وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ …» (2)
و افزون بر قرآن و روایات، همه مفسرین نیز بر آنند که آن زن کاخ نشین در اندیشه گناه و زشتی بود. با این بیان میتوان گفت متعلق آهنگ او در آیه شریفه گناه است.
امّا قداست و پاکی یوسف
امّا در مورد یوسف نمیتوان متعلق آهنگ را جز به قداست و پاکی تفسیر کرد؛ چرا که از سویی دلایل عقلی به روشنی و استواری نشانگر آن است که انجام گناه و آهنگ انجام آن از یوسف و دیگر پیامبران خدا نشاید و این با مقام والای وحی و رسالت و عصمت و مصونیت آنان از لغزش سخت ناسازگار است، از دیگر سو با انبوه روایات رسیده در این مورد و از سوی سوّم با خود قرآن شریف که تنها برخی از آیات همین سوره که نشانگر این واقعیت است ترسیم میگردد.
1 قرآن در ادامه آیه مورد بحث به پاکی و قداست یوسف از بدی و گناه گواهی میدهد «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ …» (3)
2 و نیز این پاکی را از زبان خود او مورد تأکید قرار میدهد. «ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ». (4)
3 و گواهی زنان کاخنشین را در قداست او میآورد که گفتند:
از یوسف هیچ بدی و لغزشی سراغ ندارند:
قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ … (5) و روشن است که آهنگ گناه از بزرگترین بدیهاست.
1. سوره یوسف، آیه 51.
2. سوره یوسف، آیه 32.
3. سوره یوسف، آیه 24.
4. سوره یوسف، آیه 52.
5. سوره یوسف، آیه 51.
4 و نیز آیاتی که گناه را به گردن آن زن میگذارد و یوسف را بیگناه میشمارد که گذشت. (1)
با این بیان، این دیدگاه روشنگری میکند که یوسف هر گز آهنگ گناه نکرد و هیچ لغزشی از او سر نزد.
دیدگاه دوّم
امّا دیدگاه دوّم در تفسیر آیه مورد بحث، سخنانی میگوید:
که هرگز در خور شأن رسالت و نبّوت و مقام والای پیامبران خدا نیست. این دیدگاه بر آن است که یوسف آهنگ گناه کرد و یا دست به سوی جامه آن زن برد که خدا او را از این کار باز داشت.
دیدگاهها در مورد «برهان پروردگار»
در مورد برهانی که به یوسف نشان داده شد، دیدگاهها متفاوت است:
1 به باور «جُبّائی» و «ابن کَعْب» ، منظور از برهان مورد بحث، همان دلیل و برهانی است که در مورد زشتی زنا و کیفر دردناک آن مقرر فرموده است و این به یوسف ارائه گردید.
2 اما به باور «ابو مُسلِم» ، منظور از این برهان پروردگار همان ادب و سیره اخلاقی و انسانی است که خدا به پیامبران و مقربان در گاه خود ارزانی داشته و آنان را به گونهای ساخته و پرداخته است که از آلودگی به گناه و زشتی به دور و به ارزشهای انسانی و اخلاقی آراستهاند و یوسف از آنان بود.
3 از حضرت صادق علیهالسلام آوردهاند که فرمود:
عامل توانمندی که در پیامبران خدا باعث پاکی و قداست آنان است و آنان را از نزدیک شدن به گناه باز میدارد، مقام والای رسالت و فرزانگی و بینش ژرفی است که از هر زشتی و گناه جلوگیری میکند و یوسف نیز به این ویژگیها آراسته و از هر لغزش و گناهی پیراسته بود.
1. نظیر آیات: 51 و 32 و 30 و 22.
4 از چهارمین امام نور آوردهاند که:
منظور از برهان مورد اشاره این بود که در سالن کاخ و همان جایی که از سوی آن زن کاخ نشین برای گناه آماده شده بود، بت بزرگی بود که در برابر آنان بود و زلیخا پارچه بر روی آن افکند. یوسف به او گفت:
اگر تو از بت بیجان و توانی شرم میکنی، برای من زیبنده تر است که از پروردگار یکتا و توانای خویش پروا کنم و از هر اندیشهای، جز آنچه مورد خشنودی اوست دوری جویم.
5 و پارهای نیز بر آنند که منظور از برهان مورد بحث، مهر و لطف ویژه خدا به یوسف است که در آن شرایط سخت و نظیر آن، او را پاک و پاکیزه داشت و این همان مقام والای عصمت است؛ چرا که عصمت عبارت از لطفی است که دارنده آن را از زشتی و گناه پاک و پیراسته و به ارزشها و والاییها آراسته میسازد.
منظور از واژه «رَأی» در آیه مورد بحث نیز ممکن است دانش و دانایی و یا دریافت باشد.
در مورد این «برهان» سخنان پوچ و بیاساسی نیز گفته شده است که از حقیقت به دور و با مقام والای رسالت و پیامبران در تضّاد و با اصل تکلیف و آزادی انتخاب نیز ناسازگار است. برای نمونه:
1 به باور پارهای منظور از «برهان» پروردگار» آن بود که یوسف در آن حال و هوا، ندایی رسا به گوشش رسید که:
هان ای پسر یعقوب، به سان پرندهای مباش که بال و پر دارد، امّا اگر دست به زشتی و گناه یازد پر و بال آن میریزد.
2 و یا میگویند:
در آن حال پدرش یعقوب در حالی که انگشت حیرت بر دهان داشت در برابر دیدگان او مجسّم شد.
3 و یا دستی را دید که در آن نوشتههایی به نمایش نهاده شده و او را از گناه و زشتی باز میدارد و به او هشدار میدهد، امّا یوسف به آن دست توجّه نشان نداد و کار به جایی رسید که خدا جبرئیل را فرستاد و به او گفت:
پیش از آنکه بنده خوب من به گناه آلوده گردد او را دریاب و جبرئیل آمد و یوسف به ناگاه او را دید که انگشت حیرت بر دهان در برابر او ایستاده است.
گفتنی است که این بافتههای پوچ و بی اساس̠ هم با مقام والای رسالت ناسازگار است و هم از حقیقت به دور؛ و افزون بر آن با اصل اختیار و آزادی در گزینش رسم و راه و اصل تکلیف نمیسازد و سبب میشود که قهرمان بهترین داستانها را در پروا و پاکی از گناه و پیروزی در آن میدان آزمون، در خور هیچ گونه پاداش و ستایشی ندانیم.
به باور ما این بافتهها بدترین سخنانی است که در مورد شخصیت والای یوسف، آن پیامبر بزرگ خدا، گفته شده است.
در ادامه آیه شریفه میفرماید:
کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ
و اینگونه این برهان را به یوسف نشان دادیم تا بدی و زشتکاری را از نزدیک شدن به او باز داریم.
به باور پارهای منظور از دو واژه «سُوء» و «فَحْشاء» ، بدی و زنا میباشد.
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ.
چرا که او از بندگان خالص و پاکدل ما بود و ما او را به مقام والای رسالت برگزیدیم.
اگر واژه «مُخْلص» را به کسر لام بخوانیم، منظور این است که:
او در یکتاپرستی و توحید گرایی، از بندگان خالص ما بود و در کارهایش اخلاص داشت و تنها خشنودی خدا را میجست.
گفتنی است که این فراز از آیه شریفه دلیل روشنی بر قداست و پاکی یوسف و شکوه و عظمت آن بزرگوار است و نشانگر این نکته است که او نه گناه کرد و نه آهنگ گناه و زشتی.
حق شناسی و نمک شناسی(1)
انسان به طور طبیعی حق شناس و قدردان آفریده شده است و اگر بتواند این ویژگی انسانی را در سازمان وجود خود بپرورد و شکوفا سازد، بدین وسیله هم از آفتها مصون میماند و هم بهتر و بیشتر و سریعتر خود را به ارزشها آراسته
1. مترجم.
میسازد و به یکتا آفریدگار هستی که ارزانی دارنده نعمتهاست دل میبندد.
آیه شریفه نشانگر آن است که یکی از رازهای سرفرازی قهرمان بهترین داستانها همین ویژگی حق شناسی و نمک شناسی است؛ چرا که در برابر دعوت به گناه فرمود:
نه، هرگز! «إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ …» او پروردگار من است و موقعیت و جایگاه مرا گرامی داشته و گرامی خواسته است.
رابطه اخلاص با سرفرازی و نجات(1)
از این دو آیه و دیگر آیات قرآنی رابطه روشنی میان اخلاص و خودسازی از یک سو و پیروزی و سرفرازی از سوی دیگر به چشم میخورد که بسی درس آموز است.
این آیات نشانگر آن است که اگر فرد و خانواده و جامعه و تمدّنی، خدای هستی را شناخت و به او اخلاص ورزید و بندگی خالصانه او را برگزید، مورد حمایت جدّی قرار میگیرد به گونهای که در برابر شیطان و شیطان صفتان و هواهای شیطانی بیمه میگردد و شکستناپذیر جلوه میکند.
این همان حقیقتی است که شیطان آن را دریافت و گفت:
بار خدایا به عزت و اقتدارت سوگند که همه مردم را وسوسه نموده و به دوزخ و نگونساری میکشم مگر بندگان خالص و مخلص تو را که به حریم آنان راه ندارم.
«قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ.» (2)
و این سومین راز سرفرازی قهرمان بهترین داستانهاست که خدا بدین صورت آن را ترسیم میکند. «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ» (3)
آری ما چنین کردیم تا بدی و زشتی را از یوسف بازگردانده و دور سازیم؛ چرا که او از بندگان خالص و مخلص ما بود.
1. مترجم.
2. سوره صاد، آیه 82 - 83.
3. سوره یوسف، آیه 24.