121. آیه (پاداش برتر)
وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ
و پاداش آخرت برای آنها که ایمان آوردهاند و پرهیزکارند بهتر است. (57 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
گرچه بسیاری از مردم نیکوکار در همین جهان به پاداش مادی خود میرسند، همانگونه که یوسف نتیجه پاکدامنی و شکیبایی و پارسایی و تقوای خویش را در همین دنیا گرفت، که اگر آلوده بود هرگز به چنین مقامی نمیرسید. ولی این سخن به آن معنی نیست که همه کس باید چنین انتظاری را داشته باشند و اگر به پاداشهای مادی نرسند گمان کنند به آنها ظلم و ستمی شده، چرا که پاداش اصلی، پاداشی است که در زندگی آینده انسان، در انتظار او است و شاید برای رفع همین اشتباه و دفع همین توهم است که قرآن در آیه فوق بعد از ذکر پاداش دنیوی یوسف اضافه میکند:
«وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ: پاداش آخرت برای آنان که ایمان دارند و تقوی پیشه کردهاند برتر است».
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
در آیه مورد بحث میفرماید:
و پاداش سرای آخرت برای کسانی که ایمان به خدا آورده و پروا پیشه میسازند بهتر است؛ چرا که پاداش آخرت از هر ناخالصی و آلودگی پاک و ماندگار است.
از آیه شریفه این نکته دریافت میگردد که خدا در روز رستاخیز پاداش و مقامی بهتر و والاتر از شکوه و اقتداری که در دنیا به او داد، به وی ارزانی میدارد.
سه نکته درخور دقّت در ارتباط با حضرت یوسف علیهالسلام
1 چگونه یوسف از استبدادگر روزگارش درخواست فرمانروایی کرد؟
با توجه به این که فرمانروای مصر و درباریانش مردمی بیدادگر و کفرگرا بودند، چگونه یوسف دعوت آنان را پذیرفت و به یاری آنان شتافت و افزون بر آن از آنان درخواست فرمانروایی نمود؟
* پاسخ؟
1 از آن جایی که یوسف، پیامبر برگزیده خدا بود و خدا با ارزانی داشتن مقام والای رسالت و امامت به او، وی را به برقراری عدل و داد مأمور ساخته بود و او میدانست که به وسیله به کف گرفتن قدرت و امکانات میتواند مردم را به ارزشها و کارهای شایسته فرا خواند و از گناه و زشتی باز دارد و حقوق پایمال شده و جا به جا شده ستمدیدگان را به جای خود برساند، از این رو چنین درخواستی از فرمانروای مصر نمود. بااین بیان این درخواست و پذیرش مسئولیت، گامی در راه تحقق بخشیدن به فرمان خدا و وسیله اجرای دستورات او و در خدمت حق و عدالت بود.
2 و نیز میدانست که بدین وسیله افزون بر هدایت و ارشاد مردم به سوی ایمان و انجام کارهای شایسته، میتواند پدر و مادر و برادران و نزدیکان خویش را نیز دیدار کند و رنج فراق را از دل آنان بزداید و آرامش خاطر آنان و خویشتن را فراهم آورد. با این بیان دوّمین دلیل کار او زدودن آثار بیداد و رنج و محرومیّت از خود و خاندانش بود که هنوز آنان را رنج میداد.
3 دیگر این که اگر آیه مورد بحث و آیات گذشته را به دقت بنگریم، این نکته دریافت میگردد که قدرت و امکانات و فرمانروایی پر شکوهی که به او ارزانی گردید، درست است که به ظاهر از سوی مردم و به درخواست او صورت پذیرفت، امّا در حقیقت از جانب خدا بود و این آفریدگار هستی بود که گام به گام در پرتو فضل و مهر خویش او را به آن شکوه و عظمت رسانید.
2 آیا پذیرش پست از سوی استبدادگران رواست؟
از آیه شریفه این نکته دریافت میگردد که پذیرش پست قضاوت در یک رژیم استبدادی و از سوی فرمانروایی خودکامه در صورتی که انسان بتواند بدان وسیله مقررات و احکام عادلانه دین را به پا دارد و از پایمال شدن حقوق و آزادی
مردم جلوگیری نماید، کاری رواست؟
از هشتمین امام نور در مورد کار بزرگ یوسف آوردهاند که فرمود:
یوسف پس از به کف گرفتن مسئولیّت خزانهداری و اداره امور اقتصادی جامعه، نخست گامی بلند در عمران و سازندگی و احیای کشاورزی آن کشور در هفت سال نخست بر داشت، به گونهای که افزون بر رونق اقتصادی و شکوفایی کشاورزی، صدها انبار بزرگ ساخت و با گردآوری دانهها و مواد غذایی ماندنی با تدابیر فنّی و علمی همه انبارها را آکنده از مواد حیاتی برای دوران خشکسالی و قحطی ساخت. به همین جهت در مرحله دوّم با آغاز آن سال های سخت با اداره شایسته امور، تأمین نیازهای غذایی مردم را با تدبیری شگرف تضمین کرد و به گونهای عمل کرد که در آن سالهای مرگبار نیاز غذایی مصر و اطراف آن را پاسخ گفت و همه را با بهایی عادلانه و گاه بصورت رایگان در اختیار آنان قرار داد.
این تدبیر به این صورت بود که در سال نخست با فروش مواد غذایی، آنچه درهم و دینار در دست مردم بود، همه را به خزانه ملّی سرازیر ساخت. در سال دوّم با فروش موادّ غذایی در برابر زر و زیور و جواهرات، هر چه زینت و آلات در دست مردم بود، به خزانه کشور برگرداند. در سال سوّم مواد غذایی را در برابر واگذاری دامها به دولت، در اختیار مردم قرار داد و بدین وسیله همه دامها را به مالکیّت ملّی درآورد.
در سال چهارم مواد مورد نیاز مردم قحطیزده را در برابر فروش بردگانشان به حکومت، به آنان فروخت و با این کار، همه بردگان را از دست مردم رها ساخت.
در سال پنَجْم اعلان کرد که در برابر واگذاری خانهها، باغها، مزرعهها و مغازهها و املاک، موادّ مورد نیاز را تأمین خواهد کرد و مردم همه را واگذار کردند.
در سال ششم آبها و نهرها و چشمهسارها را با مواد غذایی مبادله کردند.
و در سال هفتم جانها و جسمها را تقدیم یوسف کردند و گفتند:
ما دیگر برای نجات خود از گرسنگی چیزی نداریم و خود را خانواده بزرگ تو میدانیم و آن حضرت همه را به رایگان اداره کرد و کران تا کران مصر از آب تا خاک و گیاه گرفته تا جاندار و انسان، همه به مالکیت یوسف درآمد و همه زبان به اعتراف گشودند که به راستی خدا چنین قدرت شکوه بار و با معنویتی به هیچ کس ارزانی نداشته است، همانگونه که چنین تدبیر و فرزانگی و کارایی و دانش به کسی جز یوسف نبخشیده است.
3 بزرگی یوسف را نگر و عظمت وی را تماشا کن!
در آن شرایط بود که یوسف در اوج شکوه و اقتدار، نزد پادشاه آمد و گفت:
در مورد آنچه خدا ارزانی داشته و شرایط مطلوب و موقعیتی که فراهم آمده چه نظری دارید؟ آیا مردم را همچنان در مالکیت دولت با همه امکانات کشور داشته باشم یا تدبیری به یادماندنی و درسآموز بگیرم که از تدبیر نخست ماندگارتر باشد؟ کدامیک؟
فرمانروای مصر که خود به حال استراحت بود و همه قدرت را در اختیار یوسف نهاده بود، گفت نظر، تنها نظر توست و بس.
یوسف گفت:
من در کاری که کردهام و مسئولیتی که پذیرفتهام، از آغاز، هدفی جز اصلاح امور جامعه و هدایت و ارشاد مردم به سوی ارزشهای آسمانی را نداشتهام و هرگز بر این اندیشه نبودم که آنان را از خطر قحطی و بلای گرسنگی و مرگ و اسارت نجات داده و خود بلای جانشان باشم و آنان را به بند کشم، نه، هرگز! تازه من کارهای نبودهام که کار به اینجا رسیده است، آنچه انجام شده، همه در پرتو لطف خدا انجام شده است؛ از این رو خدای یکتا را گواه میگیرم و تو را نیز شاهد قرار میدهم که من اینک همه مردم را آزاد نموده و هستی آنان را به خودشان میبخشم و قدرت و تاج و تخت تو را نیز اینک با یک شرط به خودت وامیگذارم؛ و آن این است که به سان سالهای حکومت من بر اساس عدل و احسان حکومت کنی و حقوق، امنیت و آزادی آنان را پاس داری، همین برای من بسنده است.
شاه گفت:
برای من بسی مایه مباهات است که در راه تحقق بیشتر آرمانها و ادامه راه و رسم تو گام سپارم و کشور را آن گونه که مورد نظر توست اداره کنم؛ چرا که تو راهنمای ما، نجاتبخش ما و دلیل و حجّت ما هستی و اگر درایت و دانش و فرزانگی و کارآیی تو و لطف خدایت نبود، ما نابود شده بودیم. این زندگی و اقتدار ملّی و شکوه و عظمت، همه از برکت تو و خدای توست. ازاین رو من نیز از ژرفای جان و با همه وجود گواهی میکنم که خدایی جز خدای یکتا و بیهمتا نیست و تو پیامآور او هستی و از سوی خود و مردم مصر عاجزانه تقاضا میکنم که همچنان اداره کشور را در دست داشته باشی که تو به راستی نگهبان و امانتدار و فرزانه روزگاری.
آوردهاند که:
یوسف در همه آن سال های سخت، یک بار غذای سیر نخورد و زمانی که به او گفتند:
هان ای سالار مردم! تو همه را سیر میکنی، امّا خود گرسنه سر بر بالش میگذاری؟
تَجُوعُ وَ بِیَدِکَ خَزائِنُ الاَْرْضِ؟ پاسخ داد: اَخافُ اَنْ اَشْبَعَ فَاَنْسَی الْجِیاعَ از آن میترسم که اگر خویشتن را سیر کنم دیگر گرسنهها را از یاد ببرم! خدا را، خدا را، بگذارید همین گونه که هستم باشم؛ چرا که میترسم گرسنگان را فراموش کنم و خدایا که چنین مباد.
راستی که شکوه و بزرگی واقعی را نگر و عظمت وصفناپذیر را تماشا کن!