136. «قالُوا فَما جَزاؤُهُ اِنْ ...
آیه
«قالُوا فَما جَزاؤُهُ اِنْ کُنْتُمْ کذِبینَ»
ترجمه
آنها گفتند:
اگر دروغگو باشید کیفر شما چیست؟ (74/یوسف)
قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمینَ
گفتند:
هر کس (آن پیمانه) در بار او پیدا شود خودش کیفر آن خواهد بود (و به خاطر این کار برده خواهد شد) ما این گونه ستمگران را کیفر میدهیم. (75 / یوسف)
فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخیهِ کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فی دینِ الْمَلِکِ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ
در این هنگام (یوسف) قبل از بار برادرش به کاوش بارهای آنها پرداخت و سپس آن را از بار برادرش بیرون آورد، اینگونه راه چاره به یوسف یاد دادیم او هرگز نمیتوانست برادرش را مطابق آیین ملک (مصر) بگیرد مگر آن که خدا بخواهد، درجات هر کس را بخواهیم بالا میبریم و برتر از هر صاحب علمی، عالمی است. (76 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
در این هنگام یوسف دستور داد که بارهای آنها را بگشایند و یک یک بازرسی کنند، منتها برای این که طرح و نقشه اصلی یوسف معلوم نشود، «نخست بارهای دیگران را قبل از بار برادرش بنیامین بازرسی کرد و سپس پیمانه مخصوص را از بار برادرش بیرون آورد». همین که پیمانه در بار بنیامین پیدا شد، دهان برادران از تعجب بازماند، گویی کوهی از غم و اندوه بر آنان فرود آمد و خود را در بنبست عجیبی دیدند. از یک سو برادر آنها ظاهرا مرتکب چنین سرقتی شده و مایه سرشکستگی آنها است و از سوی دیگر موقعیت آنها را نزد عزیز مصر به خطر میاندازد و برای آینده جلب حمایت او ممکن نیست و از همه اینها گذشته پاسخ پدر را چه بگویند؟ چگونه او باور میکند که برادران تقصیری در این زمینه نداشتهاند؟ بعضی از مفسران نوشتهاند که در این هنگام برادرها رو به سوی بنیامین کردند و گفتند:
ای بیخیر، ما را رسوا کردی، صورت ما را سیاه نمودی، این چه کار غلطی بود که انجام دادی؟ (نه به خودت رحم کردی و نه به ما و نه به خاندان یعقوب که خاندان نبوت است) آخر بگو کِی تو این پیمانه را برداشتی و در بار خود گذاشتی؟ بنیامین که باطن قضیه را میدانست با خونسردی جواب داد: این کار را همان کس کرده است که وجوه پرداختی شما را در بارتان گذاشت ولی حادثه آن چنان برای برادران ناراحت کننده بود که نفهمیدند چه میگوید. (1)
پس قرآن چنین اضافه میکند که ما اینگونه برای یوسف طرح ریختیم (تا برادر خود را به گونهای که برادران دیگر نتوانند مقاومت کنند نزد خود نگاه دارد) (کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ).
مسأله مهم اینجا است که اگر یوسف میخواست طبق قوانین مصر با برادرش بنیامین رفتار کند میبایست او را مضروب سازد و به زندان بیفکند و علاوه بر این که سبب آزار برادر میشد، هدفش که نگهداشتن برادر نزد خود بود، انجام نمیگرفت، لذا قبلاً از برادران اعتراف گرفت که اگر شما دست به سرقت زده باشید، کیفرش نزد شما چیست؟ آنها هم طبق سنتی که داشتند پاسخ دادند که در محیط ما سنت این است که شخص سارق را در برابر سرقتی که کرده بر میدارند و از او کار میکشند و یوسف طبق همین برنامه با آنها رفتار کرد، چرا که یکی از طرق کیفر مجرم آن است که او را طبق قانون و سنت خودش کیفر دهند. به همین جهت قرآن میگوید:
«یوسف نمیتوانست برادرش را طبق آیین ملک مصر بردارد» و نزد خود نگهدارد (ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فی دینِ الْمَلِکِ). سپس به عنوان یک استثناء میفرماید:
«مگر این که خداوند بخواهد» (اِلاّ اَنْ یَشاءَ اللّهُ). اشاره به این که:
این کاری که یوسف انجام داد و با برادران همانند سنت خودشان رفتار کرد طبق فرمان الهی بود و نقشهای بود برای حفظ برادر و تکمیل آزمایش پدرش یعقوب و آزمایش برادران دیگر و در پایان اضافه میکند:
«ما درجات هر کس را بخواهیم بالا میبریم» (نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ). درجات کسانی که شایسته باشند و همچون یوسف از بوته امتحانات، سالم بدر آیند و در هر حال «برتر از هر عالمی، عالم دیگری است» یعنی خدا (وَ فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ) و هم او بود که طرح این نقشه را به یوسف الهام کرده بود. آیات فوق سؤالات زیادی را برمیانگیزد که باید به یک یک آنها پاسخ گفت:
*****
1- «مجمع البیان» ، جلد 5، صفحه 253 (ذیل آیه).
1 چرا یوسف خودش را به برادران معرفی نکرد تا پدر را از غم جانکاه فراق زودتر رهایی بخشد.
پاسخ این سؤال تکمیل برنامه آزمایش پدر و برادران بوده است و به تعبیر دیگر این کار از سر هوی و هوس نبوده، بلکه طبق یک فرمان الهی بود که میخواست مقاومت یعقوب را در برابر از دست دادن فرزند دوم نیز بیازماید و بدین طریق آخرین حلقه تکامل او پیاده گردد و نیز برادران آزموده شوند که در این هنگام که برادرشان گرفتار چنین سرنوشتی شده است در برابر عهدی که باپدر در زمینه حفظ او داشتند چه انجام خواهند داد؟
2 چگونه بی گناهی را متهم به سرقت کرد؟
آیا جایز بود بیگناهی را متهم به سرقت کنند، اتهامی که آثار شومش دامان بقیه برادران را هم کم و بیش میگرفت؟
پاسخ این سؤال را نیز میتوان از اینجا یافت که این امر با توافق خود بنیامین بوده است، چرا که یوسف قبلاً خود را به او معرفی کرده بود و او میدانست که این نقشه برای نگهداری او چیده شده است و اما نسبت به برادران، تهمتی وارد نمیشد، تنها ایجاد نگرانی و ناراحتی میکرد، که آن نیز در مورد یک آزمون مهم، مانعی نداشت.
3 نسبت سرقت به همه چه مفهومی دارد؟
آیا نسبت سرقت آن هم به صورت کلی و همگانی با جمله «إِنَّکُمْ لَسارِقُون» «شما سارق هستید» دروغ نبود؟ مجوز این دروغ و تهمت چه بوده است؟ پاسخ این سؤال نیز با تحلیل زیر روشن میشود که:
اولاً: معلوم نیست که گوینده این سخن چه کسانی بودند، همین اندازه در قرآن میخوانیم «قالُوا: گفتند» ممکن است گویندگان این سخن جمعی از کارگزاران یوسف باشند که وقتی که پیمانه مخصوص را نیافتند یقین پیدا کردند که یکی از کاروانیان کنعان آن را ربوده است و معمول است که اگر چیزی در میان گروهی که متشکل هستند ربوده شود و رباینده اصلی شناخته نشود، همه را مخاطب ساخته میسازند و میگویند شما این کار را کردید، یعنی یکی از شما یا جمعی از شما.
ثانیا: طرف اصلی سخن که «بنیامین» بود به این نسبت راضی بود چرا که این نقشه ظاهرا او را متهم به سرقت میکرد، اما در واقع، مقدمهای بود برای ماندن او نزد برادرش یوسف و این که همه آنها در مظان اتهام واقع شدند، موضوع زودگذری بود که به مجرد بازرسی بارهای برادران یوسف برطرف گردید و طرف اصلی دعوا (بنیامین) شناخته شد.
4 کیفر سرقت در آن زمان چه بوده، از آیات فوق استفاده میشود که مجازات سرقت در میان مصریان و مردم کنعان متفاوت بوده، نزد برادران یوسف و احتمالاً مردم کنعان، مجازات این عمل، بردگی (همیشگی یا موقت) سارق در برابر سرقتی که انجام داده است بوده (1)، ولی در میان مصریان این مجازات معمول نبوده است، بلکه از طرق دیگر مانند زدن و به زندان افکندن، سارقین را مجازات میکردند. به هر حال این جمله دلیل بر آن نمیشود که در هیچ یک از ادیان آسمانی برده گرفتن کیفر سارق بوده است، چه بسا یک سنت معمولی در میان گروهی از مردم آن زمان محسوب میشده و در تاریخچه بردگی نیز میخوانیم که در میان اقوام خرافی، بدهکاران را به هنگامی که از پرداختن بدهی خود عاجز میشدند به بردگی میگرفتند.
5 سقایه یا صواع در آیات فوق گاهی تعبیر به «صُواع» (پیمانه) و گاهی تعبیر به «سِقایَة» (ظرف آبخوری) شده است و منافاتی میان این دو نیست، زیرا چنین به نظر میرسد که این پیمانه در آغاز ظرف آبخوری «ملک» بوده است، اما هنگامی که غلاّت در سرزمین مصر گران و کمیاب و جیرهبندی شد، برای اظهار اهمیت آن و این که مردم نهایت دقت را در صرفهجویی به خرج دهند، آن را با ظرف آبخوری مخصوص ملک، پیمانه میکردند. این هم بدیهی است که تمام نیازمندیهای یک کشور را نمیتوان با چنین پیمانهای اندازهگیری کرد، شاید این عمل جنبه سمبولیک داشته و برای نشان دادن کمیابی و اهمیت غلات در آن سالهای مخصوص بوده است تا مردم در مصرف آنها نهایت صرفهجویی را کنند. ضمنا از آن جا که این پیمانه در آن هنگام در اختیار یوسف بوده، سبب میشده که اگر بخواهند سارق را به بردگی بگیرند، باید برده صاحب پیمانه یعنی شخص یوسف شود و نزد او بماند و این همان چیزی بود که یوسف درست برای آن نقشه کشیده بود.
*****
1- طبرسی در «مجمع البیان» نقل کرده است که سنت در میان جمعی از مردم آن زمان این بوده که سارق را یک سال به بردگی میگرفتند و نیز نقل کرده که خاندان یعقوب، سارق را به مقدار سرقتش به بردگی میگرفتند (تا همان اندازه کارکند).
داوری بر اساس قرائن حال
از این آیات استفاده میشود که قاضی میتواند به قرائن قطعیّه عمل کند، هر چند اقرار و شهودی در کار نباشد، زیرا در جریان کار برادران یوسف نه شهودی بود و نه اقراری، تنها پیدا شدن پیمانه ملک از بار بنیامین دلیل به مجرمیت او شمرده شد و با توجه به این که هر یک از آنها شخصا بار خود را پر میکردند و یا لااقل به هنگام پرکردن آن حاضر بودند و اگر قفل و بندی داشت، کلیدش در اختیار خود آنها بود و از طرفی، هیچکس باور نمیکرد که در اینجا نقشهای در کار است و مسافران کنعان (برادران یوسف) در این شهر، دشمن نداشتند که بخواهد برای آنها توطئه کند. مجموع این جهات سبب میشد که از مشاهده پیمانه ملک، در بار بنیامین، علم به اقدام شخص او به چنین کاری حاصل شود. این موضوع که دنیای امروز در داوریهایش روی آن تکیه میکند از نظر فقه اسلامی نیاز به بررسی بیشتری دارد، چرا که در مباحث قضایی روز فوقالعاده مؤثر است و جای این بحث کتاب القضاء است.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
کارگزاران یوسف گفتند:
اگر شما دروغ بگویید، کیفر کسی که آن را برده باشد چیست؟
برادران یوسف گفتند:
کیفر کسی که پیمانه شاه نزد او یافت شود، بازداشت و زندانی شدن خود اوست.
به باور گروهی از جمله «حَسَن» و … منظور آنان این بود که در آیین بنیاسرائیل و فرمانروای مصر، کیفر سارق این است که یک سال به بردگی کشیده شود.
امّا به باور «ضَحّاک» کیفر دزد از نظر آنان این بود که دزد را بازداشت نمایند و به تناسب سرقتی که بدان دست زده است، او را به بردگی کشند و از نظر مقررات پادشاه مصر نیز برنامه آن بود که او را کیفر کنند و بهای آن را از او بستانند؛ چرا که دزد، ضامن چیزی است که آن را سرقت کرده است.
و پارهای میگویند:
خود یوسفاز آنان پرسید:
از دیدگاه شما کیفر دزد چگونه است؟
آنان گفتند:
کیفرش آن است که خود او را به کیفر کارش بازداشت نمایند.
کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمینَ.
ما بیدادگران را اینگونه کیفر میدهیم.
به باور برخی این گفتار ادامه سخن فرزندان یعقوب است، امّا به باور پارهای دیگر این سخن یوسف میباشد.
پس از این گفتگو به آنان دستور دادند تا بارهای خود را برای کاوش و بازدید بگشایند و از پی آن، بازدید آغاز گردید.
فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخیهِ
یوسف برای اجرای درست برنامه و بستن راه هر گونه بدبینی و وارد آمدن اتهام، پیش از بازدید بار برادرش «بنیامین» ، به بازرسی بارهای آنان پرداخت.
ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخیهِ
و آن گاه پیمانه را از درون بار برادرش بیرون آورد.
و پس از آن بود که فرزندان یعقوب به سوی «بنیامین» هجوم بردند که:
وای بر تو! تو ما را روسیاه و رسوا ساختی! این چه کاری بود که از تو سر زد؟ و چه وقت این پیمانه را برداشتی؟!
او در پاسخ گفت:
من آن را بر نداشتم، بلکه همان کسی که در سفر نخست، سرمایه شما و بهای موادّ غذایی را در بارهای شما قرار داد، همو پیمانه را در بار ما نهاده است.
کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ
ما اینگونه این راه را به یوسف الهام کردیم تا بدین وسیله برادر خویش را نزد خود نگاه دارد.
به باور برخی منظور این است که همانگونه که آنان بر ضدّ یوسف نقشه کشیدند و با او آن گونه رفتار کردند، ما نیز سزای آنان را اینگونه دادیم و به باور پارهای دیگر منظور این است که ما به یوسف الهام نمودیم و از دیدگاه برخی دیگر منظور این است که ما برای او اینگونه تدبیر کردیم.
ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فی دینِ الْمَلِکِ
به باور «قَتادَه» منظور این است که:
در آیین پادشاه و مقررات او، این حکم نبود که سارق را بازداشت کنند و نزد خویش نگاه دارند؛ از این رو یوسف نمیتوانست چنین کند و ما این تدبیر را به او الهام کردیم. امّا به باور «ابن عبّاس» منظور این است که:
این کار در توان و صلاحیّت شاه نبود و او به چنین کارهایی دست نمیزد.
برخی میگویند:
منظور این است که:
این روش و شیوه شاه نبود.
و از دیدگاه برخی دیگر، از آنجایی که حکومت یوسف بر اساس عدالت و آزادی و مقررات اداره میشد، بدون این تدبیر نگاه داشتن برادرش ممکن نبود.
إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ
مگر این که خدا بخواهد و برای یوسف و کار او چاره و راهی نشان دهد.
و به باور برخی منظور این است که:
مگر این که خدا بخواهد و یوسف را به انجام این کار موظف سازد؛ چرا که یوسف نمیتوانست به صراحت بگوید:
او برادر من است؛ و بدون این تدبیر نیز نمیتوانست او را نزد خویشتن نگاه دارد؛ چرا که بدون این تدبیر کار او بیداد به شمار میرفت و این قانون فرزندان یعقوب بود که چنین حکم میکرد، وگرنه در آیین شاه مصر، دزد را شلاّق میزدند و غرامت مال را از او میگرفتند و آن حضرت بر اساس دیدگاه خود آنان داوری کرد و این همان تدبیر و خواست خدا بود.
نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ
ما درجات هر کس را که بخواهیم و او را شایسته بدانیم در پرتو نعمت گران دانش و رسالت اوج میبخشیم، درست همانگونه که مقام یوسف را از دیگران بالا بردیم و به او برتری بخشیدیم.
و به باور پارهای منظور این است که:
ما درجات هر کس را که بخواهیم به وسیله ارزانی داشتن تقوا و عصمت و توفیق و مهر و لطف خاصّ خود به او، بالا میبریم.
وَ فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ.
و برتر از هر دانشور و دانشمندی، دانشور دیگری است تا به خدا برسد و آن گاه برتر و بالاتر و دانشمندتر از او دانشوری نیست.