147. «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا ...
آیه
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ»
ترجمه
هنگامی که آنها وارد براو (یوسف) شدند گفتند:
ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فراگرفته و متاع کمی (برای خرید مواد غذایی) با خود آوردهایم، پیمانه ما را به طور کامل وفا کن و بر ما تصدق بنما که خداوند متصدّقان را پاداش میدهد. (88 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
«بِضاعَت» از ماده «بُضْع» به معنی قطعه گوشتی است که از بدن جدا میکنند و به قسمتی از مال نیز بضاعت گفته میشود که به عنوان بهای کالایی جدا میشود. «مُزْجاة» از ماده «اِزْجاء» به معنی راندن و دفع کردن است و از آن جا که بهای کم و بیارزش را شخص گیرنده از خود دور میسازد به آن مُزْجاة گفته شده است. به هر حال فرزندان یعقوب بارها را بستند و روانه مصر شدند و این سومین مرتبه است که آنها به این سرزمین پرحادثه وارد میشوند. در این سفر بر خلاف سفرهای گذشته یک نوع احساس شرمندگی روح آنها را آزار میدهد، چرا که سابقه آنها در مصر و نزد عزیز سخت آسیب دیده و بدنام شدهاند و شاید بعضی آنها را به عنوان «گروه سارقان کنعان» بشناسند، از سوی دیگر متاع قابل ملاحظهای برای معاوضه با گندم و سایر مواد غذایی، همراه ندارند، از دست دادن برادر دوم، بنیامین و ناراحتی فوقالعاده پدر بر مشکلات آنان افزوده و در واقع کارد به استخوانشان رسیده است، تنها چیزی که در میان انبوه این مشکلات و ناراحتیهای جانفرسا مایه تسلی خاطر آنها است، همان جمله اخیر پدر است که میفرمود:
از رحمت خدا مأیوس نباشید که هر مشکلی برای او سهل و آسان است. «آنها وارد بر یوسف شدند و در این هنگام با نهایت ناراحتی رو به سوی او کردند و گفتند:
ای عزیز ما و خاندان ما را قحطی و ناراحتی و بلا فراگرفته است» (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ). «و تنها متاع کم و بیارزشی همراه آوردهایم» (وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ). اما با این حال به کرم و بزرگواری تو تکیه کردهایم، «و انتظار داریم که پیمانه ما را به طور کامل وفا کنی» (فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ) و در این کار بر ما منت گذار و تصدق کن» (وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا) و پاداش خود را از ما مگیر، بلکه از خدایت بگیر، چرا که «خداوند کریمان و متصدقان را پاداش خیر میدهد» (إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ). جالب این که برادران یوسف، با این که پدر تأکید داشت درباره یوسف و برادرش به جستجو برخیزید و مواد غذایی در درجه بعد قرار داشت، به این گفتار چندان توجه نکردند و نخست از عزیز مصر تقاضای مواد غذایی نمودند، شاید به این علت بود که چندان امیدی به پیدا شدن یوسف نداشتند و یا به این علت که آنها فکر کردند بهتر این است خود را در همان چهره خریداران مواد غذایی که طبیعیتر است قرار دهند و تقاضای آزاد ساختن برادر را تحت الشعاع نمایند تا تأثیر بیشتری در عزیز مصر داشته باشد. بعضی گفتهاند:
منظور از «تَصَدَّقْ عَلَیْنا» همان آزادی برادر بوده وگرنه در مورد مواد غذایی، قصدشان گرفتن جنس بدون عوض نبوده است، تا نام تصدق بر آن گذارده شود. در روایات نیز میخوانیم که برادران حامل نامهای از طرف پدر برای عزیز مصر بودند که در آن نامه، یعقوب، ضمن تمجید از عدالت و دادگری و محبتهای عزیز مصر، نسبت به خاندانش و سپس معرفی خویش و خاندان نبوتش شرح ناراحتیهای خود را به خاطر از دست دادن فرزندش یوسف و فرزند دیگرش بنیامین و گرفتاریهای ناشی از خشکسالی را برای عزیز مصر کرده بود و در پایان نامه از او خواسته بود که بنیامین را آزاد کند و تأکید نموده بود که ما خاندانی هستیم که هرگز سرقت و مانند آن در ما نبوده و نخواهد بود. هنگامی که برادرها نامه پدر را به دست عزیز میدهند، نامه را گرفته و میبوسد و بر چشمان خویش میگذارد و گریه میکند، آن چنان که قطرات اشک بر پیراهنش میریزد (1) و همین امر برادران را به حیرت و فکر فرو میبرد که عزیز مصر چه علاقهای به پدرشان یعقوب دارد که این چنین نامهاش در او ایجاد هیجان مینماید و شاید در همین جا بود که برقی در دلشان زد که نکند او خودش یوسف باشد، همچنین شاید همین نامه پدر یوسف را چنان بیقرار ساخت که دیگرنتوانست بیش از آن در چهره و نقاب عزیز مصر پنهان بماند و به زودی چنان که خواهیم دید خویشتن را به عنوان همان برادر به برادران معرفی کرد.
*****
1- «مجمع البیان» ، ذیل آیه.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
اِزْجاء: به مفهوم ریختن اندک اندک آمده است و «بِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» به مفهوم سرمایهای اندک میباشد.
فرزندان یعقوب به سفارش پدر دگرباره به سوی مصر گام سپردند و بر آن کشور وارد شدند. این آیات آن صحنه زیبا و درسآموز را در برابر دیدگان قرار میدهد و میفرماید:
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ
هنگامی که برادران یوسف بر او وارد شدند، گفتند:
هان ای عزیز مصر! بر اثر قحطی و گرسنگی، رنج و سختی به ما و خاندانمان روی آورده و ما را گرفتار ساخته است.
پارهای بر آنند که آنان از نابود شدن دامها و از میان رفتن بوستانها و مزرعههای خود شکایت کردند.
وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ
و سرمایهای ناچیز و اندک که به وسیله آن روزگار را به سختی میگذراندیم و ما را بسنده نبود به سوی تو آوردهایم.
به باور پارهای منظور این است که:
ما کالای نامرغوبی را که در برابر آن چیزی نمیدهند با خود آوردهایم.
و به باور پارهای دیگر سرمایهای بسیار اندک آوردهایم؛ چرا که واژه «مُزْجاة» به مفهوم اندک آمده است.
کالای آنان چه بود؟
در این مورد دیدگاهها متفاوت است:
1 به بار برخی از جمله «ابن عبّاس» سرمایه و کالای ناچیز آنان، شماری از درهمهای نامرغوب بود که برای خرید موادّ غذایی آورده بودند.
2 امّا به باور برخی دیگر کالای مورد اشاره، مقداری ریسمانهای پوسیده، اثاثیه کهنه و بیمقدار و کالای بیارزشی از این قماش بوده است.
3 «عبداللّه بن حارث» میگوید:
آنان مقداری پشم و روغن که کالای عرب به شمار میرود، به همراه آورده بودند.
4 و از دیدگاه «کَلْبی» و «مُقاتِل» کالای آنان نوعی چوب و دانههایی شبیه به پسته بود.
5 «سعید بن جُبَیر» بر آن است که آنان مقداری پول نامرغوب به همراه داشتند.
6 و «حَسَن» کالای آنان را «کشک» دانسته است.
7 و «ضَحّاک» میگوید آنان حامل مقداری چرم و کفش و شیره درخت بودند.
به هر حال آنان در ادامه گفتارشان افزودند:
فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ
اینک تو به بزرگی و بزرگواری خود پیمانه ما را کامل ساز و به سان گذشته، بیآنکه به سرمایه ناچیز ما بنگری، به ما مواد غذایی ده.
وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا
و با پذیرش کالای نامرغوب ما به جای کالای ارزشمند، بر ما تصدّق نما و مواد غذایی مورد نیازمان را بده.
به باور پارهای منظورشان این بود که:
اینک با آزاد ساختن برادرمان «بنیامین» بر ما احسان کن!
إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ.
چرا که خدا به بخشندگان و نیکوکرداران پاداشی بهتر و پرشکوهتر ارزانی میدارد.
نامه یعقوب به عزیز مصر
در کتاب «النُّبُوَّة» از حضرت صادق علیهالسلام آوردهاند که فرمود:
یعقوب نامهای به عزیز مصر نوشت و به همراه فرزندانش فرستاد که اینگونه بود:
به نام خداوند بخشاینده مهربان
این نامهای است از سوی یعقوب فرزند اسحاق و نواده ابراهیم خلیل، همو که نمرودیان او را به دریای آتش افکندند و خدا آن را بر او سرد و سلامت ساخت و نجاتش بخشید، به فرمانروای دادگستر و بخشنده مصر.
هان ای عزیز! ما خاندان ریشهداری هستیم که هماره گرفتاری و سختی از سوی خدا بر ما روی آورده تا بدین وسیله در رفاه و آسایش و گرفتاری و رنج، آزموده و ساخته شویم؛ و اینک بیست بهار است که رنجهای پیاپی، آسمان زندگی مرا تیره و تار ساخته است.
پیش از هر چیز باید به آگاهی شما برسانم که من فرزند محبوب و گرانقدری به نام یوسف داشتم که در میان فرزندانم از همه بیشتر مایه روشنی چشم و میوه دلم بود. برادرانش که از مادر با او جدا بودند، از من خواستند تا وی را به همراه آنان به صحرا گسیل دارم، من هم روزی او را به همراهشان فرستادم، امّا شامگاه آن روز فراموش نشدنی، آنان با دیدگانی اشکبار آمدند و پیراهن او را که به خونی دروغین رنگین بود، برایم آوردند و گفتند:
او را گرگ بیابان دریده و خورده است.
فقدان فرزند دوست داشتنیام یوسف، زندگیام را آکنده از غم و اندوه ساخت و از فراق او گریهها کردم، به گونهای که دیدگانم سپید شد. پس از هجران او به برادرش «بنیامین» دلخوش بودم و او همدم تنهاییام بود و هنگامی که عشق یوسف در دلم شعلهور میشد، او را به سینه میچسباندم تا آرامش خاطری بیابم، که با آمدن برادرانش به مصر برای تهیه موادّ غذایی و آشنایی آنان با شما، به آنها دستور داده شد که در سفر آینده او را به همراه خود به آنجا بیاورند، چرا که در غیر آن صورت از موادّ غذایی محروم خواهند شد، من نیز او را به همراهشان به سوی شما فرستادم، امّا آنان از این سفر بدون او باز آمدند و گفتند که وی به کیفر سرقت پیمانه شاه - که گویی در بارِ او پیدا شده - بازداشت شده است.
هان ای فرمانروای دادگر مصر! شما با نگاه داشتن «بنیامین» در کشورت مرا به اندوه فراق او گرفتار نموده و درد و رنجهایم را در دوری او شدت بخشیدی، کار به جایی رسید که از این رویداد تلخ کمرم خم شد و افزون بر مصیبتها و گرفتاریهای پیاپی، با این رویداد اندوهم گرانتر گردید. اینک بیا و با منّت نهادن بر من او را از زندان آزاد ساز و بهره ما را از مواد غذایی در این سال های سخت و قحطی، کامل در نظر بگیر و در بهای آن بر ما سخت مگیر و در فرستادن نسل و تبار ابراهیم شتاب فرما!
فرزندان یعقوب با نامه پدر به حضور فرمانروای مصر شتافتند و با تقدیم آن نامه گفتند:
یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ …
هان ای عزیز مصر، به ما و خاندانمان رنج و سختی رسیده و ما با سرمایهای ناچیز به سوی شما آمدهایم، اینک بر ما منّت گذار و پیمانه را برایمان تمام ده و بر ما بخشش نما که خدا بخشایندگان را دوست میدارد و پاداش میدهد و برادرمان «بنیامین» را نیز به احترام نامه پدرمان آزاد ساز و به همراه ما به سوی پدر نگرانش گسیل دار که خدا مهرش را بر تو بباراند.