160. «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ ...
آیه
«رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ»
ترجمه
پروردگارا! بخش (عظیمی) از حکومت به من بخشیدی و مرا از علم تعبیر خوابها آگاه ساختی، تویی آفریننده آسمانها و زمین و تو سرپرست من در دنیا و آخرت هستی، مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما. (101 / یوسف)
شرح آیه از تفسیر نمونه
یعنی من دوام ملک و بقاء حکومت و زندگی مادیام را از تو تقاضا نمیکنم که اینها همه فانیاند و فقط دورنمای دلانگیزی دارند، بلکه از تو این میخواهم که عاقبت و پایان کارم به خیر باشد و با ایمان و تسلیم در راه تو و برای تو جان دهم و در صف صالحان و شایستگان و دوستان با اخلاصت قرار گیرم، مهم برای من اینها است.
اهمیت مقام علم
بار دیگر یوسف در پایان کار خویش مجددا روی مسأله علم تعبیر خواب تکیه میکند و در کنار آن حکومت بزرگ و بیمنازع، این علم ظاهرا ساده را قرار میدهد که بیانگر تأکید هر چه بیشتر، روی اهمیت و تأثیر علم و دانش است هر چند علم و دانش سادهای باشد و میگوید:
«رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ».
پایان خیر
انسان در طول عمر خود، ممکن است دگرگونیهای فراوانی پیدا کند، ولی مسلما صفحات آخر زندگانی او از همه سرنوشتسازتر است، چرا که دفتر عمر با آن پایان میگیرد و قضاوت نهایی به آن بسته است، لذا مردم باایمان و هوشیار همیشه از خدا میخواهند که این صفحات عمرشان نورانی و درخشان باشد و یوسف هم در اینجا از خدا همین را میخواهد، میگوید:
«تَوَفَّنی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ: مرا با ایمان از دنیا ببر و در زمره صالحان قرار ده». معنای این سخن، تقاضای مرگ از خدا نیست، آنچنان که ابن عباس گمان کرده و گفته است: هیچ پیامبری از خدا تقاضای مرگ نکرد، جز یوسف که به هنگام فراهم آمدن تمام اسباب حکومتش، عشق و علاقه به پروردگار در جانش شعلهور شده و آرزوی ملاقات پروردگار کرد، بلکه تقاضای یوسف تنها تقاضای شرط و حالت بوده است، یعنی تقاضا کرده است که به هنگام مرگ دارای ایمان و اسلام باشد، همانگونه که ابراهیم و یعقوب نیز این توصیه را به فرزندانشان کردند و گفتند:
«فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ: فرزندان! بکوشید که به هنگام از دنیا رفتن باایمان و تسلیم در برابر فرمان خدا باشید» (132 / بقره).
بازگو نکردن سرگذشت برای پدر
در روایتی از امام صادق میخوانیم:
هنگامی که یعقوب به دیدار یوسف رسید به او گفت:
فرزندم دلم میخواهد بدانم برادران با تو دقیقا چه کردند. یوسف از پدر تقاضا کرد که از این امر صرف نظر کند، ولی یعقوب او را سوگند داد که شرح دهد. یوسف گوشهای از ماجرا را برای پدر بیان کرد تا آن جا که گفت:
برادران مرا گرفتند و بر سر چاه نشاندند و به من فرمان دادند، پیراهنت را بیرون بیاور، من به آنها گفتم شما را به احترام پدرم یعقوب سوگند میدهم که پیراهن از تن من بیرون نیاورید و مرا برهنه نسازید، یکی از آنها کاردی که با خود داشت برکشید و فریاد زد پیراهنت را بکن … با شنیدن این جمله، یعقوب طاقت نیاورد، صیحهای زد و بیهوش شد و هنگامی که به هوش آمد از فرزند خواست که سخن خود را ادامه دهد، اما یوسف گفت:
تو را به خدای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، سوگند که مرا از این کار معاف داری، یعقوب که این جمله را شنید صرف نظر کرد. (1) و این نشان میدهد که یوسف به هیچ وجه علاقه نداشت، گذشته تلخ را در خاطر خود با پدرش تجدید کند، هر چند حس کنجکاوی یعقوب را آرام نمیگذاشت.
*****
1- «مجمع البیان» ، جلد 5، صفحه 265.
شرح آیه از تفسیر مجمعالبیان
دعای حضرت یوسف علیهالسلام
خدای پرمهر پس از اینکه نعمتهای گوناگون این جهان را به یوسف ارزانی داشت و شب تیره فراق را برایش به بامداد روشن وصال پیوند داد و خاندانش را بر گردش آورد و با تحقّق بخشیدن آن رؤیای شگفتانگیز، او را به فرمانروایی و رسالت اوج بخشید، آن بزرگوار به ارزشهای این جهان بسنده نکرد و ضمن بهرهوری عادلانه و شایسته از قدرت و امکانات این جهان، همه را وسیله رسیدن به نعمتهای جاودانه و فنا ناپذیر آن جهان و رسیدن به مقام قرب نمود و در عشق بهشت پرطراوت و زیبای خدا لحظهای نیاسود و در آرزوی مرگ پرافتخار و اوج گرفتن به مقام قرب و پیوند با شایسته کرداران زیست، به گونهای که به بیان برخی، هیچ پیامبری پیش از او چنین آرزویی ننمود و چنین دعایی نکرد و چنین خواستهای از بارگاه خدا نخواست. او دستها را نیایشگرانه به سوی آسمان میگشود که:
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ
پروردگارا، مقام والای رسالت و نیز فرمانروایی مصر را به من ارزانی داشتی،
وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ
و دانش تعبیر خواب را به من آموختی.
فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
هان ای پدیدآورده آسمانها و زمین! و ای تویی که آنها را بدون هیچ سابقه و نشانی پدید آوردی؛
أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ
تو هستی که سرپرست و تدبیرگر امور و نگهبان من در این جهان و جهان دیگر میباشی؛
تَوَفَّنی مُسْلِماً
مرا مسلمان راستین از دنیا بر.
«ابن عبّاس» میگوید:
هیچ پیامبری جز یوسف آرزوی مرگ و شتاب در آن نکرد، تنها او بود که وقتی پیروزی و سرفرازیش به او ج خود رسید و افزون بر نعمت رسالت و نبوت و ارزش های والای معنوی، فرمانروایی پر اقتدار او سامان یافت و استوار گردید، در شوق دیدار پروردگارش آرزوی مرگ نمود.
و پارهای بر آنند که مفهوم این جمله آن است که:
پروردگارا مرا تا هنگامه مرگ بر ایمان و اسلام ثابتقدم گردان و مرا با اسلام و ایمانی راستین از این دنیا ببر.
وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ.
و مرا به شایسته کرداران راستین که پیامبران، امامان معصوم و رهروان واقعی آنان باشند ملحق فرما!
برخی در این مورد آوردهاند که:
پس از آنکه به مهر و لطف خدا، شب تیره و تار فراق یوسف، به سپیدهدم وصال تبدیل شد و خدا خاندان یعقوب را به مصر آورد، آن حضرت از بارگاه خدا خواست تا او را با پدران شایسته کردارش در بهشت گرد آورد؛ از این رو این دعا را کرد که:
پروردگارا مرا در پاداش و ثواب همردیف و همدرجه آنان قرار ده!
و برخی دیگر آوردهاند که:
یوسف پس از رحلت، در تابوتی از سنگ مرمر در میان نیل به خاک سپرده شد؛ چرا که پس از رحلت او در میان مردم در مورد مکان به خاکسپاری او کشمکش پدید آمد و هر گروه و جمعیتی بر آن شدند تا او را در شهر و دیار، یا کوچه و خیابان خویش به خاک سپارند و از برکت پیکر پاک او برای همیشه بهرهور گردند؛ از این رو پس از صلاح اندیشی بسیار، بر آن شدند تا او را در میان نیل به خاک سپارند تا بدین وسیله آب روان با گذشتن از روی تابوت او به همه شهر برسد و همه مردم در بهرهوری از برکت پیکر پاک او برابر باشند و این قبر همچنان در رود نیل بود تا به وسیله موسی به بیتالمقدّس برده شد.