درباره مؤلف(خواجه نصير الدين طوسى)

خواجه نصير الدين طوسى

ولادت و تحصيلات

 ابو جعفر، محمد بن محمد بن حسن طوسى معروف به محقق طوسى و خواجه نصير الدين طوسى در سال 597 ه ق در طوس متولد شد و در سال 672 ه ق در بغداد رحلت نمود و بنابر وصيت خودش در شهر كاظمين مدفون گرديد.

 پدرش محمد بن حسن از فقهاى اماميه و محدثان طوس بود و خواجه در تحت تربيت چنين پدر دانشمندى پرورش يافته است.

 او در آغاز كودكى قرآن مجيد را آموخت و اقسام علوم ادبى از قبيل صرف و نحو و اشتقاق و مبانى علل و لغت را فرا گرفت و احاديث نبوى و آثار بزرگان دين را آموخت و در نزد پدر به تحصيل علم فقه و اصول و حديث پرداخت. و به گفته بعضى او نزد دايى خود مقدمات منطق و حكمت را ياد گرفت و بر حقايق علوم طبيعى و الهى واقف گشت.

 در اين دوران به تحصيل علوم رياضى از قبيل حساب و هندسه، جبر و موسيقى رو آورد و با دقت تمام تحصيل كرد. گفته اند او نزد كمال الدين محمد حاسب از شاگردان افضل الدين كاشانى و دوست و همدم پدرش فن رياضى را خوانده است.

 از خود او نقل شده است كه بعد از وفات پدرش بنابر وصيت او كه گفته بود به جاهايى برو كه در آنجا اساتيد فن هستند، به مسافرت پرداخته و در هر جا عالمى يافته از او بهره گرفته تا اين كه در نيشابور اقامت گزيد.

 شهر نيشابور با آنكه در حمله طايفه غزّ دچار خرابى بسيار شده بود و بيشتر مساجد و مدارس آن در آن واقعه ويران شده بود و كتابخانه هاى مهم آن به غارت رفته بود و بسيارى از دانشمندان ساكن در آنجا يا كشته شده يا جلاى وطن اختيار كرده بودند، معهذا تا حمله مغول اهميت علمى خويش را از دست نداده بود و در زمان هجرت خواجه به آنجا باز هم مجمع علما، فقها، راويان حديث، حكما و اطبا بود. در اين شهر خواجه نزد بسيارى از فقها و حكماى عصر خويش تلمذ نمود و به رتبه علمى والايى دست يافت و جزو كسانى شد كه انگشت نما بود.

 با حمله مغول به ايران و فتح شهرها و خرابى آنها بدست ايشان كه مردم يا كشته شدند يا آواره بيابان گرديدند، خواجه از كسانى بود كه براى حفظ جان خويش نيشابور را ترك كرد و حيرت زده در اطراف بلاد مى گشت و مأمنى مى جست در اين زمان از طرف علاء الدين محمد پادشاه اسماعيليان، ناصر الدين عبد الرحيم بن ابى منصور محتشم در قلعه اسماعيليان در قهستان خراسان حاكم بود.

 او مردى فاضل و سخى بود و چون آوازه فضل و دانش و متجر خواجه در علوم را شنيد، خواجه را به قهستان دعوت كرد و خواجه نيز كه آنجا را ايمن ترين نقطه در خراسان يافت اين دعوت را پذيرفت و به قهستان رفت. ناصر الدين مقدم او را غنيمت شمرد و بر احترام و اكرام و رعايت خاطر او بى نهايت كوشيد و از محضر او استفاده كرد.

 تاريخ دقيق ورود خواجه به قلعه قهستان مشخص نيست و بعد از سال 619 ه ق مى باشد كه از استاد خود سالم بن بدران اجازه روايى گرفته است و اگر به دعوت ناصر الدين رفته باشد بايد بعد از سال 624 ه ق باشد كه اين سال ابتداى فرمان فرمايى اوست.

 در قلعه اسماعيليان واقع در قهستان زمينه تحقيق و مطالعه براى خواجه فراهم گرديد و او در اين زمان كتاب طهارت ابن مسكويه رازى را ترجمه كرد و با اضافه مطالب جديدى آن را به نام« اخلاق ناصرى» براى ناصر الدين نوشت كتاب« الرسالة الميمنية» در علم هيئت و چندين كتاب ديگر از تأليفات او در اين زمان است.

 خواجه بعد از مدتى به قلعه الموت به نزد علاء الدين محمد رفت. درباره علت رفتن خواجه به آنجا دو نظريه وجود دارد:

 يكى اين كه علاء الدين شهرت و آوازه خواجه را شنيد ولى خواست از او استفاده نكند بنابراين او را دعوت نمود و خواجه با رضايت يا اكراه به آنجا رفت.

 دوم اين كه در زمانى كه خواجه در قهستان بود نامه اى به ابن علقمى وزير المستعصم باللّه، خليفه عباسى نوشت و در آن به جلب رضايت او پرداخت تا نزد او با هم خليفه را شيعه گردانند و همراه اين نامه، نامه اى نيز براى خود خليفه نوشت تا رضايت او را جلب كند.

 علقمى كه با آمدن خواجه موقعيت خود را در خطر مى ديد مسأله را براى ناصر الدين نوشت و ناصر الدين خواجه را حبس نمود و سپس با خود به الموت برد. بهر حال خواجه در آنجا نيز به تحقيق و تأليف مشغول بود و اسماعيليان زمينه را براى كار او فراهم مى نمودند و كتب بسيارى در اختيار او گذاشتند و دانشمندانى نيز از اطراف بر گرد خواجه جمع گشتند در اين زمان هلاكوخان از طرف خان مغول براى سركوب اسماعيليان راهى ايران شد.

 ناصر الدين فرمانرواى قلعه مهستان به راحتى تسليم شد و خود شاه رييس اسماعيليان كه در قلعه الموت ساكن بود به تدبير خواجه نصير كه وزارت او را بر عهده داشت تسليم شد و وقتى هلاكوخان فضل و كمال خواجه را شنيد و دانست كه خود شاه به تدبير او دست از مقاومت كشيده است او را ملازم خويش گردانيد.

 بعد از راحتى خيال از جانب اسماعيليان، هلاكوخان متوجه بغداد و خلافت عباسيان گرديد و با خواجه در اين مورد مشورت كرد و از او خواست اوضاع كواكب را بررسى و نتيجه را بيان كند. خواجه اوضاع را اين گونه توضيح داد كه خلافت عباسيان بزودى منقرض و نابود مى شود و اين امر هلاكو را به فتح بغداد ترغيب كرد.

 مخالفت بعضى ديگر از منجمين با جنگ با خليفه و اظهار اين كه اين كار آثار شومى در بر دارد در برابر استدلالات خواجه به جايى نيانجاميد و هلاكوخان پس از محاصره بغداد آن را به تصرف در آورد و خلافت عباسيان با كشته شدن آخرين خليفه المستعصم باللّه، منقرض گرديد.

 در اين زمان خواجه با تدبير خود جان بسيارى از مردم و علما و اهل فضل و هنر را نجات داد و از غارت اموال بسيارى جلوگيرى نمود. حكايت شفاعت هاى او نزد هلاكو براى حفظ جان علما در تاريخ نگاشته شده است.

سفر به حله

 پس از فتح بغداد خواجه مسافرتى به حله اسديّه مزيديه كرد و در آنجا با محقق اول( معروف به محقق حلى) ديدار و مباحثه كرد.

 او پس از ورود براى ديدار محقق در مجلس درس او حاضر شد. محقق در ابتدا به احترام خواجه درس را تعطيل نمود ولى با اصرار خواجه درس را شروع نمود و اين مسأله را مطرح كرد كه براى اهل عراق مستحب است كمى به طرف چپ قبله مايل شوند.

 خواجه بر اين گفته ايراد نمود كه در اين مورد استحباب معنايى ندارد زيرا اگر قبله واقعا مايل است بايد به چپ ميل نمود و اگر قبله مايل نيست، ميل نمودن به چپ حرام است.

 محقق در جواب فرمود اين ميل به چپ، ميل از قبله به سوى قبله است و بعدا رساله اى در اين باب به نام« استحباب التياسر لأهل العراق» نوشت و آن را براى خواجه فرستاد و او پس از مطالعه رساله بر تبحر محقق اذعان كرده و بسيار تحسين نمود.

برگشت به مراغه

 بعد از فتح بغداد و برگشتن خواجه به مراغه در خدمت هلاكو، به امر پادشاه مأمور بستن رصد گرديد.

 بعضى اين كار را از پيشنهادات خود خواجه و موافقت هلاكو قلمداد كرده اند و عده اى آن را از آرزوهاى منكوقاآن جانشين چنگيزخان دانسته اند، گفته اند او در هندسه دستى داشت و به فكر افتاد در امپراطورى خويش رصدى ايجاد كند.

 ابتدا براى اين كار جمال الدين محمد بن طاهر بن محمد زئيدى بخارى را انتخاب كرد ولى او با تمام فضائلى كه داشت خود را مرد انجام آن نديد و اظهار عجز كرد.

 منكوقاآن كه صيت و آوازه تبحر خواجه را در علوم رياضى شنيده بود و مى دانست كه او در قلعه هاى اسماعيليان است، وقتى كه هلاكو را به ايران فرستاد هنگام وداع گفت كه پس از تصرف قلعه هاى ملاحده، خواجه نصير طوسى را كه بطلميوس دهر و اقليدس عصر است و ديريست در دست ملاحده اسير است به نزد ما بفرست تا به بستن رصدى كه منظور است قيام كند.

 ولى هلاكو او را به نزد خان نفرستاد زيرا يا مى ترسيد كه او نتواند به اين امر قيام كند يا چون حسن سيرت و صدق خواجه را مشاهده نمود و دوست داشت كه او ملازم خودش باشد و بستن رصد به نام خودش تمام شود و پس از هفت سال از حكومت هلاكو رصد ايلخانى بنا نهاده شد.

ساخت رصدخانه

 هلاكو فرمان داده بود كه خواجه هر قدر مال نياز داشت از خزانه به او بدهند و عُشر موقوفات تمام ممالك را نيز در اختيار خواجه گذاشته بود بر حسب درخواست خواجه جمعى از علماى رياضى و ماهران در نجوم را از اطراف بلاد خواست تا دستبار خواجه باشند همانند:

- مؤيد الدين عرضى كه در علم هندسه و آلات رصد متبحر بود از دمشق- نجم الدين كاتبى كه در حكمت و كلام و منطق فاضل بود از قزوين- فخر الدين اخلاطى متبحر و مهندس در علوم رياضى از تفليس- فخر الدين مراغه اى كه طبيب و در علوم رياضى استاد بود از موصل- نجم الدين كاتب بغدادى كه در اجزاء علوم رياضى و هندسه و علم رصد مهارت داشت و نقاش نيز بود.

- محيى الدين مغربى كه مهندس و در علوم رياضى و اعمال رصد دانا بود- قطب الدين شيرازى و جمعى ديگر از حكما و دانشمندان مانند شمس الدين شروانى و شيخ كمال الدين ايجى و حسام الدين شامى و نجم الدين شامى و نجم الدين اسطرلابى و سيد ركن الدين استرآبادى و ابن الفوطى و صدر الدين على و اصيل الدين حسن پسران خواجه.

 اين رصدخانه با مشورت اين علما در طرف شمال غربى شهر مراغه در بالاى تپه بلندى كه به زبان آذربايجانى رصد داغى( كوه رصد) مشهور است ساخته شد و در روز سه شنبه چهارم جمادى الأولى سال 657 ه ق شروع به بناى رصد نمودند و در سال 660 آلت هاى رصدى به اتمام رسيد.

ساخت كتابخانه كنار رصدخانه

 در جنب اين رصدخانه كتابخانه بزرگى ساخته شد كه چهار صد هزار جلد كتاب داشت. و بنا به فرمان هلاكو كتب نفيس فراوانى كه از بغداد و دمشق و موصل و خراسان غارت شده بود و براى خواجه و همراهان وى لازم بود به آن كتابخانه نقل داده شد و خود خواجه نيز مأمورينى به بلاد اطراف مى فرستاد كه كتب علمى را در هر كجا بيابند براى او بخرند و بفرستند و در مسافرت ها خودش هم هر جا كتابى يا اسطرلابى يا آلت نجومى ديگرى پيدا مى كرد مى خريد و آنرا به مراغه مى آورد.

 يك رصد كامل به سى سال وقت نياز داشت ولى چون هلاكو تعجيل داشت خواجه مجبور شد نتايج كار خويش را در دوازده سال ارائه دهد و از اين رو خواجه مجبور شد به كمك جدول هاى زيجهاى سابق و رصدخانه جديد به ترتيب زيج بپردازد و زيج ايلخانى را منتشر كند. و خطاى چهل دقيقه اى خورشيد در اول سال را بر اساس حساب گذشتگان نشان داد.

 خواجه بعد از ملازم شدن با هلاكو و فرزندش اباقا سفرهاى متعددى انجام داد. در سال 665 ه ق به همراهى قطب شيرازى به خراسان رفت و در سال 667 ه ق به مراغه بازگشت در سال 662 ه ق و چند نوبت ديگر براى جمع آورى كتاب به بغداد سفر كرد.

مرگ هلاكو و سلطنت فرزندش

 خواجه در به سلطنت رساندن اباقاخان بعد از مرگ هلاكو دخالت داشت و در همان لحظه به سلطنت رسيدن جمله اى از نصايح سودمند نوشت و به عرض رسانيد و به فرمان اباقاخان، خواجه آن نوشته را با صداى بلند در آن مجلس خواند.

 بعد از شروع سلطنت اباقاخان عمر اين دانشمند رو به آخر گذارده و از او سخنى نمى شنويم جز آنكه پنج سال بعد از اين تاريخ يعنى در سال 669 ه ق تفصيل معالجه اباقاخان از او نقل شده است.

 خواجه در بعضى از مصنفات خويش به كارهاى طبى و معالجات خود اشاره نموده است و اين حاكى از اطلاع او از طبابت است.

 خواجه داراى ذوق شعرى نيز بوده و اشعار بسيارى به زبان عربى و فارسى سروده است كه به جز چند قطعه و چند رباعى و مثنوى كوتاه چيزى در دست نيست.

اخلاق خواجه

 خواجه در اخلاق مردى بى نظير بوده است. علامه حلى درباره اخلاق او مى گويد: از شريف ترين افرادى بود كه ما ديده ايم، هيچ گاه از درخواست كسى دلتنگ نمى شد و حاجت مندى را رد نمى كرد. زمانى كسى نامه اى به او نوشت او را سگ خواند، او در جواب با توضيح خصوصيات سگ و نبودن آنها در خود به آن مرد پاسخ گفت.

 مؤيد الدين عرضى همكار خواجه در رصدخانه درباره او مى گويد: او نسبت به علما از پدر نسبت به فرزندش مهربانتر بود و ما در سايه او ايمن بوديم و با ديدن او خوشحال مى شديم. حسن سيرت و حلم و فضائل حميده را خداوند در او جمع كرده بود و او به جاى تمام عشيره و وطن و فرزندان ما بود هر كس او را داشته باشد چيزى كم ندارد و هر كس او را نداشته باشد چيزى ندارد.

فرزندان

 خواجه سه پسر داشت به نام هاى:

 1- صدر الدين على فرزند بزرگتر خواجه، او در زمان پدر متولى امور رصدخانه مراغه بود و در علم نجوم دست داشت و پس از مرگ پدر بيشتر مناصب و كارهاى پدر را دنبال مى كرد.

 2- اصيل الدين حسن، او اهل سياست بود و همراه پدر در الموت و ميمون دز بود او مردى اديب و دانشمند و مهندس و حكيم بود و در كار رصدخانه مراغه در خدمت خواجه با حكما و ديگران مشاركت داشت.

 3- فخر الدين احمد، وى كوچكترين فرزند خواجه، حكيم و منجمى بى نظير بود و متولى امور موقوفات بود و در زمان وزارت پدر مرتبه و قدرت زايد الوصفى يافت. در سال 687 ه ق دست او و برادرانش از موقوفات عراق كوتاه شد ولى يك سال بعد دوباره به آنها ارجاع داده شد.

اساتيد

 1- پدرش فخر الدين محمد بن حسن شاگرد فضل اللّه راوندى، شاگرد سيد مرتضى علم الهدى، موضوع: مقدمات، صرف، نحو، قرآن، علم فقه و اصول و حديث.

 2- نور الدين على بن ابى منصور محمد الشيعى، دائى خواجه موضوع: مقدمات منطق و حكمت و روايت. خواجه از طرف او اجازه روايى نيز داشت.

 3- برهان الدين محمد بن محمد بن على همدانى قزوينى موضوع: حديث. خواجه از جانب او اجازه روايى داشت.

 4- نصير الدين أبو طالب عبد اللّه بن حمزة بن عبد اللّه اين شخص با سه واسطه از شيخ طوسى روايت مى كند، موضوع: حديث.

 5- شيخ معين الدين مصرى ابو الحسن سالم بن بدران بن على مازنى موضوع: حديث، او از مشايخ روايى خواجه است.

 6- شيخ ابو السعادات اسعد بن عبد القاهر بن اسعد اصفهانى موضوع: حديث.

 7- ابراهيم بن على بن محمد سلمى قطب الدين مصرى موضوع: علم طب و حكمت و مخصوصا قانون بوعلى.

 8- فريد الدين داماد نيشابورى او به چهار واسطه شاگرد ابن سينا است، موضوع: حكمت و مخصوصا كتاب اشارات.

 9- كمال الدين بن يونس موصلى موضوع: خواجه غنية النزوع، كتاب ابن زهره در فقه را نزد او خواند و در سال 619 ه ق از او اجازه روايت گرفته است و اين اجازه در پشت همان كتابى كه خواجه نزد او مى خوانده باقى مانده است. اين شخص هم چنين استاد رياضى و موسيقى بوده و شايد خواجه در اين زمينه نيز از او استفاده كرده باشد.

 10- بعضى گفته اند خواجه نزد ابن ميثم بحرانى شارح نهج البلاغة فقه مى خوانده و ابن ميثم نزد او حكمت مى خوانده است.

شاگردان

 1- علامه حلى موضوع: حكمت، علامه حلّى يكى از فقهاى نامدار شيعه و اولين كسى است كه به آيت اللّه ملقب گرديده است. علامه فقه را نزد دايى خودش نجم الدين ابو القاسم محقق اول خواند و در نزد پدرش يوسف بن مطهر و سيد جمال الدين احمد بن طاوس و سيد رضى الدين على بن طاوس و شيخ ميثم بحرانى تكميل كرد.

 او حكمت را در محضر خواجه نصير الدين طوسى و على بن عمر كاتبى قزوينى و شيخ شمس الدين محمد بن احمد كشى و دانشمندان ديگر خواند و در تمام علوم اوائل از اقران خويش پيشى گرفت و رياست فرقه اماميه در آن زمان به او منتهى گرديد.

 او به مجلس سلطان محمد خدابنده راه يافت و با غلبه بر علماى اهل سنت شاه را شيعه نمود. علامه داراى تأليفات و تصنيفات بسيارى در علوم كلام، رجال و غيره است.

 2- قطب الدين شيرازى او در بيست سالگى براى تكميل معلومات خود از شيراز به قزوين رفت و نزد نجم الدين كاتبى قزوينى مدتى تلمذ كرد. وقتى كه خواجه طوسى در ملازمت هلاكو به قزوين آمد و به منزل كاتبى نزول كرد و به مجلس درس و افاده وى حاضر شد، كاتبى خواست در مقابل اين نوازش تكلفى ورزد و نيازى در ميان آورد.

 خواجه، قطب الدين را به شاگردى اختيار كرد و به رضاى كاتبى او را با خود به سفر برد. قطب الدين با ميل و رضاى خاطر ملازمت محقق طوسى را قبول كرد و با اصحاب وداع نموده به درخواست خواجه به مراغه رفت و استفاده از محضر استاد را فوزى عظيم شمرده.

 تأليفات فلسفى خواجه و هم چنين علم هيئت و علوم رياضى را نزد او خواند و مشكلات قانون را به يارى افكار حكيمانه او بگشود و در آن علوم سرآمد اقران گرديد و خواجه او را« قطب فلك الوجود» ناميد.

 3- كمال الدين ابو محمدرضا بن فخر الدين محمد بن رضى الدين محمد حسينى افطسى آبى او به مراغه آمد و بعضى از مصنفات امام فخر رازى را نزد خواجه قرائت كرد و خواجه جميع رواياتى كه از پدرش وجيه الدين محمد بن الحسن و دائيش نور الدين على بن محمد شيعى و دايى پدرش نصير الدين عبد اللّه بن حمزه و غير آنان شنيده بود به وى اجازت داد.

 4- سيد ركن الدين ابو الفضائل او نيز در مراغه خدمت خواجه رسيد و در نزد خواجه به تحصيل علم پرداخت و چون بسيار ذكّى و زيرك بود خواجه او را بعد از قطب الدين شيرازى بر ساير اصحاب خود مقدم مى داشت و بعدها نيز از طريق مكاتبه سؤال هايى از خواجه كرده است و در سال 671 ه ق كه خواجه عازم بغداد شد، او ملازم وى بود.

 5- كمال الدين بغدادى معروف به ابن الفوطى در سال 660 ه ق از زندان مغول آزاد شد و به خدمت خواجه رسيد و از او كسب علم و حكمت و علوم اوائل نمود.

 6- محيى الدين عباسى او در سال 670 ه ق به مراغه مى رود و مدتى در خدمت خواجه تلمذ مى كند و بعدا نيز مكاتباتى با خواجه داشته است و سؤال هاى علمى مى كرده است.

 7- عماد الدين معروف به ابن الخوام او احتمالا در علم حساب و رياضى شاگرد خواجه بوده است.

 8- مجد الدين مراغى ابن الفوطى مى گويد او در خراسان در خدمت خواجه تلمذ مى كرده است.

معاصران خواجه كه با او در ارتباط بوده اند:

 1- أثير الدين ابهرى وى از مشاهير حكماى اسلام و از شاگردان فخر رازى است و با خواجه رابطه دوستى و مكاتبه داشته است و خواجه از طريق نامه چند سؤال فلسفى از او پرسيده است.

 2- شمس الدين كيشى او در اغلب علوم تبحر داشته است و در اصول و فروع و معقول و منقول صاحب تأليف است. قطب الدين شيرازى از محضر او استفاده كرده و علامه حلّى او را در زمره اساتيد خود قلمداد كرده است و با خواجه مكاتباتى داشته و نامه هايى بين آن دو رد و بدل شده است.

 3- ابو محمد عبد الحميد بن عيسى خسروشاهى معروف به شمس الدين خسروشاهى، شاگرد فخر رازى در كلام و حكمت. او با خواجه در درس فخر الدين داماد بوده و خواجه از طريق مكاتبه سؤالاتى از او نموده است.

 4- ابن عربى بعضى گفته اند او با خواجه دوستى داشته و نامه هايى بين آن دو رد و بدل شده است.

 5- ابو المعاصى صدر الدين محمد بن اسحاق قونوى او مكاتباتى با خواجه داشته و مسائلى را از او سؤال كرده است.

 6- محقق اول جعفر بن حسن بن يحيى بن سعيد هذلى حلّى، ملقب به نجم الدين، خواجه در حلّه به درس او حاضر شد و بر مسأله استحباب تياسر قبله اهل عراق اشكال نمود.

 7- فريد الدين عطار خواجه او را در نيشابور ملاقات كرده و او را به پيرى خوش بيان و داراى كلام اهل معرفت توصيف نمود.

 8- المستعصم باللّه وى آخرين خليفه عباسى است كه بدست هلاكو و با همراهى خواجه كشته شد كه تفصيل آن در ابتداى اين زندگى نامه گذشت.

 9- امير سعيد ابو المناقب ملقب به مبارك شاه فرزند كوچك المستعصم باللّه، بعد از كشته شدن پدر دستگير شد و هلاكو او را به زن خويش اولجاى خاتون بخشيد و خاتون او را به مراغه به خدمت خواجه طوسى فرستاد و خواجه او را با احترام نگه دارى كرد و به تربيتش پرداخت و او را با زنى مغولى تزويج كرد.

 10- هلاكوخان او فرزند تولى فرزند چنگيزخان بود، گويند خواجه وزارت هلاكو را بر عهده داشته است. اين امر مسلم است كه بعد از همراهى خواجه با هلاكو نفوذ عجيبى بر او داشته است كه شاه مغول به او اعتماد نموده و او را بر همه رجال دولت خويش مقدم مى داشت و در تمام امور به استصواب و نظر خواجه كار مى كرده است.

 گويند كه هلاكو نه سوار مى شد و نه مسافرت مى كرد و نه به كارى دست مى زد مگر در وقتى كه خواجه معيّن مى كرد. با همه اين احوال از گفته ابن شاكر و بعضى ديگر از مورخان چنين معلوم مى شود كه خواجه هيچ گاه در كارهاى دولتى دخالت نمى كرده است و مانند وزرا در عمل دخل و خرج مملكتى دخالتى نداشته و تصرفى نمى كرده است و بيشتر اوقات خويش را به كار تأليف و تصنيف و مطالعه و تدريس مى گذرانده است پس دخالت او در امور كشور از مرحله مشورت و مصلحت انديشى تجاوز نمى كرده است.

 بلى آنچه مسلم است آنكه هلاكو اوقاف جميع مملكت پهناور خود را به خواجه واگذار كرده بود كه عُشر آن را گرفته صرف مخارج رصدخانه و حكما و مهندسان و دانشمندانى كه به كار رصد مشغول بودند بنمايد و خواجه براى اداره اوقاف ولايات و أخذ اعشار آن در هر جايى از طرف خود نائبى گذارده بود كه عزل و نصب آنان به رأى وى موكول بوده است و كسانى كه او را وزير هلاكو خوانده اند شايد تصرف او را در امور اوقاف از اعمال وزارت و دخالت در امور ديوانى پنداشته اند و از اين جهت او را وزير خوانده اند.

 تأثير خواجه در هلاكو موجب مسلمان شدن او شد و گفته اند در حرم محترم ايلخان مَحرم گرديد و بيگم همسر هلاكو را مسلمان گردانيد و ايلخان و بيگم را پنهان از اعيان لشگر به شرف اسلام فائز گردانيد و چنانچه مشهور است ايلخان را خود ختنه كرد.

 11- اباقاخان پسر هلاكو وى ابتدا از قبول سلطنت سرباز زد و با نصيحت خواجه و در وقتى كه او معيّن كرده بود به سلطنت نشست.

 12- علاء الدين محمد، پادشاه اسماعيليان خواجه مدّتى نزد او بود و او زمينه را براى مطالعه خواجه فراهم نمود. گفته اند او وزارت اسماعيليان را بر عهده داشت.

 احمد رازى در كتاب« هفت اقليم» گفته است: خواجه در قلعه الموت وزارت اسماعيليان را روزى چند از روى زجر و عنف قبول كرد و در كتاب« مسامرة الأخبار» ذكر شده كه خواجه وزير مطلق صاحب دعوت ملاحده بود و مكانت او پيش آنان به حدى بود كه او را خواجه كاينات مى گفتند.

 13- ركن الدين خورشاه بن علاء الدين او آخرين پادشاه اسماعيليان در الموت كه به سعى خواجه تسليم هلاكو شد.

 14- ناصر الدين محتشم وى حاكم قهستان از طرف علاء الدين محمد بود و ابتدا خواجه به آن قلعه رفت و سال ها نزد او بود و كتاب« اخلاق ناصرى» را براى او نوشت.

 15- محتشم شهاب او يكى از حكماى اسماعيليان است كه خواجه به درخواست او شرح اشارات را نوشت.

 16- ابن علقمى، وزير معتصم وى با خواجه در ارتباط بوده و خواجه سبب عمده پيشرفت كار او در خدمت هلاكو گرديده است. به شفاعت خواجه جان او و بسيارى از عالمان ديگر محفوظ ماند و با درايت خواجه ابن علقمى دوباره به وزارت برگزيده شد و در بغداد ماند.

 17- علم الدين قيصر بن ابو القاسم حنفى معروف به تعاسيف خواجه رساله خود در ردّ مصادرات اقليدس را براى او فرستاد و از او درخواست كرد اگر ايرادى در آن مى بيند براى او بنويسد. او آن رساله را بهتر از رساله هاى معاصران خود دانست ولى ايراداتى بر آن داشت كه خواجه جواب داد.

 18- نجم الدين كاتبى قزوينى وى از حكما و علماى شافعيه بود كه در منطق و رياضى و رصد استاد بود و در رصدخانه مراغه با خواجه همكارى مى كرد.

 در بعضى از كتاب هاى تاريخى آمده است كه خواجه وقتى در ملازمت هلاكو به قزوين رسيد به خانه كاتبى نزول كرد و هنگام حركت از قزوين قطب الدين شيرازى را كه شاگرد كاتبى بود با اجازه استادش به همراه خود برد و از كاتبى نيز براى رصدخانه مراغه دعوت كرد كه او را در آن كار يارى دهد و كاتبى مدت ها در مراغه براى بستن رصد اقامت كرد.

 19- حكيم مؤيد الدين ابن بريك بن مبارك عرضى دمشقى او از مهندسان و علما و فلاسفه و از جمله دستياران خواجه در رصدخانه مراغه است و خواجه رساله بقاء نفس را به خواهش او نوشته و در مقدمه آن او را با تجليل و احترام زياد ياد كرده است.

 20- فخر الدين خلاطى او حكيم و طبيب و يكى از دانشمندانى است كه در سال 657 ه ق در مراغه براى بستن رصد اجتماع كردند.

 21- فخر الدين رصدى مراغى او در علوم رصد و اصول هندسه استاد و در علوم ديگر نيز ماهر بود و جزو دانشمندانى بود كه در خدمت خواجه در رصدخانه مراغه بودند.

 22- فريد الدين طوسى او از جمله حكما و مهندسان بود ولى بر طريقه صوفيه زندگى مى كرد و در سال 657 ه ق به مراغه آمد و به حضور خواجه رسيد و خواجه وقتى مى خواست اساس رصد را بنا نهد از او در كار يارى جست و بر او اعتماد تمام داشت.

 23- محيى الدين مغربى وى از ملازمان ملك ناصر بود و بعد از كشته شدن او بدست هلاكو، هلاكو محيى الدين را به خدمت خواجه در مراغه فرستاد و از دستياران مهم خواجه بود. او در علم هندسه و مجسطى و اقليدس و علم ارصاد از اقران گوى سبقت ربود و يگانه روزگار گرديد.

 24- نجم الدين كاتب بغدادى او در اجزاء علوم رياضى و هندسه و علم رصد مهارت داشت و كاتب صور نيز بود. خواجه در بناى رصد مراغه او را از بغداد خواست. او معروف به ابن البواب بغدادى است و از جمله كاتبان و خوش نويسان و فضلاء آن عصر بوده است و با خواجه روابط نزديكى داشته و تأليفات او را استنساخ مى كرده است.

 25- نجم الدين على بن محمود دامغانى وى حكيم اصطرلابى است و در علوم حكمت و رياضى و مخصوصا اصطرلاب سرآمد اقران خويش بود. او چندى در رصد مراغه با خواجه طوسى همكارى كرد و سپس به بغداد رفت.

 26- خواجه بهاء الدين محمد بن شمس الدين وزير او پسر شمس الدين محمد جوينى است و در عهد اباقاخان حاكم اصفهان و عراق عجم( اراك) بوده و به تندخويى و قساوت و خونخوارى معروف بوده است. با اين حال جزو علماى نامدار است و خواجه به خواهش او كتاب« شرح ثمره بطلميوس» را نوشته است.

 27- مجد الدين بن همگر او شاعر و خطاط و بسيار ظريف و خوش سخن و نديم مجلس سلاطين بوده است. ابن قوطى مى گويد: مجد الدين همگر را در محضر مولانا نصير الدين طوسى ديدم، پيرى خوش سيما و با محاسن بلند و صورتى خوب و خلقى نيكو بود.

 28- شمس الدين شروانى، همكار خواجه در رصد مراغه بوده است.

 29- شيخ كمال الدين ايجى، همكار خواجه در رصد مراغه بوده است.

 30- حسام الدين شامى، همكار خواجه در رصد مراغه بوده است.

 31- نجم الدين شامى، همكار خواجه در رصد مراغه بوده است.

 32- نجم الدين اسطرلابى، همكار خواجه در رصد مراغه بوده است.

 33- عز الدين زنجانى او اديب و حكيم بود و در علوم ادب و معقول و منقول استاد بود و هنگامى كه خواجه به تبريز آمد او از خواجه درخواست كتابى در هيئت نمود و خواجه كتاب« تذكره نصيريه» را تأليف نمود.

 34- خواجه شمس الدين محمد جوينى او از وزراى نامى ايران و از دانشمندان و شعرا و نويسندگان بنام است. و به فارسى و عربى هر دو شعر مى سرود. خواجه با او رابطه دوستى صميمانه داشت و رساله معروف« أوصاف الأشراف» را به نام و درخواست وى نوشت.

 35- عطاء الدين عطا ملك جوينى وى از دانشمندان و نويسندگان بزرگ بود و در فتح بغداد همراه هلاكوخان و خواجه طوسى بود و خواجه كتاب« تلخيص المحصل» را به نام او تأليف و به او هديه كرد.

 36- عز الدوله ابو الرضا سعد بن منصور بن كمونه مشهور به ابن كمونه بغدادى، او از حكما و فضلاى معاصر خواجه است و تأليفات فراوانى دارد كه معروفترين آن« شرح تلويحات» شيخ شهاب الدين سهروردى است و با خواجه مكاتباتى داشته و از خواجه سؤال هايى نموده و او جواب داده است.

 37- عين الزمان جيلى او از مريدان شيخ نجم الدين كبرى است و با خواجه رابطه دوستى داشته است و زمانى خواجه از وى بعضى مسائل حكمت و عرفان را پرسيده است و او جواب داده است.

 38- جمال الدين على بن سليمان بحرانى او عالم ربانى و حكيم صمدانى و جامع علوم معقول و منقول است و كتاب« رسالة العلم» تأليف استادش ابو جعفر احمد بن على بن سعيد بن سعاده را به خدمت خواجه فرستاد تا آن را شرح كند و خواجه نيز آن را شرح نمود و سپس فرستاد و از او در ابتداى آن بسيار تجليل كرد.

 39- مجد الدين، شهاب الاسلام على بن نام آور وى يكى از دانشمندان معاصر خواجه است و به درخواست او خواجه رساله« الأمة» را نوشته است و نامش را در ابتداى كتاب با تجليل ياد كرده است.

 40- فخر الدين كازرونى او حكيم و طبيب بود و او در سال 664 ه ق به مراغه وارد شد و به محضر خواجه شتافت و خواجه از او تجليل و احترام كرد.

 او كتاب هاى فراوانى در زمينه حكمت و طب و رياضى داشت و آنها را به خواجه عرضه داشت و خواجه از ميان آنها يك كتاب را برگزيد و از او گرفت. او از خواجه سؤال هايى كرد و خواجه در جواب رساله« ضرورت مرگ» را نوشت.

 41- فخر الدين قاينى او از مردم قاين معروف به نقاش و از نزديكان خواجه بود. خواجه با او دوستى ديرين و رفاقتى محكم داشت. آغاز دوستى آن دو از زمان خواجه در قهستان بود و فخر الدين از قاين با خواجه بيرون آمد و در مراغه توطن كرد و كارها و امور شخصى خواجه را تعهد و تكفل مى نمود.

 42- كمال الدين بلخى او پيرى خردمند و جهان ديده بود. پس از سير و سياحت در بلاد در مراغه مقيم شد و دكانى داشت كه به خاطر بذله گويى محل اجتماع فضلا و دانشمندان و بزرگان قوم بود. او به محضر خواجه بسيار رفت و آمد مى كرد و خواجه از او درباره احوال شهرها كه ديده بود سؤال مى كرد.

 43- عز الدين نحوى مراغى وى در علم نحو مهارت داشت و داراى رسائل و اشعار بسيارى بود و نامه اى طولانى اديبانه براى خواجه نوشته و در آن خواجه را مدح كرده است.

تأليفات

 خواجه داراى كتاب ها و رساله هاى بسيارى است كه در موضوعات گوناگون نگارش يافته است. هر چند تعدادى از آنها تحرير كتاب هاى گذشتگان است يا جواب هاى علمى است كه به سؤال هاى مختلف داده شده است، ولى با اين حال نبايد از نوآورى و ابتكارات خواجه كه در نگارش اين كتاب ها انجام گرفته و مطالب آنها را شرح و بسط و تدوين جديدى نموده است غافل شد.

 اينك به توضيح مختصرى درباره عمده تأليفات او در قالب چند موضوع مى پردازيم.

1) فلكيات و رياضيّات

 1- تحرير اقليدس يا تحرير اصول هندسه اين كتاب شامل سيزده مقاله است كه تا مقاله ششم درباره هندسه مسطحه و مقالات هفتم تا دهم درباره حساب و خواص اعداد و مقالات يازدهم تا سيزدهم درباره هندسه فضايى بحث مى كند.

 2- تحرير مجسطى مؤلف: بطلميوس، موضوع: در اين كتاب درباره اوضاع و احوال افلاك و حركات هر يك از سيارات و هم چنين وضع كره خاك با دلائل رياضى بحث شده است. اين كتاب بهترين نوشته در اين موضوع است.

 3- تحرير الأكبر مؤلف: مالاناوس، موضوع: در اين كتاب درباره نود و چهار شكل از اشكال هندسى بحث شده است و تاريخ تحرير 21 شعبان 663 ه ق است.

 4- تحرير كتاب الماكر مؤلف: تاوذوسيوس: موضوع: در اين كتاب درباره پنجاه و نه شكل از اشكال هندسى بحث شده است و تاريخ تحرير سال 651 ه ق است.

 5- تحرير كتاب المأخوذات في أصول الهندسة مؤلف: ارشميدس، موضوع: در اين كتاب درباره اصول هندسه در پانزده شكل از اشكال هندسى بحث شده است و يك مقاله نيز در كتاب وجود دارد.

 6- تحرير كتاب المعطيات في الهندسة مؤلف: اقليدس، موضوع: در اين كتاب درباره نود و پنج شكل از اشكال هندسى بحث شده است.

 7- تحرير كتاب الكرة المتحركة مؤلف: اطولوقس، موضوع: اين كتاب شامل يك مقاله و بحث از دوازده شكل از اشكال هندسى است و تاريخ تحرير در 7 جمادى الأولى سال 651 ه ق مى باشد.

 8- تحرير كتاب معرفة مساحة الأشكال البسيطة و الكرويّة مؤلف: محمد و حسن و احمد پسران موسى، موضوع: در اين كتاب درباره 28 شكل از اشكال هندسى بحث شده است و سال تحرير 653 ه ق مى باشد.

 9- تحرير كتاب الليل و النهار يا كتاب الأيام و الليالي مؤلف: تاوذوسيوس، موضوع: اين كتاب مشتمل بر بحث از سى شكل از اشكال هندسى مى باشد و تاريخ تحرير 9 جمادى الأولى 653 ه ق است.

 10- تحرير كتاب المناظر مؤلف: اقليدس، موضوع: در اين كتاب از شصت و چهار شكل از اشكال هندسى بحث شده است.

 11- تحرير كتاب جرى النيرين و بعديهما مؤلف: ارسطوخس: موضوع: در اين كتاب از هفده شكل از اشكال هندسى بحث شده است و تاريخ تحرير آن سال 653 ه ق مى باشد.

 12- تحرير كتاب طلوع و غروب مؤلف: اطولوقس، موضوع: اين كتاب، مشتمل بر دو مقاله و سى و شش شكل از اشكال هندسى مى باشد و تاريخ تحرير آن سال 653 ه ق مى باشد.

 13- تحرير مطالع مؤلف: ابسقلاوس، موضوع: اين كتاب مشتمل بر سه مقدمه و دو شكل از اشكال هندسى مى باشد.

 14- تحرير كتاب المفروضات مؤلف: ارشميدس، موضوع: بحث از سى و شش شكل از اشكال هندسى، سال تحرير 653 ه ق.

 15- تحرير كتاب ظاهرات الفلك مؤلف: اقليدس، موضوع: بحث از بيست و پنج شكل از اشكال هندسى كه تنها دو شكل آن موجود است. سال تحرير، 3 ربيع الاول 653 ه ق.

 16- تحرير كره و اسطوانه يا شرح الكرة و الأسطوانة مؤلف: ارشميدس، موضوع: بحث از چهل و هشت شكل از اشكال هندسى و مقاله نكسير دائرة خواجه در اين كتاب علاوه بر متن آن از شرح اوطوقيوس و ساير كتاب ها در اين زمينه مطالبى به كتاب افزوده است.

 17- تحرير كتاب المساكن مؤلف: تاوذوسيوس، موضوع: بحث از دوازده شكل از اشكال هندسى، سال تحرير 653 ه ق.

 18- المخروطات اين كتاب نيز جزو تحريريات خواجه شمرده شده است. مؤلف: ابلونيوس.

 19- الأسطوانة كتابى به اين نام به خواجه نسبت داده شده است ولى اين كتاب همان كتاب« تحرير الكرة و الأسطوانة» است كه از آن به تحرير هندسيان نيز تعبير كرده اند.

 20- رساله در احوال خطوط منحنيه مؤلف: ابلونيوس، موضوع: اين كتاب درباره هشت شكل از اشكال هندسى بحث مى كند و مشتمل بر هفت مقاله است. البته بعدا معلوم شد كه اين كتاب هشت مقاله داشته و مقاله هشتم شامل هفت مقاله اول و بعضى زوائد است.

 خواجه مى گويد اين كتاب ثقيل الفهم است زيرا مبتنى بر مقدماتى است كه نه در خود كتاب آمده و نه در كتاب اقليدس و خواجه آنچه از مقدمات كه به آن نياز بوده و بدست آورده در حاشيه نسخه و محل احتياج ثبت كرده است و همچنين در آغاز كتاب راجع به مقادير نسب متخالفه كه در كتاب بسيار تكرار شده مقدمه اى آورده است.

 21- كشف القناع عن أسرار شكل القطاع مؤلف: حاج خليفه در كشف الظنون گفته است: اين كتاب شكل اول از اشكال سه گانه اكرمانالاوس است كه خواجه طوسى ابتدا آن را به فارسى ترجمه كرده و بعد آن را به عربى برگردانده است و بر پنج مقاله مرتب نموده است كه هر يك شامل چند شكل و فصل مى باشد.

 موضوع: اين كتاب دستور مثلثات مسطحه كروى مى باشد و خواجه در اين اثر نفيس خويش در رشته رياضيات كليه موفقيت هاى گذشتگان خود را در علم مثلثات مفصلا بيان كرده است و نظريه مناسبات رابط را توسعه داده است و تئورى اشكال كامل يا چهار ضلعى را تكميل نموده و روش هاى حل مثلثات مسطح و كروى را شرح داده است.

 وى در نتيجه تحقيقات و مطالعات خود ثابت نموده كه مثلثات مسطحه علم مستقلى است و آثار او در رشته رياضيات براى پيشرفت علم مذكور اهميت خاصى داشته و ترقى مثلثات مستقيمة الخطوط و كروى بين مسلمانان با تأليف اين كتاب بكمال رسيده است.

 22- تربيع الدائرة مؤلف: احتمالا اين كتاب از ارشميدس بوده كه خواجه آن را تحرير كرده است زيرا در تاريخ حكماء قفطى كتابى به اين نام به ارشميدس نسبت داده شده است ولى هر جا اين كتاب را نام برده اند و آن را به خواجه نسبت داده اند نامى از تحرير نبرده اند.

 23- رسالة في انعطاف الشعاع و انعكاسه موضوع: در اين كتاب راجع به احوال نور از قبيل انعطاف و انعكاس و احوال آنها بحث شده است.

 24- كتاب تسطيح الكرة و المطامع مؤلف: اين كتاب را همه به خود خواجه نسبت داده اند ولى در كشف الظنون آن را از تأليفات بطلميوس دانسته كه ثابت بن قره آن را ترجمه و خواجه تحرير كرده است.

 25- رساله رد بر مصادره اقليدس اقليدس در ضمن اصول موضوعه اى كه اثبات آن را به صناعتى فوق آن صناعت احاله نموده اين قضيه را ذكر مى كند كه:« هرگاه خط مستقيمى بر دو خط مستقيم ديگر واقع بطورى كه دو زاويه داخله آن كه در يك جهت واقع است كوچكتر از دو قائمه باشد، اگر آن دو خط را در همان جهت امتداد دهند لا بد به همديگر تلاقى خواهند كرد.» عده اى بر او اعتراض كرده اند كه چرا بر اين قضيه برهان نياورده است در حالى كه جزو مصادرات بديهى نيز ذكر نكرده است. خواجه در اين رساله با ذكر تلاش هاى كسانى كه براى حل اين قضيه كوشيده اند، خود راه حلى ابداع و آن را حل نهايى مسأله ذكر مى كند.

 26- جوامع الحساب بالتخت و التراب علم عدد دو قسم است اول نظرى و آن علمى است كه از عوارض ذاتيه عدد بحث مى كند و دوم عملى و آن علمى است كه بوسيله آن مجهولات عددى را از معلومات عددى مى توان استخراج كرد.

 علم حساب عملى نيز بر دو قسم است: هوايى كه استخراج مجهولات عددى بدون جوارح انجام شود و غير هوايى كه استخراج آن محتاج به استعمال جوارح باشد مانند بيشتر قواعد حسابى و آن را حساب تخت و تراب خوانند.

 27- رساله در علم مثلث 28- رساله در حساب و جبر و مقابله اين رساله دو باب دارد:

 الف: اصول قواعد حسابى ب: استخراج مجهولات اعداد متناسبه به طريق جبر و مقابله.

 29- رساله معينيه يا المفيد در هيئت كتابى است بفارسى و چون براى ابو الشمس معين الدين پسر ناصر الدين محتشم تأليف شده است به آن معينيه گويند و چهار مقاله دارد:

 الف: در مقدمات هيئت ب: در هيئات اجرام علوى ج: در هيئات زمين و اختلاف آن د: در معرفت اجرام و ابعاد.

 30- شرح معينية اين كتاب شرح رساله معينيه است و تاريخ تأليف آن سال 658 ه ق است.

 31- زبدة الهيئة كتابى است به فارسى در علم هيئت و كشف احوال افلاك و اجرام و معرفت اوضاع و حركات كواكب و ظاهرا تعليمات خواجه براى بعضى علاقه مندان به هيئت است كه در حين سفرها تدريس شده است و سى فصل دارد.

 32- زبدة الإدراك في هيئة الأفلاك رساله مختصرى است به عربى كه مشتمل بر يك قاعده و دو مقاله است و خواجه در آن خلاصه مطالب كتاب هاى هيئت را آورده است.

 33- مختصر در معرفت تقويم مشهور به سى فصل تقويم در نزد منجمان دور ستاره از اول حمل بر توالى بروج مى باشد و تقويم را بر صحيفه اى نيز گويند كه حركات ستاره ها و نظرها و حالات آنها در يكسال و احكام آن سال در آن نوشته مى شود.

 اين رساله راجع به ابتداء تواريخ و تأسيس تقويم است و چون بر سى فصل مشتمل بوده به سى فصل مشهور شده است. تاريخ تأليف، سال 658 ه ق.

 34- مدخل في علم النجوم منظومه اى است به فارسى در علم نجوم و منسوب به خواجه طوسى.

 35- ترجمه صور الكواكب مؤلف كتاب صور الكواكب: ابو الحسين عبد الرحمن بن عمر بن محمد بن سهيل صوفى شيرازى.

 36- تذكره نصيريه كتاب مختصرى است به عربى و جامع مسائل هيئت مى باشد به همراه بعضى ادله آن و مشتمل بر چهار باب است، اين كتاب را خواجه در مراغه به درخواست عز الدين زنجانى و در اول ذى قعده 659 ه ق تأليف كرده است.

 اين كتاب از كتاب هاى مهم در اين فن و مرجع براى مطالعه آراء خواجه در علم هيئت است.

 37- شرح ثمره بطلميوس يا ترجمه ثمره بطلميوس متن اين كتاب نتيجه رساله هايى است كه بطلميوس در تأثير كواكب در عالم تركيب كه در شناخت حوادث پيش از وقوع مؤثر است براى شاگردش سورس نوشته است و مجموع آنها را به عربى الكتب الأربع يا المقالات الأربع ناميده اند.

 خواجه ابتدا اين كتاب را ترجمه و تحرير كرده و سپس به دو شرح دست يافته است و آنچه از مطالب آن دو كتاب لازم دانسته به شرح افزوده است. اين كتاب مشتمل بر صد عبارت و قول است و خواجه هر بخش از آنرا كلمه ناميده و به ترجمه آن پرداخته است و تاريخ ترجمه كتاب 9 جمادى الأولى سال 670 ه ق است.

 38- زيج ايلخانى زيج نزد منجمان نام كتابى است كه احوال و حركات كواكب و مانند آن را كه از رصد مشخص مى كنند در آن ثبت مى كنند. اين كتاب چهار مقاله دارد:

 الف: معرفت تواريخ ب: معرفت روش كواكب و مواضع آنها در طول و عرض و توابع آن ج: معرفت اوقات و طالع هاى هر وقتى د: در بقيه اعمال نجومى خواجه در مقدمه اين كتاب مختصرى از تاريخ چنگيز و مغول و اولاد وى را ذكر كرده است كه بسيار جالب و مهم است.

 39- رساله اى درباره قبله تبريز رساله در دو صفحه است كه خواجه در آن با براهين هندسى سمت قبله تبريز را تعيين كرده است.

 40- رساله اى در بيان صبح كاذب صبح كاذب نورى مستطيلى است كه در آخر شب در ناحيه مشرق ظاهر مى شود و از نزديك كناره افق تا نزديك وسط السماء كشيده شده است و چون قاعده ندارد بلكه هوايى كه زيرا و به افق نزديكتر است باريكتر مى باشد به آن نسبت كذب داده اند.

 41- رساله اى در تحقيق قوس قزح رساله مختصرى به فارسى در تحقيق قوس و قزح است.

 42- بيست باب در معرفت اسطرلاب رساله كوچكى به فارسى در معرفت اسطرلاب و طريق عمل بدان است. اسطرلاب آلتى است كه براى اغلب كارهاى نجومى از قبيل تعيين ارتفاع خورشيد و دانستن طول و عرض بلاد و معرفت بلندى كوه ها و پهناى رودها بر طبق اصول و قوانينى بكار مى رود و مجموع اصول قوانينى را كه براى استعمال اين آلت مقرر داشته اند علم اسطرلاب ناميده اند و اين علم از فروع علم هيئت است.

 43- رساله اى در رمل اين رساله در رابطه با اشكال مختلفه رمل و احكام آن است كه سعد و نحس اشياء را مشخص مى كند. در اين كتاب مخصوصا از اعمال راجع به پر كردن دوائر بحث شده است كه در اصطلاح اين علم تسكين الدائرة خوانده مى شود. اين رساله فارسى است و به درخواست هلاكو نوشته شده است.

 44- رساله اى در احكام دوازده خانه رمل در اين رساله احكام دوازده خانه رمل نوشته شده است و هر كس همين دوازده خانه را حفظ كند ديگر احتياجى به استاد ندارد.

 45- اختصارى از رساله رمل بعد از اين كه خواجه رساله رمل را براى هلاكو نوشت، به درخواست او آن را مختصر كرد.

 46- رساله استخراج جنايا در علم رمل، چهار مسأله پيش حكما مشكل است:

 الف: اطلاع بر ضمير اشخاص.

 ب: جنى و آن اطلاع بر چيزى است كه در دست يا كيسه براى امتحان مخفى كند و بايد آن را معرفى كند.

 ج: اسم معلوم كردن.

 د: دفينه بيرون آوردن.

 هر كس از عهده اين چهار مسأله بيرون آيد او در اين علم كامل است.

 47- مقاله ارشميدس در تكسير دائره اين مقاله داراى سه شكل از اشكال هندسى است و همه جا پس از تحرير مأخوذات آمده است.

 48- تقويم علايى تقويمى است كه خواجه به نام علاء الدين محمد پادشاه اسماعيلى هنگام اقامت در معجون دژ درست كرده و قاضى نور اللَّه شوشترى در« مجالس المؤمنين» با استفاده از آن نسب خلفاء عباسى را تعيين كرده است.

2) فلسفه و كلام

 1- تجريد العقائد كتاب تجريد از بهترين كتاب هاى مختصريست كه در اصول عقائد نوشته شده است و بعضى گفته اند كه اين مختصر اولين كتابى است كه در علم كلام بر طريقه و مذهب حقه اماميه نوشته شده است و خواجه خود در مقدمه كتاب گفته است آنچه با دليل به من ثابت شده است در اين كتاب نگاشته ام بنابراين مذهب و عقيده خواجه را مى توان از اين كتاب بدست آورد چندين شرح بر اين كتاب نوشته شده است.

 2- قواعد العقائد موسوم به« رساله اعتقاديه و مقاله نصيريه» كتاب مختصريست در اصول عقايد كه در تاريخ دوشنبه 19 محرم سال 687 ه ق تأليف شده است.

 3- فصول نصيريّه كتاب كوچكى است در اصول عقايد كه به فارسى نگارش يافته است. خواجه ابتدا فصلى در توحيد نوشته بوده است كه بعد از مدتى بر حسب التماس جمعى باقى ابواب اصول دين را به آن افزوده است. چندين شرح بر اين كتاب نوشته شده است.

 4- تلخيص المحصل يا نقد المحصل موسوم به« تلخيص في علم الكلام» فخر رازى كتابى نوشت به نام محصل افكار المتقدمين و المتاخرين دارد كه بر چهار ركن مشتمل است:

 الف: مقدمات ب: تقسيم علوم ج: الهيات د: سمعيات خواجه مى گويد اين كتاب از كتاب هاى عمده اى است كه بين مردم متداول است ليكن بر خلاف نامش مشتمل بر غث و سمين بسيار است. از اين رو آن را تهذيب نمود و به عطا ملك چوينى هديه نمود. اين كتاب در سال 669 ه ق( 1280- 1279 م) تأليف شده است.

 5- رسالة الإمامة يا وجيزه نصيريّه رساله اى است كه درباره امامت و به درخواست محمد الدين شهاب الاسلام على بن نام آور نوشته شده است.

 6- شرح الإشارات موسوم به« حلّ مشكلات الإشارات» متن اين كتاب از ابن سيناست كه شارحان بسيارى آن را شرح كرده اند. فخر رازى شرحى بر آن نوشت و اعتراضات و ايرادات بسيارى بر ابن سينا وارد كرد. سپس خواجه شرح خوبى بر آن نوشت و تمام اعتراضات رازى را جواب گفت.

 خواجه در مقدمه شرح مى گويد غرض از تأليف اين شرح جواب اعتراضات رازى است و از اين رو جز در سه مورد نظر خويش را ابراز نكرده است.

 7- مصارع المصارع محمد بن عبد الكريم شهرستانى در كتاب المصارعات ايرادات بسيارى بر ابن سينا دارد كرده و در آن دعوى مصارعت با او را كرده است. خواجه در اين كتاب شبهات و اعتراضات شهرستانى را جواب داده است.

 8- رساله اى در موجودات و اقسام آن رساله مختصريست به فارسى درباره اقسام موجودات و توضيحات مربوط به خصوصيات آنها.

 9- رساله اى در بقاء نفس انسان موسوم به« بقاء النفس بعد فناء الجسد» اين رساله به درخواست مؤيد الدين عرضى يكى از همكاران خواجه در مراغه نوشته شده است. اصل رساله به عربى است و آقاى زين العابدين كيان ژاد آن را به فارسى ترجمه كرده است.

 10- رساله در صدور موجودات از حضرت حق رساله اى به عربى است كه در آن خواجه از كيفيت صدور موجودات از مبدء فياض و عقيده حكماء درباره علم خداوند به جزئيات بحث كرده و آن را در جواب سؤال قاضى القضاة هرات تأليف نموده است.

 11- رساله اثبات جوهر مفارق صاحب الذريعة آن را« إثبات العقل» ناميده است و اسم هاى« بيان نفس الامر» و« رساله نصيريه» نيز براى آن ذكر شده است اين رساله بحث مختصرى درباره اثبات موجودات مفارق است.

 12- شرح رسالة العلم متن رساله از ابو جعفر احمد بن على بن سعيد بن سعادة درباره مطلق علم است و چون بسيار مختصر بوده است. شاگرد او جمال الدين على بن سليمان بحرانى استاد كمال الدين ميثم آن را به خدمت خواجه فرستاد تا آن را شرح كند و خواجه درخواست او را پذيرفت و پس از شرح آن را براى وى باز فرستاد.

 13- رساله رد ايراد كاتبى بر دليل حكماء در اثبات واجب مجموعه مكاتبات خواجه و على بن عمر كاتبى قزوينى است در باره اين موضوع است پس از اين كه كاتبى در رساله خود در اثبات واجب ايراداتى بر دليل حكماء در اثبات واجب گرفت.

 14- مفاوضات شيخ صدر الدين قونوى كه از عرفاء بزرگ و حكماى نامى معاصر خواجه است سؤال هايى درباره مسأله وجود و ماهيت و زيادت وجود بر ماهيت از خواجه كرده كه او پاسخ گفته است.

 15- مؤاخذات هنگامى كه خواجه در رساله مفاوضات جواب هاى سؤال هاى قونوى را داده قونوى بر پاسخ هاى خواجه ايراداتى گرفته كه مجموعه ايرادات و جواب هاى خواجه در اين رساله گردآورى شده است.

 16- جواب مسأله شمس الدين محمد كيشى او يك سؤال منطقى درباره قضيه موجبه معدوله و سالبه بسيطه و دو سؤال فلسفى درباره رابطه ماده و صورت در بسائط و وجود خاص جوهر مفارق از خواجه كرده و خواجه جواب داده است.

 17- رساله اى در جواب سؤال هاى محيى الدين عباسى او كه از معاصران و شاگردان خواجه است سه سؤال درباره جنس بودن جوهر و قابل بودن فاعل و ماهيت حركت از خواجه كرده او جواب داده است.

 18- مسائل هفتگانه هفت سؤال از عز الدين ابو الرضا سعد بن كمونه درباره مبدء اول و امتناع عروض اختلاف در حركات افلاك و تشخص اشياء و تأثير جسم و ادراك نفس و حدوث نفس نموده و خواجه به آنها جواب داده است.

 19- جواب سؤال هايى از روم شرف الدين محمد بن محمود رازى بيست و سه سؤال از مسائل علوم الهى و طبيعى و رياضى از روم آورد و خواجه به آنها پاسخ داد يكى از آن سؤال ها درباره تأثير علت است كه آيا در وجود معلول است يا در ماهيت آن.

 20- جواب سؤال هاى ابو الفضائل سيد ركن الدين استرآبادى او از شاگردان خواجه است و بيست سؤال منطقى و فلسفى از استاد خود كرده است و خواجه به آنها جواب داده است. از جمله سؤال هاى وى فرق موجبه معدوله و سالبه بسيطه و علت احتياج مردم به منطق است.

 22- رساله اى در نفوس ارضيه و قواى آنها رساله كوچكى است درباره نفس نباتى و نفس حيوانى و نفس ناطقه و قواى آنها.

 23- رساله اى در اتحاد مقول عليه و مقول در اين رساله درباره مقول و مقول عليه و اتحاد آنها بحث شده است.

 24- مقاله اى درباره« آيا معناى ادراك تعقل است يا غير آن؟» رساله كوچكى است درباره حقيقت ادراك و آنچه از معناى آن فهميده مى شود.

 25- جواب عز الدولة سعد بن منصور بن كمونه كاتبى قزوينى مغلطه اى در حدوث عالم دارد كه عز الدولة جواب آن را از خواجه خواسته است و سپس ابن كمونه به رساله خواجه در اين باره جوابى داده است.

 26- جواب سؤالى در خير بودن وجود شخصى از خواجه سؤال كرد كه حكماء مى گويند وجود، خير و عدم شر است پس چرا مردم گاهى آرزوى مرگ مى كنند؟ خواجه جواب اين شبهه را مى دهد و كلام حكماء را صحيح مى شمارد.

 27- العلل و المعلولات خواجه در اين رساله راجع به علت و معلول به روش رياضى بحث كرده است.

 28- رساله اى در بحث از علل و معلولات مترتبه اين رساله درباره محال بودن سلسله علت ها و معلول هاى غير متناهى بحث مى كند.

 29- فوائد ثمانيه در حكمت اين رساله هشت فائده دارد كه از مسائل مختلفى در آنها بحث شده است و هر يك به صورت مقاله جداگانه اى است كه بعضى مستقلا نيز چاپ شده اند. اين هشت فائده عبارتند از:

- زمان و مكان- علل و معلولات مترتبه- معنى عصمت- معانى طبيعت- وحدت مبدء اول- افعال بندگان- واجب بودن مبدء اول- اثبات عقل مجرد.

 30- جواهر نامه رساله اى است به فارسى كه خواجه براى هلاكوخان نوشته و مشتمل بر چهار مقاله مى باشد:

 الف: معدنيات ب: سنگ ها ج: فلزات د: عطريات 31- المقالات يا مقالات ششگانه 32- رسالة ربط الحادث بالقديم رساله مختصرى درباره ربط موجودات حادث با خداوند است و در آن در اين رابطه اعتراضى از استاد خود فريد الدين محمد نيشابورى نقل مى كند كه بر كلام حكماء اعتراض نموده است و سپس از طرف آنها جواب مى دهد.

 33- رسالة إثبات وحدة اللَّه رساله مختصرى است كه در آن خواجه واحد حقيقى را كه مبدأ اول تمام موجودات است اثبات مى كند.

 34- رسالة جبر و اختيار اين رساله به نام هاى« جبر و قدر» و« قضا و قدر» نيز خوانده شده است. اين رساله به فارسى نوشته شده و ده فصل دارد و به عربى نيز ترجمه شده است.

 35- رساله اثبات عقل فعال ابن شاكر و صفدى هر دو رساله اى به اين نام به خواجه نسبت مى دهند ولى نه تنها نسخه اى از اين رساله در كتابخانه ها موجود نيست بلكه نامى نيز از آن در فهرست ها نيست و با وجود اين كه حتما چنين رساله اى را خواجه نوشته است، احتمالا اين رساله همان رساله اثبات جوهر مفارق است كه به نام اثبات عقل فعال ناميده شده است.

 36- رساله جبر و اختيار رساله مختصرى در اين موضوع است كه به عربى نوشته شده است و غير از تعريبى است كه شيخ ركن الدين جرجانى براى رساله جبر و اختيار فارسى خواجه نوشته است.

 37- رساله أقسام الحكمة رساله اى به عربى است در بيان اقسام حكمت كه به طريق ايجاز نوشته شده كه با اقسام منطق، اقسام حكمت را چهل و چهار قسم و بدون آن سى و پنج قسم مى داند.

 38- رساله اعتقاديه رساله مختصرى است درباره حداقل چيزى كه يك مسلمان شيعى يا به آن اعتقاد داشته باشد و براى عموم مردم اعتقاد به آن كافى است. اين كتاب در الذريعة به نام هاى« اعتقادات» و« أقلّ ما يجب الاعتقاد به» و در بعضى نسخه ها به نام« العقيدة المفيدة» نام گذارى شده است.

 احتمالا اين رساله همان رساله« جيزه» است كه شيخ سليمان ماحوزى نقل مى كند. در انتهاى اين رساله نويسنده كسانى را كه مطلب را به تفصيل نياز دارند به كتاب« قواعد العقائد» ارجاع مى دهد.

 39- رساله ضرورت مرگ موضوع رساله درباره اين است كه انسان ناگزير مى بايد بميرد و در جواب سؤال ابو منصور كازرونى نوشته شده است.

 40- رساله اى در جواب نجم الدين دبيران او از خواجه درباره قول حكماء در مورد طعوم و مزه هاى مختلف سؤال كرده است و خواجه در اين رساله به او جواب داده است.

3) اخلاق و عرفان

 1- اخلاق ناصرى اين كتاب ترجمه كتاب« الطهارة» نوشته ابو على بن محمد مسكويه از عربى به فارسى است كه خواجه خود مباحث سياست مدن و تدبير منزل را نيز بر آن افزوده است و چون آن را به خواهش ناصر الدين عبد الرحيم بن ابى منصور محتشم حاكم قهستان تأليف كرده آن را به اين نام ناميده است.

 مقدمه كتاب به شيوه اسلوب و فكر باطنيان نگاشته شده است و از علاء الدين محمد و ناصر الدين محتشم با تجليل و احترام و القاب بسيار ياد شده است و بعد از انقراض اسماعيليان خواجه اين مقدمه را عوض كرده و در مقدمه جديد از اين كه اجبارا به نوشتن آن مطالب پرداخته اعتذار جسته است. اين كتاب در سال 633 ه ق تأليف شده است.

 2- أوصاف الأشراف رساله مختصرى در سير و سلوك به فارسى است كه خواجه آن را به خواهش خواجه شمس الدين محمد وزير نوشته است.

 در اين كتاب خواجه اخلاق سير و سلوك و قواعد آنها را در شش باب توضيح داده است و هر باب نيز داراى شش فصل است بجز باب آخر كه پنج فصل دارد. اين رساله بعد از اخلاق ناصرى نوشته شده و شيخ ركن الدين محمد جرجانى آن را به عربى برگردانده است.

 3- آغاز و انجام اين رساله به« مبدأ و معاد» و« تذكرة» نيز نام گذارى شده است. اين رساله داراى بيست فصل است كه خواجه در آن از آغاز و انجام خلقت و قيامت و بهشت و جهنم و غير آن به روش عرفانى بحث نموده است.

 4- رساله آداب المتعلمين رساله اى است كه درباره آداب تعليم طلاب و محصلان و مراتب اخلاقى آنها بحث مى كند و به فارسى ترجمه شده است و به ضميمه چند كتاب درسى ديگر در مجموعه« جامع المقدمات» كه طلاب در ابتداى شروع درس آن را مى خوانند، گردآورى شده است.

 5- نصيحت نامه پس از مرگ هلاكوخان پادشاه مغول، پسر او، اباقاخان از قبول سلطنت امتناع نمود. خواجه بر طبق درخواست بزرگان دولت رساله اى در ترغيب و تحريص به سلطنت نوشت و اباقاخان بر اثر نصيحت خواجه پادشاهى را قبول كرد و بر تخت سلطنت جلوس نمود.

 6- ترجمه اخلاق ناصر الدين محتشم ناصر الدين محتشم از حاكمان اسماعيلى در قهستان كتابى در مكارم اخلاق مشتمل بر آيات قرآنى و اخبار نبوى و علوى و بعضى از ائمه دين و كلماتى از داعيان اسماعيلى و سخنان حكما و دانشمندان جمع آورى كرده و بواسطه تراكم اشتغال فرصت تكميل آن را نيافته از اين رو از خواجه خواسته است تا آن را تكميل كند و خواجه بعد از تكميل آن را به فارسى ترجمه كرده است.

4) علم منطق

 1- شرح اشارات جلد اول اين كتاب به منطق اختصاص دارد و خواجه در آن تنها به شرح افكار ابن سينا پرداخته است و در تاريخ صفر 644 ه ق از نوشتن آن فارغ شده است.

 2- أساس الاقتباس يكى از مهم ترين كتاب هاى منطق پس از منطق شفا است و مشتمل بر نه مقاله است كه هر مقاله به يك فن از منطق اختصاص دارد.

 مقاله اول: در مدخل منطق يا ايساغوجى.

 مقاله دوم: در مقولات عشر يا قاطيغورياس.

 مقاله سوم: در اقوال جازمه يا باريرميناس.

 مقاله چهارم: در علم قياس يا آنالوظيقاى اول.

 مقاله پنجم: در برهان يا آنالوطيقاى دوم.

 مقاله ششم: در جدل يا طوبيقا.

 مقاله هفتم: در مغالطه يا سوفسطيقا.

 مقاله هشتم: در خطابه يا ريطوريقا.

 مقاله نهم: در شعر يا بيطوريقا، خواجه اين كتاب را در سال 642 ه ق تأليف كرده است.

 3- تجريد منطق متن مختصريست در منطق كه به عربى نوشته شده است و خواجه در اواسط شعبان سال 656 ه ق از آن فراغت يافته است. اين كتاب داراى نه فصل است كه مانند نه مقاله اساس الاقتباس هر كدام به فنى اختصاص يافته است. اين كتاب چندين شرح دارد كه مهم ترين آنها الجوهر النضيد نوشته علامه حلى است.

 4- تعديل المعيار في نقد تنزيل الأفكار نقد كتاب تنزيل الأفكار أثير الدين ابهرى است و در سال 656 ه ق نوشته شده است.

 از مقدمه خواجه چنين بر مى آيد كه اين كتاب شامل بخش فلسفه و منطق هر دو بوده و خواجه نيز قصد داشته هر دو را نقد كند ولى اكنون تنها قسمت منطق از اصل كتاب و نقد آن موجود است.

 5- رساله اى در جواب نجم الدين دبيران جواب سؤالى است كه كاتبى قزوينى درباره اين كه نقيض عام اخص از نقيض خاص است از خواجه كرده و خواجه در ضمن رساله اى به آن جواب داده است.

 6- مقولات عشر اصل اين كتاب از ارسطو است كه حنين بن اسحاق آن را به عربى ترجمه كرده است. نسخه مقولات عشر عبارت از مقاله دوم كتاب أساس الاقتباس است كه به صورت جداگانه در بعضى كتابخانه ها ديده مى شود.

 تذكر: در ضمن مجموعه هاى فلسفى يا آنهايى كه جنگ گونه هستند مطالب منطقى نيز از خواجه به ما رسيده است به عنوان مثال مى توان رسالات در جواب اسئله سيد ركن الدين و شمس الدين محمد كيشى را نام برد.

5) علم طب

 1- الحواشي على كليات قانون كتاب قانون از مهم ترين و مشهورترين كتاب ها در طب، نوشته ابن سيناست. اين كتاب چون مورد توجه بسيارى از علماء و اطباء بوده، بسيارى از دانشمندان بتوضيح مشكلات آن پرداخته اند و يا بر آن شرح و حاشيه نگاشته اند، از جمله محقق طوسى است و بر بخشى از آن يعنى« كليات قانون» حاشيه نگاشته است.

 از عبارت قطب الدين شيرازى در« تحفة سعدية» روشن مى شود كه خواجه علاوه بر اين حواشى جواب هايى در قبال سؤال هاى كاتبى قزوينى و خود قطب الدين شيرازى از مشكلات قانون دارد.

 2- رساله اى در جواب نجم الدين دبيران كاتبى قزوينى از خواجه درباره اين كلام شيخ« إنّ الحرارة تفعل في الرطب سواد أو في ضده بياضا و البرودة تفعل في الرطب بياض و في ضده سوادا» سؤال كرده و خواجه در رساله كوچكى به او جواب داده است.

 3- جواب خواجه در رفع تناقض سخن حنين و ابن سينا در رنگ بول حنين در المسائل مى گويد:« إن النضج يفعل في صبغ البول أولا ثم في قواعد» و شيخ در فصل سوم از تعليم سوم في قوام البول مى گويد:« يعلم أنّ صبغة البول ليس عن نضج...» كسى از خواجه درباره تناقض اين دو كلام سؤال مى كند و خواجه در اين رساله رفع تناقض مى نمايد.

 4- جواب خواجه به يكى از حكما درباره تنفس يكى از حكما به كلام ابن سينا در فن دهم كه بحث كلى درباره تنفس است، خرده گرفته و از خواجه جواب خواسته است و خواجه در اين رساله به او جواب داده و اشكال را رفع كرده است.

 5- جواب خواجه به پرسش يكى از دانشمندان درباره مزاج اعضاء ابن سينا در فصل دوم از تعليم سوم از كتاب قانون درباره مزاج اعضاء، چهار دليل بر خشك تر بودن مو از استخوان ذكر كرده است. يكى از معاصران خواجه در اين باره سؤالى نموده و خواجه به آن جواب داده است.

 6- ضوابط الطب رساله كوچكى است در بعضى از ضوابط پزشكى. اين نام در ابتداى نسخه اى نوشته شده است و احتمال دارد كه اين رساله همان« قوانين الطب» باشد كه حاج خليفه در كشف الظنون به خواجه نسبت داده است.

6) تاريخ

 1- ذيل جهان گشا تاريخ مختصريست به فارسى درباره واقعه فتح بغداد به دست هلاكو.

 تاريخ جهان گشاى جوينى تا سال 651 ه ق بيشتر نوشته نشده و با آن كه خود عطا ملك جوينى در واقعه بغداد حضور داشته و آن را به چشم خود ديده است، ظاهرا به خاطر مشاغل بسيار و سرگرمى به امور ديوانى مجال نوشتن بقيه تاريخ و ذكر آن واقعه را نيافته است و خواجه آن واقعه را نگاشته و به جهان گشا ضميمه كرده است.

 2- رساله اى در رسم و آيين پادشاهان قديم رساله اى است به فارسى درباره وصول ماليات و خراج و مصارف آنها، و تمام آن تنها نه صفحه است.

 3- خلافت نامه

7) شعر

- معيار الأشعار يا رساله اى در علم عروض همان طور كه از اسم اين رساله پيداست موضوع آن علم عروض است كه در رابطه با اشعار بحث مى كند، اين كتاب به فارسى نوشته شده است.

8) علم فقه

 1- جواهر الفرائض يا الفرائض النصيرية على مذهب أهل البيت عليهم السلام رساله جامع و مختصريست در اصول علم فرائض و مواريث و ظاهرا تنها كتابى است كه در فقه از خواجه باقى مانده است. اين رساله ابتدا به دو قسمت تقسيم شده است:

 الف: در فقه و مواريث و متعلقات آن كه مشتمل بر دو فن است:

 فن اول: منقسم به دو باب است و هر بابى بر فصولى مشتمل است.

 فن دوم: در احكام وصايا و اقرارهاى متعلق به فرائض است و آن نيز مشتمل بر دو باب و هر بابى حاوى فصولى مى باشد.

 ب: در كيفيت تقسيم و تخصيص سهام بر وارث و استخراج وصاياى مبهمه. اين قسم نيز ابواب و فصولى دارد.

 تذكر: در پايان قابل ذكر است كه اين كتاب ها و رسائل، آن دسته تأليفاتى هستند كه صاحب كتاب« احوال و آثار خواجه نصير الدين طوسى»، استاد محمد تقى مدرس رضوى به طور قطع و يقين آن را به خواجه نسبت مى دهند و ايشان هفتاد و سه كتاب و رساله ديگر نيز نام مى برد كه نسبت آن به خواجه يا قطعا ناصحيح است و يا مشكوك.

وفات

 در سال 672 ه ق در خدمت اباقاخان و عده بسيارى از شاگردان و يارانش به بغداد رفت اباقاخان در بغداد چندان توقفى نكرد و بزودى از آنجا حركت نمود ولى خواجه براى رسيدگى به حساب اوقاف در بغداد ماند و بيش از يك ماه توقفش نگذشته بود كه بيمار شد.

 خواجه در اثر آن بيمارى درگذشت و فضلا و علما و طالبان علم كه از فوائد تربيت او بهره مند بودند پريشان خاطر شدند و جمع ايشان به پراكندگى روى نهاد.

 صاحب ديوان شمس الدين جوينى وزير و بزرگان و اعيان و دانشمندان بغداد جنازه او را مشايعت كرده با ازدحامى عام به مشهد كاظمين آورده در پايين پاى آن دو بزرگوار قبرى حفر نمودند، سردابى ظاهر شد و نعشش را در آن سرداب دفن كردند.

 مى گويند بعد از تحقيق مشخص شد الناصر باللّه خليفه عباسى آن قبر را براى خودش ساخته بود و پسرش بر خلاف امر پدر او را در رصافه دفن كرده بود و آنجا خالى مانده بود.

 از غرايب اتفاقات آن كه تاريخ تمام شدن سرداب را روى سنگى كنده يافتند كه روز يازدهم جمادى الأولى سال 597 ه ق همان روز تولد خواجه بود.

Share