24 نقش پدر در رشد فرزند

24 نقش پدر در رشد فرزند

 

به چهار واقعیت توجه کنید

از آیات سوره مبارکه آل عمران ، آیات 33 تا 37 و آیه 28 سوره مبارکه مریم استفاده می شود ، که رشد و کمال انسان بستگی به ارتباط او با چهار واقعیت دارد .

پدر باایمان ، مادر مؤمنه ، معلّم پاک و دلسوز ، غذای حلال .

یهودیان وقتی مسیح را در دامن مریم دیدند ، مریمی که دختر او بود ، و شوهر نداشت ، با تعجب به او گفتند :

<< یا اخت هارون ما کان ابوک امرأ سوءِ و ما کانت امُّک بغیّاً >>. [50]
ای خواهر هارون تو را نه پدری ناصالح ، و نه مادری بدکار بود!

آنان خبر از حقیقت مسئله نداشتند ، که مسیح کلمه خدا است که بر مریم پاک و باکرامت القا شده بود ، تصور می کردند در این برنامه خلاف شرعی واقع شده با شناختی که از پدر مریم داشتند که مردی مؤمن ، باوقار ، مؤدب به آداب حق ، بزرگوار وباکرامت است ، و مادر اوکه زنی پاکدامن ، مؤمنه ، باعفت و عصمت ، گمان این معنی نمی رفت که با چنان پدری ، و آن مادر بزرگواری ، فرزند او دست به آلودگی بزند ، این مسئله برای مردم ثابت بود ، که فرزند انعکاسی از روحیات و خلقیات و حقایق وجودی پدر و مادر است ، تا وقتی به وسیله سخن گفتن مسیح در گهواره ، روشن شد ، که از آن پدر ، و مادر ، باید چنین فرزند شایسته ای با این مقامات عالیه ، که مادر پیامبر اولوالعزم شود بوجود بیاید .

ملاحظه کردید توقع پاکی را از مریم در درجه نخست به خاطر پاکی پدر او داشتند ، به همین جهت به او گفتند :

<< ما کانَ اَبُوکِ امْرَأَ سُوء >>.
پدرت مرد ناصالحی نبود ، تا عمل خلاف صلاح و سداد از تو صادر شود .

مسئله مادر هم که از ویژگی خاصی برخوردار است مورد نظر آنان بود ، به همین علت به او گفتند :

<< وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً >>.

مادرت را می شناسیم ، زنی است باعفت ، اصیل ، تربیت شده ، با وجود بستگی تو به آن مادر ، توقع خطا از تو نمی رفت .

من در بحث گذشته به تفصیل درباره مادر و وظایف او مطالبی را عرضه کردم ، در این قسمت نیازی به توضیح بیشتر نمی بینم ، و در مباحث گذشته راجع به حلال و حرام و رزق طیّب و طاهر ، مسائلی را متذکر شدم ، مسئله تأثیر وجود معلم و اطوار و اخلاق او در فرزندان مردم هم از نظر کسی پوشیده نیست .

آنچه در این گفتار توضیح بیشتر لازم دارد ، تأثیر وضع پدر در اخلاق و اعمال و تربیت فرزند است .

پدر در درجه اول باید به تربیت دینی ، و اخلاق و دانش اندوزی فرزند توجه کند ، و در مرحله دیگر با همسرش آنچنان زندگی کند ، که شیرینی حیات را در کام فرزندان تلخ نکند ، و در جهت دیگر با تمام وجود مواظب باشد ، که لقمه ای از حرام سر سفره اهل بیت و فرزندانش نبرد .

در روایات اهل بیت آمده چند طایفه بی حساب وارد عذاب می شوند ، یکی از آنها پدرانی هستند که به تربیت دینی و اخلاقی فرزندانشان توجه نداشتند .

خداوند متعال تمام انسانها را برای رسیدن به مقام خلافت از خدا ، هدایت ، دانش ، بصیرت و نهایتاً ورود به بهشت خلق فرموده .

این خود مردم هستند که با دست خود زمینه عذاب خود را فراهم می کنند .

 

امیرالمؤمنین (علیه السلام) گریه می کند

پس از اینکه در معرکه جمل ، جنگ به نفع امیرالمؤمنین تمام شد ، و آتش برنامه سرد گشت ، حضرت به میان کشتگان دشمن آمد ، و با دیدن آنان زار زار گریست!

کاری که از هیچ نظامی پیروزی در تاریخ بشر سابقه ندارد ، علت گریه حضرت را پرسیدند ، فرمود : اینان که اسلام را پذیرفتند ، اهل نماز و روزه و عبادت بودند ، باید به بهشت می رفتند ، دلم از این می سوزد ، که بر خلاف حق به جنگ با امام معصوم برخاستند ، و به پیروی از هوای نفس ، خود را دچار عذاب ابد کردند .

 

اهل عذاب

گرفتاران در عذاب پنج بار از حضرت حق تقاضای نجات می کنند ، ولی هر پنج مرتبه به آنان جواب ردّ می دهند ، و برای بار پنجم دهان آنان را از سخن گفتن تا ابد می بندند .

یکی از موارد پنج گانه در این آیه شریفه آمده :

<< و هم یَصطرخون فیها ، ربَّنا اخرجنا نعملْ صالحاً غیر الَّذی کنّا نعملُ او لم نعمِّرکمْ ما یتذکّر فیه من تذکَّر و جاءکم النَّذیر فذوقوا فما للظّالمین من نصیر >>. [51]

و ایشان در دل عذاب فریاد برمی دارند ، خداوندا ما را نجات بده ، عمل شایسته و صالح انجام دهیم ، غیر آنچه در گذشته انجام دادیم ، پاسخ می شنوند آیا به شما عمر ندادیم ، و در آن زمانی که در دنیا بودید برای شما ترساننده قرار ندادیم ، انبیاء خود را برای هدایت شما مبعوث نکردیم ، پس این عذاب را که حق شماست بچشید ، که برای ستمکاران یاوری نیست .

پدران از مهم ترین اعمال توجه بر تربیت و رشد و کمال فرزند است ، پدران نسبت به اولاد خود بی تفاوت نباشید ، خانه را برای آنان پاک نگاه دارید ، غذای حلال برای آنان ببرید ، حق همسر خود را رعایت کنید ، تا عمل شما و اخلاق نیک شما و طریقه کسب حلال شما به فرزندانتان سرایت کند ، و آنان هم روزی مانند شما برای فرزندانشان پدر مطلوب شوند .

پدران تمام اعمال و برنامه های شما در معرض دید خدا و پیامبر و ائمه بزرگوار است :

<< فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنونَ >>. [52]

دقیق زندگی کنید ، رفتار و گفتار و کردار خود را مواظب باشید ، که همه حرکات شما در اهل خانه اثر می گذارد .

رسول خدا ، پدران را به موقعیت خطیری که دارند توجه داده ، امامان بزرگوار به پدران سفارشات زیادی کرده اند ، پدر در خانه همچون امیر مملکت که مسئول همه جامعه است مسئول زن و فرزند است ، فردای قیامت پدر در معرض مؤاخذه حق است .

فرزندان خود را آراسته به نیت پاک کنید ، آنان را به کار خیر ترغیب نمائید ، عشق به علم و دانش و عالم و دانشمند را در قلب آنان ظهور دهید ، آنان را با خود به مجالس الهی ببرید ، به تکلیف نرسیده مسائل واجب را به آنها تعلیم دهید ، با آنان رفیق باشید و با نرمخوئی و کرامت و اخلاق خوش رفتار کنید .

پیامبر و امیرالمؤمنین برای تمام پدران بهترین اسوه و سرمشق هستند .

احوالات و زندگی این دو بزرگوار را مطالعه کنید ، سپس در زندگی خود برنامه های آن دو معصوم را سرایت دهید ، بگذارید فرزندانتان در انتخاب الگو و اسوه به جای انتخاب چهره های مبتذل خارجی و داخلی ، رسول حق و مولای عارفان و عابدان و پرهیزکاران و مؤمنان را انتخاب کنند ، زمینه سازی کنید که خانه و اهل آن بوی نبوّت و ولایت بگیرند ، تا خیر دنیا و آخرت شما تأمین شود .

 

نکته ای عجیب از زندگی شهید حاج شیخ فضل اللّه نوری

آن مرد بزرگ و مجاهد فی سبیل اللّه ، و مرجع تقلید ، و دلسوز ملّت ، از دامن مادری پاک و صلب پدری باکرامت قدم به عرصه هستی گذاشت ، پدر و مادر در تربیت او سخت کوشیدند ، پدر با تمام وجود خود را وقف رشد و کمال و تربیت فرزند کرد ، چون فرزندش را در سایه کرامت پدریش عاشق علم و عمل دید او را به نجف فرستاد ، اساتید بزرگی دید ، از تالی تلو معصوم ، حضرت شیخ انصاری و میرزای شیرازی ، و حاج میرزا حسین نوری بهره های فراوان گرفت ، با کوله باری از دانش و فضیلت ، و علم و عمل ، و اخلاق و تقوا به تهران برگشت ، در رأس علمای بزرگ قرار گرفت ، جرقّه مبارزه با ظلم و زور و ستم را در سایه مشروطه مشروعه او زد ، انقلاب به ثمر رسید ، ولی خودباختگان آلوده در رگ و پی حکومت نفوذ کردند ، انقلاب مشروطه را بسوی رنگ گیری از لندن سوق دادند ، از میان همه علما او نسبت به این واقعیت تلخ تیزبین تر بود ، فریاد کشید ، هجرت کرد ، اعلامیه داد ، ولی به جائی نرسید ، گرفتار شد ، محکوم به اعدام شد ، اعدامش به علت این بود که مشروطه مشروعه و مجلس شورای اسلامی ، مجلسی متّکی به قرآن و روایات و نهج البلاغه و فقه شیعه می خواست ، نیّتش خالص بود ، خواسته اش خدائی بود ، سوزدل داشت ، بینائی و بصیرت داشت و این همه را از پدر و معلمان آموخته بود و ثبات آن را از دامن مادر گرفته بود ، و تمام را با نوری که از لقمه حلال به دست می آید به هم آمیخته بود .

پای چوبه دار روز 13 رجب روز ولادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به خاطر خواسته های مشروعش به دست فراماسیونها اعدام شد .

آنان تصور کردند با اعدام او نیتش را هم اعدام کردند ، آنان از این آیه شریفه غافل بودند :

<< یریدون لِیُطفئوا نور الله بافواههم و الله متمّ نوره و لو کره الکافرون >>. [53]
می خواهند نور خدا را با فوت دهن هایشان خاموش کنند ، خدا متمّم نور خود است گرچه مشرکان از بودن آن نور کراهت داشته باشند .

حدود هشتاد سال از اعدام او گذشت ، روز سیزدهم رجب ساعت ده صبح نزدیک میدان توپخانه محل اعدام آن مرد الهی ثمره انقلاب ملت شهیدداده ایران با افتتاح مجلس شورای اسلامی در سایه پیام خمینی کبیر خود را نشان داد ، و نیت شهید بزرگ شیخ فضل اللّه نوری به کرسی نشست ، من آن روز جزء مدعوین آن مجلس بودم ، برایم اعجابی نداشت زیرا خداوند یار و یاور مؤمن ، و تحقق دهنده نیّت پاک اوست گرچه او را اعدام و به شهادت برسانند ، به حقیقت که خوشا به حال پدر آن شهید باکرامت ، که فردای قیامت با داشتن چنین فرزندی از چه آبروی سنگینی در محضر حق و محضر انبیاء و امامان برخوردار است .

 

جوانان بیدار باشید

جوانان عزیز ، فرزندان اسلام ، وابستگان به رسول حق (صلی الله علیه وآله وسلم) سفارش مهمی به شما دارم ، و آن این است که قبل از ازدواج شرایط یک پدر خوب و مطلوب را در خود تحقق دهید ، زمان ازدواج دیر است ، از هم اکنون به فکر تصفیه خود از رذائل اخلاقی ، و تصفیه عمل خود و معاشران خود ، و رفت و آمد خود ، بخصوص غذای خود باشید ، چراکه در نطفه شما ماده ای است بنام ژن که تمام خصوصیات شما را به نسل شما منتقل می کند ، این معنا تنها ثمره تحقیق علما و دانشمندان غرب نیست که بعضی از شما به آن اهمیت ندهید ، و بگوئید ممکن است این نظریه در آینده باطل شود ، یک مسئله طبیعی و ذاتی است ، که اسلام عزیز از همان هنگام طلوع به آن توجه داشته ، در این زمینه به روایتی بسیار مهم عنایت کنید :

جوانی سراسیمه و مضطرب به محضر پیامبر آمد ، عرضه داشت من و همسرم دو سپید پوست هستیم ، به همسرم اطمینان کامل دارم ، ولی فرزندی که برای ما متولد شده سیاه چهره است ، برای من معماست!

رسول حق (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود :

<< اِنَّ الْعِرْقَ دَسّاسٌ >>.

معادل لغوی عرق همان ژن ، و لغت دساس به معنای انتقال دهنده است .

جوان را با این جمله از اضطراب و بدگمانی نجات داد ، آری صفات و خصوصیات پدران به فرموده رسول خدا ، که امروز هم با ابزار و وسائل علمی ثابت شده به فرزندان منتقل می شود .

بنابراین قبل از ازدواج سعی کنید آن خصوصیاتی که اسلام از یک پدر می خواهد در شما تحقق پیدا کند ، مباد که بدون توجه به واقعیات و فقط به قصد لذت و زندگی مادی ازدواج کنید ، و فرزندان شما برای شما و برای جامعه محصول خوبی نباشند .

رسول حق و امامان بزرگوار از انتساب به ابراهیم بت شکن خوشحال بودند ، آثار وجودی آن مرد بزرگ به ذریّه و نسل پاکش منتقل شد .

ما در زیارت وارث که زیارتی صحیح و محکم است حضرت حسین را وارث آدم ، نوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی ، محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) می خوانیم ، این ارثی که به حضرت رسیده مال و ثروت که نیست ، حالات معنوی ، علوم الهی ، و اخلاق حسنه ، و کرامت و فضیلت و شرافت است ، چرا ما پدران از این همه سرمایه معنوی بهره مند نباشیم ، تا فرزندانمان بهره مند شوند ؟

 

پدران گمراه و وظیفه فرزندان

ممکن است در خانواده ای ، پدر خانواده از قبول تربیت دینی روی برتافته باشد ، و از اجرای دستورات حق شانه خالی کند ، به واقعیات علاقه نشان ندهد ، و حوصله قبول حقایق الهی را نداشته باشد ، فرزندان به عقل رسیده در درجه اول موظف هستند با زبانی نرم ، و اخلاقی خوش آنان را به حقیقت دعوت کنند ، و وی را از خزی دنیا و عذاب آخرت برهانند ، اگر قبول نکرد خود را در جنب او حفظ کنند ، و دامن پاک حیات را به آلودگی او آلوده نکنند .

در این زمینه جوان پاک و مؤمن و مجاهد و عاشقی چون مصعب بن عمیر را که در جنگ احد در سنین جوانی در رکاب رسول حق شهید شد الگو و اسوه خود قرار دهند .

پدر و مادر مصعب مشرک بودند ، مصعب شدیداً مورد علاقه آنها بود ، او از پی فطرت و عقل به پیامبر ایمان آورد ، و به دستور رسول الهی قبل از اینکه مسئله هجرت پیامبر پیش بیاید برای تبلیغ دین بنابر درخواست مردم مدینه به آن شهر رفت ، زمینه دین دار شدن بسیاری از مردم را او فراهم کرد ، مدینه برای هجرت پیامبر و گسترش اسلام با زحمات او آماده شد ، نبی اکرم به مدینه آمد ، روزی مصعب را با پیراهنی از پوست دبّاغی نشده گوسپند دیدند رو به اصحاب کردند و به مصعب اشاره نمودند و فرمودند :

<< اُنْظُرُوا اِلی رَجُل قَدْ نَوَّرَ اللّهُ قَلْبَهُ وَ لَقَدْ رَأَیْتُهُ وَ هُوَ بَیْنَ اَبَوَیْهِ ، یُغَذِّیانِهِ بِاَطْیَبِ الاَْطْعِمَهِ وَ اَلْیَنِ اللِّباسِ فَدَعاهُ حُبُّ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اِلی ما تَرَوْنَ >>. [54]
به مردی نظر کنید که خداوند دلش را روشن کرده ، من او را در کنار پدر و مادرش در مکه دیدم ، که بهترین غذا و نرم ترین لباس را برایش آماده می کردند ، ولی عشق خدا و رسول خدا او را به این شکل زندگی که می بینید کشید .

جوانانی که پدران شما جدای از معنویت زندگی می کنند ، و نمی خواهند شما اهل معنی ، متدین به دین ، متخلق به اخلاق باشید ، همه همت آنان این است که یا در علوم مادی به جائی برسید یا در به چنگ آوردن مال دنیا ، با آنان برخورد نیک داشته باشید ، جنگ و دعوا نکنید ، که درگیری با آنان خلاف خدا و رسول خدا است ، فقط از آنان رنگ نگیرید ، و خدا و پیامبر و امامان و قیامت را ، در کنار دعوت باطل و پوچ آنان از دست ندهید ، در این زمینه جوانی پاک ، مؤمن ، عابد ، مجاهد ، بزرگواری چون محمّد بن ابوبکر را ملاک خود قرار دهید ، و همچون او که با عشق علی و عمل به قرآن و سنت پیامبر زیست و عاقبت هم جان شیرین در راه حق و استقرار دین الهی در باخت با عشق خدا و انبیاء و امامان زندگی کنید ، و اعمال و رفتار و اخلاق خود را هماهنگ با مسائل الهی نمائید .

 

پدری بافضیلت

خاله زاده مرحوم آیت اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسّس حوزه باعظمت قم ، در منطقه مهرجرد ، به هنگامی که دو سه شب برای تبلیغ رفته بودم تعریف کرد :

پدر شیخ پانزده سال بچه دار نشد ، غصه می خورد ، شغل او هم قصابی بود ، و آن شغل آنچنان نبود که سرگرمش کند ، همسر باکرامتش به او گفت احتمالاً عیب بچه دار نشدن در من باشد ، من رنج تو را تحمل نمی کنم ، و غصه تو را در قیامت قدرت جواب دادن ندارم ، از نظر من ازدواج مجدد برای فرزنددار شدن هیچ مانعی ندارد ، بلکه خودم دنبال همسری مناسب برای تو می روم پس از مدتی زن جوان شوهر مرده ای را در چند فرسخی محل پیدا کرد ، و به شوهر خود پیشنهاد ازدواج با او را داد .

ازدواج صورت گرفت ، شب عروسی ، عروس و داماد را طبق مراسم قدیم دست به دست دادند ، دختر بچه سه ساله عروس خانم که از شوهر سابقش مانده بود ، از مادر جدا نمی شد ، خاله دختر او را بغل زد که ببرد ، صدای ناله بچه یتیم بلند شد ، آن مرد باکرامت تکان خورد ، به آن خانم گفت تحمل ناله یتیم را ندارم ، علاوه بر این بودن من با تو و بچه دار شدنت از من امکان لطمه زدن به این یتیم را دارد ، من از خیر این ازدواج گذشتم ، مهر زن را پرداخت و شبانه به مهرجرد برگشت ، همان شب در کنار همسر اولش قرار گرفت و نطفه حاج شیخ عبدالکریم به مزد آن کرامت و گذشت بسته شد ، فرزندی بوجود آمد که پایه گذار حوزه علمیّه قم شد ، معلم نزدیک به هزار عالم واجد شرایط شد ، مراجع بعد از خود را تربیت کرد ، از تربیت شدگان او خمینی کبیر بود ، که انقلاب اسلامی ایران از دَم او صورت گرفت و شرق و غرب را تحت تأثیر قرار داد ، و اسلام را از نابود شدن حفظ کرد ، و می رود که جهان را زیر سیطره بابرکت اسلام ببرد ، خمینی بزرگ محصول حاج شیخ و حاج شیخ محصول قصّابی بافضیلت و موجودی الهی و نورانی و مردی مخلص بود ، این پدر بافضیلت در قیامت از کنار فرزندش و شاگردان فرزندش و انقلاب اسلامی ایران چه بهره ای خواهد برد ، فقط و فقط خدا می داند و بس .

 

پدرانی نابکار ، فرزندانی صالح

حجاج بن یوسف ثقفی چهره ای پست ، پلید ، خائن ، ستمگر ، قاتل و موجودی نابکار بود ، ذریّه او مورد قبول نبودند ، ولی از نسل او در زمان مرجعیت سید مرتضی انسانی والا و بافضیلت ، شاعری شایسته ، حکیمی باکرامت ، عاشقی وارسته ، محبّ اهلبیت ، مداح امامان معصوم (علیهم السلام) خصوصاً امیرالمؤمنین و حضرت سید الشهداء بنام ابوعبداللّه کاتب بوجود آمد .

او بریده از صفات و حالات پدران گذشته اش بود ، او از نور عقل و فطرت استفاده کرد ، حق را پذیرفت ، به رنگ حق در آمد ، مورد توجه اهل بیت شده به صورتی که بنا بر نقل ریاض العلماء میرزا عبداللّه افندی ، به علتی سید مرتضی به او تندی کرد ، سید شب رسول خدا و ائمّه بزرگوار را خواب دید ، سلام کرد ، پیامبر با او به سردی برخورد فرمود ، عرضه داشت مرا چه تقصیر است ، فرمود با شیعه و شاعر ما برخورد نامناسبی داشتی ، از او عذرخواهی کن ، با دمیدن آفتاب روز سید بزرگوار با پای پیاده به در منزل ابوعبداللّه

کاتب آمد ، از او عذرخواهی و دلجوئی نمود .

جوانان بزرگوار این قدرت را حضرت حق به شما مرحمت فرموده که استقلال خود را حفظ کنید ، و از آلودگان و ناپاکان گرچه پدر شما باشد رنگ نگیرید ، پس رنگ نگیرید ، و در صراط مستقیم حق بمانید ، یا وارد شوید و استقامت کنید .

 

پدری باکرامت

صدر المتأهلین شیرازی فیلسوف بی نظیر و حکیم اندیشمند ، و عارف وارسته ، که انقلابی عظیم در فلسفه بوجود آورد ، و در این زمینه علمی ترین کتابها را نوشت ، فرزند ثروتمندی معروف در شهر شیراز بود ، پدرش در شغل عتیقه فروشی ، و خرید و فروش لؤلؤ و مرجان و شغل دولتی مقامی بس ارجمند داشت .

علاقه شدیدی قلب او را تسخیر کرده بود ، که فرزندش همپای خودش در شغل خرید و فروش لؤلؤ و مرجان وارد شود ، مدتی نزد پدر بود ، مدتی هم در بوشهر جهت ادامه شغل پدر مقیم شد ، چندی هم در بصره بسر برد ، پس از یکی دو سال به شیراز برگشت ، به پدر خود همراه با احترامی خاص پیشنهاد ترک شغل ، و حضور در حوزه علمیه شیراز را داد ، پدر باکرامت به فرزندش گفت آنچه را به مصلحت خود می دانی در پذیرفتنش حاضرم ، به مدرسه آمد ، ثروت و تجارتخانه را رها کرد ، از خانه و لذت مادی و خوشی چشم پوشید ، چیزی نگذشت که در سایه گذشت و محبت پدر در سنین جوانی دانشمندی بنام شد ، در حوزه شیراز فردی را نیافت که وی را از نظر علمی تغذیه کند ، از پدر اجازه سفر به اصفهان گرفت ، بلافاصله مورد قبول واقع شد ، به اصفهان آمد ، به درس شیخ بهائی ، میرداماد ، و میرفندرسک رفت و پس از مدتی صدرالمتأهلین شد .

آری ، اخلاق پدر ، نرمخوئی سرپرست خانواده ، و فهم و بینش او ، وی را از شاگردی در مغازه عتیقه فروشی ، به استادی فلاسفه و حکما رساند .

راستی یک پدر باکرامت ، یک پدر بابصیرت ، یک پدر دلسوز و آگاه ، چه محصولی شیرین تحویل جهان بشریت ، و علم و دانش می دهد ؟ !

 

حرام خوری علی اکبر تربیت نمی کند

در ایام کودکیم پیرمردی بزرگوار ، باتقوا ، منظم ، در محل ما زندگی می کرد ، در بازار تهران واسطه بود ، تجار به خاطر تدیّن و ادب و سلامت او عجیب به خرید و فروشش اعتماد داشتند ، سه وقت به نماز جماعت می آمد ، جاذبه عجیبی برای جذب بچه ها به مسجد داشت ، من از جمله کودکانی بودم که به عشق او حتی به نماز جماعت صبح می رفتم ، داستانهای عجیبی از دوران هشتاد ساله عمرش برای ما تعریف می کرد که عجیب آموزنده و بیدارکننده بود ، می گفت جوانی مؤمن و نورانی در منطقه ناصر خسرو ، همراه با پدر و مادرش زندگی می کرد ، پدرش مسائل شرعی را رعایت نمی کرد ، او که با اهل علم و مجالس مذهبی سر و کار داشت از وضع پدرش رنج می برد ، نصیحت های دلسوزانه اش در پدر اثر نمی کرد ، به حالت قهر به شهر ری کنار مرقد حضرت عبدالعظیم رفت ، سالی را در آنجا دست فروشی کرد ، و برای مردم بازار مسائل شرعیه گفت ، سحر عاشورا جهت دیدن پدر و مادر به تهران آمد ، پدر و مادرش جهت عزاداری به تکیه دولت رفته بودند ، خود او هم روانه آن محل شد ، از قضا شمر تعزیه مریض شده بود ، و به معرکه حاضر نشد ، رئیس تعزیه خوانها آن جوان را دید ، چون با او سابقه آشنائی داشت ، او را دعوت به انجام مراسم کرد ، پذیرفت ، لباس پوشید ، وارد میدان شد با مهارت بازی کرد ، پدرش در میان جمعیت او را شناخت از این که در نقش شمر درآمده بود ناراحت شد ، پس از پایان مجلس همگی به خانه آمدند ، پدر از پسر سئوال کرد غذا خوردی ؟ پاسخ داد نه ، گفت در پستوی خانه خمره شیره ، و ظرف ماست هست ، بیاور و بخور ، وقتی به سر خمره شیره آمد موشی را در آن مرده یافت ، ماست خالی آورد ، مشغول خوردن شد ، پدر گفت چرا شیره نیاوردی ؟ جواب داد موش مرده ای در آن یافتم ، نجس بود ، خوردن نجس حرام ، با لحنی تند به پسر گفت : هنوز دست از این مقدّس بازی برنداشته ای ؟ پس از چند لحظه سکوت گفت : پسرم ، اکنون که پس از یک سال بازگشته ای چرا شمر شدی ، و در نقش علی اکبر قرار نگرفتی ؟ پسر با لحنی زیبا و جالب گفت :

پدر شیره ای که موش مرده در آن افتاده ، توقع نداشته باش هر که از آن بخورد نطفه اش تبدیل به علی اکبر شود ، نتیجه غذای حرام شمر است!!

جوانان سعی کنید پدر واجد شرایط شوید ، تا فرزندان شما صالح و شایسته شوند ، پدران اگر در شما عیبی هست ، که آن عیب باعث خرابی ساختمان باطنی فرزند شما می شود ، به رفع آن عیب برخیزید ، که قیامت برای همه انسانها روز عجیبی است .

( قال علیّ (علیه السلام) : حق الولد علی الوالد ان یحسن اسمه ، و یحسن ادبه ، و یعلّمه القرآن . )

« نهج البلاغه حکمت / 399 »

Share