دانستنیهای خانواده سبز

خانواده ی سبز یعنی چه ؟ !

در لغت نامه ی بزرگ دهخدا می خوانیم :

سبز یعنی : هر چیزی که رنگ آن مانند رنگ برگ های درخت در فصل بهار باشد !

رنگی میان سیاهی و زردی !

چون سیاه را با زرد درآمیزنند سبز گردد !

سبز یعنی شاد و خرّم !

سبز یعنی بالنده !

سبز یعنی پویا !

سبز یعنی با نشاط !

خانواده ی سبز یعنی چه ؟ !

یعنی :

خانواده ای که در آن خودخواهی دیده نمی شود !

خانواده ای که در آن منحنی توقعات و انتظارات به صفر میل می کند !

بزرگواری و گذشت موج می زند !

دریادلی درس اول آن است !

بخل و تنگ نظری در آن راه ندارد !

بی تفاوتی رخت بربسته است !

مهرورزی جایی برای قهر نگذاشته است !

« دوستت دارم » زیاد شنیده می شود !

« کفاف » جای « رفاه » نشسته است !

« خشم » در دریای وجود اعضای آن غرق می شود !

منّت گذاشته نمی شود !

 

آیا نمی خواهی خانواده ی سبزی داشته باشی ؟ !

اگر خواستار چنین خانواده ای هستیم باید :

از خود شروع کنیم !

درک درستی از دیگران داشته باشیم !

بزرگوار باشیم !

خوبی های خود را نسبت به دیگران نادیده بگیریم !

 

چآیا می دانید که

گرمای خانه از آتش مهر است و سردی و افسردگی از خودخواهی ، خودمحوری و « خودشیفتگی » ؟ !

کودکان در هفت سال اول زندگی ، خودشیفته اند . یعنی : جاده زندگی را یک طرفه می بینند که فقط خود می توانند برانند و برای دیگران حق « ابراز وجود » و « بیان خویشتن » نمی شناسند ! اما وقتی بزرگ شدند باید دانسته باشند که جاده زندگی دوطرفه است و برای دیگران نیز فرصت ابراز وجود و بیان خویشتن هست . اما گویا برخی آدم ها در بزرگسالی نیز کودکانی خودشیفته اند ! در سیر رشد منطقی تربیت ، کودکان به تدریج « اجتماعی شدن » را می آموزند تا وقتی بزرگ شدند بزرگواری ، درک متقابل ، مهارت هم حسی و همدلی را نیز فرا گرفته باشند .

در این نوشتار بر آنیم تا به همراه شما خانه ای نو بسازیم و از این رهگذر جامعه ای سالم را تجربه کنیم :

 

انقلاب صنعتی و فروپاشی خانواده

« ویل دورانت » در کتاب خواندنی و جذابش « لذات فلسفه » بر آن است که انقلاب صنعتی موجب شد زن نیز صنعتی شود ! چرخ و پَر کارخانه ها تازه به کار افتاده بود و کارفرمایان سودمحور زنان را کارگران ارزان تری یافتند و آنان را بر مردان سرکش گران قیمت ترجیح دادند ! کارفرمایان در اندیشه سود و زیان خود بودند و خاطر خود را با اخلاق و ارزش ها آشفته نمی ساختند ! ! کسانی که ناآگاهانه « خانه براندازی » کردند کارخانه داران قرن نوزدهم انگلستان بودند !

او به طعنه می گوید : نخستین قدم برای آزادی مادربزرگ های ما قانون 1882 بود ! به موجب این قانون زنان بریتانیای کبیر از امتیاز بی سابقه ای برخوردار شدند و آن این که : پولی را که به دست می آوردند حق داشتند برای خود نگه دارند ! این قانون عالی اخلاقی و مسیحی را کارخانه داران مجلس عوام وضع کردند تا بتوانند زنان انگلستان را به کارخانه ها بکشانند !

یعنی : غرب پُر مدعا تا 126 سال پیش هنوز مالکیت زن را محترم نمی شمرد ، در حالی که اسلام 1400 سال پیش مالکیت خانم ها را با همه قدرت تثبیت کرد !

این قانون که در واقع حیله ای برای هیجانی کردن خانم ها و استفاده از نیروی کار آنان بود موجب شد که خانم ها بندگی و جان کندن در مغازه و کارخانه را بر آرامش خانه ترجیح دهند ! گویا بیرون رفتن زن از خانه و پیدا کردن کار در کارخانه به او آبرو و اعتبار می بخشید ! او نخستین مزد خود را با همان غرور و خوشحالی گرفت که پسران فراری از مدرسه می خواهند با یک کار صنعتی و سیگار روز تعطیل ، مردی خود را ثابت کنند ! زن این بردگی جدید و لوکس را با وجد و شادی پذیرفت ؛ شادی کسی که سرانجام کاری پیدا کرده و خود را به نحوی سرگرم ساخته است ! چون خانه خالی شد ، مردان و زنان آن را ترک گفتند و روی به آن خانه های زنبوری که آپارتمانش می نامند نهادند ! تمام روز و عصر خود را در غوغا و جنجال کوچه و خیابان گذراندند ! رسم و عادتی که از ده هزار سال بر جای مانده بود در یک نسل از میان رفت ! دانشمندان علوم اجتماعی و روان شناسان اجتماعی به ما یاد داده بودند که تغییر عادات و رسوم و اخلاق تدریجی و نامحسوس است ؛ اما یکی از بزرگ ترین تغییرات در تاریخ تمدن بشر در روزگار ما و جلو چشم ما در فاصله کودکی و بلوغ یک انسان اتفاق افتاد ! نویسندگان ، خطبا و سیاست مداران مردم را برحذر می داشتندکه مبادا سوسیالیست ها خانه را ویران کنند ، اما در برابر چشمشان انقلاب صنعتی خانه براندازی کرد ! کودکانی که در مزارع مایه شادی و کمک بودند در شهرهای پرجمعیت و آپارتمان های تنگ ، افزون بر این که گران تمام می شوند ، جلو دست و پا را هم می گیرند ! ماشین ها کارخانه ها را آوردند ، کارخانه ها شهرهای جدیدی ساختند ، شهرها دموکراسی ، سوسیالیسم و منع آبستنی را آوردند ! هیچ کس چنین نمی خواست ، اندرز علمای دین و بزرگان نیز نمی توانست جلو این جریان را بگیرد ؛ بایستی تاریخ صد سال اخیر اروپا و آمریکا را عوض کرد تا این جریان پیش نیاید ؛ ولی تاریخ هم مانند انرژی برگشت پذیر نیست ! مادر بودن امری عادی بشمار نیامد و کاری خطرناک جلوه کرد ! زن جدید به علت اشتغال در کارخانه و کار نکردن در خانه از نظر جسمانی ضعیف تر از پیشینیان خودگردید ! حس زیباشناسی فرومایه مردِِ جدید نیز کار را بدترکرد ،

زیرا مرد امروزی تن باریک و لاغر را پسندید ؛ زیرا زیبایی را با جاذبه ی زودگذر جنسی سنجید و نه با سلامت و قدرت بنیه که نشانه مادری است ! زنان بیش از پیش از به دنیا آوردن کودکان ، ناتوان شدند و تا توانستند از مادر شدن گریزان ، و آن را به کم ترین حد ممکن رساندند ! شوهران شان نیز تا حد زیادی با آنان همراه شدند و ندانستند که خرج کودکان کم تر از خرج میخانه ها و عیّاشی هاست ! زن فارغ از حال بچه و فارغ از آن آخرین وظیفه ای که می بایست خانه را محیطی پر معنی و قابل تحمل کند روی به اداره و کارخانه نهاد ؛ مغرورانه در مغازه در کنار مرد ایستاد و مثل او کارکرد ، مثل او فکرکرد و سخن گفت ؛ میزان بیشتری از این آزادی را از راه تقلید به دست آورد ؛ مانند مرد سیگار کشید ، مانند او شلوار پوشید ، موی سرش را مثل او اصلاح کرد ، در بی اعتنایی به مقدسات و در الحاد به رفتار او گرایید ! همانندی روزانه ، مردان را زنانه و زنان را مردانه ساخت ! مشاغل همسان ، محیط یکسان و خواسته های یکسان ، هر دو جنس را تقریبا به یک شکل درآورد ! پس از یک نسل لازم است برای تمیز مرد از زن بر هر یک ورقه ای بچسبانند تا از پیشامدهای ناگوار جلوگیری شود ، تازه باز هم نمی توان امیدوار بود ! شهرتازه به لزوم فرزندان اعتقادی ندارد ، به همین جهت زنان را به فحشا وامی دارد تا خود را با مادری آلوده نکنند ! !

ویل دورانت نتیجه می گیرد و می گوید :

پس آزادی زن نتیجه ی پیشرفت های اقتصادی است و خود او درآن دخالتی ندارد ! زن با نرمشی حیرت آور و انعطافی دور از انتظار خود را با صنعت سازگارکرد !

او می گوید : اگر مزیت دختری در دانش و اندیشه ی او باشد نه در ناز و دل انگیزی طبیعی و زرنگی نیمه آگاهش ، در این صورت در پیدا کردن شوهر چندان کامیاب نخواهد بود ؛ زیرا به جایی قدم نهاده است که مردان از قرن ها پیش برای خود قرق کرده اند !

او می گوید : شصت درصد زنان دانشگاه بی شوهر می مانند ! یک دختر زرنگ تا خیلی دیر نشده است باید برتری ذهنی خود را پنهان کند ! زن امروزی مانند مادر بزرگِ خانه دار یا کشاورز خود سالم به نظر نمی رسد ؛ رنگش پریده است و دوران بارداری و وضع حمل ، که در نظر زن دهاتی کوچک و حقیر است ، در او با رنج و بیچارگی دایمی همراه است ! مردان نیز چنین هستند ، آن ها نیز پس از آن که مزارع را ترک گفتند قدرت بنیه خود را از دست دادند ! ذهن امروزی آگاه تر و هشیارتر است ؛ ابزار پیچیده را با اطمینان و آرامش به کار می برد ، اما جسم مردان امروزی تاب آن رنج ها و فشارها را که در روزگار گذشته جزء امور عادی روزانه بود ندارد !

او می گوید :

دامن های کوتاه برای همه ی جهانیان به جز خیاطان نعمتی است و تنها عیب شان این است که قدرت تخیل مردان را ضعیف تر می کند ! شاید اگر مردان قوه ی تخیل نداشته باشند زنان نیز چندان زیبا نباشند ! دختر نوین می خواهد روح و جسم خود را بیش از پیش نمایان سازد ؛ این کار حواس را موقتا به خود جلب می کند اما به سختی ممکن است روح و روان مرد را نیز جلب کند ! مردِ پخته ، امتناع و خود داری ظریفانه ی زن را دوست می دارد ! نمی خواهیم به زنانی که در خانه و مغازه برای زندگی انسان و در راه تولید کالا برای انسان کار می کنند توهین شود ! اگر زنی شایسته ی توهین باشد آن است که زیبایی خود را در معرض تجارت می گذارد ؛ برای تفنن و اسراف در عشق به سوداگری می پردازد و سراسر روز را به پیرایش و آرایش سر و صورت ، پیچ دادن مو و پوشیدن لباس می گذراند ؛ شب ها را در تفریح و پرسه زنی به صبح می رساند ! در سراسر زندگانی رنگارنگ امروزی هیچ چیزی از بی کاریِ سنگین قیمت این گونه زنان زننده تر نیست ؛ آن ها یا بچه ندارند یا اگر هم داشته باشند ، بیش از یکی دو تا ندارند اما محتاج خدمه زیاد هستند ، کاری ندارند اما احتیاجات شان بی پایان است ؛ تخصص شان در فن انجام ندادن کار است ! مرد ناگزیر است که جان بکند و اعصاب بفرساید و با تلخی دریابد که جز دستیار و کارپرداز خانم چیز دیگری نیست ! اگر زنان امروز بیشتر از پیش در انتظار خواستگار می مانند تقصیر این زنان طفیلی است ! در چنین وضعی ازدواج در نظر مرد عزبِ خرده بین ، غرض و مقصود یک مرد پخته را تامین نمی کند ، و به منزله تسلیم در برابر زن است !

 

با چه کسی ازدواج کنیم ؟

« آقای واعظ موسوی ! من در ازدواج تنها شرطم ایمان طرف مقابل بود اما امروز متوجه شدم که اشتباه کرده ام ! »

این سخن را بارها در مشاوره ها شنیده ام ! به راستی مگر ایمان تأمین کننده ی خوشبختی در ازدواج نیست ؟

ایمان شرط لازم است اما کافی نیست ! ایمان بدون داشتن اصالت خانوادگی و بدون داشتن شخصیتی سالم و باثبات چگونه می تواند خوشبختی آورد ؟ ! جالب تر آن که در آموزه های پیشوایان پاک می خوانیم :

کسی که از شخصیت سالم و با ثباتی برخوردار نیست دین ندارد !

<< لا دِینَ لِمَنْ لَا مُرُوَّهَ لَهُ !>>

شهید مطهری ( ع ) می فرماید : ایمان جای علم را نمی گیرد و علم هم جای ایمان را ! هر کدام کارکرد و آثار خودش را دارد !

بنا بر این نباید به صرف ایمان شخص از دقت در حالات دیگرش غفلت کنیم !

 

سوال

آیا بالا بودن سطح تحصیلات می تواند ملاک ازدواج موفق باشد ؟

« آقای واعظ موسوی کاش همسرِ یک بی سواد عاقل و با معرفت بودم اما همسر این تحصیل کرده نبودم که از معرفت ، احساس و عقل بویی هم نبرده ! »

این جملات را هم بارها از آقایان و خانم ها در مشاوره شنیده ام ! جالب این که از دختران و پسران بسیاری وقتی می پرسم برای انتخاب همسر چه معیارهایی دارند ؟ می گویند : « تحصیل کرده باشه ! »

به راستی اگر بالا بودن سطح تحصیلات می تواند ملاک خوشبختی باشد پس چرا بسیاری از کسانی که همسرانِ تحصیل کرده دارند از زندگی خود احساس رضایت ندارند ؟ !

به نظر من بالا بودن میزان تحصیلات نمی تواند معیاری برای یک ازدواج موفق باشد ! بلکه بالا بودن سطح خردورزی و تعقل ملاک خوشبختی در ازدواج است ! چه بسیار کم سوادانی که عاقلانه تصمیم می گیرند ، خردورزانه حرف می زنند ، عاقلانه سکوت می کنند ، خردورزانه تحمل و صبوری می کنند ، از مهارت حل مسئله برخوردارند ، عاقلانه عفو و گذشت می کنند ، از هوش هیجانی و عاطفی بالایی بهره مند هستند ، به مهارت کنترل هیجان ها و استرس آراسته اند ، خردورزانه از بحث های جنجالی و هیجانی پرهیز می کنند ، عاقلانه زندگی خود و همسرشان را مدیریت کرده و با هنر ارتباط مؤثر از مهارت سازگاری به خوبی بهره می جویند !

تحصیلات بالا به شرط آن که حجاب و پرده ای بر فهم ، درک و خِرد نباشد و مواد لازم برای فهم و تعقل بیشتر را فراهم سازد خوب است ، و الا بر نادانی ، کبر و لجاجت انسان می افزاید !

چگونه می توان به میزان عقل و خِرد دیگران و به طور کلی به شخصیت سالم و باثبات آنان پی بُرد ؟

خیلی از دختران و پسران می پرسند : چگونه بفهمیم خواستگار و یا دختر مورد نظر ما عاقل است و از شخصیت سالم و با ثباتی برخوردار است ؟

نخست باید بدانیم که خردورزی و عقل نسبی است ، و هر کسی درصدی از عقل و خرد را داراست و نیز درصدی از نادانی را در خود دارد ، که در آموزه های دینی کارکردها و رفتارهایی که از شخص عاقل و با شخصیت ، و نیز رفتارهایی که از نادان و بی شخصیت سر می زند به روشنی بیان شده است که تحت عنوان « روانشناسی شخصیت سالم » در پی می آوریم .

شما می توانید با مصاحبه و تحقیق پیرامون شخص مورد نظر به سطح سلامت شخصیت او پی ببرید .

توصیه می کنم حتما در شناسایی افراد از آدم های پُخته ای که سرد و گرم زندگی را چشیده اند و در خشت خام چیزی می بینند که ما در آینه نمی بینیم استفاده کنید و به نگاه تیز بین آنان اهمیت دهید !

 

روانشناسی شخصیت سالم

خوش برخورد است ولی زبان باز نیست :

مُجامَلَهُ النّاسِ ثُلثُ العَقلِ ! أخافُ علَیکُم کُلَّ عالِمِ اللِّسانِ ، یقولُ ما تَعرِفونَ و یَفعَلُ ما تُنکِرونَ !

قانع و از زندگی راضی است . از این رو تعریف خوبی از زندگی دارد :

اعلمْ أنَّ مُروَّهَ القَناعَهِ و الرِّضا أکثرُ مِن مُرُوّهِ الإعطاءِ !

همّتش بلند است :

قَدرُ الرَّجُل علی قَدرِ هِمَّتِهِ !

به مال دیگران طمع ندارد :

الطَّمَعُ مِفتاحٌ لِلذُّلِّ ، و اختِلاسُ العَقلِ ، و اختِلاقُ المُرُوّاتِ !

دوست دارد از راه حلال مالی گرد آورد تا به وسیله آن آبرویش را نگه دارد و بدهکاریش را بپردازد و صله رحم به جا آورد :

لا خَیرَ فیمَن لا یُحِبُّ جَمعَ المالِ مِن حَلالٍ ، یَکُفُّ بهِ وَجهَهُ و یَقضی بهِ دَینَهُ و یَصِلُ بهِ رَحِمَهُ !

سرمایه را به کار می اندازد و از مال به خوبی بهره برداری می کند :

اِستِثمارُ المالِ تَمامُ المُرُوَّهِ !

آزمند و حریص نیست :

الحِرصُ یُزْری بالمُرُوَّهِ !

اهل درگیری نیست :

مَن لاحَی الرِّجالَ سَقَطَت مُروءَتُهُ وذَهَبَت کَرامَتُهُ !

به خوردن خیلی اهتمام ندارد :

مَن کانَت هِمَّتُهُ أکلَهُ کانَت قِیمَتُهُ ما أکَلَهُ !

در برآوردن خواسته ی حلال خود تا آن جا که به شخصیتش لطمه ای نزند و به اسراف نیانجامد پیش می رود :

إجعَلوا لِأنفُسِکُم حظّاً مِن الدنیا بِإعطائها ما تَشتَهی مِن الحلالِ و ما لا یَثلِمُ المُروّهَ و ما لا سَرَفَ فیهِ !

اندازه ی خود را می شناسد :

أن یَقِفَ الإنسانُ عند حَدِّه و لا یَتَعدّی قَدْرَهُ ! هَلَکَ امْرَؤٌ لَم یَعرِفْ قَدرَهُ !

از دانش بیشتری برخوردار است :

أکثَرُ النّاسِ قیمَهً أکثَرُهُم عِلماً ، و أقَلُّ النّاسِ قیمَهً أقَلُّهُم عِلماً !

از شناخت خوبی بهره مند است :

قیمَهُ کُلِّ امرِئٍ و قَدرُهُ مَعرِفَتُهُ !

در سفر ره توشه ی خود را به همراهانش می بخشد :

أمّا مُرُوَّهُ السَّفَرِ فَبَذلُ الزادِ !

در مسافرت شوخی می کند ، به گونه ای که خشم خدا را به همراه نداشته باشد :

أمّا مُرُوَّهُ السَّفَرِ ... المِزاحُ فی غَیرِ ما یُسخِطُ اللَّهَ !

در مسافرت کم ترین مخالفت و ناسازگاری را با همسفران دارد :

أمّا مُرُوَّهُ السَّفَرِ ... قِلّهُ الخِلافِ علی مَن تَصحَبُهُ !

بعد از جدا شدن از همسفران از آنان بدگویی نمی کند :

أمّا مُرُوَّهُ السَّفَرِ ... تَرکُ الرِّوایَهِ علَیهِم إذا أنتَ فارَقتَهُم !

راستگو است :

صِدقُهُ علی قَدرِ مُرُوَّتِهِ . مَن کَذَبَ أفسَدَ مُرُوَّتَهُ !

حرکات و رفتارهایش ملایم و پُر مِهر است :

لطیفُ الحَرَکاتِ !

دیدارش شیرین است :

حُلْوُ المُشاهَدهِ !

وقتی بدون سابقه ی ذهنی و آمادگی سخن گوید زیبا ، سنجیده و به جا است :

عِندَ بَدیهَهِ المَقالِ تُختَبَرُ عُقولُ الرِّجالِ !

خوشرو است :

بِشرُکَ یدُلُّ علی کَرَمِ نفسِکَ !

خوشبوست :

مَن تَطَیَّبَ أوَّلَ النهارِ لَم یَزَلْ عَقلُهُ مَعهُ إلی اللیلِ !

هم نشینِ خوب و ارزشمندی است :

سِتَّهٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : المُصاحَبَهُ !

خوش اخلاق است :

ثلاثهٌ تَدُلُّ علی کَرَمِ المَرءِ : حُسنُ الخُلُقِ و ...

شاد است :

أصلُ العَقلِ القُدرَهُ و ثَمَرَتُها السُّرورُ !

شوخی های بی جا و ناشایست نمی کند :

ما مَزَحَ امرُؤٌ مَزحَهً إلّا مَجَّ مِنَ عَقلِه مَجَّهً !

با ادب است :

الأدبُ فی الإنسانِ کشَجَرهٍ أصلُها العقلُ !

با وقار است :

الوَقارُ حِلیَهُ العَقلِ !

با حیاست :

لا یُفارِقُه الحَیاءُ !

سخنش خوراک روح و روان است :

کلام العاقل قوت و جواب الجاهل سکوت !

هنگام سخن گفتن با اندیشیدن فرآیند گفتن خود را طراحی و مدیریت می کند :

إذا أرادَ أن یَتَکَلَّمَ تَدَبَّرَ ؛ فإنْ کانَ خَیراً تَکَلَّمَ فغَنِمَ و إن کانَ شَرّاً سَکَتَ فسَلِمَ !

سخنش را می سنجد :

یَزِنُ کلامَهُ !

هنگام سخن گفتن غافل نیست :

إذا نطق ذکر !

با کسی که احتمال دهد تکذیبش کند سخن نمی گوید :

لا یُحَدِّثُ مَن یَخافُ تَکذیبَهُ !

هنگامی که سخنی گوید به دنبالش استدلال و نمونه ای آورد ، در حالی که بی شخصیت وقتی سخنی گوید در پی آن قسمی خورد :

إذا تکلم بکلمه أتبعها حکمه و مثلا

، و الأحمق إذا تکلم بکلمه أتبعها حلفا !

دروغ نمی گوید اگر چه سودش در آن باشد :

لا یَکْذِبُ وَ إِنْ کَانَ فِیهِ هَوَاهُ !

با سر بسته گویی و مهارتهای کلامی خود را از دروغ گفتن بی نیاز می کند :

إنَّ فی المَعاریضِ ما یُغنی الرجُلَ العاقِلَ عنِ الکذبِ !

گواهی دروغ نمی دهد :

لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ !

از سخن دروغ و ناحقّ درباره خود رنجیده نمی شود :

لیسَ بعاقِلٍ مَنِ انزَعَجَ مِن قَولِ الزُّورِ فیهِ !

از چاپلوسی فریب نمی خورد :

مَن مَدَحَکَ بما لَیسَ فیکَ فَهُو ذَمٌّ لَکَ إن عَقَلتَ !

از ستایش نادان خوشحال نمی شود :

و لا بحَکیمٍ مَن رَضِیَ بثَناءِ الجاهِلِ علَیهِ !

هنگام ستایش زیاده روی نمی کند :

إذا مَدَحتَ فاختَصِرْ !

هنگام نکوهش افراط نمی کند :

إذا ذَمَمتَ فاقتَصِرْ !

دیگران را زیبا خطاب می کند :

مَن قَلَّ عَقلُهُ ساءَ خِطابُهُ !

قلم زیبا و متینی دارد :

کِتابُ الرجُلِ عُنوانُ عَقلِهِ و بُرهانُ فَضلِهِ !

کم ترین تنش را با مردم دارد و منحنی تنش او با دیگران به صفر میل می کند :

قِلَّهُ المُماراهِ !

اهل جرّ و بحث نیست و از بحث های هیجانی ، جنجالی و تحریک کننده پرهیز می کند :

ثَمَرَهُ العَقلِ مُداراهُ النّاسِ !

در ارتباطات از دو سوم ظرفیت هوشش استفاده می کند :

صَلاحُ حالِ التَّعایُشِ و التَّعاشُرِ مِلْ ءُ مِکیالٍ : ثُلثاهُ فِطنَهٌ و ثُلثُهُ تَغافُلٌ !

خود را به غفلت می زند و ظاهرا فریب می خورد :

یَتَغافَلُ و یَنخَدِعُ !

نیمی از وجودش تحمّل است و نیمی دیگر نادیده گرفتن :

نِصفُهُ احتِمالٌ و نِصفُهُ تَغافُلٌ !

همیشه سعی می کند لوکوموتیو باشد تا واگن :

ان استطعت ان لاتعامل احدا الا و لک الفضل علیه فافعل !

تا هنگامی که فرصتی دست دهد صبوری پیشه می کند :

التَّجَرُّعُ لِلغُصَّهِ حَتّی تَنالَ الفُرصَهَ !

دامنه و حوزه دیدش را محدود می کند :

غَضُّ الطَّرْفِ

با مردم دوستی و مهربانی می کند :

التَّوَدُّدُ إلَی النّاسِ نصفُ العَقلِ !

اهل معاشرت است :

مُلاقاهُ الإخوانِ نُشْرَهٌ و تَلقیحُ العَقلِ و إن کانَ نَزْراً قَلیلاً !

به هر آدم نیک و بدی خوبی می کند :

اصطِناعُ الخَیرِ إلی کُلِّ بَرٍّ و فاجِرٍ !

پیک و فرستاده اش را از افراد شایسته انتخاب می کند :

رَسولُکَ تَرجُمانُ عَقلِکَ !

جایگاه هر چیزی را می شناسد و آن را در جای خود می نهد :

یَضَعُ الشَّی ءَ مَواضِعَهُ !

انرژی خود را به جا و به موقع صرف می کند :

وضع سعیه فی مواضعه !

به کار خود می پردازد و در کار و مسئولیت خود متمرکز است :

مُقبِلاً عَلی شَأنِهِ !

کارهایش را به خوبی انجام می دهد :

أحسن صنائعه !

کارش را به خوبی انجام می دهد ، گویا آن را می بیند :

یُحسِنُ فی عملِهِ کأنّهُ ناظرٌ إلَیهِ !

بیشتر کارهایش درست و به جاست :

کَثرَهُ الصَّوابِ تُنبِئُ عَن وُفورِ العَقلِ !

بینای عیب خود است و کور عیب دیگران :

أعقَلُ النّاسِ مَن کانَ بِعَیبِهِ بَصیراً و عَن عَیبِ غَیرِهِ ضَریراً !

اندک خوبیِ دیگران را زیاد می شمارد :

یَستَکثِرُ قَلیلَ الخَیرِ مِن غَیرِهِ !

خوبی های بسیار خود را اندک می شمارد :

یَستَقِلُّ کَثیرَ الخَیرِ مِن نَفسِهِ !

لطف و محبت خود را نمی شمرد :

مَن عَدَّدَ نِعَمَهُ مَحَقَ کَرَمَهُ !

در برابر رفتار جاهلانه نادان بردباری نشان می دهد :

أن یَحلُمَ عَمَّن جَهِلَ عَلَیهِ !

از کسی که به او ستم کرده است در می گذرد :

یَتَجاوَزَ عَمَّن ظَلَمَهُ !

در برابر فرودست فروتن است :

یَتَواضَعَ لِمَن هُوَ دونَهُ !

از فرادست خود در طلب نیکی پیشی می گیرد :

یُسابِقَ مَن فَوقَهُ فی طَلَبِ البِرِّ !

با احتیاط عمل می کند :

عمل بالحزم !

وسواس ندارد :

الإمامُ الصّادقُ ( ع ) لَمّا ذَکَرَ عَبدُ اللَّهِ بنُ سنان رجُلاً مُبتَلیً بالوُضوءِ و الصَّلاهِ و ادَّعی أنّهُ رجُلٌ عاقِلٌ : و أیُّ عَقلٍ لَهُ و هُو یُطیعُ الشَّیطانَ ؟ ! [قالَ : ] فقلتُ لَهُ : و کیفَ یُطیعُ الشَّیطانَ ؟ فقالَ : سَلهُ هذا الّذی یَأتِیهِ مِن أیِّ شَی ءٍ هُو؟ ! فإنّهُ یَقولُ لَکُ : مِن عَمَلِ الشَّیطانِ !

آینده نگر است :

نَظَرَ فِی یَوْمِهِ لِغَدِهِ !

عاقبت اندیش است :

أنظَرُهم فی العَواقِبِ !

به خردمندان گوش می سپارد :

مَن تَرَکَ الاستِماعَ مِن ذَوی العُقولِ ماتَ عَقلُهُ !

خود را از اندیشه اندیشمندان و دانش حکیمان بی نیاز نمی داند :

یضیف إلی رأیه رأی العقلاء و یَضُمُّ إلی علمه علومَ الحکماء !

خود را از مشاوره بی نیاز نمی داند :

لا یستغنی العاقل عن المشاوره !

با نادان مشورت نمی کند :

احذر رأیَ صدیقِکَ الجاهل !

اگر دشمنش با او مشورت کند خیرخواهی می کند :

اِستَشِر عدوکَ العاقلَ !

با نادان هم نشینی نمی کند :

مَن صَحِبَ جاهِلاً نَقَصَ مِن عَقلِهِ !

وقتی خطایی از او سر می زند بخشیدن او برایش دردناک تر از تنبیه بدنی است :

العَفوِ أشَدُّ مِنَ الضَّربِ لِمَن کانَ لَهُ عَقلٌ !

همین که لغزشش را غیر مستقیم به رُخش بکشند برای او کافی و دردآور است :

تلویح زَلَّهِ العاقلِ له من أمضِّ عتابِهِ !

به کاری که بترسد در آن درماند اقدام نمی کند :

لا یَتَقَدَّمُ عَلی ما یَخافُ العَجزَ عَنهُ !

وعده ای که از توانش بیرون است نمی دهد :

لا یَعِدُ ما لا یَقدِرُ عَلَیهِ !

به آن چه که در امیدواریش سرزنش شود امید نمی بندد :

لا یَرجو ما یُعَنَّفُ بِرَجائهِ !

از کسی که احتمال دهد پاسخی دریافت نکند درخواست و پرسش نمی کند :

لا یَسألُ مَن یَخافُ مَنعَهُ !

خوش معامله است :

سِتَّهٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : ... و المُعامَلَهُ !

مدیر خوبی است :

سِتَّهٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : ... و الوِلایَهُ !

وقتی از پُست و مقامی برکنار شد ناآرامی و بدرفتاری نمی کند :

سِتَّهٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : ... و العَزلُ !

بی نیازی و ثروت او را مغرور نمی کند :

سِتَّهٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : ... و الغِنی !

فقر و ناداری صبر و شکیبایی او را نمی برد :

سِتَّهٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : ... و الفَقرُ !

زیاده خواه و فزون طلب نیست :

إذا قَلَّتِ العُقولُ کَثُرَ الفُضولُ !

خودپسند

نیست :

إعجابُ المَرءِ بِنَفسِهِ دَلیلٌ عَلی ضَعفِ عَقلِهِ !

متکبر نیست :

ما دَخَلَ قَلبَ امرِئٍ شَی ءٌ مِنَ الکِبرِ إلّا نَقَصَ مِن عَقلِهِ !

آرزوهای فراوان و دست نیافتنی ندارد :

کَثرَهُ الأمانی مِن فَسادِ العَقلِ !

در میدان عمل کوشاست و دامنه ی آرزوهای دور و درازش را کوتاه می کند :

العاقل یجتهد فی عمله و یقصر من أمله !

واقع نگر است و بر کارکردهای خود تکیه می کند ، و نه بر آرزوی های برآورده نشده :

یعتمد علی عمله و لایعتمد علی أمله !

کم خرج است :

قلیلُ المؤونهِ !

با استقامت است :

ثَمَرَهُ العَقلِ الاستِقامَهُ !

هنگامی که حق برای او آشکار شد می پذیرد :

قَبولُهُ الحَقَّ إذا بانَ لَهُ !

حقّ را حتّی از دشمنش انکار نمی کند :

لا یَرُدُّ الحقَّ علی عدوِّهِ !

باطل را از دوستش نیز نمی پذیرد :

لا یَقبَلُ الباطلَ مِن صدیقِهِ !

به خاطر کسی که دوستش دارد مرتکب گناه نمی شود :

لا یأثَمُ فیمَن یُحِبُّ !

به کسی که دشمنی دارد ستم نمی کند :

لا یَحیفُ علی مَن یُبغِضُ !

در پیشگاه حق تسلیم است :

کانَ ذَلُولًا عِنْدَ إِجَابَهِ الْحَقِّ !

به حق پایبند است :

ثَمَرَهُ العَقلِ لُزومُ الحَقِّ !

پیرو حق است :

لایَکمُلُ العَقلُ إلّا بِاتِّباعِ الحَقِّ !

حقّ را با شخصیت ها نمی سنجد ، بلکه در صدد شناختن حق بر می آید تا پیروان آن را بشناسد :

إنّ الحقَّ لایُعرَفُ بالرِّجالِ ، اعْرِفِ الحقَّ تَعرِفْ أهلَهُ !

از مدیریت کلامی بالایی برخوردار است :

حافِظاً لِلِسانِهِ !

می تواند زبان در کام کشد :

یُخْرِسُ لسانَهُ !

پیش از گفتن احساس می کند ، سپس می گوید :

لِسانُ العاقِلِ وَراءَ قَلبِهِ و قَلبُ الأحمَقِ وَراءَ لِسانِهِ !

وقتی نظر می دهد کارشناسانه و سنجیده است :

رَأیُ الرَّجُلِ میزانُ عَقلِهِ !

زیاده گو نیست :

إذا تَمَّ العَقلُ نَقَصَ الکلامُ !

گفتارش از دانشش بیشتر نیست ، و دانشش بیشتر از عقل و خِرَدش نیست :

الإمامُ الباقرُ ( ع ) : إنّی لَأکْرَهُ أن یکونَ مِقدارُ لِسانِ الرجُلِ فاضِلاً علی مِقدارِ عِلمِهِ کما أکرَهُ أن یکونَ مِقدارُ عِلمِهِ فاضِلاً علی مِقدارِ عَقلِهِ !

کردارش گفتارش را تصدیق می کند :

صَدَّقَ أقوالَه أفعالُهُ !

اسیر زبانش نیست :

الجاهِلُ أسیرُ لِسانِهِ !

با سکوت به عقل و خِرَدش آرامش می بخشد :

النُّطقُ راحَهٌ للرُّوحِ و السُّکوتُ راحَهٌ للعَقلِ !

جز خوبی نمی گوید :

و الصَّمتِ إلّا مِن خَیرٍ !

با این که در سخن گفتن توانا است خاموشی برای او آسان است :

الصَّمتُ آیَهُ النُّبلِ و ثَمَرَهُ العَقلِ !

هنگام سکوت در اندیشه است :

إذا سکت فکر !

وقتی می نگرد عبرت می گیرد :

إذا نظر اعتبر !

در گفتارش با انصاف است :

مُنْصِفاً بِقَوْلِهِ !

گفتار خود را به نقد می کشد :

خَصْماً بِقَوْلِهِ !

از کسی غیبت نمی کند :

صان لسانَه عن الغیبه !

به دریافت های او دیگران بعد از گذشت زمان می رسند :

أول رأی العاقل آخر رأی الجاهل !

اندیشه اش را واکاوی می کند :

اتهم رأیه !

آنچه را نمی شناسد انکار نمی کند:

هَلْ یَجْحَدُ الْعَاقِلُ مَا لَا یَعْرِف !

به هنگام شناخت خودداری می کند :

وقف حیث عرف !

به کمبودهایش آگاه است :

استِشعارُهُ بنفسِهِ النُّقصانَ !

کمبودهای دینی ، فکری ، اخلاقی و تربیتی خود را شمارش می کند و آن ها را در سینه اش یا روی کاغذ می نویسد و در زدودن آن ها می کوشد :

یُحصِی علی نفسِهِ مَساوِیَها فی الدِّینِ و الرَأیِ و الأخلاقِ و الأدَبِ فَیَجمَعَ ذلکَ فی صَدرِهِ أو فی کتابٍ و یَعمَلَ فی إزالَتِها !

از خود دادخواهی کند :

إنصافُهُ مِن نَفسِهِ !

زمانه خود را می شناسد :

عارِفاً بِزَمانِهِ !

در رویارویی با آشوب ها و هرج و مرج های سیاسی ، اجتماعی و خانوادگی دست و زبانش را مدیریت و کنترل می کند و به خداوند پناهنده می شود :

إذا عَرَضَت لَهُ فِتنَهٌ استَعصَمَ بِاللَّهِ و أمسَکَ یَدَهُ و لِسانَهُ !

هر گاه برتریی ببیند آن را غنیمت می شمارد :

إذا رَأی فَضیلَهً انتَهَزَ بِها !

در دانش و علم بسیار می اندیشد تا این که حفظ کند و نقل کند :

کَثرَهُ النَّظَرِ فی العِلمِ یَفتَحُ العَقلَ !

با افزایش دانش و تجربه درصدد کامل کردن شخصیت خود است :

العَقلُ غَریزَهٌ تَزیدُ بِالعِلمِ و التَّجارِبِ !

از دانشجویی در تمام عمرش خسته نشود :

لا یَسأمُ مِن طَلَبِ العِلمِ طُولَ عُمرِهِ !

در اندیشه به کار بستن دانشش هست و نه در فکر فخر فروشی علمی :

اعقِلوا الخَبَرَ إذا سَمِعتُموهُ عَقلَ رِعایَهٍ ، لا عَقلَ رِوایَهٍ فإنَّ رُواهَ العِلمِ کَثیرٌ و رُعاتَهُ قَلیلٌ !

دانش نمی آموزد مگر برای دانستن :

لا یَتعلّمُ إلّا لِیَعْلمَ !

دانایی فرا نمی گیرد مگر برای عمل کردن :

لا یَعلمُ إلّا لِیَعْملَ !

حکمت ( دانشی که تاریخ مصرف ندارد ) گمشده ی اوست :

ضاله العاقل الحکمه فهو أحق بها حیث کانت !

در حکمت بسیار می اندیشد :

کَثرَهُ النَّظَرِ فی الحِکمَهِ تَلقَحُ العَقلَ !

به کم و کاست دنیا در صورتی که با حکمت و خردورزی همراه باشد خرسند است ؛ ولی اگر دنیا را داشته باشد و از حکمت و دانش کم بهره باشد خرسند نیست :

رَضِیَ بِالدُّونِ مِنَ الدّنیا مَعَ الحِکمَهِ ؛ و لَم یَرضَ بِالدُّونِ مِنَ الحِکمَهِ مَعَ الدّنیا !

تفریح و لذتش حکمت و دانش است :

الحِکمَهُ رَوضَهُ العُقَلاءِ و نُزْهَهُ النُّبَلاءِ !

از تجربیات پند گیرد :

وَعَظَتهُ التَّجارِبُ !

دیگران مایه ی پند او می شوند :

اتعظ بغیره !

از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود :

لا یُلسَعُ مِن جُحرٍ مَرَّتَینِ !

انتقاد کننده اش را دوست دارد :

لا تُعاتِبُ الجاهل فَیَمقُتُکَ ، و عاتِبِ العاقل یُحبِبکَ !

آن را که عیب هایش را به او هدیّه کند از بهترین دوستان خود می شمارد :

أحَبُّ إخوانی إلَیَّ مَن أهدی إلَیَّ عُیوبی !

آزمندی و حرص از او سر نمی زند :

لا یَبدو مِنهُ الحِرصُ !

امروزش از دیروزش بهتر است :

کانَ یَوْمُهُ خَیْراً مِنْ أَمْسِهِ !

در جستجوی کمال است و پول پرست نیست :

یَطلُبُ الکَمالَ و الجاهِلُ یطلُبُ المالَ !

از احمق ، گنه کار و بی شخصیت انتظار دادرسی و انصاف ندارد :

ثَلاثَهٌ

لا یَنتَصِفونَ مِن ثَلاثَهٍ أبَداً : العاقِلُ مِن الأحمَقِ ، و البَرُّ مِن الفاجِرِ ، و الکَریمُ مِن اللَّئیمِ !

از هر چه ناروا و ناشایست است دوری می کند حتی اگر ممنوع نباشد :

لَو لَم یَنْهَ اللَّهُ سُبحانَهُ عَن مَحارِمِهِ لَوجَبَ أنْ یَجْتَنِبَها العاقِلُ !

یک بعدی نیست :

أن یکونَ لَهُ ساعاتٌ !

در زندگی برنامه ریزی و تعادل دارد :

لَهُ ساعاتٌ : ساعَهٌ یُناجِی فیها رَبَّهُ عزّوجل ، و ساعَهٌ یُحاسِبُ نَفسَهُ ، و ساعَهٌ یَتَفَکَّرُ فیما صَنَعَ اللَّهُ عزّوجل إلَیهِ ، و ساعَهٌ یَخلُو فیها بِحَظِّ نفسِهِ مِنَ الحَلالِ ، فإنّ هذهِ الساعَهَ عَونٌ لِتلکَ الساعاتِ ، و استِجمامٌ للقُلوبِ و تَوزِیعٌ لها !

راز دار است :

صَدرُ العاقِلِ صُندوقُ سِرِّهِ !

مردم نمی دانند در درون او چه می گذرد :

لا یَدری الناسُ ما فی نفسِهِ !

در بر آوردن نیازهای خود از « پوشیده داشتن » کمک می گیرد :

اسْتَعینوا علی قَضاءِ حَوائجِکُم بالکِتْمانِ ، فإنَّ کُلَّ ذی نِعمَهٍ محَسودٌ !

هر چه بر سن و سالش می گذرد پخته تر می شود :

إذا شابَ العاقِلُ شَبَّ عَقلُهُ !

حدس و گمانش از یقین نادان درست تر از آب در می آید :

ظنُّ العاقِلِ أصَحُّ مِن یَقینِ الجاهِلِ !

نسبت به آن چه نادان بدان مایل است بی میل است :

یَزهَدُ فیما یَرغَبُ فیه الجاهل !

به آن چه نفسش زیبا می شمارد اطمینان نمی کند :

لم یثق بکل ما تُسَوِّلُ له نفسُه !

به شهوات بهایی ندهد :

استَهانَ بِالشَّهَواتِ !

خواهش های مادی در نظر او ناچیز است:

هانَت علَیهِ شَهوَتُهُ !

شهوتران و هوس باز نیست :

ذَهابُ العَقلِ بَینَ الهَوی و الشَّهوَهِ . قَرینُ الشَّهوَهِ مَریضُ النّفسِ ، مَعلولُ العَقلِ !

شهوت و غرایزش را مدیریت می کند :

غَلَبَ شَهوَتَهُ !

بر هوی و هوسش چیره است :

غلب هواه !

هیجان های خود را مدیریت و کنترل می کند و بدمستی نمی کند :

یَحتَرِس مِن سُکرِ المالِ و سُکرِ القُدرَهِ و سُکرِ العِلمِ و سُکرِ المَدحِ و سُکرِ الشَّبابِ ، فإنَّ لِکُلِّ ذلکَ رِیاحاً خَبیثهً تَسلُبُ العَقلَ و تَستَخِفُّ الوَقارَ !

هیجان های خشم ، میل و ترس خود را مدیریت می کند :

مَنْ یَمْلِکُ نَفْسَهُ إِذَا غَضِبَ وَ إِذَا رَغِبَ وَ إِذَا رَهِبَ !

در میل ها و خواهش هایش میانه رو و معتدل است :

القَصدُ عِندَ الرَّغَبِ !

به هنگام ترس صبور و شکیباست و دستپاچه نمی شود :

الصَّبرُ عِندَ الرَّهَبِ !

خشم خود را فرو می خورد :

و الکاظمین الغَیظِ

به هنگام خشم بردبار است :

الحِلمُ عِندَ الغَضَبِ

با داشتن قدرت و قوت انصاف ورزد :

أنصَفَ عَن قُوَّهٍ !

بدی را به نیکی پاسخ دهد :

جازی الاسائه بالاحسان !

دشمنی او از دوستی نادان سودمندتر است :

عَداوه العاقل خیر من صَداقه الجاهل !

نادان را درک می کند :

یعرف الجاهل لأنه کان قبلُ جاهلا !

از رفتار نادان خیلی به شگفت نمی آید :

تعجب الجاهل من العاقل أکثر من تعجب العاقل من الجاهل !

با نادان چونان پزشک با بیمار روبرو می شود ، و از مهارت همدلی و هم حسی برخوردار است :

یُخاطب الجاهل مخاطَبَه الطبیب المریض !

در زندگی به میزان رفع نیازهای اساسی بسنده می کند :

قَنِعَ بِمَا یَکْفِیهِ !

ناپسند را از خودش دور می سازد :

عَقَلَ الذَّمَّ عَنْ نَفْسِهِ !

به هوش شناختی ( IQ ) بسنده نمی کند :

إنّ اللَّهَ یَقِی بالتَّقوی عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ !

از مشروبات ممنوع پرهیز دارد :

حَرّمَ اللَّهُ الخَمرَ لِما فیها مِن تَغْییرِها عُقولَ شارِبِیها !

دل بسته دنیا نیست :

حُبُّ الدنیا یُفسِدُ العقلَ !

عاشق دنیا نیست :

لا تَنظُرْ إلَیها نَظَرَ العاشِقِ الوامِقِ !

اهل زرنگی نیست :

إنّ اللَّهَ تعالی وَسَّعَ أرزاقَ الحَمقی لِیَعتَبِرَ العُقَلاءُ و یَعلَمُوا أنّ الدنیا لیسَ یُنالُ ما فیها بِعَمَلٍ و لا حِیلَهٍ !

سخاوتمند است :

السَّخاءُ ثَمَرَهُ العَقلِ !

عُذر پذیر است :

أعقَلُ النّاسِ أعذَرُهُم لِلنّاسِ !

عاشق نمی شود :

مَن عَشِقَ شَیئاً أعشی ( أعمی ) بَصَرَهُ و أمرَضَ قَلبَهُ ، فَهُوَ یَنظُرُ بِعَینٍ غَیرِ صَحیحَهٍ ، و یَسمَعُ بِاُذُنٍ غَیرِ سَمیعَهٍ ، قَد خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقلَهُ ، و أماتَتِ الدّنیا قَلبَهُ !

اگر عاشق شد عشقش را مدیریت می کند :

مَن عَشِقَ فَکَتَمَ و عَفَ فَماتَ فهُو شَهیدٌ !

عاشق عبادت است :

مَن عَشِقَ العِبادَهَ فَعانَقَها ، و أحَبَّها بقَلبِهِ ، و باشَرَها بِجَسَدِهِ و تَفرَّغَ لَها ، فَهُو لا یُبالی عَلی ما أصبَحَ مِنَ الدُّنیا : عَلی عُسرٍ أم عَلی یُسرٍ !

اهل بندگی است :

العقل ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجِنانُ !

عفت می ورزد :

مَن عَقَلَ عَفَّ !

دلِ بزرگی دارد :

حِفظُ قَلبِکَ ما استَودَعتَهُ !

از کنار لغو و بیهوده بزرگوارانه و کریمانه می گذرد :

وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً !

کارهای بیهوده را ترک می کند :

بِتَرکِ ما لا یَعنیکَ یَتِمُّ لَکَ العَقلُ !

زیاد اهل سرگرمی نیست :

مَن کَثُرَ لَهوُهُ قَلَّ عَقلُهُ !

ریا کار نیست :

اذا عَمِلَ أخلص !

دل از مهر دنیای فریبنده خالی می کند :

مِن عَلاماتِ العَقلِ التَّجافی عَن دارِ الغُرورِ !

رویکردش به سرای جاودان است :

الإنابَهُ إلی دارِ الخُلودِ !

برای خانه ی قبر توشه بر می گیرد :

التَّزَوُّدُ لِسُکنَی القُبورِ !

برای روز رستاخیز آماده می شود :

التَّأهُّبُ لِیَومِ النُّشورِ !

در همه حال حریم خداوند را نگه می دارد و از او حساب می برد :

تَقوی اللَّهِ فی کُلِّ حالٍ !

دنیا را دشمن می دارد و هوس را سرکوب می کند :

ثَمَرَهُ العَقلِ مَقتُ الدّنیا و قَمعُ الهَوی !

در نیازهای اساسیش درمانده نیست :

مَن عَدِمَ قُوتَهُ کَثُرَت خَطایاهُ !

الفَقرُ مَنقَصَهٌ للدِّینِ ، مَدهَشَهٌ للعَقلِ ، داعیَهٌ لِلمَقتِ !

در صدد ترمیم و تأمین نیازهای زندگی است :

مَرَمَّهٍ لِمَعَاشٍ !

با خردورزی به خداوند نزدیک می شود :

إذا تَقَرَّبَ العِبادُ إلی خالِقِهِم بالبِرِّ فَتَقَرَّبْ إلَیهِ بالعَقلِ تَسبِقْهُم !

رو به پیشرفت است :

الکَیِّسُ مَن کانَ یَومُهُ خَیراً مِن أمسِهِ !

در حدّ و مرز خود می ماند و از اندازه خود تجاوز نمی کند :

أن یَقِفَ عند حَدِّه و لا یَتَعدّی قَدْرَهُ !

با دیگران آن گونه رفتار میکند که دوست دارد با او رفتار شود :

صاحَبَ النّاسَ بِالَّذی یُحِبُّ أن یُصاحِبوهُ !

هر گاه وعده دهد وفا کند ولی هرگاه بیم دهد درگذرد :

إذا وَعَدَ وَفی و إذا تَوَعَّدَ عَفا !

شکم شُل نیست :

عَفَّ بَطنُهُ !

بر عمر سپری شده اش می گرید :

بُکاؤهُ علی ما مَضی مِن زَمانِهِ !

به پیمان ها وفادار است :

الوَفاءُ بالذِّمَمِ !

به بخشش های مالی خود خوشحال می شود در حالی که انسان بی شخصیت به دارایی خویش می نازد :

یَبتَهِجُ بفَضلِهِ و اللَّئیمَ یَفتَخِرُ بمُلکِهِ !

هرگز از خداوند پیش مردم شکایت نمی برد :

لا تَشکُوَنَّ اللَّهَ إلَی الخَلقِ !

خیرخواه و یک رنگ است ولی بی شخصیت ناخالص و خیانتکار است :

النَّصیحَهُ مِن أخلاقِ الکِرامِ و الغِشُّ مِن أخلاقِ اللِّئامِ !

در عفو و گذشت شتاب کند در حالی که بی شخصیت در انتقام گیری شتاب دارد :

المُبادَرَهُ إلَی العَفوِ مِن أخلاقِ الکِرامِ و المُبادَرَهُ إلَی الانتِقامِ مِن شِیَمِ اللِّئامِ !

به سوی نیکوکاری شتاب دارد :

لِلکِرامِ فَضیلَهُ المُبادَرَهِ إلی فِعلِ المَعروفِ و إسداءِ الصَّنائعِ !

اهل جود و بخشندگی است :

سُنَّهُ الکِرامِ الجُودُ !

اموال خود را به حقّ خرج می کند :

یُنفِقُ مالَهُ فی حَقٍّ . إنّ للسَّخاءِ مِقداراً فإنْ زادَ علَیهِ فهُو سَرَفٌ !

نیاز دیگران را بی خواهش برآورد :

السَّخاءُ ما کانَ ابتِداءً !

داوطلبانه محبت کند :

التَّبرُّعُ بالمَعروفِ و الإعطاءُ قَبلَ السُّؤالِ !

آنچه زیبنده او نیست فرو گذارد :

تَرکُهُ ما لایَجمُلُ بهِ !

به وطن خود علاقه مند است :

حَنینُهُ إلی أوطانِهِ !

دوستان دیرین را نگه می دارد :

حِفظُهُ قَدیمَ إخوانِهِ !

گناهان را با بخشش می پوشاند :

تغمد [تعمد] الذنوب بالغفران [بالکفران]

از دنیایش به خاطر آخرت می گذرد :

باع دنیاه بآخرته !

از گناهان دوری می کند :

تورع عن الذنوب !

از عیب ها دوری می ورزد :

تنزه عن العیوب !

به دنیای ناپایدار بی میل است :

زَهِدُوا فِی الدُّنْیَا وَ رَغِبُوا فِی الْآخِرَهِ ؛ لِأَنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیَا طَالِبَهٌ مَطْلُوبَهٌ ، وَ الْآخِرَهَ طَالِبَهٌ وَ مَطْلُوبَهٌ ، فَمَنْ طَلَبَ الْآخِرَهَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیَا حَتَّی یَسْتَوْفِیَ مِنْهَا رِزْقَهُ ، وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْیَا طَلَبَتْهُ الْآخِرَهُ فَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ فَیُفْسِدُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَ آخِرَتَهُ !

به بهشت مایل است :

رغب فی جنه سنیه خالده عالیه !

سرای دیگرش را به دنیایش نمی فروشد :

لم یَبِع آخرتَه بدنیاه !

با گناه شخصیت خود را خوار نمی گرداند :

مَن کَرُمَت علَیهِ نَفسُهُ لَم یُهِنْها بالمَعصیَهِ !

دنیا در چشمش خُرد و ناچیز است :

مَن کَرُمَت نَفسُهُ صَغُرَتِ الدُّنیا فی عَینِهِ !

از هر چیز عالی ترین آن را می جوید :

یَطلُبُ مِن الاُمورِ أعلاها !

به دنبال پُر ارج ترین خوی ها است :

یطلب مِن الأخلاقِ أسْناها !

بسیار کمک و یاری می رساند :

کثیر المَعونهِ !

دست بخشنده دارد :

سَخِیُّ الکَفِّ !

دست رد به سینه درخواست کننده نمی زند :

لا یَرُدُّ سائلاً !

اگر با دنیا خواهان رفتار کند زیرک ترین آنهاست :

إن سلَکَ مَع أهلِ الدُّنیا کانَ أکیَسَهُم !

هرگاه با آخرت جویان سلوک کند پارساترین آنهاست :

إنْ سَلکَ مَع أهلِ الآخرهِ کانَ أورَعَهُم !

حلال او را از سپاسگزاری باز نمی دارد:

لا یَشْغَلُ الْحَلَالُ شُکْرَهُ !

حرام بر صبرش چیره نمی شود :

لا یَغْلِبُ الْحَرَامُ صَبْرَهُ !

مطیع خداوند است ؛ اگر چه خوشگل و والا مقام نباشد :

أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ ذَمِیمَ الْمَنْظَرِ حَقِیرَ الْخَطَرِ !

به خداوند یکتا ایمان دارد و در اطاعت او می کوشد :

وَحَّدَ اللَّهَ وَ عَمِلَ بِطَاعَتِهِ !

در برابر خداوند خاکسار است :

کَمالُ العَقلِ فی ثَلاثَهٍ : التَّواضُعِ للَّهِ ِ !

از یقین و باور خوبی برخوردار است :

و حُسنِ الیَقینِ !

حاضر است دنیایش را رها کند ، اما از دینش دست بر نمی دارد :

یَتْرُکُ دُنْیَاهُ وَ لا یَتْرُکُ دِینَهُ !

 

نظریه آلپورت

آلپورت ( G.W.Allport ) از روانشناسانی است که به ویژگی های شخصیت سالم یا بالغ پرداخته است :

یک شخصیت سالم با اندیشه های مختلف که از سوی افراد مختلف بیان می شود آشناست !

روابط خود را با مردم حفظ می کند !

فعال است !

در روابط خود با دیگران ، همکاران ، دوستان و خانواده احساس اطمینان می کند !

می تواند نسبت به پدر و مادر ، فرزندان ، همسر و دوستان نزدیک خود عشق ، محبت و صمیمیت نشان دهد !

دوست داشتن او بی قید و شرط است !

توانایی درک و تحمل دردها ، عواطف ، ترس ها و انواع مختلف شکست هایی که از ویژگی های زندگی آدمی است را دارا است !

در مقابل رفتار دیگران شکیبایی نشان می دهد !

در باره ی دیگران به آسانی حکم صادر نمی کند و آنان را محکوم نمی داند ، چرا

که آگاه است که خود نیز دارای نقطه ضعف هایی است !

ابعاد گوناگون هستی خود و از جمله نقاط ضعف و کاستی های خود را می شناسد و می پذیرد !

سعی می کند تا می تواند نقاط ضعف خود را اصلاح کند !

احساسات خود را سرکوب نمی کند ، بلکه آن ها را در مسیری سازنده تر هدایت می کند !

اجازه نمی دهد احساسات و هیجان های او مانع فعالیت هایش شوند ، یا روابط او را با دیگران مختل سازند !

هر چند موانع غیر قابل تغییر زندگی را تحمل می کند ، ولی تسلیم ناکامی نمی شود !

واقعیت های زندگی را تحریف نمی کند ، و به جهان اطراف با واقع بینی می نگرد !

استعدادها و توانایی های خود را در جهت توفیق در انجام کارها پرورش می دهد !

مهارت های خود را به شیوه ای صمیمانه ، با اشتیاق و با احساس تعهد نسبت به انجام دادن وظایف شغلی به کار می گیرد !

در سطح بالایی از خودشناسی است ، و همیشه در صدد است که از خود شناخت کافی پیدا کند ، و تفاوت بین آنچه را که واقعاً هست و آنچه را که دوست دارد باشد می شناسد !

با گشاده رویی عقاید دیگران را در باره ی خود می شنود !

صفات منفی خود را چه به صورت ناخودآگاه و چه به صورت خودآگاه به دیگران نسبت نمی دهد !

داوری و قضاوت او در باره ی دیگران دقیق است !

شوخ طبع است !

شوخ طبعی را با دست انداختن دیگران و مسخره کردن آنان همراه نمی کند !

به آینده می نگرد !

برای خود هدف ها و برنامه های دراز مدت تهیه می کند !

برای ادامه فعالیت هایش نیز انگیزه لازم را فراهم می آورد !

اساس زندگی او را کار کردن تشکیل می دهد . از این رو سلامت روانی او تداوم دارد ، و در زندگی جهت دار است !

دارای ارزش های استوار است !

چون وجدان بالغی دارد ، کم تر پایبند بایدها می شود ، و بیشتر معتقد به بهترها می باشد !

اگر شخصیت نابالغ می گوید : « باید این گونه رفتار کنم ! » شخصیت سالم می گوید : « بهتر است این گونه رفتار کنم ! »

 

آثار ازدواج با زنان کم خِرَد چیست ؟

از ازدواج با زن احمق و کم خرد بپرهیزید ؛ چرا که همنشینی با او تباهی است و فرزندانش چونان کفتار هستند :

إیّاکُم و تَزَوُّجَ الحَمْقاءِ ، فإنَّ صُحبَتَها ضَیاعٌ و وُلْدَها ضِباعٌ !

زندگی با او با اعمال شاقّه است ! فرزندانی که به وجود می آورد وجودی اَنگلی و مصرف کننده برای خانواده و اجتماع خواهند بود ! تجربه نیز گواهی روشن بر راستی و درستی این سخن پیامبر اکرم ( ص ) است . فرزندان زنان کم خِرَد به جای آن که لوکوموتیو باشند دوست دارند واگن باشند ، و همیشه در ناکامی ها فرافکنی می کنند و علل عدم موفقیت خود را به دیگران و به طور کلی به بیرون از وجود خویش نسبت می دهند ، و به اصطلاح روانشناسان برون فکنی می کنند ، در حالی که انسان

های شایسته و دارای شخصیت سالم علل ناکامی خود را در درون خویش می جویند و به اصطلاح درون فکنی می کنند !

 

نقش اصالت خانوادگی در ازدواج چیست ؟

آیا همین که عاشق دختری شدم می توانم با او ازدواج کنم ؟ آیا عشق کافی است ؟

عشق زودگذر است و تاریخ مصرف دارد ! ستاره ی عشق با وصال و ازدواج رو به افول می گذارد ! آن گاه با همسری رو به رو هستیم که اگر از اصالت خانوادگی و شایستگی برخوردار نباشد فرزندانی از خود به جا می گذارد که مطلوب ما نخواهند بود !

با خانواده های اصیل ، ریشه دار و شایسته وصلت کنیم ؛ چرا که از آثار وراثت و ژنتیک نمی توان دور ماند :

تَزَوَّجُوا فی الحِجْزِ الصالِحِ ، فإنّ العِرْقَ دَسّاسٌ !

پسران جوان ! برای نطفه های خود جایگاه خوبی را گزینش کنید ، زیرا خانم ها بچه هایی همانند برادران و خواهران خود به دنیا می آورند :

تَخَیَّرُوا لِنُطَفِکُم فإنَّ النساءَ یَلِدْنَ أشباهَ إخوانِهِنَّ و أخَواتِهِنَّ !

زن نکوروی ولی بی ریشه که در خانواده ای بد رشد کرده است چونان گیاه سبزی است که در خرابه ای روییده باشد :

إیّاکُم و خَضْراءَ الدِّمَنِ ! قیلَ : یا رسولَ اللَّهِ ! و ما خَضراءُ الدِّمَنِ؟ ! قالَ : المَرأهُ الحَسناءُ فی مَنبِتِ السُّوءِ !

 

عشق چیست ؟

از گذشته های دور « عشق » از جذاب ترین واژه های ادبیات و فرهنگ انسانی است !

به قول « ویل دورانت » در کتاب « لذات فلسفه » هر کتابی یا مجله ای را که می گشایید ، و در عصر بعد از ویل دورانت یعنی در موج فن آوری اطلاعات ( IT ) هر صفحه ی اینترنتی را که باز می کنید از عشق سخنی

به میان می آید !

به راستی عشق چیست ؟

شاید عشق همان محبت مدیریت نشده است !

مرحوم دکتر علی شریعتی محبت را شنا کردن و عشق را غرق شدن می داند !

وقتی شنا می کنید خود را وسط دریا مدیریت می کنید ، اما وقتی غرق شدید ، این دریاست که شما را مدیریت می کند !

عشق چونان دریا خیره کننده است ، کشش دارد و فریباست !

دکتر محمدرضا سرگلزایی از روانپزشکان معاصر می گوید : کم تر شنیده اید کسی در استخر غرق شود اما آمار غرق شدگان در دریا بالا است !

استخر به دلیل محدودیتش چندان جذاب و فریبا نیست ، افزون بر آن در استخر طنابی کشیده اند تا آنان که شنا نمی دانند نزدیک نشوند ، اما دریا چون در نگاه ما بی انتها است جذابیت ، کشش و فریبایی ویژه ای دارد . از این رو روح انسان مطلق خواه و کمال خواه را گام به گام به سوی خود می کشد . انتهای ناپیدایش چشم انسان افزون خواه را خیره و از ژرفا و عمقش غافل کرده است !

کتاب « دیروز من ، امروز ما » عشق را یک پروسه و فرآیند شش مرحله ای می داند که از یک میل ساده آغاز شده و گام گام عاشق را به سوی خویش فرا می خواند !

عشق را می توان جاذبه و کشش قلبی انسان به سوی کمال و جمال دانست ؟ ! زیبایی یکی از کمالات است و زیبایی مطلق خداست !

عشق را جز با عشق نمی توان شناخت .

عشق را جز عاشق نمی تواند درک کند . عارفان از مثال جذب پروانه به سوی شمع بسیار استفاده کرده اند :

بلبل به چمن ز آن گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

این بیت اشاره به جذبه عاشق به سوی معشوق دارد . کشش شاخ و برگ درختان به سوی نور ، و یا کشش انسان وقتی که در تاریکی قرار می گیرد و هر نقطه ی نورانی او را به سمت خود می کشد ، حیواناتی مانند : سوسک که به طرف تاریکی کشش دارند ، حیواناتی که به طرف جریان ها و میدان های مغناطیسی کشش پیدا می کنند مانند : ماهی هایی که به کمک ایجاد حوزه های مغناطیسی در دریا به دام صیادان می افتند ، کوچ پرندگان که به سمت و سوی خاصی کشش دارند ، و کششی که شناخت و ادراک ذهن در آن نقشی ندارد همه از این دست می تواند باشد !

عشق قلب انسان را به سوی کمال و زیبایی مطلق سوق می دهد . انسان با تمام وجود به سمت نور و مطلق کشیده می شود . عشق کشش قلب انسان به سوی خداوند است !

 

سوال

چرا عشق که می باید متوجه خدا باشد به انسان ها وابسته می شود ؟

عشق به سمت نشانه هایی از جمال و کمال الهی در انسان ها متوجه می شود ، انسانی که هنوز نمی تواند درکی از جمال و کمال مطلق داشته باشد لاجرم به سوی جمال های عینی و قابل رؤیت کشیده می شود و به سوی کمالات و عواطف انسانی

که نشانه هایی از رأفت الهی در وجود انسان هستند سوق پیدا می کند !

 

تفاوت عشق و شهوت

مرحوم شهید مطهری ( ره ) می گوید : در عشق و شهوت سه نظریه وجود دارد :

عشق همان شهوت است که شدید شده است !

عشق در ابتدا شهوت بوده است ولی تغییر ماهیت داده است !

عشق و شهوت دو حقیقت است !

عشق آینه ی بلند نور است

شهوت ز حساب عشق دور است !

 

عاشقانه ازدواج کنیم یا عاقلانه ؟

ازدواج در حقیقت نوعی مشارکت همه جانبه است که در آن دو انسان باید از جهات گوناگون با یکدیگر تناسب داشته باشند ؛ تناسب اعتقادی ، تناسب اجتماعی ، تناسب عقلانی و ... .

ما در ازدواج تمامی نیازهای سطوح مختلف خود را از ابتدایی ترین نیازهای حیوانی تا عالی ترین نیازهای انسانی به مشارکت می گذاریم ! برای تشکیل یک خانواده تناسب بین دو انسان برای برآوردن نیازها لازم است ! بنا بر این برای ازدواج ما باید به انسانی بیندیشیم که بتواند قسمت مهمی از نیازهای ما را برآورد . برای ازدواج انسانی را انتخاب کنیم که در برآوردن نیازهای ما ، همراه و همسر باشد ! نه این که تنها به دلیل عشقی که تاریخ مصرف دارد و به زودی با ازدواج رو به افول می نهد کسی را به همسری برگزینیم که بعد از افول ستاره ی عشق ببینیم که هیچ تناسبی با ما نداشته است !

 

خانواده گرایی

ای کسانی که ایمان آورده اید ! خود و خانواده ی خود را از آتش نگه دارید :

یا أیُّها الّذینَ آمَنوا ! قُوا أنفسَکُم و أهلیکُم ناراً !

چون آیه « ای اهل ایمان ! خود و خانواده تان را از آتش نگه دارید ! » نازل شد ، مردم گفتند : ای فرستاده ی خداوند ! چگونه خود و خانواده ی خود را حفظ کنیم ؟ فرمود : کارهای خوب را انجام دهید و آن را به خانواده ی خود نیز یادآوری کنید ، و بر فرمانبرداری از خدا پرورششان دهید !

لمّا نَزَلتْ : « یا أیُّها الّذینَ آمَنوا !

قُوا أنفسَکُم و أهلیکُم ناراً » قالَ النّاسُ : ( یا رسول اللَّه ! ) کیفَ نَقِی أنفسَنا وَ أهلِینا ؟ قالَ : اعمَلُوا الخیرَ و ذَکِّروا بهِ أهْلِیکُم و أدِّبُوهُم علی طاعهِ اللَّهِ !

 

خانواده موفق

هرگاه خداوند خوبی خانواده ای را بخواهد :

آنان را در دین آگاه کند :

إذا أرادَ اللَّهُ بأهلِ بَیْتٍ خَیراً فَقّهَهُم فی الدِّینِ

کوچکشان بزرگشان را گرامی و محترم شمارد :

وقَّرَ صَغیرُهُم کبیرَهُم

در زندگی از مهارت همدلی و هم حسی بهره مندشان کند :

رزَقَهُمُ الرِّفقَ فی مَعیشَتِهِم

در مدیریت اقتصادی ( میانه روی ) توفیق یابند :

القَصْدَ فی نَفَقاتِهِم

آن ها را به عیب هایشان بینا کند ، پس از آن ها دست بکشند و توبه کنند :

بَصّرَهُم عُیوبَهُم فیَتُوبوا مِنها

و اگر برای خانواده ای خوبی نخواهد آنان را به حال خود رها کند :

و إذا أرادَ بِهم غیرَ ذلکَ تَرَکهُم هَمَلاً !

 

مهارت همدلی و هم حسی در خانواده

هرگاه خداوند خیر خانواده ای را بخواهد باب همدلی و هم حسی را به روی آنان بگشاید :

إذا أرادَ اللَّهُ بأهلِ بیتٍ خَیراً أدخَلَ علَیهِم بابَ رِفقٍ !

 

همسر و فرزندانمان را با ناز از خواب بیدار کنیم !

عنه ( ص ) : رَحِمَ اللَّهُ رَجلاً قامَ مِنَ اللیلِ فَصلّی و أیقَظَ امرَأتَهُ فَصَلَّت ، فإن أبَت نَضَحَ فی وَجهِها الماءَ ، رَحِمَ اللَّهُ امرأهً قامَت مِن اللیلِ فَصلَّت و أیقَظَت زَوجَها ، فإن أبی نَضَحَت فی وَجهِهِ الماءَ !

پیامبر اکرم ( ص ) : رحمت خدا بر آن مردی باد که نیمه های شب برخیزد و نماز بخواند و همسرش را برای نماز خواندن بیدار کند و اگر بیدار نشد آب به صورتش بپاشد ؛ رحمت خدا بر آن زنی باد که نیمه های شب از خواب برخیزد و نماز بخواند و شوهرش را برای نماز بیدار کند و اگر خودداری کرد به صورتش آب بپاشد !

منتخب میزان الحکمه

 

مهربانی و ادب در خانواده

با کودکان خانواده ات مهربان باش ، و به بزرگان خانواده ات احترام بگذار :

اِرحَمْ مِن أهلِکَ الصَّغیرَ و وَقِّرْ مِنهُمُ الکَبیرَ !

 

نیکوکاری در خانواده

هرکه با خانواده ی خود نیکوکار باشد روزیش زیاد شود :

مَن حَسَّنَ بِرَّهُ أهلَ بَیتِهِ زِیدَ فی رِزقِهِ !

 

کارکردهای بد اخلاقی در خانواده چیست ؟

خانواده اش از او دلتنگ و بیزار شوند :

مَن ساءَ خُلقُهُ مَلّهُ أهلُهُ !

آسایشش کم شود :

مَن ضاقَت ساحَتُهُ قَلّتْ راحَتُهُ !

روزیش تنگ شود :

مَن ساءَ خُلقُهُ ضاقَ رِزْقُهُ !

 

خوش اخلاقی در چیست ؟

خوشخویی در سه چیز است :

دوری کردن از کارهای حرام :

اجْتِنابُ الَمحارِمِ

طلب حلال :

طَلَبُ الحَلالِ

فراهم آوردن آسایش برای خانواده :

التَّوَسُّعُ علی العِیالِ !

 

تلاش برای تأمین نیازهای خانواده

هرکه برای تأمین خود و خانواده اش در پی کسب روزی از راه حلال بر آید مانند مجاهد در راه خداست ! امّا اگر نتوانست به دست آورد به امید خدا وام گیرد و خوراک خانواده اش را تأمین کند :

مَن طَلَبَ هذا الرِّزقَ مِن حِلِّهِ لِیَعودَ بهِ عَلی نفسِهِ و عِیالِهِ کانَ کالُمجاهِدِ فی سبیلِ اللَّهِ ( عزّوجل ) ، فإن غَلَبَ علَیهِ فَلْیَستَدِنْ عَلَی اللَّهِ و عَلی رسولِهِ ( ص ) ما یَقوتُ بهِ عِیالَهُ !

 

تأمین آسایش خانواده

همانا خرسندترین شما نزد خداوند کسی است که خانواده خود را بیشتر در گشایش و آسایش قرار دهد :

إنَّ أرضاکُم عِندَ اللَّهِ أسبَغُکُم علی عِیالِهِ !

 

مسئولیت پذیری در خانواده

کسی که خانواده خود را تأمین نکند از رحمت حق دور است :

عنه ( ص ) : مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَیَّعَ مَن یَعُولُ !

 

چگونه با همسرم رفتار کنم ؟

زندگی زناشویی پیوندی است حقیقی و نه فقط حقوقی ! چرا که قرآن در آیه ی 21 سوره ی روم عشق و مهرورزی را دستمایه ی ازدواج می داند !

بر این اساس « منِ » زمان تجرّد به « ما » تبدیل می شود . منِ دیروز به مای امروز بدل شده است . به بیان شهید مطهری ( ره ) منِ دیروز توسعه یافته است . بنا بر این از خودخواهی ، خودبینی و خودشیفتگی نباید اثری مانده باشد . اولین خُلق و خوهای نکوهیده که در فرایند ازدواج باید ریشه کن شود خودخواهی ، غرور ، خودبینی ، کبر و لجبازی است !

پیشنهادهایی که پیش روی شماست برگرفته از آموزه های دین و روانشناسی و نیز تجربیات سال ها آموزش و مشاوره خانواده است که چونان برگ سبزی تقدیم می گردد :

 

آقای عزیز !

به همسرت بگو : « دوستت دارم ! »

از « ابراز مهر » خجالت نکش !

محبت و مهر نباید توی دلت بمونه !

خوبی ها را باید آشکار کرد !

از احساساتت فاصله نگیر !

وقتی بهش بگی : « دوستت دارم ! » بهترین کادو را بهش دادی !

واژه ی « دوست داشتن » را فقط برای او هزینه کن !

زیبایی همسرت را ستایش کن !

از عشقت برای او هزینه کن نه فقط از ثروتت !

« شهوت » ابزارِ ابرازِ عشق است ، پس فقط به دیده ی شهوت به او نگاه نکن !

او شکستنی است ، مواظب باش او را نشکنی !

او گل خوشبوی بهاری است ، پژمردش نکن !

انگشتان ظریف و صدای نازکش می گویند : « با من ستیز و جنگ مکن ! »

کارهایی که از توانش بیرونه ، به او واگذار نکن !

خاطر نازکش را مکّدر نکن !

کوپن های « نه » را کم تر خرج کن تا او را به لجبازی وادار نکنی !

کاری کن که به تو ایمان بیاره !

تو باید تکیه گاه خوبی براش باشی !

همسرت را فدای دیگران نکن !

به خاطر دوستانت حق او را نادیده نگیر !

خانواده دوست و خانواده گرا باش !

تمیز و مرتّب باش !

سیگار نکش !

از همسرت بدگویی نکن !

انتظار نداشته باش او مثل تو باشه !

سعی نکن با زور و قدرت تغییرش بدی !

با بحث و جدل او را خسته نکن !

خرده نگر و ریزبین نباش !

با ظاهری آراسته و رفتاری شایسته از او دلبری کن !

خسیس نباش ولی ولخرجی هم نکن !

لازم نیست مثل موم توی دست اون باشی !

زیردست او نباش !

خشن نباش ولی مقتدر و با صلابت باش !

با مهارت و هنرمندی اقتدار و صلابت را جایگزین خشونت کن !

هیچ گاه پیش همسرت اظهار درماندگی نکن !

با او همدردی ، همدلی و هم حسّی کن !

همدردی و همدلی او را آرام می کنه !

وقتی حرف می زنه روزنامه نخون !

وقتی حرف می زنه با اشتیاق گوش کن !

وقتی حرف می زنه شنونده ی خوبی باش !

وقتی حرف می زنه ، نگو : خُب بعدش ؟

وقتی اشتباه می کنه مستقیما و صریحا نگو : تو داری اشتباه می کنی !

وقتی اشتباه می کنه آرام و با ملاحت بگو : فکر نمی کنی داری اشتباه می کنی ؟ !

پیش از انتقاد ازش تعریف کن !

نیش او نوشه ، ناراحت نشو !

با او لجبازی نکن !

با بحث های تحریک کننده ، هیجانی ، جنجالی ، طولانی و آزاردهنده خسته اش نکن !

از دست پختش تعریف کن !

دل او را نشکن !

مسخره اش نکن !

حسادت او را با تحقیر برنیانگیز !

مبادا او را بزنی !

مبادا حرف زشت بزنی !

مثل گل بوش کن !

گاه گاهی براش گل ، طلا و ... بخر !

گاه گاهی برای مادرزنت کادو بخر !

غیرت داشته باش اما بدگمان نباش !

هر وقت خواستی غیرت ورزی کنی بهش بگو : تو مثل گُل پاکی اما هرزه چشمان کم نیستند !

هر وقت به تو شک کرد با صداقت و مهربونی مطمئنش کن !

همیشه بهش بگو : من خوشبخت ترین مرد روی زمینم !

اگه آزارش بِدی ، از تو متنفر می شه !

بهش احترام بذار تا به زندگی امیدوار بشه !

اگه ناز کرد ، نازشو به قیمت گرون بخر !

اگه گریه کرد ، فقط نوازشش کن !

اگه از مادر و خواهرت شکایت کرد فقط شنونده خوبی باش !

اگه ازت انتقاد کرد بگو : از توجّهت متشکرم !

اگه همسرت شاغل است ، حتما داخل خونه بهش کمک کن !

وقتی از بیرون میاد از او اسقبال گرمی کن !

اگه گفت : طلاق می خوام ! حتما به مشاور مراجعه کن !

دلآرامی که داری دل در او بند

دگر چشم از همه عالم فرو بند !

 

خانم محترم !

به شوهرت افتخار کن !

بهترین کادویی که می تونی به شوهرت هدیه کنی ، اینه که بهش بِگی : « بِهت افتخار می کنم ! »

گاه گاهی براش اُدکلن یا چیزهای دیگه بخر !

یک دقیقه نگاه پُر مِهرت را به او ارزانی کن !

کسی را با او مقایسه نکن !

از مردهای دیگه جلوی اون تعریف نکن !

اقتدار و غرور او را نشکن !

مرد عاقل بهتر از مرد خوش تیپه ، پس زیبایی او را در عقل و خِردش جستجو کن !

روی خوبی های او تمرکز کن ، تا بدی های او را فراموش کنی !

قناعت پیشه باش و خواسته هات را کم کن !

ولخرجی و چشم و هم چشمی نکن !

زندگی خودت را با زندگی دیگران مقایسه نکن !

خودت را جای او بِذار و خودخواه نباش !

زود راضی شو !

خیلی جدّی نباش ، شوخ طبع باش ولی سبک نباش !

زیاد در خودت فرو نرو !

صمیمی باش !

او ، خانواده اش ، دوستانش و عقایدش را تحقیر و مسخره نکن !

زیاد نخور ، زیاد نخواب و سعی کن قبل از شوهرت چشم بر هم نگذاری و پیش از او بیدار شوی !

مدیریت داخلی خونه با تو است ، پس با مهارت و تدبیر اداره کن !

با هنرمندی خیال شوهرت را از بابت داخل خونه راحت نگه دار تا در بیرون بتونه با آرامش به وظایفش بپردازه !

زیباییت را به رخ او و دیگران نکش !

زیبایی غیر از جذّابیت است ، پس سعی کن جذّاب باشی !

برای شوهرت دلبری ، فریبایی و طنازی پیشه کن !

ناز کن اما متکبر نباش !

با ناز و دلبری زودتر به اهدافت می رسی !

مبادا فکر کنی فروتنی دلبرانه از او موجب خواری تُست !

این یادت باشه که همیشه درخواست های خودت را با ناز و دلبری برآورده کنی ، نه با قُلدُری و کَلَک ! !

احساسات زیبایت را با اندیشه ای متین همراه کن ؛ ولی خیلی اهل استدلال و بحث و جدل نباش !

لجبازی نکن که از چشم شوهرت می افتی !

اطاعت و تمکین کن تا سرور او باشی !

بدان که « چَشم گفتن » تو را پیش اون عزیز می کنه !

پناهگاه شوهرت باش تا فقط به تو پناهنده بشه !

هوس بازی نکن ، ولی زیبادوست و زیبا گرا باش ؛ البته خودت خوب می دونی که زیبایی با سادگی و بی آلایشی آرامش بخش تر خواهد بود !

اگر آشپزی را خوب نمی دونی حتما یاد بگیر !

قبل از رانندگی سازندگی را بیاموز !

هیچگاه بدون آرایش مقابل شوهرت ننشین !

دهانت را مسواک و خوشبو کن !

بدنت هیچ وقت بوی عرق و لباست بوی غذا نَده ؛ بنابراین موقع آشپزی می تونی از پیش بند استفاده کنی !

موی تو یکی از دو زیبایی توست ؛ پس ازش به خوبی مراقبت کن !

لبخند قشنگت را در هیچ شرایطی با اخم معاوضه نکن !

توی رنج هایت می تونی معناهای زیبا پیدا کنی !

گاهی برای مادرشوهرت هدیه بخر !

به فامیل همسرت احترام بِذار !

بدی خانواده اش را به خاطر او نادیده بگیر !

سختی کار شوهرت را درک کن !

بی منت محبت کن !

کرامت و عزت نفست را با هیچ چیز عوض نکن !

شفاف سخن بگو ، اما پُررو نباش !

اول فکر کن ، بعد حرف بزن !

به طور کلی همیشه بیندیش سپس دست به کار شو !

اهل گذشت باش تا عزیز بشی !

خُرده گیر نباش تا محبوب شوی !

از شوهرت زیبا و با هنرمندی انتقاد کن و گاهی خود را به غفلت بزن !

دهن بین نباش و زود احساساتی نشو !

زودباور و خوش خیال نباش ، اما بدگمان نیز نباش !

در هیچ شرایطی بی آبرویی نکن و خود را بی چشم و رو نشان نده !

پُرحرفی نکن و با زیاده گویی او را خسته نکن !

همسرت را مجبور به کاری نکن !

زشت گو و بد دهن نباش ، عفیف و با شرم باش !

میانه رو باش !

او را در مردم داری کمک کن !

وقتی وارد خونه می شه , به پیشوازش برو ، دستشو بگیر ، بِزار روی صورتت !

لباساشو براش اُتو کن تا هر وقت خواست عوض کنه معطل نشه !

وقتی غذا را سر سفره می ذاری به او بگو : نمی دونم خوشت میاد یا نه ؟ !

هیچ وقت بهش نگو : تو بی عُرضه ای !

اگه عصبانی شد ، بگو : منو ببخش !

اگه زشت گویی کرد ، بِهِش بگو : وقتی زیبا حرف می زنی ، بِهت بیشتر افتخار می کنم !

اگه سختش بود که بهت بگه : « دوستت دارم ! » همیشه بهش بگو : « من مطمئنم که تو منو دوست داری ! »

لحظه به لحظه از خداوند کمک بگیر !

آموزش مهارت های کلامی زن و شوهر روانشناسان می گویند : در ارتباطات کلامی و حتّی غیرکلامی هر گاه طرف مقابل شما مانعی ایجاد کرد شما پُل بزنید ! با این روش او را خلع سلاح کرده و گویا از نقطه ای کور که او گمان نمی بُرد بر او یورش آورده اید و در نتیجه مقاومت او را شکسته اید ! آیا خردمندانه است که روی آتشی که او افروخته است بنزین بریزیم ؟ !

پیش از روانشناسان نیز در آموزه های قرآن و عترت پیشنهادهایی در این باره سراغ داریم که تحت عنوان : « مهارت های کلامی و غیر کلامی » از آن ها یاد می کنیم !

قرآن در آیه ی 34 سوره ی فُصّلت می فرماید :

« و لا تستوی الحسنه و لا السیئه ، ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانّه ولیّ حمیم ! »

« خوبی با بدی یکسان نیست ، بدی را با خوبی بر طرف کن ، در این هنگام ( با کمال شگفتی خواهی دید ) آن که بین تو و بین او دشمنی بود گویا دوستی صمیمی شده است ! »

امام صادق ( ع ) به « عنوان بصری » می فرماید :

اگر کسی به توگفت : اگر یکی بگویی ده تا به تو پاسخ خواهم داد ، بی درنگ به او بگو : اگر ده تا هم بگویی ، یکی هم نخواهی شنید !

کنفوسیوس می گوید : « به جای آن که به تاریکی ها لعنت بفرستید ، شمعی بیفروزید ! »

در این جا سه نکته را یادآوری می کنیم :

روابط زن و شوهر باید حقیقی باشد و نه فقط حقوقی ! بنا بر این گذشت ، بزرگواری ، صبوری و فروتنیِ هر یک از زن و شوهر چونان سرمایه گذاری دو شریکِ صمیمی است که پیوند زناشویی را استحکام می بخشد !

فروتنی و گذشت نباید به ذلّت و خواری کشیده شود ؛ چرا که در سخنان پیشوایان دین آمده است : « آفه الحلم الذل ! » « آسیب بردباری خواری است ! »

دیالوگ ها و ساختارهای پیشنهادی که پیش روی شماست وحی مُنزَل نیستند ، شما هم می توانید با ذوق سرشار و ذهن خلّاق و آفریننده ی خود متناسب با شرایط خودتان ساختارها و جملاتی را در « مهارتهای کلامی » بیافرینید ! پس با تقویت هوش هیجانی و عاطفی خود در این مهم بکوشیم :

خانم آقا

خانم : من خواستگارای زیادی داشتم !

آقا : پس من آدم خوشبختی هستم که تو رو به چنگ آوردم !

من بدبختم که با تو ازدواج کردم !

عوضش من خیلی خوشبختم که با تو ازدواج کردم !

بخت من سیاه بود که زن تو شدم !

عوضش بخت با من یار بود که تو رو به من بخشید !

تو خیلی بدی!

عوضش تو خیلی خوبی !

تو زشتی !

عوضش تو خیلی ناز و خوشگلی !

می گم زشتی !

فکر نمی کنی : زیبایی مرد در عقلِ اونه !

تو منو دوست نداری !

به اندازه دنیاها دوستت دارم !

از ته دل منو دوست نداری !

هزار بار می گم : دوستت دارم ، دوستت دارم ، دوستت دارم ، ................ !

تو غیر از من دیگرانم دوست داری !

عشق من از ازل به نام تو ثبت شده ، اگه باور نمی کنی دلمو بشکاف تا خودت ببینی !

تو فقط از پولت برای من هزینه می کنی ، نه از عشقت !

دل من اسیر توست ، این چه حرفیه می زنی ؟ !

دلم گرفته تویِ این خونه !

فدای دل قشنگت ، در اولین فرصت با هم می ریم بیرون !

از دست بچه هات خسته شدم !

بهت حق می دم ، تو خیلی صبوری ، اَزت متشکرم ، ان شاء الله بزرگ می شن و جبران زحمت های شما را می کنن !

خسته شدم از بس توی این خونه کار کردم !

فدای اون دستای ظریف و قشنگت که خسته شدن ، مثل این که من کوتاهی کردم !

تو خیلی زبون بازی !

آخه زبون ترجمان دله !

من از خانوادت خوشم نمی یاد !

من که به خانوادت احترام می ذارم !

تو خسیسی !

منظورت اینه که حسابگرم ؟ !

حوصله ندارم غذا درست کنم ، از رستوران بیار !

یعنی از غذاهای خوشمزه تو محروم بشم ؟ !

به روت خندیدم ،

پُررو شدی !

فدای خنده هات !

باهات قهرم !

قهرت هم مثل مهرت قشنگه !

با من حرف نزن !

اون وقت دلم از غصه آب می شه !

مادر و خواهرت اصلاً منو دوست ندارند !

مهم اینه که من تو رو دوست دارم !

می خوام باهات حرف بزنم !

سراپا گوشم ، امیدوارم سنگ صبورت باشم !

دل منو شکستی !

فدای دل شکسته ات ، به خدا قصد بدی نداشتم !

من همینم ، عوض بِشو نیستم !

تو محبوبه ی منی ، ناراضی نیستم !

تو به من ایمان نداری ؟ !

با همه وجود قبولت دارم !

تو به من شک داری !

تو پاک ترین گل وجودی ، اما هرزه چشمان کم نیستند !

تو منو درک نمی کنی !

امیدوارم به کمک خودت بتونم درکت کنم !

تو تکیه گاه خوبی برام نیستی !

به من اعتماد کن ، امیدوارم شایسته اعتمادت باشم !

تو خیلی سختگیری !

شاید حق با تو باشه ، مثل این که زیاده روی کرده ام !

خیلی دهن بین و زود باوری !

شاید تو راست بگی !

من که خوشگل نیستم ، اینو خودم می دونم !

بیا از نگاه من ببین ، اون وقت زیباترین گل خوشبوی بهاریِ منو می بینی !

با من بحث نکن ، حوصله ندارم !

منو ببخش ، مثل این که زیاد حرف زدم !

تو همش از من ایراد می گیری !

آخه این قدر خوبی که نمی خوام حتی کوچک ترین عیبی داشته باشی !

سر به سرم نذار !

می خوامت ، دوستت دارم !

زبونت نیش داره !

گازش می گیرم تا دیگه هوس نکنه تو رو آزار بده !

مسخره ام می کنی ؟ !

غلط بکنم !

من می رم خونه بابام !

دلت میاد منو تنها بذاری !

من اصلاً تو رو نمی خوام !

من فقط تو رو دارم !

خیال کردی کی هستی ؟ !

عاشق و معشوق تو !

من طلاق می خوام !

اجازه بده اول با یک مشاور خوب مشورت کنیم !

آقا خانم

آقا : با تو کسی ازدواج نمی کرد ، من بودم که با تو ازدواج کردم !

خانم : پس من باید خیلی از تو ممنون و سپاسگزار باشم !

دوستت ندارم !

عوضش من به تو افتخار می کنم !

خانمِ فلانی از تو بهتره !

اما تو از همه برای من بهتری !

من زیردست تو نیستم !

تو آقای منی ، اقتدار و غرورت برام زیباست !

چرا اخم می کنی ، مگه طلب باباتو داری ؟ !

معلوم می شه ، لبخند منو خیلی دوست داری ، دیگه اخم نمی کنم !

اینقدر کارم سخت و سنگینه !

خسته نباشی ، خدا بهت قوّت بده که به خاطر من و بچه ها اینقدر زحمت می کشی !

این قیافست که من دارم ؟ !

زیباییِ عقل و شخصیتت فوق العاده است !

خیلی اسراف می کنی !

از توجّهت متشکرم !

بی خود برام ناز نکن !

ناز نکنم چیکار کنم ؟ !

ثروت و پولِ باباتو به رُخم نکش !

پول و ثروت چرک دسته !

تو متکبری!

معذرت می خوام ، مثل اینکه زیادی ناز کردم ؟ !

پاشو برقص !

ای به چشم !

تو خیلی احساساتی هستی !

برای همین عاشق توام !

خیلی به خودت ور می ری !

برای اینکه عاشقم بشی !

لجبازی نکن که از چشمم می افتی !

خدا اون روز رو نیاره !

گوش کن ببین چی می گم !

سرا پا گوشم !

از من اطاعت کن تا ازت راضی بشم !

حتماً !

اینقدر تجملی و هوس باز نباش !

می تونم زیبادوست باشم ؟ !

تو آشپزی بلد نیستی !

امیدوارم با راهنمایی های شما یاد بگیرم !

نمی خوام رانندگی یاد بگیری !

مهم نیست ، خیلی چیزها هست که می تونم یاد بگیرم !

چرا آرایش نکردی ؟ !

معذرت می خوام ، الان خودمو برات خوشگل می کنم !

دهنت بو می ده !

ببخشید ، الان مسواک می کنم تا خوشبو بشه !

بدنت بوی عرق می ده !

خیلی معذرت می خوام ، الان دوش می گیرم و ادکلن می زنم !

لباست بوی غذا می ده !

حق با توست ، کُدوم لباسمو برات بپوشم؟ !

چقدر توی خواب خور و پُف می کنی ؟ !

وای ، خیلی ببخشید ، کاش بیدارم می کردی !

موهاتو کوتاه نکن ، دوست ندارم !

هر جور تو بخوای !

چرا ناراحتی ، کشتی هات غرق شدن ؟ !

عشق تو رنجورم کرده !

حوصله تو رو ندارم !

منم غیر از تو کسی رو ندارم !

از خانوادت خوشم نمیاد !

عوضش من به خانوادت احترام می ذارم !

از دستت خیلی عصبانیم !

ببخش منو که عصبانیت کردم !

تو مادر منو دوست نداری !

خدا سایه بزرگترها رو بر سر ما نگه داره !

می خوای به من دستور بدی ؟ !

می خوام خواهش کنم !

تو آبروی منو می بری !

انشاء الله توی دنیا و آخرت روسفید و آبرومند باشی !

کاری نداری ، من دارم می رم ؟ !

فدات بشم ، چشم براهت می مونم تا برگردی ، خدا نگهدارت باشه !

تو بی عُرضه ای !

عوضش مربّیِ فهمیده ای مثل تو دارم !

چرا لباس من اُتو نداره ؟ !

شرمنده صبر و حوصله توام ، الان مثل برق برات اُتو می کنم !

چقدر شُلی ؟ !

عشقت منو از پا انداخته !

دیر به هم بجنبی رفتم !

فدات بشم ، آقایی کن ، یک کمی مهلت بده تا حاضر بشم !

چقدر حرف می زنی ، سرم رفت !

شنونده خوبی مثلِ تو آدمو به ذوق میاره !

می خوام طلاقت بدم !

دل مهربونت نمی ذاره !

 

معناجویی در رنج

با مهارت « معناجویی در رنج » می توانید با همسری که ناخوشایند شماست خوش رفتار باشید !

« من از همسرم خوشم نمیاد ، برای همینه که نمی تونم باهاش خوشرفتار باشم ! اصلا ازش بدم میاد ! زورکی و اجباری باهاش زندگی می کنم ! دوسش ندارم ، اصلا ازش متنفرم ! »

این سخنان را بارها از آقایان و خانم ها در مشاوره شنیده ام ! « ویکتور فرانکل » در کتاب « انسان در جستجوی

معنا » بر آن است که ناکامی ما به خاطر عدم مهارت در « معناجویی در رنج » است ! او می گوید : حال که باید رنج برد پس چرا نتوانیم در دل شرایط رنج آور معانی زیبا پیدا کنیم ؟ ! کسانی که از مهارت معنا جویی در رنج برخوردارند از رنج خود رنجور نمی گردند !

بیش از هزار سال ، پیش از ویکتور فرانکل قرآن به مهارت معناجویی در رنج اشارتی داشته است :

« با آنان ( خانم ها ) به نیکویی رفتار کنید ، و اگر از آنان خوشتان نمی آید چه بسا چیزی که شما را از آن خوش نمی آید در حالی که خداوند خیر کثیری در آن نهاده باشد ! »

« وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ، فَإنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً کَثِیراً ! »

تو مو می بینی و من پیچش مو

تو ابرو من اشارت های ابرو

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست ؟

 

به مرگ نگیریم که به تب راضی شود !

« شوهرم مدتی است قهر و سخت گیری می کند تا من مهریه ام را ببخشم ! او می خواهد مرا تحت فشار قرار دهد تا به خواسته هایش برسد ! »

این سخن بعضی از خانم ها در مشاوره است !

قرآن می فرماید :

« برای آن که بخشی از آن چه را که به آن ها داده اید باز ستانید بر آنان سخت مگیرید مگر آن که مرتکب فحشایی آشکار گردند ! »

« لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إلَّا أنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ !

»

Share