جلوه ای از خوشبخت ترین زندگی جهان هستی

آن بانوی بزرگوار خوشبخت ترین، زیباترین و پر افتخار ترین زندگی را دارا بود؛ همسری چون علی مرتضی (علیه السلام) داشت که از نظر فضایل و برتری ها، در ردیف پدر بزرگوارش محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.

پسرانی هم چون امام حسن و امام حسین (علیه السلام) را در دامن پر مهرش پرورش می داد که دو گل خوشبوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند؛

پسرانی که سیّد و سروران جوانان اهل بهشت هستند و مثل و مانندی ندارند و هیچ سخنور بلیغ و سخن سرای توانایی توان توصیف آن ها را ندارد.

این بانوی بی همتا از نعمت دختران، دختری چون زینب کبری (علیه السلام) عقیله ی بنی هاشم داشت؛ هم او که جوهره ی پاکی، کمال، شرف، عزّت و شکوه است.

بنابراین، چرا حضرت فاطمه (علیها السلام) با داشتن چنین نعمت ها، از زندگی خویش بایستی سیر باشد، با این که عنفوان دوران شاداب و با طراوت جوانی بود و هنوز از زندگانی کامی نگرفته بود و به آرزوهای خود نرسیده بود؟

چرا پاره ی تن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از پروردگار خود درخواست می کرد که هر چه زودتر مرگ او را برساند، با این که هنوز به آرزوهایی که هر مادری درباره ی فرزندانش دارد، نرسیده بود؟ آرزوهایی که در برابر آن، هر مصیبت سنگینی، آسان، هر پیشامد تلخی، شیرین و هر مسئله نو و کهنه فدای آن می گردد.

راستی چرا که یک باره حضرت زهرا (علیها السلام) از پرورش جگر گوشه های خود دست می شست و به یتیمی آنان رضا می داد، با این که می دید هنوز فرزندان عزیز و خردسالش رشد و نمو کافی نیافته و پا به دوران جوانی ننهاده اند؟

چرا راضی می شد که گُل هایش ؛ گُل های آل محمّد (علیهم السلام)، در آغاز شادابی و خرّمی پژمرده شوند که هنوز از این شکوفه ها بهره ای نبرده بود؟

چرا شکوفه های بوستان با طراوتش را رها می ساخت، در صورتی که هنوز غنچه های ناشکفته ای بودند؟

چرا از جدایی همسر با وفایش خرسند می شد و راضی بود که حبیبش علی مرتضی (علیه السلام) از مرگ او، همدم حزن و اندوه گردد و از فراق او، غم و اندوهش همیشگی و شب هایش به بیداری سپری شود؟

و چرا بانوی بافضیلت و جوانی از نزدیک شدن مرگ خویش، این همه شادمانی می کرد؟

همه این ها برای رهایی از مصیبت های وحشتناکی بود که فاطمه (علیها السلام) پیش بینی می کرد و از پدر بزرگوار راستگو و راستین خود جریان و جزئیّات آن ها را شنیده بود و هیچ راه گریز و پناهگاه مطمئنی را تصوّر نمی کرد مگر این که به جوار پروردگار کریم و بزرگوارش بشتابد و از زندگی و لحظه های تلخ و شیرین آن، دست شوید.

به راستی حضرت فاطمه (علیها السلام) با این زندگی چه کار داشت که همواره می دید پدر والا مقامش زندگی خویش را درباره آینده خاندانش با غم و اندوه سپری می کند و عمری را با چشم اشکبار، قلبی لبریز از غصّه و سینه ای آکنده از حسرت و آه پشت سر می گذارد.

آن بانوی بزرگوار می دید که چگونه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای فرزندش حسین (علیه السلام)، آن روز که به دنیا پا نهاد، روزگاری که شیر خواره بود، هنگامی که از شیر، باز گرفتند و در دوران کودکی، محفل عزا و سوگواری بر پا می کرد.

سالار و سَرور بانوان بهشتی فاطمه زهرا (علیها السلام) شاهد بود که خداوند متعال بعد از میلاد گُل خوشبوی پیامبر رحمت حسین عزیز، خانه های پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را کانون اندوه و گریه و زاری قرار داده است؛

فرشتگان الهی پیاپی در ساعت های مختلف و فرصت های متفاوت هر چند یک بار، فوج فوج و تک تک می آمدند،

از شهادت حسین خبر می دادند، تربت سرخ فام او را در حضور حضرتش به نمایش می نهادند،

و با گزارش شهادت او، قتلگاهش را پیش روی آن پیامبر مهربان به تصویر می کشیدند.

آن چه گذشت، مطالب مهمّی است که تاریخ اسلام آن ها را برای ما ضبط و ثبت کرده است. به یقین آن چه را که تاریخ ضبط کرده و مواردی را که گذشت زمان در این زمینه برای ما باقی خواهد گذاشت، مطالب کوتاه و اندکی پیش نیست که اینک گزیده ای از آن ها، از نظر خواننده حق جو می گذرد.

Share