فصل سوم:بچه داري

فصل سوم:بچه داري

حكم شير دادن به بچه، و وظايف والدين

«وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ لِمَنْ اَرادَاَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ اِلاّ وُسْعَها لاتُضارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَي الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَاِنْ اَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما وَ اِنْ اَرَدْتُمْ اَنْ تَسْتَرْضِعُوا اَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ اِذا سَلَّمْتُمْ ما اتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللّــهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ»
«مادران، فرزندان خويش را دو سال تمام شير دهند، براي كسي كه مي خواهد شيردادن را كامل كند، و صاحب فرزند خوراك و پوشاك آنها را به شايستگي عهده دار است، هيچكس بيش از توانش مكلف نمي شود، هيچ مادري به سبب طفلش زيان نبيند و نه صاحب فرزند به سبب فرزندش، وارث نيز مانند اين را برعهده دارد، اگر پدر و مادر به رضايت و مشورت هم خواستند طفل را از شير بگيرند گناهي بر آنان نيست، و اگر خواستيد براي فرزندان خود دايه بگيريد، اگر فردي را كه در نظر مي گيريد به شايستگي به او حقي بدهيد گناهي بر شما نيست، از خــدا بترسيــد و بدانيــد كه خداي بينــاي اعمــال شمـا است.» (233 / بقره)
حكم درآيه شريفه تنها درمورد «والِدِه» و «وَلَد» و «مَوْلُودٌلَه» يعني والد تشريع شده است، و امااينكه چرا بجاي والد كلمه «مَوْلُودٌ لَه» (آن كس كه فرزند براي او متولدشده،) را به كار برده؟ براي اين بوده كه به حكمت حكمي را كه تشريع كرده اشاره نموده باشد، يعني بفهماند پدر به علت اينكه فرزند براي او متولد مي شود و در بيشتر احكام زندگيش ملحق به اوست ـ البته در بيشترش نه همه احكام كه بيانش در آيه تحريم خواهد آمد. ناگزير مصالح زندگي و لوازم تربيت و از آن جمله خوراك و پوشاك و نفقه مادري كه او را شير مي دهــد به عهــده او است، و اين هــم به عهــده مادر او اســت كه پــدر فرزنــد را ضــرر نزنــد، و آزار نكنــد، بــراي اينكه فرزنــد براي پــدرش متولــد شده است.
حــق مطلب در مسأله فرزنـد اين است كه نظــام تكوين فرزند را ملحق به پدر و مــادر، هردو مي كنــد، براي اينكــه هستــي فرزند مستنــد به هر دوي آنهــا است، و اما اعتبار اجتماعــي البته در اين باره مختلــف است، بعضي از امت هــا فرزند را ملحــق به مــادر مي داننــد، و بعضــي به پــدر، و آيه شريفــه، نظريه دوم را معتبــر شمرده و بــا تعبيـر از پـدر بـه «مَـوْلُـودٌ لَــه» بـه ايــن اعتبـار اشــاره كــرده اســت.
در تفسير عياشي در ذيل آيه: «وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ...،» از امام صادق عليه السلام روايت آمده كه اين آيه را تلاوت كرد، سپس فرمود: فرزند، مادام كه شير مي خورد متعلق به پدر و مادر است، و هر دو بالسويه با فرزندشان مرتبطند، ولي همينكه از شير گرفته شد پدر از مادر و بستگان وي به او نزديكتر و سزاوارتر است، و اگر پدر، زني را پيدا كند كه با روزي چهار درهم او را شير بدهد، و مادر گفت من پنج درهم مي گيرم، پدر قانونا مي تواند فرزند را از همسرش بگيرد، و به دايه بدهد، ليكن اين عمل اخلاقا درست نيســت، و نوعي اجبار و خشونــت نسبت به فرزنــد است، و او را در دامن مادرش باقــي گذاشتـــن بـه لطـف و مهربانــي و مــدارا نزديــك است.

 

دوره كامل شيردادن

«وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْــنَ اَوْلادَهُــنَّ حَوْلَيْـنِ كامِلَيْنِ... .»
«مادران، فرزندان خويش را دو سال تمام شير دهند... .»
«اِرْضاع» به معناي مكيــدن پستــان به منظــور نوشيدن شيــر از آن است، و كلمه «حَوْل» به معناي سال است، و اگر سال را حول (گردش) ناميده اند به خاطر اين است كه سال مي گــردد و اگــر حــول را به وصــف كمال مقيــد كرد، براي اين بــود كه ســال اجزاي بسياري دارد، دوازده مــاه و سيصد و پنجــاه و پنج روز است، و چه بسا مي شــود كــه بــه مسامحــه يـازده مــاه و يــا سيصـد و پنجــاه روز را هــم يك ســال مي نامنــد، مثــال مي گوينــد: در فــلان شهــر يــك ســال مانــدم، در حالــي كه چنـد روز كمتــر بـوده است.

 

حق ادامه شير دادن مادر مطلقه

«لِمَــــنْ اَرادَ اَنْ يُتِــــــمَّ الــــرَّضــــاعَـــةَ،»
«براي كسي كه مي خواهد شيردادن را كامـل كند.»
جمله «لِمَنْ اَرادَاَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ،» دلالت دارد بر اينكه: حِضانت (كودكي را در دامن پروريدن) و شيردادن حق مادر طلاق داده شده، و موكول به اختيار او است. اگر خواست مي تواند كودكش را شير دهد و در دامن بپرورد، و اگر نخواست مي تواند از اين كار امتناع بورزد، و همچنين رساندن مدت دو سال را به آخر، حق اوست، اگر خواست مي تواند دو سال كامل شير دهد، و اگر نخواست مي تواند مقداري از دو سال شير داده، از تكميل آن خودداري كند، و اما شوهر چنين اختياري ندارد، كه از ابتدا اگر خواست بچــه را از همسر مطلقــه اش بگيرد و اگر نخواست نگيرد، البته در صورتي كه همسرش موافق بود، مي تواند يكي از دو طــرف را اختيار كند، همچنانكه جمله «فَاِنْ اَرادا فِصالاً...،» اين معنا را مي رساند.

 

رعايت حق حضانت و شير دادن مادر

«وَ عَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ اِلاّ وُسْعَها لاتُضارَّ والِــدَةٌ بِوَلَدِهـا وَ لا مَوْلُـودٌ لَهُ بِوَلَــدِهِ وَ عَلَــي الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ...»
«و صاحب فرزند خوراك و پوشاك آنها را به شايستگي عهده دار است هيچكس بيــش از توانــش مكلف نمي شــود، هيچ مادري به سبــب طفلش زيــان نبينــد و نه صاحــب فرزنــد، به سبــب فرزندش، وارث نيز ماننــد اين را برعهــده... .»
منظور از كلمه مولود له پدر طفل است و منظور از رزق و كسوت، خرجي و لباس است، و خداي عزوجل اين خرجي و نفقه را مقيد به معروف كرد، يعني متعارف از حال چنيــن شوهــر و چنين همسـر، و آنگــاه مطلــب را چنين تعليــل كرد: كه خدا هيچ كسي را به بيش از طاقتش تكليف نمي كند، و آنگــاه دو حكم ديگــر هم بر اين حكم ضميمــه كـرد:
اول اينكه: حق حضانت و شيردادن و نظير آن مال همسر است، پس شوهر نمي تواند به زور ميان مادر و طفل جدائي بيندازد، و يا از اينكه مادر فرزند خود را ببيند، و يــا مثــلاً ببوســد، و يا در آغــوش بگيــرد جلوگيــري كنــد، بــراي اينكــه ايــن عمــل مصــداق روشــن مضــاره و حــرج بــر زن اســت، كه در آيـه شريفـه، از آن نهي شده است.
رعايت حق پدر بوسيله مادر
دوم اينكه: زن نيز نمي تواند در مورد بچه شوهر، به شوهر مضاره و حرج وارد آورد، مثلاً نگذارد پدر فرزند خود را ببيند، و از اين قبيل ناراحتي ها فراهم كند، چون در آيــه شريفه مي فرمايــد: «لا تُضــارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِهــا وَ لا مَوْلُــودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ: نه زن به وسيله فرزنــدش به ضرر و حرج مي افتد، و نه پدر!»
پس در جمله موردبحث، هم حكم تشريع مراعات شده، و هم حكم تكوين، يعني هم فرموده، از نظر تكوين، فرزند هم مال پدر و هم مال مادر است، و از طرفي ديگر فرموده: از نظر تشريع و قانون، فرزند تنها از آن پدر است.

 

هزينه هاي بچه و نفقه همسر مطلقه بعد از فوت پدر

«... وَ عَلَــي الْـــوارِثِ مِثْــــلُ ذلِــكَ،»
«... وارث نيز ماننداين را برعهده دارد... .»
از ظاهر آيه برمي آيــد: آنچه كه به حكم شــرع به گــردن پــدر است، ماننــد خرجي و لبـاس، در صـورتي كه پـدر فـوت شــود بــه گــردن وارث او خواهــد بـود.
(از آنجا كه اصل اين مسائل مربوط به فقه است در اين موارد بايد به كتب فقهي مراجعه شود، و آنچه ما در معناي آيه گفتيم موافق با مذهب ائمه اهل بيت عليهم السلام است، چون از اخبــاري كه از ايشان رسيده، هميــن معنا استفــاده مي شود، و همچنيــن موافق با ظاهــر آيه شريفـه نيز هست).
در تفسيــر عياشي از امام باقــر و يا امام صادق عليه السلام روايت كرده كه در ذيل جمله «وَ عَلَي الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ،» فرمود: منظور خرج است، اگر شوهر در همين ايام از دنيا برود نفقه زن مطلقه اش را بايد ورثه او بدهند.
و نيز در همان كتاب از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه در معناي همين جمله فرمود: وارث هم مانند خود متوفي نبايد زن مطلقه را آزار دهد، مثلاً بگويد نمي گذارم بچه اش به ديدنش برود، و زن مطلقه هم وارث را نبايد آزار دهــد، مثلاً اگر ورثــه چيزي نزد او دارند از دادنش مضـايقه نكنــد، و ورثه نبايــد بر آن كــودك سخــت بگيرنــد.

 

بازگرفتن بچه از شير

«فَاِنْ اَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما وَ اِنْ اَرَدْتُمْ اَنْ تَسْتَرْضِعُوا اَوْلادَكُمْ فَلاجُناحَ عَلَيْكُمْ اِذا سَلَّمْتُمْ مااتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ.»
«اگر پدر و مادر به رضايت و مشورت هم خواستند طفل را از شير بگيرند گناهي بر آنان نيست و اگر خواستيد براي فرزندان خود دايه بگيريد، اگر فردي را كه در نظر مي گيريد به شايستگي به او حقي بدهيد گناهي بر شما نيست، از خدا بترسيد و بدانيــد كه خدا بينـاي اعمـال شمـا است!»
«فَاِنْ اَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ...» كلمه فصال به معناي از شير جداكردن كودك است، و كلمه تشاور به معناي اجتماع كردن در مجلس مشاوره است، و ايــن جملــه به خاطــر حرف فاء كه در آغــاز دارد تفريــع بر حقــي است كه قبــلاً براي زوجــه تشريــع شده، و به وسيلــه آن حــرج از بيــن برداشته شــد، پس حضانــت و شيردادن بر زن واجــب و غيرقابل تغيير نيست، بلكه حقي است كه مي توانـد از آن استفاده كند، و مي تواند تركش كند.
پس ممكن است نتيجه مشورتشان اين باشد كه هر دو راضي شده باشند بچه را از شير بگيرند، بدون اينكه يكي از دو طرف ناراضي و يا مجبور باشد و همچنين ممكن است نتيجه اين باشد كه پدر، فرزند خود را به زني ديگر بسپارد تا شيرش دهد، و همسر خودش راضي به شير دادن نشود و يا فرضا شيرش خراب باشد، و يا اصلاً شير نداشته باشد، و يا جهاتي ديگر، البته همه اين ها در صورتي است كه مرد به خوبي و خوشــي آنچه را كه زن استحقــاق دارد به او بدهــد، و در همه موارد منافاتي با حق زن نداشتــه باشــد، و قيــد «اِذا سَلَّمْتُــمْ مااتَيْتُـمْ بِالْمَعْــرُوفِ،» هميـن را مي رسـانـد.
«وَاتَّقُوااللّهَ وَاعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ!»
در اين جمله، امر به تقوا مي كند و اينكه اين تقوا به اصلاح صورت اين اعمال باشد، چون احكام نامبرده همه اموري بود مربوط به صورت ظاهر، و لذا دنباله جمله فرمود: و بدانيد كه خدا بدانچه مي كنيد بينا است...، به خلاف ذيل آيه قبلي يعني آيه «وَ اِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ...،» (231/بقره) كــه در ذيــل آن فرمــود: از خدا پروا كنيد، و بدانيــد كــه خــدا به هـر چيــزي دانــا اســــت!
بــراي اينكه آيه نامبرده مشتمل بود بر جمله: «وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرارا لِتَعْتَدُوا،» (231 / بقره) و معلوم است كه ضرار و دشمني سبب مي شود كه از ظاهر اعمال تجاوز نمــوده، به نيت نيز سرايــت كند، و در نتيجــه پاره اي از دشمني هايــي كه درصــورت عمــل ظاهــر نيسـت انجام دهد، دشمني هائي كه بعدها اثرش معلوم گردد.(1)
1- الميزان ج: 2 ص: 360 .

Share