فصل چهارم :پاكيزگي و زناشوئي

فصل چهارم :پاكيزگي و زناشوئي

پاكيزگي از نظر اسلام، و پاكيزگي در زناشوئي

طهارت و پاكيزگي در مقابل نجاست از كلماتي است كه معنايش در ملت اسلام داير است، و احكام و خواصي براي آنها تشريع شده، و قسمت عمده اي از مسائل ديني را تشكيــل مي دهــد، و اين دو كلمــه به خاطــر اينكــه بسيار بر سر زبانهــا است، حقيقتــي شرعــي و يا حداقــل حقيقــت متشرعه اي گرديــده اســت كه معنــاي اين دو جور حقيقـت در فن اصول بيان شده است.
اسلام معناي طهارت و نجاست را معتبر شمرده، و همچنين طهارت و نجاست مادي و معنوي هردو را پذيرفته، بلكه در معارف كليه و در قوانين مقرره نيز سرايت داده، بعضي قوانين را طاهر، و بعضي را نجس خوانده، از آن جمله مي فرمايد: «وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتّي يَطْهُرْنَ،» (222 / بقره) كه منظور از اين طهارت پاكي از حيض است، و «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ،» (4 / مدثر) و «لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ،» (6 / مائده) و «اُولآئِكَ الَّذينَ لَمْ يُرِدِ اللّهُ اَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ،» (41 / مائده) و «لا يَمَسُّهُ اِلاَّالْمُطَهَّـروُنَ»(79 / واقعه).
شريعت اسلام همچنين يك عده چيزهائي را نجس شمرده، مانند:
ـ خــون، بــول، غائـط، و مني ـ از انســان و بعضــي حيوانــات،
ـ و پـــــاره اي حيوانــــــات زنــــــده چـــــــون خــــــــوك، و حكــم كــرده به اينكـه در نمــاز و خوردن و نوشيــدن از آنهــا اجتنــاب شــود.
و امــــوري را هــــم طهــــــارت خـــوانــــده، مــــاننـــــــد:
ـ شستشوي جامه و بدن ازنجاستي كه به آنهابرخورده كه آن راطهارت خبيثه خوانده،
و طهارت با وضو و غسل آنطور كه در كتــب فقهي شــرح داده شــده به دست مي آيد و آن را طهارت حدثيه خوانده.
اســلام دين توحيــد است، و تمامــي فروع آن به همــان اصل واحــد برمي گــردد، و آن اصــــل واحــد اســت، كــه در تمــامـــي فــــروع ديــن منتشــر شــده اســت.
از اينجا روشن مي گردد كه اصل توحيد، طهارت هم هست، طهارت كبرا نزد خداي سبحان، و بعد از اين طهارت كبرا و اصلي، بقيه معارف كليه نيز طهارت هائي است براي انسان، و بعد از آن معارف كليه اصول اخلاقي فاضله نيز طهارت باطن از رذائل است، و بعد از اصول اخلاقي احكام عملي نيز كه به منظور صلاح دنيا و آخرت بشر تشريع شده طهارت هائي ديگر است، و آيات مذكوره نيز بر همين مقياس انطباق دارد، هم آيه: «يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ،» (6 / مائده) و هم آيه: «وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا،» (33 / احزاب) و هم آيات ديگري كه در معناي طهارت وارد شده است.

 

پاك شدن ماهانه رحم در بانوان

«وَ يَسْـــــأَلُــــــونَــــكَ عَــــــنِ الْمَحيــــــضِ قُــــلْ هُــــــــــوَ اَذًي،»
«از تو از مسأله حيـض مي پرسند بگو آن آزاري است براي زنان.» (222 / بقره)
«حَيـض» جريـان خون معروفي اسـت كه صفات مخصوصــي دارد، و زنان حائض آن صفــات را مي شناسنــد.
اينكه محيض را «اَذًي» خوانده، چون خون حيض كه به عادت زنان مربوط است، از عمــل خاصي حاصل مي شود كه طبيعــت زن در مزاج خون طبيعــي زن انجام مي دهد، و مقداري از خون طبيعي او را فاســد، و از حال طبيعــي خارج نمــوده، و به داخل رحم مي فرستــد، تا بدين وسيلــه رحم را پاك كنــد، و يا اگر جنيــن در آن باشــد، با آن خــون جنين را غــذا دهد، و يا اگر بچــه بدنيــا آمده مــاده اصلــي براي ساختن شير جهـت كودك را آماده سازد.

 

اوقات كناره گيري از آميزش

«فَــاعْتَـزِلُــواالنِّســاءَ فِــي الْمَحيــضِ وَ لا تَقْــرَبُوهُــنَّ حَتّــي يَطْهُــرْنَ،»
«پــس بايــد كه از زنــان در حال حيــض كناره گيــري كنيــد و با ايشــان نــزديكــي جنســي ننمـائيــد تــا وقتــي كـــه پــاك شـــونــد.» (222 / بقره)
كلمه «اَذًي» را به معناي ضرر گرفتند، «مَحيضْ» را هم به معناي جمع شدن با زنان در حــال حيض گرفته، و در معناي آيه گفته اند: از تو مي پرسند آيا در چنين حالي جايز اســت با زنــان جمــع شد؟ جواب داده شــده ايــن عمــل ضــرر اســت، و درســت هم هســت چون پزشكــان گفته انــد: طبيعــت زن در حال حيــض سرگرم پاك كردن رحــم، و آماده كردن آن بــراي حامله شدن است، و جماع در اين حــال نظام اين عمــل را مختــل مي ســازد، و بــه نتيجــه ايــن عمـل طبيعــي يعنــي بــه حمــل و بــه رحــم زن صدمــه مي زنــد.
 

كناره گيري از آميزش در اقوام مختلف

«اِعْتِــزال» به معناي عزلت گرفتــن و دوري گزيــدن از معاشرت است، و مراد از اعتزال ترك نزديكي از محل خون است.
طوائف مختلف مردم در مسأله محيض آراء و مذاهبي مختلف دارند، يهود در آن مسأله شدت عمل به خرج مي داد، و در حال حيض زنان، حتي از غذا و آب و محل زندگي و بستر زنان دوري مي كرد، و در تورات نيز احكامي سخت درباره زنان حائض و كسـاني كه در محل زندگي و در بستر و غيره با ايشان نزديكي مي كنند وارد شده است.
و اما نصارا، در مذهب ايشان هيچ حكمي درباره اجتماع با زنان حائض، و نزديك شدن به ايشان نيامده، و اما مشركين عرب، آنان نيز در اين باره هيچ حكمي نداشتند، جز اينكه ساكنين مدينه و دهات اطراف آن، از اين كار اجتناب مي كردند، و اين بدان جهت بود كه آداب و رسوم يهوديان در ايشان سرايت كرده بود، و همان سخت گيري هاي يهود را در معاشرت با زنان حائض معمول مي داشتند، و اما عرب هاي ديگر، چه بسا اين عمل از مستحب هم مي دانستند، و مي گفتند جماع با زنان در حال حيض باعث مي شود فرزندي كه ممكن است پديد شود خونخوار باشد، و خونخواري در ميان عشاير صحرانشين صفتي پسنديده بوده است.
و به هر حال پس اينكه فرمود: «از زنان در حال حيض كناره گيري كنيد!» هرچند ظاهرش امر به مطلق كناره گيري است همانطور كه يهوديان مي گفتند، و هرچند كه براي تأكيد اين ظاهر بار دوم هم فرمود: «وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ،» و ليكن جمله: «فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ اَمَرَكُمُ اللّهُ» با در نظر داشتن اينكه منظور از: «آنجائي كه خدا دستور داده،» همان مجراي خون است، كه در آخر آيه است، خود قرينه است بر اينكه جمله: «فَاعْتَـزِلُوا،» و جملــه دوم يعنــي «وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ» جنبه كنايــه دارند، نه تصريح، و مراد از آمدن زنان و نزديكي با ايشان نزديكــي از محل خون است فقط، نه مطلق مخالطــت و معاشــرت، و نه مطلــق تمتــع و لذت گيــري از آنــان.
پس معلوم شد اسلام در مسأله حيض زنان راه وسط را اتخاذ كرده، راهي ميانه در بين تشديد تمامي كه يهود اتخاذ كرده، و در بين اهمال مطلقي كه نصارا پيش گرفته اند، و آن راه ميانه اين است كه مردان در هنگام عادت زنان از محل ترشح خون نزديكي نكنند، و تمتعات غير اين را مي توانند ببرند.

 

اوقات مجاز آميزش

«... حَتّي يَطْهُرْنَ فَاِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ اَمَرَكُمُ اللّهُ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابيــنَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ،»
«... تا وقتي كه پاك شوند، پس همينكه غسل كردند مي توانيد آن طور كه خدا دستورتان داده با ايشان نزديكي كنيد كه خدا مردم تائب را دوست مي دارد و آنهائــي را هم كه در پي پــاك شدن هستنــد دوســت مــي دارد.» (222 / بقره)
طهارت در جمله: «حَتّي يَطْهُرْنَ،» به معناي قطع شدن جريان خون از زنان است، و در جمله: «فَاِذا تَطَهَّرْنَ،» يا به معناي شستن محل خون است، و يا به معناي غسل كردن است، و جمله: «فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ اَمَرَكُمُ اللّهُ...،» امري است كه تنها جواز را مي رساند، و دلالت بر وجوب ندارد، چون بعد از نهي واقع شده، و مي خواهد بطور كنايه بفهماند: بعد از پاك شدن، و يا غسل كردن زن، نزديكي كردن با او جايز است، و اين ادبي است الهي و لايق به قرآن كريم!
و اگر امر نامبرده را مقيد كرد به قيد «اَمَرَكُمُ اللّهُ،» براي اين بود كه آن ادب را تكميل كرده باشد چون عمل جماع در نظر بدوي امري است لغو و لهو، لذا آن را مقيد كرد به امر خــدا، و با اين قيــد از اموري قــرارش داد كه خــدا تكوينا به آن امــر كرده، تا دلالت كند بر اينكــه جماع يكي از امــوري است كه تماميــت نظام نوع انسانــي هم در حياتش و هم در بقايــش منوط به آن اســت، پس سزاوار نيســت چنين امــري را بازيچــه قــرار داد، بلكــه بايــد از ديـدگــاه يكي از اصــول نواميــس تكوينيــش نظــر كــرد .
و آيه شريفه: «فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ اَمَرَكُمُ اللّهُ...،» از نظر سياق شباهت به آيه شريفه: «فَـالاْنَ باشِـرُوهُنَّ وَ ابْتَغُـوا ما كَتَـبَ اللّهُ لَكُمْ،» (187 / بقره) و آيه: «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ اَنّي شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوالاَِنْفُسِكُمْ،» (223 / بقره) دارد، پس از اين شباهت چنين به نظر مي رسد كه مــراد از امر به آمدن در آيه موردبحث، امر تكويني است، كه خلقت و تكوين انسان هم بر آن دلالــت دارد، چون خلقتــش مجهز به اعضائــي است كه اگر مسألــه تناســل نبود اعضائــي زايــد و بيهــوده بود، و نيز مجهــز به قوائي اســت كه انســان را به عمــل زناشوئــي دعــوت مي كند، تا نسل بشــر قطع نگردد، پس امر نامبرده امر شرعي نيســت، همچنانكه منظــور از كتابــت در جمله: «وَ ابْتَغُـوا ما كَتَـبَ اللّهُ لَكُمْ،» نيز همين مسأله توالــد و تناسل است، و اين معنــا به خوبــي از آيه استفــاده مي شود.
بعضي از مفسرين به اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه جمع شدن با زنان از عقب حرام است، ولي استدلال بسيار سست و ناپسند است، براي اينكه منشأ و اساس آن يكي از دو پندار است، كه هر دو غلط است، يا گمان كرده اند كه مفهوم: «پس نزد ايشان شويد از آنجــا كه خــدا دستور داده،» اين است كه از عقب نزديــك نشويد، كه اين مفهــوم لقب است، و قطعا حجت نيســت و اين عبــارت كه فرمان تكوينــي خدا به اينكه بايد نسل بشر حفظ شود با نزديكي از جلو اطاعت مي شود، هيچ ربطي به حليت و حرمت ساير اقسام نزديكي ندارد.

 

اهميت پاكيزگي از نظر خدا

«اِنَّ اللّـــــهَ يُحِـــــبُّ التَّـــوّابيــــــنَ وَ يُحِـــــبُّ الْمُتَطَهِّــــــريــــــنَ!»
توبه به معناي برگشتن به سوي خداي سبحان است و تَطَهُّر به معناي پذيرفتن و شروع به طهارت است، يا بگو صرفنظر كردن جدي از پليدي و برگشتن به اصل (يعني طهارت) است، پس در نتيجه هر دو عنوان توبه و تطهر در مورد اوامر و نواهي خدا، و مخصوصا در مورد طهارت و نجاست صادقند، چون گردن نهادن به اوامر خدا و دست برداري از هرچيز كه خدا نهي كرده، هم تطهر از قذارت است، كه مخالف اصل و مفسده آور است، و هم توبه و بازگشت به سوي خدا است، و به همين مناسبت بوده كه خداي تعالي حكم در آيه را با جمله: «اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ...،» تعليل نموده است.
چون لازم است ميان حكم و علتي كه براي آن ذكر مي شود مناسبت و انطباقي باشد، و در آيه موردبحث چند حكم آمده، يكي دوري كردن از جماع در حال حيض، و يكي انجـام اين عمل در غير آن حال، و از آنجائــي كه توابين و متطهرين در جمله موردبحث مطلـق آمـده، تمامـي مراتب توبـه و طهارت را به بيانـي كه گذشــت شامــل مي شــود.
و چون كلمه «تَوّابين» صيغه مبالغه و به معناي كسي است كه بسيار توبه مي كند، بعيد نيست اين مبالغه را از كلمه متطهرين نيز استفاده كنيم، در نتيجه كثرت در توبه و طهارت از هر جهت استفاده شود، هم كثرت از جهت نوع توبه و طهارت، و هم از جهت عدد آن دو، آن وقت معنا چنين مي شود كه خدا همه انواع توبه را دوست مي دارد، چه اينكــه با استغفار باشد و چه اينكــه با امتثال همه اوامر و نواهي او باشد، و چه با معتقد شدن به همه اعتقادات حقه باشد، و نيز خدا همــه انواع تطهر را دوست مي دارد، چه اينكه با گرفتن وضو و انجام غسل باشد، و چه اينكه با انجام اعمــال صالحه باشد، و چه اينكــه با كسب علوم حقه باشــد، هم همه اين انــواع توبه و تطهر را دوست مي دارد، و هم تكرار آن دو را.

 

همسران شما كشتزار شمايند!

«نِسـاؤُكُـمْ حَـرْثٌ لَكُــمْ فَــأْتُــوا حَــرْثَكُــمْ اَنّـي شِئْتُــمْ وَ قَدِّمُــوالاَِنْفُسِكُـمْ وَ اتَّقُـوا اللّـهَ وَ اعْلَمُـوا اَنَّكُـمْ مُـلاقُـوهُ وَ بَشِّرِالْمُـؤْمِنيـنَ!»
«زنان شما كشتزار شمايند از هر طرف خواستيد به كشتزار خود درآئيد و در صدد پديــد آوردن يادگــاري و نسلي براي خود برآئيــد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كـه شمـا او را ديــدار خواهيــد كــرد و مؤمنيــن را بشــارت ده!» (223 / بقره)
نسبت زنان به جامعه انساني نسبت كشتزار است به انسان كشت كار، همانطور كه كشتزار براي بقاي بذر لازم است، و اگر نباشد بذرها به كلي نابود مي شود، و ديگر غذائي براي حفظ حيات و ابقاي آن نمي ماند، همچنين اگر زنان نباشند نوع انساني دوام نمي يابد، و نسلش قطع مي شود.
آري خداي سبحان تكون و پديد آمدن انسان، و يا بگو به صورت انسان درآمدن ماده را تنها در رحم مادران قرار داده، و از سوي ديگر طبيعت مردان را طوري قرار داده كه متمايل و منعطف به سوي زنان است با اينكه مقداري از آن ماده اصلي در خود مردان هم وجود دارد، و در نتيجه ميان دو دسته از انسانها مودت و رحمت قرار داده و چون چنين بوده قطعا غرض از پديدآوردن اين جذبه و كشش، پديدآوردن وسيله اي بوده براي بقاي نوع، پس ديگر معنا ندارد، آن را مقيد به وقتي و يا محلي معين نموده، از انجــام آن در زماني و مكاني ديگــر منع كند، بله مگر آنكــه در يك مورد خاص انجام ايــن عمل مزاحــم با امــري ديگر شــود، امري كه في نفسه واجب بوده، و اهمالش جايز نباشد، و با اين بيان معنــاي جملـه: «وَ قَدِّمُوالاَِنْفُسِكُمْ،» به خوبي روشن مي شود.

 

نتيجه روابط زناشوئي صالح: تولد فرزند صالح و توشه آخرت

«وَ قَدِّمُــوالاَِنْفُسِكُـمْ وَ اتَّقُـوا اللّــهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّـرِالْمُؤْمِنينَ،»
«و درصــدد پديد آوردن يادگــاري و نسلــي براي خود برآئيد و از خدا پروا كنيــد و بدانيــد كه شمــا او را ديــدار خواهيـد كـرد و مؤمنيــن را بشــارت ده!»
مراد از اينكه فرمود: «قَدِّمُوالاَِنْفُسِكُمْ» ـ كه خطاب به مردان است و يا به مردان و زنــان هر دو، واداشتن انسان ها به ازدواج و تناسل است، تا نوع بشر در زمين باقي بماند، و اين هم معلــوم است كه غرض خداي سبحان از بقاي نوع بشر در زمين، بقاي ديــن او، و ظهور توحيــد و پرستش او اســت، و براي اين اســت كه جوامع بشري باشنــد تــا بــا تقــواي عمــومــي خــود او را بپــرستنــد، همچنــانكــه فــرمــود: «وَ ما خَلَقْــتُ الْجِــنَّ وَ الاِْنْــسَ اِلاّ لِيَعْبُـدُونِ» (56 / ذاريات).
بنابراين اگر دستوراتي مي دهد كه با حيات آنان و بقايشان مرتبط است، براي اين است كه به اين وسيله آنان را به عبادت پروردگارشان برساند، نه براي اينكه بيشتر به دنيــا بگروند، و در شهوات شكم و فرج فرورفته، در وادي غي و غفلت سرگردان شوند.
پس مراد از جمله: «و براي خود مقدم بداريد،» هرچند مسأله توالد و تقديم داشتن افرادي جديدالوجود به بشريت و جامعه است، بشريتي كه همه روز افراد زيادي از آن دستخوش مرگ و فنا مي شود، و به مرور زمان عددش نقصان مي پذيرد، و ليكن اين مطلوبيت في نفسه نيست غرض به خود توالد تعلق نگرفته، بلكه براي اين است كه با توالد و آمدن افرادي جديد به روي زمين ذكر خداي سبحان در زمين باقي بماند، و افراد صالحي داراي اعمال صالح پديد آيند، تا خيرات و مثوباتشان هم عايد خودشان شود، و هــم عايد پدراني كه باعــث پديد آمدن آنان شدند، همچنانكه فرمود: «وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ اثارَهُمْ.» (12 / يس)
بياني كه از نظر خواننده گذشت اين احتمال را تأييد مي كند كه مراد از تقديم براي خــود، از پيش فرستــادن اعمال صالح است، براي روز قيامت، همچنانكه در جائي ديگــر فرمــوده: «يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مـا قَدَّمَتْ يَداهُ،» (40 / نبأ) و نيز فرموده:
«وَماتُقَدِّمُوا لاَِنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِـدوُهُ عِنْدَاللّــهِ هُوَ خَيْــرا وَ اَعْظَـمَ اَجْرا.» (20 / مزمل)
پس جمله: «وَ قَدِّمُوالاَِنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ مُلاقُوهُ،» از نظر سياق نظير آيه: «يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّـهَ خَبيـرٌ بِمـــا تَعْمَلُونَ» (18 / حشر) مي باشد.
پــس مــراد از جملــه موردبحث (و خدا داناتــر است)، تقديــم عمل صالــح و تقديــم اولاد به اين اميــد است كــه اولاد نيــز افــرادي صالــح براي جامعــه باشنــد.
و مــراد از جملــه: «وَ اتَّقُوا اللّهَ...،» تقــوا به صورت عمل صالح در خصوص نزديكــي با حــرث است، و خلاصــه مي خواهــد بفرمايد: در نزديكي با زنــان از حدود خدا تعدي نكنيد و پاس حرمت خدا را بداريــد، و محـارم خـدا را هتك مكنيد!
و مراد از جمله: «وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ مُلاقُوهُ...،» تشويق به تقوا و شكافتن معناي آن است، مي فرمايد: از روز لقاي الله و سوء حساب بترسيد، همچنانكه در آيه سوره حشر هم كه مي فرمود:«وَاتَّقُوااللّهَ اِنَ اللّهَ خَبيرٌ بِماتَعْمَلُونَ...،»تقوا به معناي ترس ازخداست، و اطلاق كلمه «بدانيد» و اراده لازمه آن كه همان مراقبت و تحفظ و اتقا باشد، امري است كه در كلام شايع است، از آن جمله خداي عزوجل فرموده: «وَاعْلَمُوآا اَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه،» (24 / انفال) كه منظور از آن لازمه آن است، كه همان تقوا باشد، يعني بترسيد و پروا داشته باشيد، از حائل شدن خدا ميان شما و دلهايتان، و چون عمل صالح و ترس از روز حســاب از لوازم خاصـه ايمان بود، لذا در آخر كلام فرمود: «وَ بَشِّرِالْمُؤْمِنينَ.» (1)
1- الميزان ج: 2 ص: 310 .

Share