سه سال در تبعید

«والَّذینَ یُؤذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُم عَذابٌ ألیمُ»(2)

قریش در دارالندوه جلسه ای تشکیل دادند و قطعنامه ای را صادر کردند که بنی هاشم را تحریم اقتصادی کرده با آنها صحبت نکنیم، دختر ندهیم، دختر نگیریم و در هیچ یک از جلساتشان حاضر نشویم تا بالاخره پس از این فشارهای گوناگون، محمد صلی الله علیه و آله وسلم را به قتل برسانیم. آری مشرکین در کشتن و از بین بردن اسلام نوجوان متحد شدند همینکه خبر توطئه آنها به گوش ابوطالب رسید، فورا بنی هاشم را باخبر کرد و همگی را در شعب یعنی محلی بین سه کوه در مکه که بعدا به شعب ابوطالب

معروف شد جمع نمود و اطراف آنرا اشخاصی گمارد تا حراست و نگهبانی از شعب و مسلمین در تبعید بنمایند. هرکس به شهر مکه وارد می شد حق نداشت با بنی هاشم معامله کند و اگر کسی چنین کاری را انجام میداد مالش را مصادره می کردند.

مسلمانان در مواقعی که مراسمی رسمی وجود داشت می توانستند برای خرید و یا دعوت و تبلیغ از شعب خارج شوند، سال اول در هنگام موسم حج حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم هرکه را دید دعوت به اسلام نمود و همین باعث حقد وکینه مشرکین شد و به ابوطالب گفتند که برادرزاده ات را به ما تحویل بده که قصد قتل او را داریم، ابوطالب پاسخ محکمی به آنها داد و آنها را مأیوس کرد.(1)

ابوطالب از ترس اینکه نیمه شب پیامبر را نکشند هرگاه آن بزرگوار به خواب می رفت رختخواب خود را در یک طرف پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم می انداخت و محل خواب یکی از فرزندانش را در طرف دیگر قرار می داد، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را در وسط می گرفتند.

کار به اندازه ای بر مسلمین دشوار شد که صدای ناله اطفال از گرسنگی بگوش اهل مکه می رسید و از نوای جانسوز اطفال بیشتر مشرکین ناراحت می شدند به طوری که بین آنها انشعاب شده عده ای رسماً با این وضع مخالفت می کردند. یک روز حکیم بن حزام بن خویلد مقداری خوراکی برای عمه اش خدیجه همسر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم باشتری بوسیله غلام خود فرستاد، در بین راه ابوجهل با او برخورد کرد مهار شتر را گرفته گفت تو از پیمان سرپیچی کردی اینک ترا در انجمن قریش می برم و رسوایت می کنم. برادر ابوجهل ابوالبختری رسیده گفت دست از این مرد بردار مقداری خوردنی از عمه اش پیش او بوده می خواهد برایش بفرستد.

ابوجهل امتناع ورزید بالاخره هر دو با هم ستیز کردند. ابوالبختری استخوان چانه شتری بدست آورد و بر سر ابوجهل کوفت سرش را شکست. از این پیشامد ابوجهل ناراحت شد زیرا مایل نداشت خبر شکست خوردنش به پیغمبر برسد.

دیگر از کسانی که غذا به شعب حمل میکرد ابوالعاس بن ربیع داماد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود.گندم و خرما بوسیله شتر تا نزدیک شعب می آورد و در دره شتر را رها می نمود از اینرو پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و یارانش در تبعیدگاه شعب ابوطالب زندگی کردند تا بالاخره شدت ناراحتی عده ای از قریش را بر آن داشت که با پیمان مخالفت کنند و تنفر خود را از رفتار دور از انسانیت آنها علناً ابراز نمایند.

در ضمن خبری که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به ابوطالب داد که تمام پیمان را غیر از لفظ «بِاسمِکَ اللّهُم» موریانه خورده و ابوطالب این خبر را در مجلس قریش اظهار نموده مطابق با واقع هم بود مخالفین را شرمنده کرد بناچار در اقلیت قرار گرفتند و مسلمین از شعب خارج شدند.(1)

Share