فصل اول (در ايمان)

قال اللّه تعالى: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ.»[1] ايمان در لغت تصديق باشد، يعنى باور داشتن. و در عرف اهل تحقيق، تصديقى خاص باشد، و آن تصديق بود به آنچه علم قطعى [2] به آن حاصل است و پيغمبر (عليه السلام) فرموده است، و معرفت پيغمبر منفك نباشد از معرفت پروردگار قادر عالم حىّ مدرك سميع بصير مريد متكلّم، كه پيغمبران را فرستاده است، و قرآن [3] به محمد مصطفى (صلّى اللّه عليه و آله) فرستاده، و احكام فرائض و سنن و حلال و حرام بر وجهى كه همه امت را بر آن اجماع باشد بيان فرموده است.

پس ايمان مشتمل بر اين امور باشد، و اين قدر قابل زياده و نقصان نباشد، چه اگر كمتر از اين باشد ايمان نباشد، و اگر زيادت از اين باشد آن زيادت كمال ايمان بود مقارن ايمان و نشان باور داشتن آن باشد كه آنچه دانستنى و گفتنى و كردنى باشد بداند و بگويد و بكند، و آنچه از آن احتراز فرموده باشند احتراز كند، و اين جمله از باب عمل صالح باشد و قابل زيادت و نقصان بود و لازم تصديق مذكور باشد.

و از اين جهت ذكر ايمان با عمل صالح فرموده اند در همه مواضع، كما قال  «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[4].

و بايد دانست كه ايمان را مراتب است، از همه كمتر ايمان به زبان است كه  «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلى  رَسُولِهِ»[5] عبارت از آن است، و امر «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ»[6] اشاره به همان است.

و بالاى آن، ايمان به تقليد است، و آن تصديق جازم باشد به آنچه تصديق بايد. و امّا زوالش ممكن بود چون تصديق جازم حاصل شود هرآينه آن تصديق مستلزم عمل صالح باشد «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا»[7].

و از آن بهتر ايمان به غيب است كه  «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ»[8] و آن مقارن به عبارتى باشد در باطن مقتضى ثبوت [9] ايمانى كانّه من وراء حجاب، و از اين جهت مقرون به غيب باشد.

و از اين كامل تر، ايمان آنهايى كه در حق ايشان فرموده است  «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً- تا آنجا كه- أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا»[10] و اين مرتبه ايمان به كمال است.

و متصل باشد با اين [11] ايمان يقينى، كه شرح آن بعد از اين گفته آيد، و آن منتهاى مراتب ايمان باشد.

و آنچه در سلوك كمتر از آن نشايد ايمان به تقليد است و ايمان به غيب، چه ايمان به زبان تنها به حقيقت ايمان نباشد، «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»[12] اشارت به آن است، و هرگاه اعتقاد جزمى حاصل باشد به آنكه كاملى مطلق يعنى آفريدگارى هست، با سكون نفس سلوك ممكن باشد، و حصول آن به غايت آسان باشد و به اندك سعى حاصل شود.

--------------------------------------------------------

[1] انعام- 82.

[2] ن: و آن تصديق به آنچه علم قطعى حاصل بود كه كتاب به پيغمبر عليه السلام آمده است.

[3] گ: قرآن را.

[4] بقره- 25.

[5] نساء- 136.

[6] حجرات- 14.

[7] حجرات- 15

[8] بقره- 3.

[9] ن و گ: ثبوت تصديق.

[10] انفال- 2.

[11] ن و گ: به اين.

[12] يوسف- 106.

Share