مبحث دوم: مقید کردن شرک بودن دعای مسئلت بر قدرت نداشتن غیر خدا بر مورد دعا

مبحث دوم: مقید کردن شرک بودن دعای مسئلت بر قدرت نداشتن غیر خدا بر مورد دعا

اشاره

چنان که دیدید، آنها اقرار دارند که دعای مسئلت از غیر خدا به صورت مطلق، شرک نیست، بلکه قیدی دارد و آن قید این است که در دعا و خواستنِ حاجت، چیزی از غیر خدا بخواهد که کسی جز خدا قادر بر انجام آن نباشد و کلمات مشایخ آنها در این باب صریح است.
«محمد بن صالح العثیمین» می گوید:
دعا به دو بخش تقسیم می شود: اول دعای عبادت، مانند روزه و نماز ... و این بخش از دعا کاملًا شرک است و دوم دعای مسئلت؛ این بخش از دعا به کلی شرک نیست، بلکه تفصیلی در آن است؛ به این صورت که اگر مخلوقی قادر بر انجام آن دعا باشد، این دعا، شرک نیست .... اما اگر کسی از مخلوقی چیزی بخواهد که جز خدا کسی قدرت بر انجام آن ندارد، این دعا و خواستن او شرک است و آن شخص را از دین خارج می کند. (1)

1- القول المفید علی کتاب التوحید، ج 1، صص 120 و 121.

اصل این قید را می توان در سخنان ابن عبدالوهاب در ردّ اشکالی که خود ذکر کرده است، یافت؛ آنجا که می گوید:
آنها (مسلمانانی که ابن عبدالوهاب آنها را مشرک می شمارد) شبهه دیگری هم دارند و آن این است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «همانا مردم در روز قیامت به حضرت آدم استغاثه می کنند. سپس به نوح، سپس به موسی و پس از او به عیسی. همه آنها عذر می آورند و امتناع می کنند تا مردم به رسول خدا (ص) می رسند». (1)
پس این آیه دلالت بر این دارد که استغاثه کردن و حاجت خواستن از غیر خدا شرک نیست.
در جواب می گوییم: منزّه است خدایی که بر دل دشمنان خود مهر نهاده است؛ زیرا ما منکر استغاثه به مخلوق در آنچه بر آن قدرت دارد، نیستیم؛ چنان که خداوند در قصه موسی (ع) فرموده است: فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ؛ آن کس که از پیروان او (موسی (ع)) بود، بر ضد کسی که دشمن وی بود، از وی یاری خواست، همچنان که انسان در جنگ یا کارهای دیگر در اموری که مخلوق قادر به انجام آن باشند، از یاران و دوستان خود کمک و یاری می جوید. ما منکر این هستیم که مردم استغاثه عبادت از مخلوقی کنند؛ کاری که در کنار قبر اولیا در غیبت یا حضورشان انجام می دهند و چیزهایی از آنها می خواهند که کسی جز خدا قادر به انجام آن نیست. (2)
عبارت این افراد در این معنا ظهور دارد که شرک مختص به جایی است که آنچه درخواست شده است، از کارهای خارق العاده ای باشد که جز از خداوندِ خالقِ هستی از دیگری ساخته نیست.

1- أنَّ النَّاسَ یَومَ القِیَامَةِ یَستَغِیثُونَ بِآدَمَ ثُمَّ بِنُوحٍ ثُمَّ بِإبرَاهِیمَ ثُمَّ بِمُوسَی ثُمَّ بِعِیسی فَکُلُّهُم یَعتَذِرُ حَتَّی یَنتَهُوا إلَی رَسُولِ اللهِ ص.
2- شرح کشف الشبهات، صص 125 و 126.

اشکال اساسی که بر آنها وارد است، این است که ما یقین داریم کارهایی از همین قبیل هست که جز خدا کسی قادر به انجام آن نیست و به آنها خوارق عادت می گویند. با این حال، خداوند متعال، خود، بعضی از مخلوقات بزرگوارش همچون فرشتگان و بعضی از بندگان صالحِ مخلص را بر انجام دادن آنها قدرت بخشیده است و آنها قادر به انجام دادن آن امور هستند.
برای بیان مثال، جریان حضرت عیسی مسیح (ع) کفایت می کند که قدرت داشت مرده زنده کند و کور مادرزاد و مبتلای به پیسی را به دستور خدا شفا بخشد. شکی در این نیست که هیچ مسلمانی امثال چنین اموری را که تنها در ید قدرت پروردگار است، اصالتاً از غیر خدا نمی خواهد، مگر اینکه معتقد باشد آن کس که اینک از او درخواست می شود، از جانب خداوند عزوجل اجازه و قدرت بر انجام دادن آن کار را دریافت کرده است؛ همچون قدرتی که به مسیح (ع) اعطا شده بود و در سخن خدای تعالی ذکر شده است:
أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الأَکْمَهَ وَ الأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ (آل عمران: 49)
من از گِل برای شما [چیزی] به شکل پرنده می سازم. آنگاه در آن می دمم. پس به اذن خدا پرنده ای می شود و به اذن خدا نابینای مادرزاد و پیس را بهبود می بخشم و مردگان را زنده می گردانم و شما را از آنچه می خورید و در خانه هایتان ذخیره می کنید، خبر می دهم.
و به همین صورت، در باره حضرت سلیمان (ع) نیز فرمود: فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ؛ «پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هر جا تصمیم می گرفت، به فرمان او نرم و روان می شد». (ص: 36)
بنابراین، وجود امثال این قدرت ها امری است که در قرآن کریم به آن تصریح شده است. پس چگونه ممکن است مسلمانی را که به این امر اعتقاد دارد یا بر اساس این اعتقاد ترتیب اثر داده، از آن پیامبر معجزه می طلبد، تکفیر کرد؟ آیا معقول است به سادگی گفته شود: دعا و درخواست بیماران در زمان مسیح (ع) و طلب شفا از آن حضرت کاری موجب شرک است و اگر کور مادرزاد و مریض مبتلا به پیسی از حضرت عیسی (ع) طلب شفا می کرد، مشرک بود؟
حال اگر کسی خواست با لجبازی چنین ادّعایی کند، به او می گوییم: برای تو کافی است اینکه بدانی آن کس که دانشی از کتاب نزد او بود، تخت ملکه سبا را به درخواست حضرت سلیمان (ع) احضار کرد که در سخن خدای تعالی آمده است:
قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ (نمل: 38)
گفت: ای سران [کشور]، کدام یک از شما تخت او را- پیش از آنکه مطیعانه نزد من آیند- برای من می آورد؟

در این هنگام، آن کس که دانشی از کتاب نزد او بود، پاسخ مثبت داد و به این کار اقدام کرد، چنان که در قرآن مجید آمده است:
قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی (نمل: 40)
کسی که نزد او دانشی از کتاب [الهی] بود، گفت: «من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنی، برایت می آورم». پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر دید، گفت: «این از فضل پروردگار من است».
پس آیا پیامبر خدا، حضرت سلیمان (ع) با این درخواست مشرک شد؟
از این گذشته، گاه ممکن است انسانِ مُرده نیز توانایی برخی از کارها را پیدا کند. بر اساس حدیثی، رسول خدا (ص) قدرت پاسخ دادن به سلام مؤمنان را دارد درحالی که مرده و در قبر خود آرمیده است. چنان که به سند صحیح از آن حضرت روایت شده است که فرمود: «کسی نیست که بر من سلام کند مگر اینکه خداوند روح مرا به بدنم برمی گرداند تا پاسخ سلام او را بدهم».(1)
از بس این امر آشکار بوده، «شیخ ابن عبدالوهاب» اقرار کرده است درخواست از کسی که خداوند متعال او را بر خوارق عادت توانا ساخته باشد، شرک نیست. وی می گوید:
آنها شبهه دیگری هم دارند و آن، قصه ابراهیم (ع) است که چون در آتش افکنده شد، جبرئیل در آسمان سر راهش را گرفت و

1- «مَا مِنْ أحَدٍ یُسَلِّمُ عَلَیَّ إلّا رَدَّ اللهُ عَلَیَّ رُوحِی حَتّی أرُدَّ عَلَیْهِ السَّلامَ»؛ البانی این حدیث را در السلسله الصحیحه، ج 5، ص 338 آورده است.

گفت: آیا حاجتی داری؟ گفت: حاجتی دارم، اما نه از تو. آنها می گویند: اگر استغاثه کردن به جبرئیل شرک بود، هرگز جبرئیل چنین پیشنهادی به آن حضرت نمی داد.
جواب این است که: این شبهه نیز از جنس شبهه اول است؛ زیرا جبرئیل توانایی کمک به ابراهیم را داشت که این پیشنهاد را به ابراهیم کرد، چنان که خداوند متعال نیز جبرئیل را شَدِیدُ الْقُوی خوانده است. بنابراین، اگر خداوند به جبرئیل اجازه می داد که آن آتش را با زمین دور و اطراف آن بگیرد و به نقطه ای دور از ابراهیم در شرق یا غرب عالم پرتاب کند، جبرئیل این کار را انجام می داد و یا اگر فرمان می داد که ابراهیم را بگیرد و به آسمان ببرد، این کار را انجام می داد. (1)
بر این اساس، بر آنان (دانشمندان فرقه تکفیری) واجب است در قیدهایی که دعای مسئلت را موجب کفر می کند، تجدید نظر کنند و بگویند: مسئلت کردنی که موجب شرک می شود، این است که انسان از موجودی چیزی بخواهد که جز خدا کسی قادر به انجام آن نباشد و آن موجود هم- زنده باشد یا مرده- از کسانی نباشد که خداوند توان انجام امثال آن کارها را به آنها عنایت کرده است.
از اینجا در مشکل دیگری داخل می شویم؛ زیرا این مسئله که خداوند متعال بعضی از بندگان خود را که نزد او از جایگاه والایی برخوردار هستند، بر انجام خوارق عادات قادر می کند به سبب اختلاف در صحت و ضعف بعضی از احادیث، مسلمانان درباره آنها اختلاف نظر دارند. در نهایت، این اختلاف از قبیل اختلاف در بدعت بودنِ کاری یا سنت بودنِ آن کار می شود. پس اگر ثابت شد که خداوند، بنده ای را قادر به انجام چنین کارهایی کرده است و جواز درخواست از او نیز به دلیل معتبری به اثبات رسید، دیگر این کار، بدعت نخواهد بود، بلکه سنت و جایز است. اگر ثابت نشد که خداوند، بنده ای را قادر به انجام چنین کارهایی کرده است یا جواز درخواست از او به دلیل معتبری به اثبات نرسید، چنین عملی، بدعت بوده و از دایره سنت، خارج است. بنابراین، مسئله از بحث توحید و شرک، خارج و به مبحث بدعت و سنت مربوط می شود.

1- شرح کشف الشبهات، صص 129 و 130.


حال آیا جایز است به دلیل یک اختلاف نظر که از اختلاف در ارزیابی بعضی از احادیث ریشه می گیرد، مسلمانانی را به شرک متهم، و با این اتهام، خون و مال آنها را حلال کنیم؟
چگونه ممکن است مسلمانی را فقط به این دلیل که فکر کرده است حدیثی که قدرت دادن خدا به بعضی بندگان بزرگوار خود را اثبات می کند، صحیح است و بر اساس صحت آن حدیث، از آن بنده بزرگوارِ خدا، به دعای مسئلت، چیزی خواسته است- بر فرض که از اصل در صحت آن خبر، اشتباه کرده باشد- به شرک محکوم کنیم؟
انتقال از دعای عبادت به دعای مسئلت؛خروج از بحث الوهیت اشکال مهمی که در کار این افراد هست، آن است که ابتدا شرک را به دو نوعِ شرک در ربوبیت و شرک در الوهیت تقسیم کرده اند و بعد سخن از چیزی می گویند که معلوم نیست از نوع اولِ شرک است یا از نوعِ دوم. با این حال، آن را شرک به حساب می آورند. منظور نیز همان شرک در دعای مسئلت است که اندکی پیش تر در باره آن بحث می کردیم.
به عبارت دیگر، شکی نیست که یک مسلمان اگر غیر خدا را به دعای عبادت بخواند (یعنی او را بپرستد)، مشرک شمرده می شود. با این حال، مشکل اصحاب این رأی آن است که مدّعی هستند مسلمانان، بر فرضِ اینکه دعا یکی از برجسته ترین مصداق های عبادت است، به شرک در الوهیت- که همان شرک در عبادت است- دچار شده اند. سپس دعا را به دو بخش دعای عبادت و دعای مسئلت تقسیم کرده اند؛ چون ظاهر این است که دعای مسئلت از عنوان عبادت خارج است. در این صورت، لازم است که بیان کنند به چه دلیل، پس از خارج بودن دعای مسئلت از عنوان عبادت، هنوز تحت عنوان شرک در عبادت باقی است؟ البته آنها برای این امر دلیلی اقامه نکرده، بلکه فقط به این سخن اکتفا کرده اند که دعای مسئلت را به آنچه جز خدا قادر به انجام آن نباشد، مقید کنند. روشن است که این تقیید به تنهایی نمی تواند دعای مسئلت را در شمار عبادات وارد کند.
نتیجه اینکه با خروج دعای مسئلت از عنوان الوهیت و عبادت و دست کم، روشن نبودن اینکه زیرمجموعه کدام یک از این دو قرار می گیرد، چگونه می توان دعای مسئلت به نزد غیر خدا بردن را در عنوان شرک در الوهیت یا شرک در عبادت داخل دانست؟

بنابراین، اگر بخواهیم حکم کنیم که دعای مسئلت از غیر خدا (حاجت خواستن از غیر خدا)، شرک است، یا باید با دلیل ثابت کنیم که این نوع دعا کردن، نوعی از عبادت است یا باید با دلیل و برهان، آن را در بخش دیگر شرک؛ یعنی شرک در ربوبیت داخل کنیم. اگر آنان نتوانند هیچ کدام از این دو شقّ را با دلیل اثبات کنند، دعای مسئلت هرگز از موارد شرک نخواهد بود.
اگر اقرار کردند که دعای مسئلت غیر از دعای عبادت است و در عین حال، بدون اقامه هیچ دلیلی اصرار داشتند که تحت عنوان شرک در الوهیت نیز داخل است، به یقین، کاری تعجب آور از آنها سر زده است.
آیا دعای مسئلت با قیدِ قدرت نداشتن غیر خدا بر موردِ دعا، به عبادت تبدیل می شود؟
گفتیم که آنها برای دعای مسئلتی که شرک می دانند، قیدی قرار داده اند به این مضمون که آنچه در این دعا درخواست می شود، چیزی باشد که کسی جز خدا قادر بر انجام آن نباشد. در این میان، سؤال مهم این است که آیا این قید، دعای مسئلت را به دایره شرک در الوهیت و عبادت برمی گرداند و به مجرد این قید، آن دعا به عبادت تبدیل می شود؟
در پاسخ باید گفت هرگز چنین نیست، بلکه این دعا، تا وقتی که با قصد خضوعِ عبادی خاص همراه نباشد، هرگز به صرفِ وجودِ این قید، به بحث عبادت و الوهیت باز نمی گردد؛ همان قصد خضوعِ عبادی خاصی که آن را در امثال نماز و دیگر عبادات می یابیم. این امر چنان که گفتیم، هیچ واقعیت خارجی ندارد و دعای مسئلت در عمل، هرگز عبادتی چون نماز نیست که به قصد قربت و نزدیکی به خدای متعال انجام شود، چنان که نماز و روزه و امثال آن را به همین قصد انجام می دهیم. بله، ممکن است در عالم فرض چنین دعایی هم باشد، اما در عالم واقع چنین چیزی اتفاق نیفتاده است.
دیگر چیزی که چندان روشن نیست، داخل دانستن دعای مسئلت در بحث شرک در ربوبیت است وگرنه آن را در آن بحث می آوردند. اگر چنین فرض کنیم که کسی از غیر خدا دعای مسئلت کند؛ یعنی چیزی بخواهد و این درخواست برآمده از اعتقاد به قدرت های ذاتی آن غیر به صورت مستقل از قدرت خدای متعال و بدون فرمان او باشد، ممکن است چنین دعایی در شرک در ربوبیت هم داخل شود.
بدین ترتیب، معیاری که آنان بر اساس آن، به شرک کسانی حکم می دهند که غیر خدا را به دعای مسئلت بخوانند، از اعتبار ساقط می شود. حال جای این پرسش است که این دعاکننده آیا به توحید در الوهیت خللی وارد کرده است یا توحید در ربوبیت؟
این امر را در میان انبوه کلماتشان نمی توان مشخص و معین کرد.
شرک بودن دعای مسئلت در یکی از دو فرض بنابر آنچه گذشت، امکان دخول دعای مسئلت تحت عنوان شرک را نفی نمی کنیم، البته نه به تنهایی، بلکه تنها وقتی که چیز دیگری با دعای مسئلت همراه شود که آن چیز، او را به شرک در ربوبیت یا الوهیت بکشاند. عقل به طور مستقل، به واسطه آن چیزی که با دعا همراه شده است، به شرک بودن اصل دعا حکم می کند، و این امر هنگامی است که معیارِ یکی از دو نوعِ شرک، محقَّق شده باشد؛ چه شرک در ربوبیت یا شرک در الوهیت.
پس دعا وقتی در شرک ربوبی داخل می شود که دعاکننده معتقد باشد این موجود- چه بت باشد یا هر چیز دیگر- قادر است به صورت مستقل از خداوند و در عرض قدرت ذات مقدس خداوندی، حاجات او را برآورد و این بدون شک، شرک است. پس اگر کسی از غیر خدا چیزی بخواهد که تنها خداوند متعال قادر بر انجام آن است و معتقدباشد آن غیر بدون اینکه خدا قدرت انجام آن کار را به او عنایت فرموده باشد و تنها با قدرت ذاتی خود و مستقل از خدا توان انجام خواسته او را دارد، مشرک در ربوبیت شده است. در حقیقت، این نفسِ دعای مسئلت نیست که سبب شرک می شود، بلکه اعتقادِ درخواست کننده (دعاکننده) است که به شرک بازمی گردد، آن هم شرک در ربوبیت، نه شرک در الوهیت.
این حقیقتی است که قرآن کریم به صراحت بر آن دلالت دارد و قیدی که برای شرک در دعای مسئلت آوردیم که همان اعتقاد به ربوبیت ذاتی و مستقلّ از خدا برای مَدعُوّ (آنکه حاجت از او خواسته می شود) است، در این آیه به صراحت بیان شده است:
أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الأَکْمَهَ وَ الأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ (آل عمران: 49) 
من از گِل برای شما [چیزی] به شکل پرنده می سازم. آنگاه در آن می دمم. پس به اذن خدا پرنده ای می شود و به اذن خدا نابینای مادرزاد و پیس را بهبود می بخشم و مردگان را زنده می گردانم.
از این آیه کریمه پیداست که مقید کردن قدرت های خارق العاده به اذن و فرمان خدا؛ یعنی به اینکه خدا آن شخص را بر انجام آن کار توانا کند و او از خود هیچ استقلالی نداشته باشد، سبب اساسی آلوده نشدنِ درخواست و دعا به شرک است. در نتیجه، اگر اعتقاد به توانایی انجام کارهای خارق العاده به وسیله آن کس که از او درخواست شده است، به اجازه و فرمان خدا مقید نباشد، شرک در ربوبیت اتفاق می افتد، همچنان که اگر به مستقل بودن آن شخص در برآوردن حاجت ها معتقد شود.
بنابر آنچه گذشت، صحیح این است که گفته شود: یکی از مصداق های شرک در ربوبیت این است که کسی برآورده شدن حاجت خود را از موجودی غیر از خدای متعال طلب کند و معتقد باشد آن کس به خودی خود و حتی بدون اجازه و فرمان خدا قادر به برآوردن حاجت اوست. اگر معتقد شد که برآورده شدن حاجت او به دست آن شخص، با اجازه و فرمان خداست- چنان که در مثال حضرت عیسی (ع) بود- این انسان، به شرک ربوبیت مشرک نشده است؛ چون او معتقد است که خالق مدبّر، خداوند متعال است و مسیح تنها بنده ای از بندگان خداست که خداوند متعال قدرت انجام دادن برخی کارهای خارق العاده را به او عنایت فرموده است و این اصلا شرک نیست. حتی اگر از او درخواست کند که همان کار خارق العاده ای را انجام دهد که در اصل، کسی جز خدا قادر بر انجام آن نیست.

اگر چنین شخصی در تشخیص خود به دلیل معتبری تکیه نکرده باشد یا به اشتباه، بر دلیل باطلی تکیه کرده و آن را صحیح پنداشته باشد، ممکن است در دام بدعت اسیر شود؛ چنان که از طرفی هم ممکن است که با دلالت دلیل صحیح بر ثبوت چنین کرامتی، برای یکی از بندگان مقرّب خدا به واقع دست یافته باشد؛ همان گونه که آیات کریمه، این مقام را برای حضرت عیسی (ع) اثبات کرده است.
دعای مسئلت ممکن است در عنوان شرک در الوهیت نیز داخل شود و این وقتی است که دعا با قصد عبادی خاص همراه شود؛ یعنی شخص دعاکننده، دعا و درخواست خود را عبادت و پرستش طرف مقابل بپندارد مانند نماز و روزه که انسان با عمل به آنها به خدا نزدیک می شود، او نیز با این دعا و درخواست، طرف مقابل را عبادت می کند و این بسیار بعید است. در میان افراد بشر کسی را نیافتیم که دعای مسئلت و درخواست را عبادت به حساب آورد، چه رسد به اینکه مسلمانان این کار را انجام دهند.
توحید و شرک با عقل شناخته می شود و روایات در آن راهی ندارد حقیقت در این نکته نهفته است که عقل به خودی خود بطلان اعتقاد به وجود خدایان دیگر به همراه خداوند متعال را که به طور مستقل در جهان هستی تأثیر داشته باشند، درک می کند و این همان شرک در ربوبیت است؛ چه اینکه عقل به طور مستقل درک می کند که اگر انسان در عبادات خود، غیر خدا را قصد کند، این کار هم باطل است و این همان شرک در الوهیت است.

بنابراین، اگر عقل، تحققِ معیار شرکِ اکبر را در موردی درک کرد- چه شرک در ربوبیت باشد یا شرک در الوهیت- ممکن نیست یک نصِّ شرعی بخواهد آن شرک را مجاز بشمارد. خداوند در قرآن کریم نیز در این زمینه می فرماید:
وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً أَ یَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ
إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (آل عمران: 80)
و شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را به خدایی بگیرید. آیا پس از آنکه سر به فرمان [خدا] نهاده اید [باز] شما را به کفر وامی دارد؟.
اگر عقلِ مستقل درک کرد که معیار شرک- چه شرک در الوهیت و چه شرک در ربوبیت- در موردی محقق نیست، نصّ شرعی نمی تواند آن را شرک قرار دهد.
در امثال موردِ ما هم اگر عقلِ مستقل حکم کرد که دعای مسئلت به هیچ وجه شرک نیست، ممکن نیست بعد از این حکم عقل، یک دلیل یا نصِّ شرعی بیاید و آن را در موردی که مدعوّ بر انجام دادن آن قادر نیست؛ شرک بدانند و در موردی که بر آن قدرت دارد، شرک نداند. اگر عقلِ مستقل حکم کرد که دعای مسئلت شرک است، ممکن نیست دلیل دیگری بیاید و آن را در مواردی که مدعوّ قادر بر انجام دادن آن است، جایز بداند، چنان که در دعای عبادت چنین است و تا زمانی که عقلِ مستقل بر شرک بودنِ آن اصرار دارد، در هیچ حالتی ممکن نیست شرع آن را جایز بداند

Share