فصل اول (در توبه)

قال اللّه تبارك و تعالى: تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ .[1] معنى توبه رجوع از گناه باشد، و اول ببايد دانست كه گناه چه باشد تا از او رجوع كنند، و بايد دانند كه افعال بندگان بر پنج قسم باشد:

اوّل: فعلى كه ببايد كرد و نشايد كه نكند.

دويّم: فعلى كه نبايد كرد و نشايد كه كند.

سيّم: فعلى كه كردن آن از ناكردن بهتر باشد.

چهارم: فعلى كه ناكردن از كردن بهتر بود.

پنجم: فعلى كه كردن و ناكردن او يكسان بود.

و گناه ناكردن فعلى بود كه از قسم اوّل باشد و كردن فعلى كه از قسم دويّم باشد، و از آن همه عاقلان را توبه واجب باشد.

و اينجا نه اقوال و افعال جوارح [2] تنها مى خواهيم، بل جميع افكار و اقوال و افعال مى خواهيم كه تابع قدرت و ارادت هر عاقلى باشد.

امّا ناكردن فعلى كه از قسم سيّم باشد، و كردن فعلى كه از قسم چهارم باشد ترك اولى باشد، و از معصومان ترك اولى ناپسنديده باشد و توبه ايشان از ترك اولى باشد، و اهل سلوك را التفات به غير حقتعالى كه مقصد ايشان است گناه باشد ايشان را، و از آن توبه بايد كرد.

پس توبه سه نوع است:

توبه عام همه بندگان را و توبه خاص معصومان را و توبه اخص اهل سلوك را و توبه عصاة امت از قسم اوّل است، و توبه آدم (ع) و ديگر انبياء از قسم دوّم بود، و توبه پيغمبر ما (ص) آنجا كه گفت: «و انّه ليغان على قلبى و انّى لاستغفر اللّه في اليوم سبعين مرّة»[3] از قسم سيّم.

امّا توبه عام موقف [4] بود بر دو شرط:

شرط اوّل- علم به اقسام افعال كه كدام فعل از افعال رساننده به كمال بود، و كمال به حسب اشخاص متعدد بود، بعضى را نجات از عذاب بود، و بعضى را حصول ثواب، و بعضى را رضاى آفريدگار تعالى و قربت به او. و كدام فعل رساننده به نقصان بود، و آن هم به ازاى كمال متعدد بود يا استحقاق عقاب باشد، يا حرمان از ثواب باشد، و يا سخط آفريدگار و بعد از آنكه [5] لعنت عبارت از او[6] باشد.

شرط دويّم- وقوف بر فايده حصول كمال رضاى او تعالى باشد و بر خلل حصول نقصان و سخط او تعالى.

پس هر عاقل كه اين دو شرط او را حاصل باشد البته گناه نكند، و اگر كرده باشد آن را به توبه تدارك كند.

و توبه مشتمل بود بر سه چيز[7]: يكى به قياس با زمان ماضى، و يكى به قياس با زمان حاضر، و سيّم به قياس با زمان مستقبل.

امّا آنچه به قياس با زمان ماضى باشد به دو قسم مى شود:

يكى پشيمانى بر آن گناه كه در زمان ماضى از او صادر شده باشد، و تأسّف بر آن تأسّفى هر چه تمام تر، و اين قسم مستلزم قسم [8] ديگر باشد، و به اين سبب گفته اند: «النّدم توبة.»[9] و قسم دوّم تلافى آنچه واقع شده باشد در زمان ماضى، و آن قياس با سه كس باشد:

يكى به قياس با خداى تعالى كه نافرمانى او كرده است. دوّم به قياس با نفس خود كه نفس خود را در معرض نقصان و سخط خداى تعالى آورده است. سيّم به قياس با غيرى كه مضرّت قولى يا فعلى به او رسانيده است، و تا آن غير را با حق خود نرساند تدارك صورت نبندد، و در رسانيدن با حق او در قول يا به اعتذار بود، يا به انقياد مكافات را، و بر جمله به آنچه مقتضى رضاى او باشد، و در فعل به ردّ حقّ او يا عوض حقّ او باشد با او يا با كسى كه قايم مقام او باشد، و با انقياد مكافات را از او يا از كسى كه قايم مقام او باشد، يعنى از قبل او باشد و تحمّل عذابى كه بر آن گناه معيّن كرده باشد.

و اگر آن غير، مقتول باشد تحصيل رضاى اولياى او هم شرط باشد، چه تحصيل رضاى او محال باشد، و يمكن [10] چون ديگر شرائط توبه حاصل باشد اميدوار باشد كه در آخرت خداى تعالى جانب او مرضى و مرعى دارد به رحمت واسعه خويش. و امّا حق نفس او به انقياد فرمان تحمل عقوبت دنياوى يا دينى كه واجب باشد تلافى بايد كرد.

و امّا جانب الهى به تضرع و زارى و رجوع با حضرت او، و عبادت او، و رياضت بعد از حصول رضاى مجنىّ عليه و اداى حق نفس خود اميد باشد كه مرعى شود.

و امّا آنچه از توبه بر آن مشتمل باشد به قياس با زمان حاضر دو چيز بود: يكى ترك گناهى كه در حال مباشر آن گناه باشد قربة الى اللّه. دوم ايمن گردانيدن كسى كه آن گناه بر او متعدّى بوده، و تلافى نقصان كه راجع به آن كس بوده باشد.

و امّا آنچه به قياس با زمان مستقبل بوده باشد هم دو چيز باشد: يكى عزم جزم كردن بر آنكه بدان گناه معاودت نكند، و اگر او را بكشند يا بسوزند، نه به اختيار نه به اجبار راضى نشود بدانكه ديگر مثل آن گناه كند. دوم آنكه عزم كند بر ثبات در آن باب، و باشد كه عازم بر خود ايمن نباشد به وثيقه نذرى يا كفّارتى يا نوعى ديگر از انواع موانع عود به آن گناه آن عزم را با خود ثابت گرداند، و ما دام كه متردّد باشد يا در نيت او عود را مجال امكان باشد آن ثبات حاصل نباشد.

و بايد كه در اين جمله نيّت تقرّب به خدا كند و از جهت امتثال فرمان او، تا در آن جماعت داخل شود كه «التّائب من الذّنب كمن لا ذنب له»[11].

اين جمله شرائط توبه عام است از معاصى. و در حق اين جماعت فرموده است:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى  رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ».[12] و نيز فرموده است:

«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»[13].

و امّا توبه خاص كه از ترك اولى باشد شرائط آن از اين [14] معنا كه ياد كرده شده مفهوم [15] مى شود، و در اين باب فرموده است: «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ».[16] و امّا توبه اخصّ از دو چيز بود: يكى از التفات سالك به غير مطلوب، و به اين سبب گفته اند: «اليمين و الشّمال مضلّتان».[17] و دوم از عود به مرتبه اى كه از آن مرتبه ترقى بايد كرد[18] به التفات بدان مرتبه بر وجه رضا به اقامت در آنچه اين جمله ايشان را گناه باشد، و به اين سبب گفته اند: «حسنات الابرار سيئات المقرّبين» و ايشان را از آن گناه به توبه و استغفار و ترك اصرار و ندامت بر فوات گذشته، و تضرع به حضرت آفريدگار تعالى و تقدس پاك بايد باشد.

من تاب و اخلص سرّه للّه فاللّه له  «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ»[19].

---------------------------------------------------------------

[1]  نور- 31.

[2]  ن: و اينجا به افعال نه افعال و جوارح تنها مى خواهيم.

[3]  صحيح مسلم 4- 2075.

[4]  ن و گ: مشروط.

[5]  ن: از او كه.

[6]  ن: از آن است.

[7] ن: و اگر كرده باشد بر سه چيز يكى به قياس ...

[8]  ن: دو قسم.

[9]  بحار الانوار 74- 159.

[10]  ن و گ: لكن.

[11]  اصول كافى 2- 435.

[12]  تحريم- 8.

[13]  نساء- 17.

[14]  ن: معانى.

[15]  ن و گ: معلوم.

[16] توبه- 117.

[17]  نهج البلاغه عبده- خطبه 16- ص 50.

[18]  ن: و دوم از عود به مرتبه اى كه از آن مرتبه ترقى كرده باشد، يا التفات به آن مرتبه بر وجه رضا به اقامت در آن مرتبه، يا خود نفس اقامت در مرتبه اى كه از آن مرتبه ترقى بايد كرد، چه اين جمله ايشان را گناه باشد.

[19]  بقره- 222.

Share