تبرّک

تبرّک

تبرّک به صالحین و اخیار از امت و اماکن و مشاهد مقدسه و آثار وابسته به آنان، از ناحیه وهابیان به شدت انکار شده و آن را از مصادیق شرک شمرده اند و با کسانی که قصد تبرّک جستن از آثار انبیا و صالحان را داشته باشند، مقابله و مبارزه می کنند. از همین رو، تبرّک یکی از مسائل اختلاف برانگیز بین وهابیان و مسلمین است. به همین جهت جا دارد که در این مسئله دور از تعصبات و جنجال ها بحث نماییم تا حقیقت مطلب روشن گردد

 

فتاوای وهابیان در حرمت تبرّک

1 - صالح بن فوزان از مفتیان وهابیان می گوید: «سجده کردن بر تربت اگر به قصد تبرّک به این تربت و تقرب به ولی باشد، شرک اکبر است و اگر مقصود از آن تقرب به خدا با اعتقاد به فضیلت این تربت باشد، همانند فضیلت زمین مقدس در مسجد الحرام و مسجد نبوی و مسجد الأقصی، بدعت است...».(1)

2 - ابن عثیمین می گوید: «تبرّک جستن به پارچه کعبه و مسح آن از بدعت هاست؛ زیرا در این باره از پیامبرصلی الله علیه وآله چیزی نرسیده است».(2)

3 - شورای دائمی مفتیان وهابی می گویند: «... توجّه پیدا کردن مردم به این مساجد و مسح نمودن دیوارها و محراب ها و تبرّک به آن ها بدعت و نوعی شرک و شبیه به عمل کفار در جاهلیّت است».(3)

4 - بن باز می گوید: «قرار دادن قرآن در ماشین به جهت تبرّک، اصل و دلیلی بر آن نبوده و غیر مشروع است».(4)

5 - ابن فوزان می گوید: «تبرّک به معنای طلب برکت و آن به معنای ثبات خیر و طلب خیر و زیادتی آن است و این طلب باید از کسی باشد که مالک آن بوده و بر آن قدرت دارد و او همان خداوند سبحان است که برکت نازل کرده و ثبات می دهد. هیچ مخلوقی قدرت بر بخشش، برکت، ایجاد و ابقا و تثبیت آن ندارد. لذا تبرّک به اماکن و آثار و اشخاص - از زندگان و مردگان - جایز نیست؛ زیرا یا شرک است و یا...».(5)

6 - ابن عثیمین نیز می گوید: «برخی از زائرین دست به محراب و منبر و

دیوار مسجد می کشند، تمام این ها بدعت است».(6)

 

معنای تبرّک

تبرّک در لغت به معنای طلب برکت است و برکت به معنای زیادت و رشد یا سعادت است.(7) تبرّک به چیزی؛ یعنی طلب برکت از طریق آن شی ء. و در اصطلاح به معنای طلب برکت از طریق چیزها یا حقیقت هایی است که خداوند متعال برای آن ها امتیازها و مقام های خاصی قرار داده است؛ همانند لمس کردن یا بوسیدن دست پیامبرصلی الله علیه وآله یا برخی از آثار آن حضرت بعد از وفاتش.

 

تبرّک در قرآن کریم

کلمه برکت در قرآن کریم با الفاظ گوناگونی به کار رفته است؛ برای افاده این معنا که برخی از اشخاص یا مکان ها و زمان های معینی را خداوند متعال به جهات خاصی نوعی برکت افاضه کرده است.

 

الف) برکت در اشخاص

1 - خداوند متعال درباره حضرت نوح علیه السلام و همراهانش می فرماید: « اِهْبِطْ بِسَلامٍ مِنّا وَبَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَعَلی أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ»؛(8) «ای نوح! از کشتی فرود آی که سلام ما و برکات و رحمت ما بر تو و بر آن اُمم و قبایلی که همیشه با تو هستند.»

2 - همچنین درباره حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: « وَجَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَأَوْصانِی بِالصَّلاهِ وَالزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیّاً»؛(9) «و مرا هر کجا باشم برای جهانیان مایه رحمت و برکت گردانید و تا زنده ام به عبادت نماز و زکات سفارش کرد.»

3 - در مورد حضرت موسی علیه السلام می فرماید: « فَلَمّا جآءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النّارِ وَمَنْ حَوْلَها»؛(10) «چون موسی به آن آتش نزدیک شد او را ندا کردند. آن کس که در اشتیاق این آتش است یا به گردش در طلب است...».

4 - و درباره حضرت ابراهیم و فرزندش اسحاق علیهما السلام خداوند متعال می فرماید: « وَبارَکْنا عَلَیْهِ وَعَلی إِسْحاقَ»؛(11) «و مبارک گردانیدیم بر او و بر اسحاق.»

5 - همچنین درباره اهل بیت پیامبر اکرم علیهم السلام، یا اهل بیت ابراهیم علیه السلام می فرماید: « رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ»؛(12) «رحمت و برکات خدا مخصوص شما اهل بیت رسالت است؛ زیرا خداوند بسیار ستوده و بزرگوار است.»

 

ب) برکت در زمان و مکان

لفظ برکت و مشتقّات آن در مورد برخی از اماکن و بخش هایی از زمین یا زمان نیز به کار برده شده است:

1 - خداوند متعال راجع به مکه مکرمه می فرماید: « إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَهُدًی لِلْعالَمِینَ»؛(13) «همانا اولین خانه ای که برای مکان عبادت مردم بنا شده مکه است که در آن برکت

و هدایت خلایق است.»

2 - در رابطه با مسجد الأقصی و اطراف آن می فرماید: « سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ»؛(14) «پاک و منزه است خدایی که در شبی بنده خود را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سوق داد که پیرامونش را مبارک و پرنعمت ساخت.»

3 - و درباره شب قدر می فرماید: « إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهٍ مُبارَکَهٍ إِنّا کُنّا مُنْذِرِینَ»؛(15) «همانا ما آن را در شبی پربرکت نازل کردیم، ما همواره انذارکننده بوده ایم.»

 

تبرّک در روایات

با مراجعه به روایات با طیف بسیاری از کلمات نبوی و اهل بیت علیهم السلام مواجه می شویم که سخن از تبرّک به میان آورده و محمّد و آل محمّدعلیهم السلام را اشخاص مبارک، معرفی نموده اند:

1 - پیامبرصلی الله علیه وآله در کیفیت صلوات چنین دستور داده اند که بگویید: «اللَّهم صلّ علی محمّد و علی آل محمّد کما صلّیت علی ابراهیم، و بارک علی محمّد و علی آل محمّد، کما بارکت علی ابراهیم فی العالمین انّک حمید مجید و السلام کما قد علمتم».(16)

2 - در صحیح بخاری در کیفیت صلوات به رسول خداصلی الله علیه وآله چنین آمده است: «اللَّهم صلّ علی محمّد عبدک و رسولک، کما صلّیت علی ابراهیم و بارک علی محمّد و آل محمّد کما بارکت علی ابراهیم».(17)

 

تبرّک در تاریخ

آیا تبرّک به مفهوم اصطلاحی آن یک واقعیّت تاریخی است و در بین امّت های صاحب شریعت رایج بوده، تا از سیره و روش آنان کشف کنیم که تبرّک در بین امّت های دینی پیشین نیز امری مشروع بوده است؟

در پاسخ این سؤال می گوییم: تبرّک به آثار انبیا، از جمله مسائلی است که در امت های دینی پیشین نیز سابقه داشته است، اینک به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:

1 - خداوند متعال در مورد تبرّک حضرت یعقوب علیه السلام به پیراهن فرزندش حضرت یوسف علیه السلام می فرماید: « اِذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً»؛(18) «پیراهن مرا نزد پدرم [یعقوب برده بر روی او افکنید تا دیدگانش بینا شود.»

برادران حضرت یوسف علیه السلام امر برادر خود را امتثال نموده و پیراهن را برداشته و بر صورت یعقوب علیه السلام انداختند. پدری که در فراق فرزندش بر اثر شدّت حزن و زیادی اشک، نابینا شده بود. در این هنگام به اذن خداوند متعال چشمان پدر به برکت پیراهن یوسف علیه السلام بینا شد. البته خداوند متعال قدرت دارد که این عمل را مستقیماً انجام دهد، ولی از آنجا که عالم، عالَم اسباب و مسببات است و اسباب نیز برخی مادی و برخی معنوی است، حکمت الهی بر این تعلق گرفته که در انبیا و صالحین و آثارشان برکت قرار دهد تا از این طریق مردم به آنان اعتقاد پیدا کرده و به آنان نزدیک شوند و در نتیجه با الگو قرار دادن آنان به خداوند تقربّ پیدا کرده و به ثواب او نایل آیند.

2 - از جمله موارد دیگری که قرآن در مورد امت های دینی پیشین به آن اشاره کرده، تبرّک جستن بنی اسرائیل به تابوتی است که در آن آثار آل موسی و آل هارون بوده است. خداوند متعال در قرآن کریم قصه پیامبر بنی اسرائیل را که بشارت به پادشاهی طالوت داد، این چنین حکایت می کند: « إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّهٌ مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَآلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَهُ»؛(19) «نشانه پادشاهی او این است که آن صندوق [عهد] که در آن آرامش خاطری از جانب پروردگارتان، و بازمانده ای از آنچه خاندان موسی و خاندان هارون [در آن بر جای نهاده اند؛ در حالی که فرشتگان آن را حمل می کنند به سوی شما خواهد آمد.»

این تابوت همان تابوتی است که مادر حضرت موسی علیه السلام به امر خدا فرزندش را در آن قرار داد و بر روی آب رها نمود، این تابوت در بین بنی اسرائیل احترام خاصی داشت؛ به حدّی که به آن تبرّک می جستند. حضرت موسی علیه السلام قبل از وفاتش، الواح و زره خود و آنچه از آیات نبوّت بود در آن قرار داد و نزد وصی اش یوشع به ودیعه گذارد. این صندوق نزد بنی اسرائیل بود و آن را از دید مردم پنهان نگه می داشتند. بنی اسرائیل تا مادامی که تابوت نزدشان بود در عزّت و رفاه بودند، ولی هنگامی که گناه کرده و به تابوت بی احترامی کردند، خداوند آن را مخفی نمود. آنان بعد از مدّتی، آن را از یکی از انبیایشان خواستند؛ خداوند متعال طالوت را پادشاه آنان کرد و نشانه ملک او، همان صندوق [عهد] بود.

زمخشری می گوید: «تابوت، صندوق تورات بوده است، و هرگاه حضرت موسی علیه السلام درصدد جنگ بر می آمد آن را بیرون آورده و در منظر بنی اسرائیل قرار می داد تا با دیدن آن آرامش پیدا کرده و در جهاد سست نگردند...».(20)

از این داستان استفاده می شود که بنی اسرائیل نیز از تابوتی که آثار حضرت موسی در آن بوده تبرّک می جستند و برای آن احترام خاصی قائل بوده اند.

 

سیره مسلمین در تبرّک

الف) سیره صحابه در تبرّک به پیامبرصلی الله علیه وآله در زمان حیاتش

محمّد طاهر مکّی می گوید: «تبرّک به آثار پیامبرصلی الله علیه وآله سنّت صحابه بوده است که این سنّت را تابعین و صالحین مؤمن نیز دنبال نموده اند. تبرّک به آثار پیامبرصلی الله علیه وآله در عصر آن حضرت واقع شد و حضرت بر کسی انکار نکرد و این خود دلیل قاطعی بر مشروعیت تبرّک است؛ زیرا اگر این چنین نبود پیامبرصلی الله علیه وآله مردم را از آن نهی می کرد؛ خصوصاً با در نظر گرفتن این نکته که غالب صحابه ایمان قوی داشته و تابع دستورهای پیامبر اکرم صلی الله

علیه وآله بوده اند.(21)

ابن حجر می گوید: «هر مولودی که در عصر پیامبرصلی الله علیه وآله به دنیا آمده، قطعاً پیامبرصلی الله علیه وآله را دیده است؛ زیرا اصحاب انگیزه فراوانی داشتند تا فرزندان خود را به نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آورده تا به پیامبرصلی الله علیه وآله متبرک ساخته و پیامبرصلی الله علیه وآله او را تحنیک کند.(22) حتی گفته شده که بعد از فتح مکه، اهالی آن فرزندانشان را نزد پیامبرصلی الله علیه وآله می آوردند تا دست مبارکش را بر سرشان کشیده و دعای به برکت نماید».(23)

در این زمینه روایات فراوانی است که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 - عایشه نقل می کند: صحابه دائماً فرزندان خود را نزد رسول خداصلی الله علیه وآله می آوردند تا آنان را تحنیک کرده و مبارک گرداند.(24)

2 - امّ قیس فرزندش را - که هنوز غذاخور نشده بود - نزد رسول خداصلی الله علیه وآله آورد و او را در دامن آن حضرت صلی الله علیه وآله قرار داد... .(25)

ابن حجر در شرح این حدیث می گوید: «از این حدیث استفاده می شود که تحنیک طفل و تبرّک به اهل فضل، مستحب است».(26)

3 - انس می گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله را دیدم که حلاّق سر مبارکش را می تراشید و اصحاب دور وجودش طواف می کردند تا اگر دانه مویی از سر حضرت صلی الله علیه وآله جدا شود بر دستان آن ها قرار گیرد.(27)

4 - ابی جحیفه می گوید: خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله رسیدم؛ در حالی که وضو می گرفت و مردم بر هم سبقت می گرفتند تا از آب وضوی پیامبرصلی الله علیه وآله بهره ببرند. هر کس از آن آب بر می داشت،

برای تبرّک به خود می مالید و کسی هم که به آن دسترسی پیدا نمی کرد از رطوبت دیگری استفاده می برد.(28)

عروه از مسور و دیگران نقل می کند: هنگام وضوی رسول خداصلی الله علیه وآله، نزدیک بود که مردم به دلیل هجوم آوردن برای تبرّک از آب وضوی پیامبرصلی الله علیه وآله خودشان را هلاک کنند.(29)

5 - سعد می گوید: از اصحاب رسول خدا شنیدم که می گفتند: رسول خداصلی الله علیه وآله کنار چاه بضاعه آمد و با دلوی از چاه آب کشید و با آن وضو گرفت و بقیه آن را داخل چاه ریخت. بعد از این جریان هر گاه شخصی مریض می شد، از آن چاه آب می کشیدند و او را می شستند، فوراً شفا می یافت.(30)

6 - ابو ایّوب انصاری می گوید: بعد از آن که رسول خداصلی الله علیه وآله وارد خانه ما شد؛ من برای حضرتش غذا می آوردم، هنگامی که ظرف غذا را بر می گرداندم، من و همسرم از محل دست های پیامبرصلی الله علیه وآله در غذا به نیت تبرّک برداشته و استفاده می کردیم.(31)

7 - مسلم به سند خود از انس نقل کرده که گفت: «إنّ النبی صلی الله علیه وآله أتی منی فأتی الجمره فرماها ثمّ أتی منزله بمنی ونحر وقال للحلاق: خذ، واشار إلی جانبه الأیمن ثمّ الأیسر، ثمّ جعل یعطیه الناس»؛(32) «پیامبرصلی الله علیه وآله به منی آمد، آن گاه به نزد جمره آمد و آن را رمی نمود. سپس به منزل خود در منی آمد و نحر کرد و به سرتراش فرمود: بچین (موهای مرا). و اشاره نمود به طرف راست و سپس به طرف چپ، آن گاه موها را به مردم داد.»

ب) تبرّک صحابه و تابعین به آثار پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از وفاتش

بخاری در «صحیح» بابی

را به این مضمون ذکر کرده است. «آنچه از زره، عصا، شمشیر، ظرف، انگشتر و... مو، کفش و... از چیزهایی که صحابه و دیگران به آن ها بعد از وفات پیامبرصلی الله علیه وآله تبرّک می جستند».(33)

1 - نقل است که معاویه هنگام وفات وصیت کرد که با پیراهن، شلوار، قبا و مقداری از موی پیامبرصلی الله علیه وآله دفن شود.(34)

2 - عمر بن عبدالعزیز هنگام وفاتش دستور داد: مو و ناخنی از پیامبرصلی الله علیه وآله را آورده، در کفنش قرار دهند.(35)

3 - ابن سعد می گوید: در حنوط انس بن مالک، کیسه ای از مشک و مویی از موهای رسول خداصلی الله علیه وآله را قرار دادند.(36)

4 - ابن سیرین می گوید: به عبیده گفتم: نزد ما مقداری از موی پیامبرصلی الله علیه وآله از طرف انس یا اهل او باقی مانده که برای من محبوب تر است از دنیا و آخرت.(37)

5 - صفیه می گوید: هر گاه عمر بر ما وارد می شد دستور می داد تا کاسه ای که از رسول خداصلی الله علیه وآله نزد ما بود به او دهیم، سپس آن را از آب زمزم پر می نمود و از آن می آشامید و به قصد تبرّک بر صورتش می پاشید.(38)

6 - انس می گوید: پیامبرصلی الله علیه وآله بر امّ سلیم وارد شد و در آن جا مشکی از آب دید که بر دیوار آویزان شده بود؛ آن گاه پیامبرصلی الله علیه وآله ایستاده از آن آب آشامید. امّ سلیم مشک را برداشته و دهانه آن را بریده و برای تبرّک نزد خود نگاه داشت.(39)

7 - ابن سیرین نقل می کند: نزد انس بن مالک، عصایی از رسول خداصلی الله علیه وآله بود که

بعد از وفاتش آن را با او بین پهلو و پیراهنش دفن نمودند.(40)

8 - ابراهیم بن عبدالرحمن بن عبدالقاری می گوید: ابن عمر را دیدم که دستش را بر جایگاه پیامبرصلی الله علیه وآله در منبر کشیده و به صورت خود می مالید.(41)

9 - یزید بن عبداللَّه بن قسیط می گوید: «جماعتی از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله را دیدم که وقتی مسجد از جمعیت خالی می شد، دست بر دستگیره منبر رسول خداصلی الله علیه وآله گذارده، آن گاه دعا می نمودند».(42)

10 - داوود بن صالح می گوید: «روزی مروان به روضه رسول خداصلی الله علیه وآله وارد شد، دید شخصی صورتش را بر روی قبر پیامبرصلی الله علیه وآله گذارده است. به او گفت: آیا می دانی چه می کنی؟ هنگامی که آن شخص صورتش را برداشت مروان دید که او ابوایّوب است. ابوایّوب در جوابش فرمود: من به جهت این سنگ نیامده ام، بلکه به خاطر رسول خداصلی الله علیه وآله آمده ام.(43)

11 - ابن عساکر به سند خود از امام علی علیه السلام نقل می کند: بعد از دفن رسول خداصلی الله علیه وآله فاطمه علیها السلام بر بالای قبر پدرش ایستاد و مشتی از خاک قبر را برداشته و بر دیدگانش مالید و فرمود:

ماذا علی من شمّ تربه أحمد أن لا یشمّ مدی الزمان غوالیا صُبّت علیّ مصائب لو أنّها صُبّت علی الأیّام عدن لیالیاً(44)

12 - سمهودی نقل می کند: عبداللَّه بن عمر دست راستش را بر قبر شریف پیامبرصلی الله علیه وآله می مالید و بلال نیز صورتش را. آن گاه از عبداللَّه بن احمد بن حنبل نقل می کند که این عمل به جهت شدت محبت بوده، و بدین جهت تعظیم و احترام اشکالی ندارد.(45)

13 - ابوالدرداء می گوید: «شبی بلال مؤذن

پیامبرصلی الله علیه وآله در عالم رؤیا پیامبرصلی الله علیه وآله را زیارت نمود. حضرت صلی الله علیه وآله به او فرمود: این چه جفایی است که در حق ما نمودی! آیا وقت آن نشده که به زیارت ما بیایی؟ بلال محزون و خائف از خواب بیدار شد؛ فوراً سوار بر مرکب خود شد و به سوی مدینه حرکت نمود و مستقیماً به کنار قبر پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و شروع به گریه کرد؛ در حالی که صورتش را به قبر مبارک می مالید. حسن و حسین علیهما السلام بر او وارد شدند، بلال آنان را در بغل گرفت و بوسید».(46)

14 - نافع نقل می کند: ابن عمر را دیدم که نماز می گزارد در مکان هایی که رسول خداصلی الله علیه وآله نماز خوانده بود...».(47)

ابن حجر در شرح این حدیث می گوید: «از این عمل ابن عمر استفاده می شود که دنبال نمودن آثار پیامبرصلی الله علیه وآله و تبرّک به آن ها مستحب است».(48)

15 - ابن عبدالبرّ می گوید: «ابن عمر از آثار رسول خداصلی الله علیه وآله بسیار متابعت می نمود و در مواقف عرفه و دیگر مواضع به دنبال مکانی می رفت که رسول خداصلی الله علیه وآله در آنجا وقوف نموده بود».(49)

16 - قاضی عینی در شرح حدیث عثمان بن عبداللَّه بن وهب درباره موی پیامبرصلی الله علیه وآله می گوید: «نزد ام سلمه تعدادی از موی قرمز پیامبرصلی الله علیه وآله بود که در ظرفی نگه داری می کرد و همیشه مردم هنگامی که مریض می شدند به آن تبرّک می جستند و از برکت آن استشفا می بردند، و موی حضرت را برداشته و در ظرفی از آب گذاشته و آن را می آشامیدند و بدین صورت

شفا پیدا می کردند...»(50)

17 - یحیی بن حارث ذماری می گوید: واثله بن اسقع را ملاقات کردم و به او گفتم: تو با این دستت با رسول خداصلی الله علیه وآله بیعت کرده ای؟ گفت: آری. گفتم: دستت را بده تا ببوسم. او دستش را به من داد و من آن را بوسیدم.»(51)

18 - بخاری در کتاب «الادب المفرد» از عبدالرحمن بن رزین نقل کرده که گفت: گذرمان بر ربذه افتاد. به ما گفته شد که سلمه بن اکوع رحمه الله در آنجا است. ما به نزد او آمده و بر او سلام کردیم. او دستانش را بیرون آورد و گفت: با این دو دست با رسول خداصلی الله علیه وآله بیعت نمودم. مشاهده کردیم که کف دستانش همانند کف پای شتر کلفت بود، ما برخاسته و آن را بوسیدیم».(52)

19 - ابی برده می گوید: و ارد مدینه شدم و عبداللَّه بن سلام را ملاقات نمودم، او به من گفت: به منزل من بیا تا از ظرفی که رسول خداصلی الله علیه وآله در آن آب آشامیده به تو آب دهم و نیز در مکانی که رسول خدا در آن مکان نماز خوانده نماز بجا آوری.(53)

20 - ابی مجلز می گوید: ابو موسی بین مکه و مدینه بود. نماز عشا را دو رکعتی به جای آورد سپس برخاست و یک رکعت نماز وتر به جای آورد و در آن صد آیه از سوره نساء خواند سپس گفت: من کوتاهی نمی کنم که قدمم را جایی بگذارم که رسول خداصلی الله علیه وآله گذارده است و نیز همان چیزی را که رسول خداصلی الله علیه وآله قرائت کرده قرائت کنم.»(54)

21 - بخاری نقل می کند: «چون هنگام وفات عمر بن خطاب رسید به فرزندش عبداللَّه گفت: به نزد عایشه برو و سلام مرا به او برسان و نگو امیرالمؤمنین زیرا من امروز امیرالمؤمنین نیستم، بلکه بگو: عمر بن خطاب از تو می خواهد تا اجازه دهی من در کنار دو صاحبم دفن شوم. عبداللَّه اذن گرفت و سلام کرد و بر عایشه وارد شد درحالی که او می گریست، و گفت: عمر سلام می رساند و از شما اجازه می خواهد تا در کنار دو صحابش دفن شود... .»(55)

22 - عبداللَّه بن احمد بن حنبل می گوید: پدرم را دیدم که تار مویی از موهای پیامبرصلی الله علیه وآله را گرفته و بر لب های خود می گذارد و می بوسد، و گمان می کنم که آن را بر چشم خود می گذاشت و نیز در آبی می شست و آن را می آشامید و به واسطه آن استشفا می جست. و نیز دیدم که کاسه پیامبرصلی الله علیه وآله را گرفته و در آب فرو برده و از آن می آشامید... .

و نیز ثابت شده که عبداللَّه بن احمد از پدرش سؤال کرد درباره کسی که برآمدگی منبر پیامبرصلی الله علیه وآله و نیز حجره حضرت صلی الله علیه وآله را مسّ می کند. او در جواب گفت: من به این عمل اشکالی نمی بینم.(56)

 

دلالت نصوص تبرّک

نصوص تبرّک به آثار پیامبرصلی الله علیه وآله دلالت صریح دارد بر این که برکت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از ذاتش به اشیایی که به حضرت یک نوع ارتباط داشته منتقل می شود.

نووی در شرح صحیح مسلم در مورد حدیث عتبان بن مالک که از پیامبرصلی الله علیه وآله درخواست کرد تا در مکان او نماز گذارد تا آنجا را مصلای

خود قرار دهد می گوید: «وفی حدیث عتبان فوائد کثیره منها: التبرک بالصالحین وآثارهم والصلاه فی المواضع التی صلوا بها و طلب التبرک منهم.»؛(57) «و در حدیث عتبان فوائد بسیاری است از جمله آن ها تبرّک به صالحین و آثار آنان و نماز بجای آوردن در مواضعی که آنان در آنجا نماز به جای آوردند و نیز طلب تبرّک از آنان».

ابن حجر عسقلانی در «فتح الباری» در شرح این حدیث می گوید: «إنّما استأذن النبی صلی الله علیه وآله لأنّه دعی للصلاه لیتبرک صاحب البیت بمکان صلاته، فسأله لیصلّی فی البقعه الّتی یحبّ تخصیصها بذلک»؛(58) «پیامبرصلی الله علیه وآله اذن خواست، زیرا او دعوت به نماز شده بود تا صاحب خانه به مکان نماز حضرت تبرّک جوید. لذا از او خواست تا پیامبرصلی الله علیه وآله در قسمتی را که اختصاص به این کار داده بود نماز به جای آورد.»

همین عبارت از قاضی عینی در «عمده القاری» و شیخ صدیق حسن خان در «عون الباری» نقل شده است.

 

رأی ابن تیمیه و احمد بن حنبل در تبرّک

ابن تیمیه در کتاب «اقتضاء الصراط المستقیم» نقل می کند: «احمد بن حنبل و غیر او اجازه داده اند تا انسان منبر و جا دستی پیامبرصلی الله علیه وآله را بر روی منبر برای تبرّک مسح نماید! ولی مسح قبر آن حضرت را رخصت نداده اند! ولی برخی دیگر از اصحاب ما روایتی از احمد نقل کرده که مسح قبر پیامبرصلی الله علیه وآله را نیز جایز شمرده است».(59)

Share